فصل دوم:
بهسازی و زیباسازی مصاحف عثمانی
پیش از این دیدیم که مصحفهای عثمانی بدون نقطه و بدون اعراب نوشته شدند؛ از این رو بسیاری از کلمات میتوانستند به چند وجه خوانده شوند؛ اما مسلمانان عرب زبان چون زبان مادریشان زبان عربی بود،([1]) برای درستخواندن قرآن نیازی به زیر و زبر و نقطه نداشتند. ابواحمد عسکری- متوفای 382 هجری([2]) – میگوید: مردم مسلمان، مدت چهل سال و اندی قرآن را همچنان بدون نقطه و اعراب میخواندند، تا زمان خلافت عبدالملک رسید و اندک اندک موارد «تصحیف قرآن» رو به فزونی گذاشت و غلطخواندن کلمات قرآن در عراق رایج گردید.
میتوان گفت که به طور قطع منظور از «تصحیف قرآن» که در این روایت آمده است. اشتباهاتی است که به تدریج در قرائت قرآن رخ داده است و علتش آن بوده است که (در اثر فتوحات پیاپی رزمندگان اسلام) مسلمانان عرب و غیر عرب درهم آمیختهاند و زبان عربی تحت تأثیر زبانهای بیگانه قرار گرفته است.([3])
به هر حال، در زمان خلافت عبدالملک به سال 65 هجری، بعضی از زمامداران به هراس افتادند که مبادا بینقطه و اعرابماندن متن قرآن سبب بشود که قرآن دستخوش تحریف گردد.([4]) این بود که به فکر افتادند که با افزودن زیر و زبر و نقطه به خط قرآن، صحیح خوانده شدن قرآن را تضمین کنند. در این رابطه، نام دو نفر در روایات ثبت شده است: یکی عبیدالله بن زیاد، متوفای سال 67 هجری و دیگری حجاج بن یوسف ثقفی، متوفای سال 95 هجری. راجع به ابن زیاد گفته میشود که وی مردی ایرانی را دستور داد که در 2000 کلمۀ قرآن که در رسمالخط عثمانی الف را حذف کرده بودند، «الف» را اضافه کند. این نویسنده به جای «قلَت» «قالت» و به جای «کنت» «کانت» مینوشت.([5]) راجع به حجاج نیز گفته میشود که وی رسمالخط قرآنی را در 11 موضع تصحیح کرده است و در نتیجه بعد از این اصلاحات خواندن متن قرآن سادهتر و فهم آن آسانتر گردید([6])و آن سخن مشهور عثمان- اگر عثمان چنین گفته باشد- به همین مطلب اشاره دارد که میگویند: وقتی مصاحف رسمی تهیه شد، عثمان آنها را وارسی کرد و گفت: «أجد فیها ملاحن یستصلحها العرب» «غلطهایی در آن میبینم که عربها آن را جایز و روا میدارند».([7]) بنابراین، در این رابطه وقتی «غلط» و «تصحیف» مطرح میشود، از همین قبیل است و مربوط به رسمالخط است که ناگزیر تحت تأثیر تغییر محیط و گذشت زمان تغییر پیدا میکند و چیزی که قطعی و مسلم است این است که تصحیف و تحریف هرگز به نص قرآن سرایت نمیکند، کلمات متن اصلی قرآن تحت تأثیر هیچ عاملی تغییر پیدا نمیکنند و همواره حافظۀ عدۀ زیادی از مسلمانان که نسل اندر نسل با دقت کامل قرآن را از یکدیگر فرا میگیرند، حافظ آنست و سلسلۀ سند قرائت قرآن از زمان پیغمبر اکرم تاکنون در حد تواتر یقینی همچنان پیوسته مانده است.
بهسازی و زیباسازی رسمالخط قرآن یک مرتبه انجام نپذیرفته است، بلکه قرن به قرن، به تدریج نگارش قرآن زیباتر و کاملتر میشده است تا در پایان قرن سوم هجری به اوج کمال خود رسیده است. مشهور این است که اصول نقطهگذاری و اعراب قرآن را ابوالاسود دئلی پایهگذاری کرده است. ولی به عقل باور نمیآید که یک نفر به تنهایی بتواند چنین کاری را به انجام برساند. به همین دلیل، از دیرباز علمای اسلامی در این که نخستین کسی که قرآن را نقطهگذاری کرده است، چه کسی بوده است؟ اختلاف نظر داشتهاند.([8]) در این رابطه نام سه نفر([9]) در کتب علوم قرآنی به چشم میخورد: ابوالاسود دئلی- که از همه مشهورتر است- یحیی بن یعمر([10])و نصر بن عاصم لیثی.([11])
ابوالاسود دئلی، مشهور شده است به این که نخستین کسی است که قواعد علم نحو را به دستور علی بن ابی طالب تدوین کرده است([12])و به نظر میرسد که شهرتیافتن وی به عنوان نخستین کسی که قرآن را نقطهگذاری کرده است، نیز امتداد همان شهرت وی در رابطه با تنظیم و تدوین قواعد علم نحو است.([13]) دربارۀ او داستانی نقل میکنند که شدت توجه و دقت او را در رابطه با زبان قرآن میرساند. میگویند: روزی صدای قاری قرآن به گوشش رسید که آیۀ 3 سورۀ التوبه را اینگونه میخواند:
﴿...أَنَّ ٱللَّهَ بَرِیٓءٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ وَرَسُولُهُۥ...﴾.
«که معنای این قسمت از آیه با این قرائت غلط چنین میشود:... که خداوند بیزار است از مشرکان و از فرستادۀ خودش نیز- که پیغمبر اسلام باشد- بیزار است!». این غلطخواندن قرآن، ابوالاسود را به وحشت انداخت و فریاد برآورد که: «خداوند منزه و پیراسته است از این که از رسول خویش بیزار باشد»! بلافاصله به نزد زیاد در بصره شتافت و به او گفت: من آمادهام که درخواست تو را بپذیرم! قضیه از این قرار بود که پیش از آن، زیاد از ابوالاسود درخواست کرده بود که علامتهایی ترتیب بدهد که مردم بتوانند به کمک آن علامتها کتاب خدا را صحیح و آسان بخوانند.([14]) ابوالاسود از پاسخدادن به زیاد طفره میرفت، تا این که داستان مذکور پیشامد. از آن روز به بعد ابوالاسود کوشش خود را آغاز کرد و نظام اعرابگذاریی که بالاخره در نظر گرفت، عبارت از این رو بود که: فتحه (زبر) با گذاردن یک نقطه بالای حرف و کسره (زیر) با گذاردن یک نقطه زیر حرف و ضمه (وسط یا پیش) با گذاردن یک نقطه در داخل شکل حروف نشان داده شود و روی حرف ساکن دو نقطه بگذارند.([15])
بعضی از علمای اسلامی بر این عقیدهاند که ابوالاسود کار نقطهگذاری را به دستور عبدالملک بن مروان انجام داده است.([16]) اما اصولاً از طریق روایات به دشواری میتوان انگیزۀ ابوالاسود را برای نقطهگذاری قرآن تشخیص داد. ما نمیدانیم که آیا ابوالاسود این کار را از جانب خودش انجام داده است، یا درخواست خلیفۀ وقت را جامۀ عمل پوشانده است و خودش پیش از آن که به او پیشنهاد بشود، دربارۀ آن هیچ فکری نکرده بوده است. همچنین از چند و چون کاری که ابوالاسود انجام داده است، اطلاعی نداریم. ولی در این یک جمله که ابوالاسود پیش از هر کس دیگر به نقطهگذاری قرآن همت گماشته است، تردیدی نداریم و این دست کم مطلبی است که از اخبار و روایات موجود در این رابطه به دست میآید. اما این که ابوالاسود- به تنهایی- توانسته باشد اصول نقطهگذاری و اعراب قرآن را پایهگذاری کرده باشد، نه منطقی است و نه معقول؛ زیرا اینگونه کارها را هیچگاه یک نفر به تنهایی نمیتواند انجام بدهد، بلکه باید یک گروه عهدهدار چنین امر مهمی بشوند. حتی میتوان گفت: یک نسل هم معمولاً نمیتواند از عهدۀ چنین کارهایی برآید و اینگونه کارها باید در طی چند نسل و چند قرن انجام پذیرد؛ و ابوالاسود را همین امتیاز بس که سر حلقۀ این سلسله است.([17])
در زنجیرۀ زیباسازی و تکمیل رسمالخط قرآن، حلقۀ دیگری نیز وجود دارد که بعضی از علمای اسلامی میخواهند آن را حلقۀ نخستین این زنجیره به حساب بیاورند. این دانشمندان میگویند: نخستین کسی که قرآن را نقطهگذاری کرد، یحیی بن یعمر بود.([18]) نظر ما این است که تردیدی نیست در این که یحیی بن یعمر کاری در رابطه با نقطهگذاری قرآن انجام داده است. ولی برای اثبات این که او نخستین کسی بوده که این کار را انجام داده است، دلیلی در دست نداریم؛ مگر آن که این سخن را توجیه کنیم و بگوییم: منظور این است که وی نخستین کسی است که در شهر مرو نسخههای خطی قرآن را نقطهگذاری کرده است. افسانۀ پیشتازی یحیی بن یعمر در میدان نقطهگذاری قرآن با پندار ابن خلکان به اوج گیرایی و رواج خود میرسد. ابن خلکان چنین پنداشته است که ابن سیرین مصحف نقطهگذاری شدهای داشته است که کار نقطهگذاری آن به دست یحیی بن یعمر انجام پذیرفته بود.([19]) در صورتی که ابن سیرین در سال 110 هجری درگذشته است و روی این حساب، باید بگوییم که پیش از آن تاریخ (یعنی در قرن یکم هجری) کار نقطهگذاری و اعرابگذاری مصحف به مرحلۀ کمال رسیده است و این مطلبی نیست که به سادگی بتوان آن را پذیرفت.([20])
سومین شخصی که در رابطه با نقطهگذاری قرآن نامش به میان میآید، نصر بن عاصم لیثی است. کار وی را در نقطهگذاری قرآن میتوان امتداد کار دو استادش ابوالاسود و ابن یعمر دانست. زیرا، چنانکه پیش از این گفتیم وی شاگرد این دو نفر بوده است. گو این که ابواحمد عسکری در یکی از روایات باورنکردنیاش تأکید میکند بر این که زمانی که حجاج بن یوسف ثقفی از کاتبان دربارش خواست که حروف قرآن را نقطهگذاری کنند (و مثلاً برای «ش» علامتی بگذارند که با «س» اشتباه نشود)،([21]) نصر بن عاصم به گوشهای نشست و به این کار پرداخت تا به پایان رسانید. این روایت میخواهد بگوید که نصر نخستین کسی است که مصاحف را نقطهگذاری کرده است([22])ولی با وجود این، بنیاد مطلب سستتر از آن است که بتواند پایه و مایۀ یک نظریۀ قاطع گردد.
در عین حال باید توجه داشت که اگر ما نتوانیم در این باره داوری قاطعی داشته باشیم و نتوانیم بگوییم که ابوالاسود یا ابن یعمر یا نصر بن عاصم کدام یک نخستین کسی بوده است که قرآن را نقطهگذاری کرده است، این را میتوانیم بگوییم که همۀ آنان در کار زیباسازی رسمالخط قرآن و آسانسازی قرائت قرآن برای مردم سهیم بودهاند و در این مطلب نیز تردیدی نیست که حجاج- هرچند که دربارۀ او اختلاف نظر فراوان وجود دارد و نیز قصد و نیت او را از این کار هرچه که بوده باشد- در رابطه با نظارت بر نقطهگذاری قرآن و اظهار علاقه و پافشاری در این امر اندیشۀ بزرگی را جامعۀ عمل پوشانیده است.
از زمان حجاج به این طرف، هرچه میگذرد، مردم بیشتر به کار سادهسازی رسمالخط قرآن میپردازند و ساده سازی رسمالخط قرآن اشکال مختلفی به خود میگیرد: خلیل بن احمد فراهیدی([23]) نخستین کسی است که دربارۀ نقطهگذاری رسالهای مینویسد و در آن رساله، اطراف و جوانب این امر را بررسی میکند؛([24]) وی نخستین کسی است که علاماتی برای همزه و تشدید و رَوم و اِشمام قرار داد.([25])
هنوز نوبت به ابوحاتم سجستانی([26]) نرسیده و او دربارۀ نقطهگذاری قرآن کتاب ننوشته است که رسمالخط قرآن به مرحلۀ کمال خود نزدیک میگردد.
در پایان قرن سوم هجری، رسمالخط قرآن به اوج زیبایی و شیوایی میرسد و بر سر برگزیدن خطهای زیبا و ابتکار علامتهای جدید، رقابت سر میگیرد. از جمله برای حروف مشدد علامتی شبیه کمان (_) در نظر میگیرند و برای همزۀ وصل (مثلاً، همزۀ اکتب در کلمۀ فاکتب) برحسب آن که پس از حروف مفتوح یا مکسور یا مضموم قرار گرفته باشد، علامتی در بالا یا زیر یا وسط شکل الف میگذارند.([27])
چه بسیار گردنههای پر پیچ و خم که در کار سادهسازی و زیباسازی رسمالخط قرآن بر سر راه مردم وجود داشته است! دانشمندان اسلامی تا اواخر قرون سوم هجری همچنان در رابطه با نقطهگذاری قرآن اختلاف نظر داشتند. اندیشۀ پرهیز از نقطهگذاری قرآن نخستین بار از آنجا نشأت گرفت که صحابی بزرگوار، عبدالله بن مسعود گفت: «متن قرآن را به همان صورت که هست رها کنید و چیزی جز آن را با آن نیامیزید».([28]) پس از وی نیز، در میان تابعین کسانی پیدا شدند که معطر گردانیدن اوراق مصحف، یا گذاردن برگ گل لابلای اوراق مصحف را مکروه دانستند؛([29]) تا این که میرسیم به عصر اتباع تابعین و امام مالک([30]) ترجیح میدهد که در این مسئله قائل به تفصیل شود. امام مالک نقطهگذاری مصحفهایی را که میخواهند از روی آن آموزش بدهند، جایز میداند، ولی نقطهگذاری مصاحف اصلی را جایز نمیداند.([31]) با وجود این، اقشار مختلف مسلمانان از باب عمل به احتیاط، از نقطهگذاری مصاحف پرهیز داشتند و فقط گاه به گاه، عدهای میانهرو پیدا میشدند و بین «نقط»- که عبارت از نقطه (و اعراب) گذاری است- و «تعشیر»- که عبارت از گذاشتن علامتی بر سر هر ده آیه ده آیه است- فرق میگذاردند و به مردم خاطر نشان میساختند که نقطهگذاری با پیراسته نگهداشتن متن قرآن منافاتی ندارد.
حلیمی([32]) میگوید: کتابت اعشار، اخماس، اسماء سور و عدد آیات مکروه است. (یعنی: مکروه است که بر سر هر ده آیه ده آیه یا پنج آیه پنج آیه علامت بگذارند یا نام سورهها را در آغاز آن بنویسند یا تعداد آیات هر سوره را در آغاز آن مشخص کنند، یا در فاصلۀ آیات شماره بگذارند. زیرا ابن مسعود گفته است: «جردوا القرآن» «قرآن را پیراسته نگهدارید»! اما نقطهگذاری جایز نیست. زیرا شکل بخصوصی ندارد که باعث شود کلماتی که از قرآن نیستند، کلمات قرآنی به حساب بیایند. کاری که نقطهگذاری انجام میدهد این است که قاری قرآن را راهنمایی میکند که کلمات قرآنی را چگونه بخواند و بنابراین، برای کسی
ولی با وجود این که نیازمند این نشانهها باشد، گناهی نخواهد داشت که مصحف خود را نقطهگذاری کند».([33])موضوع «نقط» و «تعشیر»([34]) با این رسایی و شیوایی توسط علمای اسلامی مطرح میگردید و به طور کامل توضیح داده میشد، اقشار مختلف مسلمانان که نمیخواستند از عمل به احتیاط قدمی فراتر بروند، همچنان تا آغاز قرن پنجم هجری اصرار داشتند بر این که قرآن را از روی مصحفهای بینقطه و بیاعراب بخوانند. به نظر این محتاطان سختگیر، این علامتگذاریها بدعت به حساب میآمد و دیدگاه مردم نسبت به بدعتگذاری در دین خداوند هم که مشخص بود. مسلمانان به این اصل معتقد بودند که «کلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ و کلُّ ضَلالةٍ فی النَّارِ» «هر نوآوری و بدعتی گمراهی است و هر گمراهی پایانش آتش دوزخ است».
عجیبتر اینکه بعضی از آنان- بنا به نقل ابوعمرو دانی- گذاشتن نقطه به جای بعضی از حرکات را آسان میگرفتند، ولی سخت پرهیز داشتند از این که خود آن حرکات را به صورت (ــَـــِـــُــ) بالا و پایین کلمات قرآنی بنویسند. در عین حال، در همان زمان بیشتر مسلمانان معاصرشان در این کار اشکالی نمیدیدند!([35])
ابوعمرو دانی خودش نیز معتقد است که باید حتماً متن قرآن پیراسته و مجرد بماند و حرکات اعرابی که به منظور توضیح در زیر و بالای کلمات گذاشته میشوند، باید به طوری نوشته شوند که از خط قرآن متمایز باشند. وی نقطهگذاری مصحف را با مرکب سیاه جایز نمیداند و معتقد است که این تغییر دادن شکل رسمالخط قرآن است. همچنین جایز نمیداند که قرائتهای مختلف در یک مصحف با رنگهای گوناگون نوشته شوند و این کار را ناپسندترین نوع آمیختن قرآن به چیزهای دیگر و تغییردادن رسمالخط قرآن میداند. به نظر وی، باید زیر، زبر، تنوین، تشدید، سکون و مد را با رنگ قرمز و همزهها را با زنگ زرد بنویسند».([36])
بعد میرسیم به زمانی که نقطهگذاری مصحف رواج میگیرد و نه تنها دیگر کسی آن را مکروه نمیداند و ناروا نمیشمارد، بلکه همه به این کار روی میآورند. اعرابگذاری مصحف نیز معمول میشود و دیگر کسی با این کار مخالفت نمیکند؛ درست به عکس زمانی که مسلمانان میترسیدند با نقطه و اعرابگذاری، متن قرآن تغییر پیدا کند. حالا دیگر از آن میترسیدند که مبادا اگر مصحفها را با نقطه و اعراب ننویسند، جاهلان متن قرآن را اشتباه بخوانند. از اینجا معلوم میشود که انگیزۀ اساسی جبهه گرفتن مسلمانان در برابر نقطهگذاری و اعرابگذاری قرآن در صدر اسلام و بعکس، رویآوردن و علاقه نشاندادن به کار نقطهگذاری و اعرابگذاری در چند قرن بعد، منحصراً علاقمندی مسلمانان به حفظ متن قرآن بوده است. نَوَوی (از علمای قرن هفتم هجری)([37]) میگوید: نقطهگذاری و اعرابگذاری قرآن مستحب است، به دلیل این که وسیلهای برای حفظ قرآن از غلط خوانده شدن و تحریف است».([38])
از جمله نوآوریهایی که علمای اسلامی در آغاز کار مکروه میدانستند، ولی در قرنهای بعدی، بیاشکال بودن آن را متوجه شدند و فتوا به مباح بودن و حتی مستحب بودنش دادند؛ نگارش عناوین سورهها در آغاز سورهها، گذاردن علائم فاصله میان آیههای قرآن، تقسیم قرآن به 30 جزء، تقسیم هر جزء به 4 حزب و تقسیم هر حزب به 4 ربع. برای نشاندادن هر یک از این تقسیمات، علائم و نقوش خاصی نیز در صفحات قرآن افزودند.
پیش از همۀ اینها علامتهای فاصلۀ میان آیهها را مردم پذیرفتند. زیرا احساس نیاز میکردند به اینکه چگونگی تقسیم آیات قرآن را باز شناسند. به ویژه پس از آن که مسلمانان به اتفاق نظر رسیدند و اجماع کردند بر این که ترتیب آیات قرآن را «توقیفی» اعلام کنند و به کسی حق دخالت در ترتیب آیات قرآن را ندهند.([39]) البته، روشهایی که برای این علامتگذاری برمیگزیدهاند، یکسان نیست. مشاهده میشود که گاهی بر سر هر آیه شمارۀ ترتیبی آیه را در سوره مینویسند و گاهی نیز فراموش میکنند که شمارۀ بعضی از آیات را بنویسند. گاهی دیده میشود که در آخر هر ده آیه ده آیۀ سوره، کلمۀ «عَشر» (ده) یا حرف اول این کلمه «ء» را مینویسند،([40]) یا در آخر هر پنج آیه پنج آیۀ سوره، کلمۀ «خَمس» (پنج) یا حرف اول این کلمه (خـ) را مینویسند و در هیچ کدام از این علامتگذاریها اشکالی نمیبینند.
اما نوشتن عناوین سورهها در آغاز سورههای قرآن به طوری که نشاندهندۀ نام هر سوره و مکی و مدنیبودن آیات آن باشد، موضوعی نبود که همه کس به سادگی از کنار آن بگذرد و ناگزیر مخالفتهای سختی را از سوی اقشار محافظهکار و طرفداران سرسخت احتیاط در این گونه موارد باعث میگردید. توضیح اینکه بسیاری از علما –برخلاف عموم مردم- معتقد بودند که این موارد توقیفی نیستند و اجتهاد صحابه سهم وافری در اینگونه تغییرات دارد. ما نیز با آن که در مبحث مربوط به ترتیب سورههای قرآن، «اجتهادی» بودن ترتیب سورههای قرآن را نپذیرفتیم و ترجیح دادیم که ترتیب سورههای قرآن را مانند ترتیب آیات در هر سوره از قرآن «توقیفی» بدانیم، دلیل قاطعی در دست نداریم که بتوانیم بگوییم اسامی سورههای قرآن نیز «توقیفی» و تعیینشده از جانب خداوند هستند.([41]) در مورد مکی و مدنیبودن سورههای قرآن نیز نمیتوانیم ادعای اجماع کنیم، به طوری که در مورد هر سوره از قرآن همۀ علمای اسلامی یک سخن باشند که مکی است یا مدنی.([42]) همین اختلاف نظرها باعث میشود که پیشنهاد این که در آغاز هر سوره مشخصات سوره را بنویسند، با مخالفت شدید روبرو بشود. ولی، این مخالفتها دیری نمیپاید و طولی نمیکشد که نداهای مخالف فروکش میکند([43])و مشاهده میشود که نه تنها نوشتن عناوین و مشخصات سورهها در آغاز هر سوره از قرآن کاملاً رایج میگردد، بلکه اندک اندک نقش و نگار زدن و طلاکاری کردن کتیبههای آغاز سورههای قرآن معمول میگردد و کار به جایی میرسد که جاهلان و بیخبران چنین اعتقاد پیدا کنند که این کتیبهها و طلاکاریها جزء لاینفک وحی قرآنی هستند!
بعدها وقتی مردم این حق را به خودشان دادند که در میان آیهها علامت فاصله بگذارند و اندک اندک جرأت بیشتری پیدا کردند و عناوین سورهها را نیز بالای سورهها نوشتند، دیگر کسی قادر نبود که مردم را از پیاده کردن انواع آرایشها و نشانهگذاریها در مصاحف باز دارد. مردم دیدند بهتر است قرآن را به جزء و حزب تقسیم کنند و به این منظور برای به دستآوردن دلایل و مستنداتی از سنت پیغمبر اکرم و صحابۀ آن حضرت به کاوش در روایات پرداختند. زرکشی میگوید: اما تحزیب و تجزیۀ قرآن (یعنی تقسیم قرآن به جزء و حزب) از آنجا شروع شد که ابتدا قرآن را به 30 جزء تقسیم کردند و به صورت جزوه در اختیار نوآموزان قرآن قرار دادند؛ سپس به منظور سهلالوصول گردانیدن قرآن برای نوآموزان، هر جزء را نیز به 4 حزب و هر حزب را به 4 ربع تقسیم کردند.
در مسند احمد بن حنبل، سنن ابوداود و سنن ابن ماجه از اوس بن حذیفه روایت شده است که وی در زمان حیات رسول خدا از اصحاب آن حضرت پرسید: قرآن را چگونه حزببندی میکنید؟ گفتند: 3 سوره، 5 سوره، 7 سوره، 9 سوره، 11 سوره، 13 سوره و حزب «مفصل» از سورۀ قاف (سورۀ پنجاهم قرآن) است تا آخر قرآن.([44])
خطاطان و ناسخان نیز در زیباسازی و تکامل نگارش و خط قرآن به نوبۀ خود سهیم بودهاند. میگویند: خلیفه ولید بن عبدالملک (86 تا 96 هجری) خالد بن ابوالهیاج را که خط زیبایش شهرت فراوانی داشته است به کار نوشتن مصاحف گماشته بوده است. وی همان کسی است که کتیبههای محراب مسجدالنبی را در مدینه نوشته است.([45])
خطنویسان و نسخهپردازان تا اواخر قرن چهارم هجری همچنان مصاحف را با خط کوفی مینوشتند([46])و در اوائل قرن پنجم هجری خط زیبای نسخ جای خط کوفی را گرفت. در خط نسخ نظام کامل نقطه و اعراب و دیگر علائمی که همچنان تا به امروز در نگارش قرآن معمول است، موجود است.([47])
تا میرسیم به زمانی که صنعت چاپ اختراع میشود و مشیت خداوند بر این قرار میگیرد که قرآن کتاب آسمانی اسلام در اطراف و اکناف جهان منتشر گردد. چاپ قرآن نیز مانند تهیۀ نسخههای خطی قرآن مراحل زیباسازی و تکامل خود را طی چند قرن گذرانیده است. قرآن برای نخستین بار، در شهر بندقیه در سال 1530 هجری به چاپ رسید، ولی مقامات کلیسا فرمانی صادر کردند دائر بر این که همۀ نسخههای قرآن به محض از چاپ در آمدن معدوم گردند. پس از آن هنکلمان Hinkelman در شهر هامبورگ Hamburg در سال 1694 نسبت به چاپ قرآن اقدام کرد و پس از وی ماراکی Marracci در شهر پادو Padoue در سال 1698 بار دیگر قرآن را به چاپ رسانید. در آن اثنا که قرآن در این ممالک غیر اسلامی به چاپ میرسید، مسلمانان در سرزمینهای اسلامی حتی خبر از چاپ قرآن نیز نداشتند.([48])
نخستین چاپ قرآن توسط مسلمانان در سال 1878 در شهر پطرزبورک Saint Petersbourg روسیه، به همت مولای عثمان صورت گرفت و در همان زمان نسخۀ دیگری از قرآن در شهر قازان به چاپ رسید.([49]) بعد، نوبت به ایرانیان میرسد و قرآن دو بار در ایران چاپ سنگی میشود: یکی در تهران در سال 1248 هـ. ق= 1828 م و دیگری در تبریز در سال 1253 هـ. ق= 1833 م.
در سال 1834 میلادی، فلوگل Flugel آلمانی قرآن را به سبک مخصوصی در لیپزیک Leipzig به چاپ میرساند و به خاطر رسمالخط جدید و سادهنویسیهایی که در نگارش آن به کار رفته بود، به طرز بیسابقهای مورد استقبال اروپائیان قرار میگیرد، ولی در جهان اسلام موفقیتی کسب نمیکند و جایی باز نمیکند.
بعد در هندوستان چاپهایی متعددی از قرآن منتشر میشود و از سال 1877 میلادی به بعد «آستانه» به کار مهم چاپ قرآن میپردازد.
بالاخره، در سالهای اخیر در رابطه با چاپ قرآن اقدام بسیار جالبی در جهان اسلام انجام پذیرفت و در سال 1342 هـ. ق= 1923 م. چاپ بسیار زیبا و دقیق و آراستهای از قرآن زیر نظر اساتید دانشگاه الازهر مصر و با تأیید نمایندگان ملک فؤاد اول، منتشر گردید. نگارش و ضبط کلمات در این مصحف مطابق قرائت عاصم به روایت حفص است. جهان اسلام این مصحف را تلقی به قبول کرده است و هماکنون در هر سال میلیونها نسخه از این مصحف به چاپ میرسد و شاید تنها مصحفی باشد که همۀ دانشمندان در اطراف و اکناف جهان بر دقت ضبط و صحت خط و نگارش آن اجماع دارند.
[1]- بلکه چون قرائت صحیح و دقیق قرآن را بیواسطه یا با واسطه از پیغمبر اکرم فرا گرفته بودند- م.
[2]- وفیات الأعیان. ج 1، ص 125 (چاپ قاهره). و برای بیوگرافی ابواحمد عسکری. ر. ک. «بغیة الوعاة» تألیف سیوطی، ص 221. برو کلمات در کتاب «تاریخ آداب العرب» ج 1، ص 27 بیوگرافی ابواحمد عسکری را با ابوهلال عسکری درهم آمیخته است، اما بعدها متوجه شده است و در پیوست کتاب این اشتباه را تصحیح کرده است.
[3]- ابوعمر ودانی: المحکم، ص 18 و 19.
[4]- در کتاب «المحکم» ص 23، از ابوبکر بن مجاهد نقل کرده است که: شَکل و نَقط یک چیز است، جز این که فهم خواننده یا «شکل» سریعتر منتقل میشود تا «نقط».
[5]- ابن ابی داود: کتاب المصاحف، ص 117؛ و نیز، ر. ک.
Geshichte des Qorantexts, 255.
[6]- ابن ابی داود: کتاب المصاحف، 117. در همین صفحه آن یازده مورد را ذکر میکند.
[7]- ابن ابی داود: کتاب المصاحف، ص 32.
[8]- حتی، ابوعمرو دانی بعید نمیداند که صحابۀ پیغمبر اکرم خودشان آغازگر نقطهگذاری قرآن بوده باشند و برای نخستین بار، خود صحابه بر سر پنج آیه پنج آیه یا ده آیه ده آیه علامت گذاشته باشند. (المحکم، ص 2).
[9]- سیوطی در کتاب «الاتقان» (ج 2، 290) آورده است که اینان هفت نفر بودهاند و نام حسن بصری را به آنان میافزاید. گو این که از حسن بصری اصولاً فعالیت مثبتی در کار نقطهگذاری مصحف سراغ نداریم. تنها چیزی که میتوان گفت، این است که حسن بصری نقطهگذاری مصاحف را مکروه نمیداند و در برابر این نوآوریها- مانند دانشمندان صحابه و تابعین سختگیری نمیکند. ابن ابی داود از او و از ابن سیرین نقل کرده است که این دو گفتهاند: «نقطهگذاری مصاحف اشکالی ندارد» (اتقان. ج 2، ص 290). از اینجاست که میگوییم شاید همین آسانگیری حسن بصری در رابطه با نقطهگذاری مصاحف و مکروه ندانستن آن، سبب شده است که سیوطی او را در ردیف نخستین کسانی که نقطهگذاری مصحف را آغاز کردهاند نام ببرد.
[10]- یحیی بن یعمر در بصره در حدود سال 45 هجری به دنیا آمد. بخشی از عمرش را در عراق بسر برد و سپس از آنجا به خراسان مهاجرت کرد. وی شیعی و طرفدار علی بود (ر. ک. وفیات الأعیان. ج 2، ص 227. چاپ قاهره، 1310 هـ. ق) شاید هم حجاج او را به جرم تشیع به خراسان تبعید کرده باشد. میگویند: وی در طفولیت از ابن عباس و ابن عمر حدیث روایت میکرده است و قتاده (در گذشته به سال 118 هـ. ق) از او روایت کرده است. ابن یعمر روزگاری هم قاضی شهر مرو گردید و در همان سالها، به سال 129 هـ .ق درگذشت (ر. ک. وفیات الأعیان. ج 2، ص 226؛ غایة النهایة فی طبقات القراء، ص 381، بغیة الوعاة، ص 417) در کتاب سیر اعلام النبلاء (ج 4، ص 251) آمده است که وفات وی قبل از سال 90 هجری بوده است.
[11]- نصر بن عاصم لیثی یکی از قاریان بصره است. قرآن را نزد ابوالاسود دئلی و یحیی بن یعمر فرا گرفته و ابوعمرو بن العلاء قرآن را از وی فرا گرفته است. وی به سال 89 هجری درگذشت (ر. ک. بغیة الوعاة، ص 403؛ طبقات القراء، ص 336).
[12]- برهان. ج 1، ص 378.
[13]- و به همین جهت است که زرکشی در کتاب «البرهان» ج 1، ص 250 از مبرد نقل میکند که وی گفته است: «نخستین کسی که نقطهگذاری مصاحف را آغاز کرد، ابوالاسود دئلی بود». نظیر این روایت در کتاب «المحکم» (ص 6) نیز آمده است.
[14]- در کتاب «البرهان» ج 1، ص 250 و 251 آمده است: «وابوالفرج این داستان را آورده است که زیاد بن ابی سفیان ابوالاسود را فرمان داد تا مصاحف را نقطهگذاری کند».
[15]- زرقانی: مناهل العرفان. ج 1، ص 401. مقایسه کنید بیان او را با بیان ابن انباری در کتاب «الایضاح. ج 1، ص 16 و 17.
[16]- اتقان. ج 2، ص 290.
[17]- ر. ک.
Geshichte des Qorantexts, 261 (cf. Blach., intr. P. 80, note 103).
[18]- المصاحف، ص 141. هارون بن موسی نیز چنین نظریهای دارد (المحکم، ص 5). به شیخ بخاری نیز چنین نظریهای را نسبت میدهند (غایة النهایة. ج 2، ص 381).
[19]- وفیات الأعیان (چاپ قاهره. 1310 هـ ق) ج 2، ص 227؛ البرهان. ج 1، ص 250.
[20]- این بیان را با تعبیر بلاشر مقایسه کنید: Blachere, Intr. Cor, 80
[21]- این روایت از کتاب «التصحیف» تألیف ابواحمد عسکری نقل شده است. ابن خلکان نیز این روایت را در کتاب «وفیات الأعیان» ج 1، ص 125 آورده است.
[22]- ظاهراً این نظریۀ جاحظ است. در کتاب «البرهان» ج 1، ص 251 آمده است: و جاحظ در کتاب «الامصار» آورده است که نصر بن عاصم نخستین کسی بود که نقطهگذاری مصحف را آغاز کرد. مطلب را با کتاب «المحکم» ص 6 مقایسه کنید.
[23]- ابوعبدالرحمان، خلیل بن احمد فراهیدی ازدی. در زمان خود امام علوم عربیت بود. علم عروض از ابتکارات اوست. وی به سال 175 هـ .ق درگذشته است.
[24]- المحکم، ص 9.
[25]- کتاب «النقط» تألیف ابوعمر ودانی، ص 133؛ و نیز، ر. ک. اتقان. ج 2، ص 290 مقایسه کنید با:
Cechichte des Qorantexts, 262 (cf. Intr. Cor. 97).
رَوم در لغت به معنای قصد و عبارت از نشاندادن حرکتی است که به خاطر وقف یا ادغام باید تبدیل به سکون شود، به صورت تلفظ نیمی از صدای نمایندۀ آن حرکت. به عنوان مثال، کلمۀ ﴿لِیَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ در آخر آیۀ 56، سورۀ الذاریات در صورت وقف باید ﴿لِیَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ خوانده شود. «روم» عبارت از این است که این کسرۀ نون آخر کلمه را به صورت یک نیم کسره تلفظ کنیم تا شنونده دریابد که نون آخر کلمه مکسوره بوده است. اِشمام- که در لغت به معنای به مشامرسانیدن است- عبارت از نشاندادن حرکتی است که به خاطر وقف یا ادغام باید تبدیل به سکون شود، با حرکت لب به طوری که اگر شنونده به لبهای گوینده نگاه کند آن حرکت را باز شناسد. مثلاً کلمۀ «تامنا» در (آیۀ 11 سورۀ یوسف]- را اگر بخواهیم با اشمام بخوانیم باید به هنگام تلفظ نون مشدد، لبها را به صورتی که موقع تلفظ ضمه یا واو جمع میشوند، درآوریم تا اصل کلمه- قبل از ادغام- که «تامننا» بوده است نشان داده شود- م.
[26]- سهل بن محمد، معروف به ابوحاتم سجستانی از بزرگان علمای لغت در زمان خویش بوده است. ابن ابی داود در کتاب «المصاحف» (ص 144) گلچینی از سخنان ابوحاتم را در رابطه با رسمالخط قرآن آورده است. وی به سال 248 هـ .ق درگذشته است.
[27]- زرقانی: مناهل العرفان. ج 1، ص 401.
[28]- «جردوا القرآن ولا تخلطوه بشیءٍ». ر. ک. اتقان. ج 2، ص 290. و مقایسه کنید با «المحکم»، ص 10.
[29]- این سختگیریها را به مجاهد نسبت دادهاند. ر. ک. المحکم، ص 15.
[30]- امام اهل مدینه و امیرالمؤمنین در حدیث، ابوعبدالله مالک بن انس بن مالک بن ابی عامر اصبحی. وی مدت چهل سال به تألیف کتاب «الموطاً» پرداخت و در طول این سالیان کتاب مذکور را بر هفتاد نفر از فقهای مدینه عرض کرد. وی به سال 179 هجری درگذشته است.
[31]- ابوعمر ودانی: النقط، ص 134؛ اتقان. ج 2، ص 291.
[32]- ابوعبدالله حسین بن حسن حلیمی جرجانی. بهترین کتاب وی المنهاج است. وی به سال 403 هجری درگذشته است.
[33]- اتقان. ج 2، ص 291.
[34]- «تعشیر» عبارتست از گذاردن علامتی پس از هر 10 آیه.
[35]- ابوعمرو دانی: النقط، ص 134 و 135.
[36]- اتقان. ج 2، ص 291؛ ر. ک. النقط، ص 133.
[37]- امام حافظ محیی الدین ابو زکریا یحیی بن شرف نووی، از بزرگان محدثان است. در علوم حدیث تألیفات مشهور بسیاری دارد. از مشهورترین کتابهایش «شرح صحیح مسلم» را باید نام برد. وی به سال 676 هجری درگذشته است.
[38]- اتقان. ج 2، ص 291. زرقانی در کتاب مناهل العرفان (ج 1، ص 402) این عبارت نووی را طولانیتر آورده است که ما در اینجا برای مزید استفاده میآوریم: «نووی در کتاب التبیان چنین گفته است: «علما گفتهاند: نقطه و اعرابگذاری مصحف مستحب است، زیرا وسیلۀ حفظ قرآن از غلط خوانده شدن است و علت آن که شعبی و نخعی نقطهگذاری قرآن را مکروه دانستهاند، فقط این بوده است که در آن روزگاران از آن میترسیدهاند که این موضوع بهانۀ دخالتهای دیگر در متن قرآن گردد. و گرنه، صرفاً به خاطر این که یک نوآوری بوده است با مخالفت آنان روبرو نگردیده است. چه بسیار نوآوریها که مورد پذیرش علمای اسلامی قرار گرفته است و با مخالفتی روبرو نشده است، مانند تدوین علوم و ساختن مدارس و رابطها و غیره. والله اعلم».
[39]- با وجود این، دانشمندان دربارۀ تعداد آیات قرآن اختلاف دارند. زرکشی در کتاب «البرهان» (ج 1، ص 251 و 252) علت وجود این اختلاف را چنین توضیح داده است که «پیغمبر اکرم معمولاً بر سر هر آیه وقف میفرمود تا آغاز و پایان آیات قرآن مشخص گردد. وقتی همۀ صحابه آن آیات را فرا میگرفتند، گاه میشد که آن حضرت بعضی آیات را به هم وصل میفرمود [یعنی: بر سر آیات مکث کمتری میفرمود- م] تا مطلب را به طور کامل بیان کرده باشد و شنونده دو آیه را یک آیه به حساب میآورد».
[40]- در کتاب «البرهان» (ج 1، ص 251) چنین آمده است: «و اما علامتگذاری بر سر ده آیه ده آیۀ قرآن را بعضی گفتهاند: مأمون عباسی فرمان داد و بعضی نیز گفتهاند: حجاج فرمان داد».
[41]- زرکشی در کتاب «البرهان» (ج 1، ص 270) میگوید: «بجاست دربارۀ اسامی سورههای قرآن تحقیق شود که آیا توقیفی هستند (یعنی، نامگذاری سورهها منحصراً باید از طریق وحی صورت گیرد و نامیدن سورههای قرآن با نامهای دیگر جایز نیست) یا با توجه به مناسبات مختلف نامگذاری میشوند؟ اگر بخواهد توقیفی نباشد، یک فرد باهوش میتواند از هر سورهای مفاهیم بسیاری استخراج کند و به تناسب آنها نامی بر نامهای آن سوره بیفزاید و این بسیار بعید است». ر. ک. اتقان. ج 1، ص 90.
[42]- در کتاب «الاتقان» (ج 1، ص 18 تا 23) میتوانید اختلافات موجود در رابطه با مکی یا مدنیبودن بعضی از سورههای قرآن را مشاهده کنید. ما نیز در فصل سوم از باب سوم همین کتاب در این باره سخن خواهیم گفت.
[43]- در کتاب «المصاحف» تألیف ابن ابی داود (ص 158 به بعد) میتوانید مواضع موافق و مخالف را در این رابطه به تفصیل ببینید.
[44]- برهان. ج 1، ص 250، استاد محمد عزت دروزه در ذیل این روایت توضیحی دارد که با توجه به اهمیت آن در اینجا نقل میکنیم: در قرآن موجود فعلی که به «مصحف عثمانی» معروف است، سورۀ حجرات (قبل از سورۀ قاف) سورۀ چهل و نهم است و مجموع تعداد سورهها که در حدیث نیز آمده است (13+ 11+ 9+ 7+ 5+ 3) باضافۀ سورۀ فاتحة الکتاب که داخل در حزببندی مذکور در روایت نیست، 49 است. بنابراین میتوان اطمینان حاصل کرد که قرآن تدوین شده در زمان پیغمبر اکرم عیناً به همین شکل و ترتیب، قرآن موجود در دست ما بوده است (تاریخ قرآن، ص 42) –م.
[45]- ر. ک. الفهرست تألیف ابن الندیم (چاپ فلوگل، 1871 میلادی) ص 6.
[46]- در رابطه با انواع خطهایی که با آنها مصحف را مینوشتهاند، بنگرید به مقالۀ موریتز در دائرة المعارف اسلامی:
Moritz, Encyclopedie de Islam, article Arabie, 394.
و در رابطه با برتری و امتیاز خط کوفی بنگرید به:
Gechichte des Qorantexts, 251 Sqq “cf. Blach., Intr., 8 note 112”.
[47]- بنگرید به: Blachere, Intr. Cor., 133
[48]- Blachere, Id., 133.
[49]- مراحل مختلف چاپ قرآن را از کتاب بلاشر نقل کردهایم:
Blachere, Intr. Cor., 133.
بلاشر نیز بنوبۀ خویش اطلاعات مربوط به چاپ قرآن پیش از سال 1801 میلادی را از نوشتههای شنری و بفان مولر گرفته است. ر. ک.
Schnurrey “Ch.F.”, Bibliotheca Arabica, nos 367- 386.
Prannmuller, Handbuch der Islam- Literatur, Berlin, 1925.