ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
***
توضیح موضوع: خداوند انسان را آفرید و با اعطای نیروی گفتار، پندار، نوشتار، اراده و اختیار، و عقل و خرد، او را بر دیگر مخلوقات گرامی و عزیز داشت. و در مقابل عقلی که خداوند به انسان ارزانی داشته است، تکلیف و امتحان را در این دنیا بر عهدهی او نهاده است، و لازم است که این انسان مکلّف، برای تنظیم زندگیِ دنیوی خود، و برای اجرای آنچه که وسیلهی موفقیتِ او در آخرت است - اموری را که بدان مکلف شده است - بشناسد، و این وسیله بر دو نوع تقسیم میشود:
نوع اول: آن است که عقل و حواس پنجگانه، به تنهایی قادر به شناخت آن است. مانند: ایمان به وجود آفریننده و یکتایی و قدرت و علم او. و شناخت مفید بودن صدق و راستگویی، و مضرّ بودن دروغ، و ایمان به وجود قیامت برای دادن پاداش نیکوکار به سبب نیکیاش، و کیفر بدکار به سبب بدیاش.
و نوع دوم: آن است که عقل و حواس پنجگانه به تنهایی قادر به شناخت آن نیست، مانند: اوقات و تعداد رکعات نماز، و وجود و ویژگیهای بهشت و دوزخ، و تنظیم برخی از معاملات دنیوی و روابط صحیح خانوادگی، اجتماعی، فردی، سیاسی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی، عبادی، مادی، معنوی، دنیوی و اخروی، بگونهای که مبتنی بر هوا و هوس نباشد، به این خاطر حکمت الهی اقتضاء کرده است که در هر بُرهه از زمان پیامبرانی را بفرستد تا آنچه را از احکام و قوانین نیاز دارند، به وسیلهی وحی، برای آنان بیان کنند.
از این رو، وحی وسیلهای است که خداوندﻷ کلام و پیام خود را با آن به رسول و بندهی برگزیدهی خود و توسط او به تمام انسانها، ابلاغ میکند.
و واژهی «وحی» کلمهای عربی است که در لغت به معنای «اشاره کردن با تندی و سرعت» میباشد.
این کلمه در لغت، بر هر اشارهای، خواه استعمال رمز و کنایه باشد، و خواه درآوردن صدایی نامفهوم باشد، و چه با حرکت درآوردن عضوی، و چه با استعمال تحریر و نقوش باشد، صادق میآید، و شامل الهام فطری، الهام غریزی، حرکات رمزی با چشم و ابرو، و تغییر دادن خطوط چهره، و اشارهی رمزی با دست و دیگر اعضای بدن به کار میرود؛ و همهی اینها در مفهوم لغویِ این کلمه، داخل هستند.
و تعریف «وحی» در اصطلاح شرعی این است: «کلام الله المنزّل علی نبیّ من انبیائه»، کلام خدا که بر پیامبری از پیامبران الهی نازل شود.
و لازم به یادآوری است که بنابر مشهور شدن «وحی» در معنای اصطلاحی خود، استعمال آن برای کسی غیر از پیامبر، درست نیست، به همین دلیل قرآن کریم نیز واژهی «ایحاء» را برای نبی و غیر نبی، به کار برده است، ولی لفظ «وحی» را برای کسی غیر از انبیاء به کار نبرده است.
و «وحی» را میتوان در تقسیم اولیّهی آن به سه قسم تقسیم کرد:
که خداوند به طور مستقیم، قلب پیامبر را تحت فرمان خود درآورد و مطلبی را در آن القاء کند. در این قسم، نه فرشته واسطه است و نه حواس پیامبر. این کیفیّت ممکن است هم در بیداری و هم در خواب صورت پذیرد. بنابراین، خواب انبیاء در حکم «وحی» است، مانند خواب حضرت ابراهیم دربارهی ذبح فرزندش.
که خداوند به طور مستقیم، با پیامبر سخن میگوید. در این قسم فرشتهی وحی واسطه نمیباشد، بلکه پیامبر آوازی را که متفاوت از آواز مخلوقات، و دارای کیفیتی بسیار عجیب و غریب است، میشنود.
که خداوند پیام خود را به وسیلهی فرشته به پیامبر میفرستد، و فرشته پیام را میرساند. و فرشته گاهی دیده نمیشود و فقط آوازش شنیده میشود، و گاهی در هیأت انسانی پیام میآورد، و بسیار به ندرت اتفاق میافتد که در شکل اصلی خود به نبیّ دیده شود.