فصل پنجم:
علم قرائات و گذری بر زندگانی قُرّاء
در بحثی پیش از این اشاره کردیم که مراد از «احرف سبعه» که قرآن با آنها نازل شده است، امکان ندارد قرائات هفتگانۀ مشهور باشند و در جای خودش این مطلب را توضیح و تفصیل دادیم و علت اینکه بار دیگر بر این موضوع تأکید میکنیم آن است که همه میدانیم بسیاری از پیشینیان و معاصران دچار این توهم بوده و هستند که این قرائات هفتگانه همان «احرف سبعه» هستند. ابوشامه در کتاب «المرشد الوجیز الی علوم تتعلق بالقرآن العزیز» مینویسد: «گروهی بر این پندارند که این قرائتهای هفتگانهای که هم اکنون وجود دارند، همان احرف سبعه هستند که در حدیث منظورند و این پندار خلاف اجماع قاطبۀ اهل علم است و فقط بعضی از اهل جهل(!) بر این پندار ماندهاند».([1])
سهم عمدۀ این سرزنشها، در رابطه با این خلط و اشتباه، گردن امام کبیر ابوبکر احمد بن موسی بن عباس مشهور به ابن مجاهد([2]) را میگیرد که درست در سیصدمین سال هجرت در شهر بغداد به جمعآوری هفت قرائت([3]) از هفت امام و پیشوای علم قرائت قرآن از مکه، مدینه، عراق عرب و عجم و شام اقدام کرد که این هفت نفر همه موثق و امین بودند و به ممارست علیالدوام در علم قرائت قرآن و دقت در ضبط و روایت قرآن و امانت و پارسایی شهرت داشتند. اما این گردآوری ابن مجاهد صرفاً یک تصادق و اتفاق بود (و بر تحقیق و مقایسه و مقارنهای دقیق استوار نبود)؛ زیرا در میان امامان قرائت قرآن کسانی بودند که از این هفت نفر جلیلالقدرتر بودند و تعدادشان هم قابل توجه بود!([4]) این است که مشاهده میکنیم ابوالعباس بن عمار ابن مجاهد را سرزنش میکند و با تعبیرات خشنی دربارۀ او چنین میگوید: «مسبع سبعه» (یعنی: آن کسی که این قراء و قرائات هفتگانه را «هفت تا» گردانید) کاری کرد که سزاوار او نبود. وی با این عمل امر را بر عامۀ مردم مشکل کرد و هر کسی را که نظریۀ او را پذیرفت در این اشتباه علمی انداخت که این قرائات همان «احرف سبعه» مذکوره در حدیث هستند. ای کاش اگر او این کار را هم میکرد، یا این تعداد را کمتر از «هفت» قرار میداد یا بیشتر از آن، تا شبهه زائل میگشت»!([5])
اصطلاح «قرائات هفتگانه» در بلاد اسلامی، زمانی که دانشمندان اسلامی خواستند دربارۀ قرائات قرآن دست به تألیف بزنند، هیچ معروفیتی نداشت. نخستین مؤلفان در علم القراءات مانند ابوعبید قاسم بن سلام و ابوجعفر طبری و ابوحاتم سجستانی در مصنفاتشان چندین و چند برابر این قرائات را نقل کردهاند. آغاز شهرت این عبارت درست در سال دویست هجری است که در اثر اقبال مردم در بلاد مختلف اسلامی به قرائت بعضی از امامان قرائت و عدم اقبال مردم نسبت به بعضی دیگر، در شهر مکه قرائت عبدالله بن کثیرداری([6]) (د- 120 هـ) شهرت یافت که از صحابه انس بن مالک، عبدالله بن زبیر و ابو ایوب انصاری را درک کرده بود. در مدینه قرائت نافع بن عبدالرحمن بن ابی نعیم([7]) (د- 169 هـ) مشهور گردید که قرائت قرآن را از هفتاد نفر از تابعین فراگرفته بود که آنان از ابی بن کعب، عبدالله بن عباس و ابوهریره قرائت قرآن را روایت کردهاند. در شام قرائت عبدالله یحصبی مشهور به «ابن عامر»([8]) (د- 118 هـ) شهرت یافت که قرائت قرآن را نزد مغیرة بن ابی شهاب مخزومی و او از عثمان بن عفان فرا گرفته بود و از صحابه، نعمان بن کثیر و وائلة بن اسقع را درک کرده بود. بعضی نیز گویند: وی شخص عثمان را درک کرده است و قرائت قرآن را مستقیماً از وی فرا گرفته است. در بصره قرائت (دو نفر از قراء) ابوعمرو و یعقوب به شهرت رسید. ابوعمرو،([9]) زبان بن علاء بن عمار (د- 154 هـ.ق) است که از مجاهدین جبیر و سعید بن جبیر و از عبدالله بن عباس به روایت وی از ابی بن کعب قرائت قرآن را روایت کرده است. و یعقوب،([10]) ابن اسحاق حضرمی (د- 205 هـ.ق) است که قرآن را بر سلام بن سلیمان طویل به روایت وی از عاصم و ابوعمرو فرا خوانده است. در کوفه (نیز) قرائت دو نفر از قراء، حمزه و عاصم شهرت یافتند: حمزه([11]) ابن حبیب زیات مولی عکرمة بن ربیع تیمی (د- 188 هـ.ق) است که قرآن را بر سلیمان بن مهران اعمش به روایت وی از قرائت خود بر یحیی بن وثاب و بر زربن حبیش به روایت وی از قرائت بر عثمان و علی و ابن مسعود فرا خوانده است. عاصم([12]) ابن ابی النجود اسدی (د- 127 هـ.ق) است که قرآن را بر زربن حبیش و او بر عبدالله بن مسعود فرا خوانده است. ملاحظه شود که در میان این قراء اعراب اندکند و موالی بسیار! بخصوص آن عده از موالی که از نژاد فارسی بودهاند! «و در این گروه قراء هفتگانه فقط دو نفر عرب هستند: یکی ابن عامر و دیگری ابوعمرو»([13]).
هنگامی که (در سال سیصد هجری) ابن مجاهد به گردآوری قرائات این امامان هفتگانه پرداخت، نام یعقوب را حذف کرد و بجای او نام علی بن حمزه کسائی([14]) (د- 189 هـ) را گذاشت و ما میدانیم که کسائی کوفی بوده است و یعقوب، بصری! و گویا ابن مجاهد به ذکر یک قرائت از بصره و آنهم قرائت ابوعمرو اکتفا کرده است و از آنطرف از قاریان کوفه نام سه نفر حمزه، عاصم و کسائی را در قراء سبعه ثبت کرده است!
از زمان ابن مجاهد به بعد، قرائتهای این هفت نفر از شهرت گستردهای برخوردار گردیدند و چنانکه گفتیم بسیاری چنین اندیشیدند(!) که مراد از احرف سبعه که در حدیث نبوی آمده است همین قرائات سبع هستند. حال آنکه حق این است که برای این کار ضابطهای است که هر قرائتی دارای این ضابطه باشد باید آن را پذیرفت و در پرتو دارابودن همین ضابطه، قرائات عشر (دهگانه) و قرائات اربع عشرة (چهارده گانه) بوجود آمدهاند. قرائات عشر عبارتند از همان هفت قرائت مشهور، به اضافۀ قرائت یعقوب که پیش از این مورد اشاره بود و قرائت خلف بن هشام([15]) (د- 229 هـ) که قرآن را بر سلیم بن عیسی بن حمزة بن حبیب زیات فرا خوانده است و قرائت یزید بن قعقاع([16]) مشهور به ابوجعفر (د- 130 هـ) که قرائت قرآن را از عبدالله بن عباس و ابوهریره و آن دو از ابی بن کعب، فراگرفته است. قرائات اربع عشره عبارتند از همان ده قرائت یاد شده به اضافۀ چهار قرائت دیگر که عبارتند از: قرائت حسن بصری مشهور([17]) (د- 110 هـ)، قرائت محمد بن عبدالرحمان معروف به این محیصن([18]) (د- 123 هـ)، قرائت یحیی بن مبارک یزیدی([19]) (د- 202 هـ) و قرائت ابوالفرج محمد بن احمد شنبوذی([20]) (د- 388 هـ).
اِسنادهای محدثان تأثیر آشکاری در حرکت زنجیرهای قرائات (از آن زمان تاکنون) داشته است. توضیح اینکه: همانطور که علمای اسلام احکام شرعی و اصول تفسیر را از روایاتی استنباط میکنند که دارای سند صحیح باشند، قرائت احدی از قراء را هم نمیپذیرند مگر هنگامی که ثابت شود که وی قرائت قرآن را از مافوقش به طری مشافهه و سماع (یعنی: با گوشهای خودش از دو لب استادش) فرا گرفته است؛ تا جایی که سلسله سندهای مربوط به قرائات نام (همان) صحابهای که روایاتی در حلال و حرام یا اسباب نزول یا بیان آیات از آنان به دست ما رسیده است تکرار میشود.([21]) این سلسله سندهای موجود برای قرائات، به علمای اسلامی این زمینه را داده است که بتوانند قرائات را توقیفی بنامند([22]) و قرائت قرآن را بر مبنای قیاس مطلق منع کنند([23]) و موضع عدهای دیگر از علمای اسلامی را که زمخشری از جمله آنان است محکوم کنند. این عده میگویند: قرائات اختیاری (و گزینشی) هستند و دائر مدار گزینش و اجتهاد صاحبنظران در فصاحت و بلاغت است».([24]) بنابراین، حتی اگر قرائتی با عربیت و با رسمالخط قرآن سازگار باشد ولی با سند صحیح نقل نشده باشد (همانند سلسله سندهایی که محدثین موفق درست کردهاند) مردود خواهد بود (و از آن طرف) چه بسیار قرائتهایی که بعضی از علمای نحو یا بسیاری از نحویین آنها را مُنکر (زشت و ناهنجار و غیر قابل قبول) اعلام کردهاند، ولی کسی به نظرشان وقعی ننهاده است. مانند: ساکن گردانیدن همزه در کلمۀ «بارئکم»، با سکون راء خواندن کلمۀ «یأمرکم»، مجرور خواندن «والأرحام»، منصوب خواندن «لیجزی قوما»، فاصله انداختن میان مضاف و مضاف الیه در ﴿قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَکَآؤُهُمۡ﴾ و از این قبیل.([25]) روی این حساب، جای شگفتی نیست که قراء آنچنان موضع سختی در برابر ابوبکر بن مقسم([26]) بگیرند که وی از میان همۀ قرائات آنچه را که به نظر او از جهت عربیت صحیحتر میآمده است، برمیگزیده است، هر چند که مخالف نقل یا مخالف رسمالخط مصاحف باشند. (و کار بجایی رسید که) برای این موضوع مجلسی ترتیب دادند (و او را محاکمه کردند)! و همگی اجماع بر منع او از این عمل حاصل کردند!([27]) و نیز مجلس دیگری برای این شنبوذ([28]) آراستند تا او را از کاری که پیش گرفته است توبه دهند! آخر وی شروع کرده بود قرآن را براساس مواردی که از قرائت ابی و ابن مسعود میدانست بنویسد!([29])
این هر دو جلسۀ (محاکمه) به فرمان شیخالقراء ابن مجاهد منعقد گردید که پیش از این او را شناختیم. وی اولین کسی بود که قرائات سبع را گرد آورد. ابن مجاهد قرائت قرآن را نزد ابن شاذان رازی فرا گرفته بود که هر یک از آن دو قاری یاد شده (که پیاپی به محاکمه و توبۀ اجباری کشانیده شدند) نیز که ابن مقسم و ابن شنبوذ باشند، از او قرآن را فرا گرفته بودند. اما همکلاسی این سه نفر و شاگردی آنان نزد یک استاد، ابن مجاهد را از سختگیری بر دو همشاگردیاش باز نداشت.([30]) زیرا قراء در عهد او اجماع داشتند بر اینکه قرائتی را بپذیرند که در سلسله سندهای محدثین ثبت محکمتری داشته باشد و از نقطه نظر نقلی صحیحتر باشد، نه قرائتی را که در لغت عرب رایجتر و با قواعد عربی سازگارتر باشد!([31]) با این وجود، بعضی از لغویین و نحویین پیگیری قرائات «شاذ» پذیرفته نشده را مورد عنایت قرار دادهاند. ابن خالویه (د- 370 هـ) کتابی دربارۀ همین قرائات شاذ نوشته است که آن را المختصر فی شواذ القراءات([32]) نامیده است. ابن جنی([33]) کتاب المحتسب فی توجیه القراءات الشاذة را تألیف کرده است. ابوالبقاء عُکبری([34]) کتابی فراگیرتر و مفصلتر نوشته است، به نام: املاء ما من الرحمان من وجوه الإعراب والقراءات فی جمیع القرآن. حتی بعضی از علمای اسلامی تردید نکردهاند در اینکه صریحاً بگویند: «توجیه یک قرائت شاذ بسی نیرومندتر و کارآمدتر است از توجیه یک قرائت مشهور»([35]) و در پرتو توجیه قرائتهای شاذ مددی برای بازشناسی صحت و سقم تأویلات قرآنی یافتند:
قرائت ابن مسعود که بهجای ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا﴾ ]المائدة: 38[ «دست مرد دزد و زن دزد را ... قطع کنید» خوانده است: «وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡمانِهِما» «دست راست مرد دزد و زن دزد را ... قطع کنید» در جهت فهم اینکه برای جاریکردن حد سرقت کدام دست را باید برید؟ کمک کرده است.
- قرائت سعد بن ابی وقاص که در آیۀ 12 سورۀ نساء دو کلمۀ «من ام» را افزوده و آیه را چنین خوانده است: ﴿وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ – من أم – فَلِکُلِّ... ﴾([36]) به صراحت رسانیده است که نوع خواهری و برادری در این قضیۀ شرعی مربوط به میراث چه باید باشد.
- قرائت عمر بن عبدالعزیز که از امام ابوحنیفه نیز نقل شده است که بهجای ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ ]فاطر: 28[ «جز این نیست که از میان بندگان الله، دانایان از او میترسند» خواندهاند: «انما یخشَى اللهُ مِن عِبادهِ العلماءَ»([37]) روشن گردانیده است که غرض از تخصیص علما و دانشمندان به خشیت خداوند (در جایی که غیر آنان نیز خشیت خداوند را دارند؟) نشاندادن مکانت، منزلت و درجۀ تقرب علما به خداوند است «و تأویل آیه (بر حسب این قرائت) چنانکه زرکشی گفته است، این است که خشیت در اینجا به معنای اِجلال و تعظیم است، نه خوف و ترسیدن»! ([38]) زرکشی میافزاید: «این حروف (قرائات) و مانند آنها مفسر قرآن شدهاند و مانند این اقوال در تفسیر از بعضی تابعین هم نقل میشده است و مورد استحسان و استقبال قرار میگرفته است. دیگر چه رسد به اینکه نظریهای از بزرگان صحابه نقل شده و در متن قرائت نیز جای افتاده باشد! حال دیگر از تفسیر بالاتر و کار آمدتر است؛ زیرا کمترین بهرهای که میتوان از این قرائات برد بازشناسی صحت تأویل آیات قرآنی است»([39]) و از همین جاست که در زبان دانشمندان شیوع یافته است که میگویند: «یظهر اختلاف الأحکام»([40]) (اختلاف قرائتها، اختلاف در احکام را روشن میگرداند).
این را هم باید افزود که توجیه بعضی از قرائات شاذ خالی از تکلف نیست و گاهی نیز در آغاز کار ناهنجار بنظر میرسد، اما بلافاصله تأویل به دفاع برمیخیزد و آن ناهنجاری را از میان میبَرَد؛ مانند قرائت شاذی که در آیۀ سورۀ حشر کلمۀ مصور» را در عبارت ﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُ﴾ ]الحشر: 24[ «او الله است، خالق، نوآفرین» به فتح واو یعنی المصوَر میخواند! تأویل این قرائت آن است که «مصوَر» بر حسب این قرائت – مفعول است فاعل «الباریء» است که از نظر نحوی عمل فعل را انجام میدهد و مانند آن است که گفته شده باشد: «الذی بَرَأ المصور»! ([41])
توجیه قرائات شاذ به منظور استنباط تأویلات عجیب و غریب از بعضی وجوه این قرائات، نوعی تفریح علمی بوده است که علمای اسلام در خلال تحقیقات و مطالعات وسیع و متنوعشان در رابطه با هر چه که متعلق به قرآن بوده است، سخت مورد علاقهشان بوده است: این دانشمندان همچنانکه خودشان را سرگرم بازشناسی تعداد آیات قرآن([42]) و طولانیترین کلمه و کوتاهترین کلمه([43]) و بیشترین حروف متحرک که در کتاب الله گرد آمده است([44]) و از این قبیل بررسیهایی که فایدهای نداشتهاند، مگر در موارد بسیار جزئی که بندرت مفید واقع میشدهاند، تمایلی نیز نسبت به بررسی قرائات شاذ در وجود خودشان دریافتند، آن هم فقط برای گستردهتر کردن دامنۀ تحقیقات و بررسیهایشان، وگرنه به علمالیقین میدانستند که هر قرائتی که قرآن بودن آن کاملاً به اثبات نرسیده باشد، تلاوت آن نه برای خود ایشان و نه برای دیگران، نه در نماز و نه در غیر نماز جایز نخواهد بود و نیز اعتقاد به آن و پذیرش آن برای اَحَدی واجب نخواهد گردید. نووی در شرح المهذب([45]) میگوید: جایز نیست قرائت قرآن نه در نماز و نه در غیر نماز براساس قرائات شاذ؛ به دلیل اینکه این قرائات، قرآن نیستند و قرآن نبودنشان به دلیل آن است که قرآن جز به تواتر ثابت نمیگردد و قرائت شاذ متواتر نیست و هر کس جز این بگوید: مغلطه کار یا جاهل است و اگر مخالفت کند و قرائت شاذ را بخواند قرائت او در نماز و در غیر نماز منکر شناخته میشود (و مورد نهی قرار میگیرد) و فقهای بغداد اتفاق نظر دارند بر اینکه کسی را که قرآن را بر حسب قرائتهای شاذ بخواند باید توبه داد! ابن عبدالبر اجماع مسلمانان را نقل کرده است بر اینکه قرائت قرآن با قرائات شاذ جایز نیست و نباید پشت سر کسی که این قرائتها را میخواند نماز گزارد».([46]) بهمین جهت، امام مالک دربارۀ کسی که در نماز به قرائت ابن مسعود و صحابۀ دیگر در مواردی که مخالف رسمالخط مصحف است، قرائت کند، گفته است: «پشت سر او نماز نگزارند».([47])
این موضعگیری علمای اسلامی در برابر قرائت ابن مسعود – با آن پارسایی و علم و تقوای فراوان وی- چه بسا انگیزهاش شایعۀ انکار معوذتین و فاتحة الکتاب و قرآن ندانستن آنها بوده باشد که به ابن مسعود نسبت میدهند، هرچند که بسیاری از علمای اسلامی این کار ابن مسعود را یک تفسیر منطقی میدانستهاند. ابن قتیبه در کتاب مشکل القرآن میگوید: «ابن مسعود چنین پنداشته است که معوذتین از قرآن نیستند، زیرا دیده است که پیامبر اکرم حسن و حسین را با این دو سوره تعویذ میفرماید و بر پایۀ این گمان خویش ایستادگی کرده است و ما نمیگوییم: ابن مسعود در این امر درست اندیشیده است و مهاجران و انصار اشتباه کردهاند. وی میافزاید: اما اینکه فاتحة الکتاب را از مصحف خودش انداخته است، بخاطر این نبوده است که آن را از قرآن نمیدانسته است – معاذالله! – بلکه نظرش بر این بوده است که قرآن را در میان دو لوح (جلد) قرار دادهاند، بخاطر آنکه از شک، نسیان و زیاده و نقصان میهراسیدهاند و بنابه نظر وی، فاتحة الکتاب از این آفات در امان است، زیرا هم سورۀ کوتاهی است و هم فراگرفتنش بر همه کس واجب است».([48])
قرائت ابی بن کعب نیز مانند قرائت ابن مسعود «شاذ» به حساب میآید؛ زیرا به او نسبت دادهاند که دعای استفتاح و قنوت را در آخر مصحف خودش مانند دو سوره ثبت کرده بوده است:([49]) «با آنکه حجتی بر قرآن مُنزل بودن آن دو اقامه نشده است، بلکه نوعی دعا هستند و اگر قرآن میبودند مانند قرآن- بتواتر – نقل میشدند و علم به صحت آنها حاصل میگردید».([50])
برای متمایز گردانیدن قرائات پذیرفته شده از قرائات شاذ، علمای اسلامی ضابطهای وضع کردهاند مبنی بر اینکه قرائت مورد قبول باید سه شرط داشته باشد؛ یکی: موافقت آن قرائت با رسمالخط یکی از مصاحف عثمانی ولو به صورت تقدیری. دوم: موافقت آن قرائت با عربیت ولو به وجهی از وجوه. سوَم: صحت اسناد آن، هر چند که از آنِ قراء مشهور دهگانه (غیر از قراء سبعه) یا چهارده گانه باشد.([51])
ابن جزری در کتاب «منجد المقرئین» ترجیح قائل شده است که در این ضابطه، به جای صحت اِسناد، تواتر شرط بشود؛ زیرا قرآن بودن جز با اسناد متواتر ثابت نمیگردد. بنابراین، قرائات چهارگانۀ زائد بر قرائات دهگانه صحیح السند هستند ولی آحادی هستند و به تواتر نرسیدهاند و قرآنی که بتوان به عنوان تعبد آنها را خواند و در نماز تلاوت کرد، نیستند. قرائات متواتر که امت اسلام آنها را پذیرفتهاند قرائات دهگانه هستند که خلف از سلف فرا گرفتهاند تا بدست ما رسیده است و امروز قرائتی متواتر غیر از قرائتهای دهگانه موجود نیست.
سیوطی([52]) از ابن الجزری نقل میکند: انواع قرائتها از حیث سند شش نوع است:
نوع اول: متواتر و آن قرائتی است که آن را جمعی از جمعی نقل کنند و امکان همدستی آنان در دروغگویی نباشد. مانند قرائاتی که از همۀ طرق از قراء سبعه نقل شده است([53]) و این نوع غالب قرائات را شامل میگردد.
نوع دوم: مشهور و آن قرائتی است که سندش صحیح باشد؛ یعنی در تمام سلسلۀ سند، عدل ضابط (شخص عادل و دقیق) از همانند خودش نقل کرده باشد و با یکی از مصاحف عثمانی هم موافقت داشته باشد – خواه از امامان هفتگانه باشد یا از امامان دهگانه، یا از امامان دیگر که مورد قبول هستند – و نزد قراء شهرت داشته باشد و آن را غلط نشمرده و یا شاذ ندانسته باشند؛ اما در عین حال به درجۀ تواتر هم نرسیده باشد؛ مانند قرائاتی که از طُرُق مختلف با اختلاف از قراء سبعه نقل شده باشد؛ یعنی بعضی از راویان نقل کرده و بعضی دیگر نقل نکرده باشند.
از جمله مشهورترین کتبی که دربارۀ این دو نوع از قرائات نوشته شده است، کتاب التیسیر تألیف دانی([54]) است و الشاطبیه([55]) و طیبة النشر فی القراءات العشر.([56]) این دو نوع از قرائاتاند که قرآن براساس آنها خوانده میشود و اعتقاد به آنها واجب است و انکار هیچ یک از آنها جایز نیست.
نوع سوم: قرائتی است که سندش صحیح باشد، اما با رسمالخط قرآن یا با عربیت مخالفت داشته باشد و یا اینکه به آن حد از شهرت نرسیده باشد. این نوع از قرائات خوانده نمیشوند و اعتقاد به آنها نیز واجب نیست. از این نوع است قرائتی که حاکم (نیشابوری) از طریق عاصم جحدری از ابوبکر نقل کرده است که پیامبر اکرم ج قرائت فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَى رَفَارِفٍ خُضْرٍ وَعَبَاقَرِیٍّ حِسَانٍ﴾([57]) و هم از این نوع است قرائت: ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفَسِکُمْ﴾([58]) با فتح حرف فاء.
نوع چهارم: شاذ و آن قرائتی است که سندش صحیح نیست، مانند قرائت ابن سُمَیفِع در آیۀ ﴿فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَةٗ...﴾ که «نُنَحِّیکَ» و «خَلَفَکَ» خوانده است.([59])
نوع پنجم: جعلی و ساختگی و آن قرائتی است که به گویندۀ آن نسبت داده میشود ولی پایه و اساسی ندارد؛ مانند قرائاتی که محمد بن جعفر خزاعی([60]) گردآوری کرده و آنها را به ابوحنیفه نسبت داده است. مانند قرائت «إِنَّمَا یَخْشَى اللهُ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءَ».
نوع ششم: قرائاتی هستند که شبیه «مدرج» - یکی از انواع حدیث – است و عبارت است از توضیحاتی که بر وجه تفسیر به قرائات افزوده شده است مانند قرائت سعد بن ابی وقاص: ﴿وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ- من أم- ...﴾ که دو کلمۀ «من ام» را به [النساء: 12] افزوده است و قرائت: ﴿لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ- فی مواسم الحج﴾ که عبارت «فی مواسم الحج» را به [البقرة:198] افزوده است.
این نکته را هم باید تذکر داد که قاری قرآن، مقری نامیده نخواهد شد – حتی اگر همۀ قرائات دهگانه و چهارده گانه را حفظ کرده باشد – مگر هنگامیکه این قرائات را با سماع و مشافهه استوار گردانیده باشد.
***
با این بررسی شتابزده، توانستیم حقیقت قرائات را ترسیم کنیم و توضیح بدهیم و یک نظرگاه کلی از قرائات و قراء بگیریم تا ما را در راه وصول به هدف اساسی خودمان که فهم متون قرآنی است، مدد برساند و بررسیهای ما همواره بر پایۀ آن عبارات و تعمیراتی است که قرآنبودن آن به تواتر رسیده باشد. با این توضیح که وقتی قرآن بر هفت حرف نازل شده است، ما همۀ این حروف (وجوه) را در هر قرائتی که متواتر باشد و یکی از آن حروف را شامل گردد، پی میجوییم و تکیهگاه ما در این بازشناسی، صحیحترین از حیث نقلی و نه قیاسیترین از نظر قواعد عربی، خواهد بود؛ زیرا، ما قرآن را حاکم بر قواعد لغت و نحو قرار میدهیم و آن قواعد را بر قرآن حاکم نمیگردانیم و دلیل ما این است که نحویان قواعدشان را در درجۀ اول از قرآن استخراج کردهاند، سپس از حدیث و کلام عرب، در درجۀ دوم.
[1]- اتقان، ج 1، ص 138، النوع الثانی والعشرون، التنبیه الثالث، نیز بنگرید به حاشیۀ زرقانی بر موطا مالک: ج 1، ص 134.
[2]- ابن مجاهد، شیخ القراء بغداد در روزگار خویش بود. وی به سال 324 هـ .ق درگذشت (بنگرید به: طبقات القراء، ج 1، ص 39؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص 144.
[3]- برهان، ج 1، ص 327.
[4]- بنگرید به: برهان، ج 1، ص 329؛ در آنجا مکی علت شهرتیافتن این قاریان هفتگانه – نه دیگران – را به روشنی تشریح میکند.
[5]- اتقان، ج 1، ص 138. ابن عمار، امام ابوالعباس احمد بن عمار مهدوی، مُقری و مفسر بزرگ. چنانکه حافظ ذَهَبی گفته است: وی پس از سال 430 درگذشت (بنگرید به: النشر، ج 1، ص 68).
[6]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 1، ص 443 بنگرید.
[7]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 2، ص 330- 334 بنگرید.
[8]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 1، ص 423- 425 بنگرید.
[9]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 1، ص 288- 292 بنگرید.
[10]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 1، ص 386- 389 بنگرید.
[11]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 1، ص 261- 263 بنگرید.
[12]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 1، ص 346- 349 بنگرید.
[13]- برهان، ج 1، ص 329؛ نیز مقایسه کنید با:
Blachere, Intro. Cor. 117.
[14]-برهان، ج 1، ص 329؛ نیز شرح حال کسائی را در طبقات القراء، ج 1، ص 535- 540، بنگرید. برای سلسله سند قرائتهای این قاریان هفتگانه، بنگرید به: التیسیر فی القراءات السبع، ابوعمرو دانی، ص 8 به بعد.
[15]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 1، ص 272 بنگرید.
[16]- شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 2، ص 382 بنگرید.
[17]- حسن بن ابی الحسن یسار بصری، مولای انصار، یکی از بزرگان تابعین و از جمله دانشمندان اسلامی است که به زهد شهرت یافته است.
[18]- ابن محیصن از مجاهد و درباس علم قرائت آموخته و استاد ابوعمرو بصری است.
[19]- از نحویان بغداد است که نزد ابوعمرو و حمزه شاگردی کرد و استاد دوری وسوسی بوده است.
[20]- محمد بن احمد بن ابراهیم بن یوسف بن عباس بن میمون بغدادی، معروف به شنبوذی، منسوب به استادش، ابن شنبوذ «وی از ابن شنبوذ قرائات بسیاری را فرا گرفت و ثبت کرد و بهمین جهت به او منسوب گردید». چنانکه در کتاب النشر (ج 1، ص 122) آمده است.
[21]- در کتاب التیسیر، تألیف ابوعمرو دانی، ص 8 به بعد، گزارش دقیقی از سلسلۀ سند قرائات قاریان سبعه آمده است که روشن میگرداند تا چه اندازه علمای اسلامی در ارتباط با صحت روایات و ثبوت فراگیری قرائات توسط راویان از طریق دهان به دهان و سماع نزد استاد سخت میگرفتهاند.
[22]- برهان، ج 1، ص 321.
[23]- اتقان، ج 1، ص 132.
[24]- برهان، ج 1، ص 321.
[25]- اتقان. ج 1، ص 130. نیز بنگرید به: اِتحاف فضلاء البشر، ص 185 که چگونه دمیاطی قرائت حمزه: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ﴾ [النساء: 1] را توجیه میکند. «م» در کلمۀ «الارحام» مکسور گردیده است، زیرا عطف شده است به ضمیر مجرور در کلمۀ «بِهِ» بنابه مکتب نحویان کوفه. همچنین بنگرید در اِتحاف (ص 217) توجیه این قرائات ابن عامر را: ﴿وَکَذَٰلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٖ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَکَآؤُهُمۡ﴾ که کلمۀ ﴿قَتۡلَ﴾ در آیه را مرفوع خوانده است بنابر آنکه نایب فاعل ﴿زَیَّنَ﴾ باشد و ﴿أَوۡلَٰدِهِمۡ﴾ را منصوب خوانده است بنابر آنکه مفعول به باشد برای مصدر «قتل» و کلمه ﴿شُرَکَآؤُهُمۡ﴾ را مجرور خوانده است بنابر آنکه، به عنوان فاعل مصدر «قتل» به آن اضافه شده باشد.
[26]- محمد بن حسن بن یعقوب، معروف به ابن مقسم، یکی از نحویان و قاریان به نام بغداد؛ وی به سال 354 هـ .ق درگذشت (بنگرید به: طبقات القراء، ج 2، ص 123).
[27]- اتقان، ج 1، ص 132؛ نیز بنگرید به: طبقات القراء، ج 2، ص 54.
[28]- محمد بن احمد بن ایوب بن شنبوذ، از قراء و نحویون نامدار بغداد، وی به سال 328 هـ .ق درگذشت (شرح حال وی را در طبقات القراء، ج 2، ص 52 بنگرید).
[29]- مقایسه کنید با سخن ماسینیون، خاورشناس مشهور:
Massignon, “L.” Al – Hallaj, martyr mystique de I’Islam, p. 243, note 4
و نیز به همین علت، قرائت اعمش پذیرفته نشد، زیرا وی قرائت ابی و ابن مسعود را دنبال میکرد، نیز برای برخی وجوه قرائت اعمش، بنگرید به: کتاب المصاحف، ص 91.
[30]- خاورشناس فرانسوی بلاشر نیز به این مسئله اشاره کرده است؛ بدون آنکه تعلیل و توجیهی منطقی برای آن بیابد. بنگرید به:
Blachere, Intro, Cor., p. 128, note 169
البته، تعلیل و توجیه طبیعی همۀ این مسائل همان است که یادآور شدیم دائر بر اینکه در امثال این موضوعات تکیهکردن بر نقل صحیح ضرورت دارد.
[31]- اتقان، ج 1، ص 130.
[32]- برگشتراسر (خاورشناس) این کتاب را در قاهره به سال 1934 م به عنوان هفتمین کتاب از مجموعۀ Biblioteca Islamica منتشر کرده است. ابن خالویه، ابوعبدالله حسین بن احمد همدانی، پیشوای علمای عربیت در روزگار خویش بوده است. کتابهای فراوانی دارد که معروفترین آنها کتابهای: الاشتقاق و کتاب لیس است و نیز کتابی که وی در باب قرائات شاذ نوشته است. وی در شهر حلب به سال 370 هـ .ق درگذشت (بغیة الوعاة، ص 232).
[33]- ابوالفتح عثمان بن جنی، از دانشمندان بزرگ علم لغت و علم نحو، از آنِ اوست. کتابهای: الخصائص، سرالصناعة والتصریف. وی به سال 392 هـ .ق درگذشت (بنگرید به: نُزهة الالباء، ص 406). از کتاب دیگر وی نیز: توجیه القراءات الشاذة چند نسخۀ خطی در دارالکتب قاهره موجود است.
[34]- عبدالله بن الحسین، مشهور به ابوالبقاء عُکبری. وی به سال 616 هـ .ق درگذشت (شرح حال او را در بغیة الوعاة، ص 281 بنگرید). کتاب وی: املاء ما من به الرحمن در مطبعۀ میمنیه در قاهره به سال 1321 هـ .ق به چاپ رسید.
[35]- برهان، ج 1، ص 341.
[36]- در قرائت حفص (متن متواتر قرآن) در این آیه دو کلمۀ «من ام» وجود ندارد.
[37]- بنگرید به: تفسیر قرطبی، ج 14، ص 344.
[38]- برهان، ج 1، ص 341.
[39]- برهان، ج 1، ص 377.
[40]- اتقان، ج 1، ص 141.
[41]- برهان، ج 1، ص 341. گفتنی است که این تأویل بعید و توأم با تکلف است.
[42]- روایت زرکشی را در برهان (ج 1، ص 251) از علی، عطاء، حمید و راشد دربارۀ تعداد آیات قرآن بنگرید.
[43]- برهان، ج 1، ص 252. در همین صفحه زرکشی بلندترین و کوتاهترین کلمه در قرآن را نیز یادآور شده است.
[44]- برهان، ج 1، ص 254. زرکشی در این ارتباط تا آنجا پیش میرود که برای این منظور به این آیۀ شریفه در سورۀ یوسف آیۀ 80 استشهاد میکند: ﴿... حَتَّىٰ یَأۡذَنَ لِیٓ أَبِیٓ أَوۡ یَحۡکُمَ ٱللَّهُ لِی﴾ البته بنابر قرائت دو کلمه «لی» و «أبی» به صورت «لی» و «ابی» و اینگونه زیاده رویهاست که به ما اجازه میدهد در همۀ گفتگوها و مباحث از این دست، نوعی خوشگذرانی علمی را ببینیم.
[45]- المهذب کتابی است در فروع فقه شافعی، تألیف ابراهیم بن محمد شیرازی، در گذشته به سال 476 هـ .ق (کشف الظنون).
[46]- برهان، ج 1، ص 333.
[47]- برهان، ج 1، ص 222. خاورشناسان دست بردار نیستند. جز آنکه فتوای امام مالک را بزرگ کنند و فتوای (سختگیرانۀ) وی را با فتواهای حنفیان که در این مسئله آسانگیرند مقایسه کنند. بنگرید به:
Geschichte des Qorans, III, 108, 109; cf. blachere, Intro. Cor., 114, note 152.
البته قضیه فراتر از آن نیست که علمای اسلامی و در صدر آنان امام مالک، در مسئلۀ اثبات «قرآنیت» که جز از راه تواتر نتواند بود، همواره سخت میگرفتهاند.
[48]- اتقان، ج 1، ص 137- 138.
[49]- برهان، ج 1، ص 251.
[50]- برهان، ج 2، ص 128. باقلانی به طور کلی معتقد است به اینکه «جایز نیست به عبدالله (بن مسعود) یا به ابی بن کعب یا زید یا عثمان یا علی، یا یکی از فرزندان یا خویشاوندان ایشان انکار آیهای از قرآن یا کلمهای از کتاب خدا یا تغییر و تبدیل آن یا قرائت آن برخلاف وجه مرسوم در مصاحف اجماعی مسلمین، از طریق خبر واحد، نسبت بدهند. این گونه نسبتها روا نیست و پذیرفته نیست. بلکه نسبتدادن اینها به داناترین مسلمانان روزگار ما سزاوار نیست، دیگر چه رسد به آنکه به مردمی از صحابه نسبت دهند» (بنگرید به: برهان، ج 2، ص 127).
[51]- بنگرید به: اتقان، ج 1، ص 129.
[52]- از اتقان، ج 1، ص 132- 133. با اندکی تصرف، به منظور اختصار.
[53]- جمهور علمای اسلامی بر آنند که قرائات سبع متواترند (بنگرید به: برهان، ج 1، ص 318.
[54]- کتاب التیسیر فی القراءات السبع را پرتزل Protzel (خاورشناس) در آستانه به سال 1930 م به عنوان دومین کتاب از مجموعۀ Bibliatheca Islamica تحقیق و منتشر کرد. این کتاب مشتمل است بر شیوههای قرائت قاریان بزرگ در بلاد مختلف اسلامی که ابوعمرو دانی از هر یک از قرائات قراء سبعه دو روایت آورده است. نیز بنگرید به:
Geschiclte des Qorans, III, 214, sqq, cf. Blachere, Intro. Cor. P. 130, note 172.
[55]- شاطبیه، منظومهای است منسوب به امام ابومحمد قاسم شاطبی، در گذشته به سال 590 هـ .ق که وی در این کتاب، تیسیر دانی را در 1173 بیت به نظم آورده و آنرا جرز الآمانی و وجهُ التهانی، فی القراءات السبع المثانی نامیده است. بنگرید به: کشف الظنون، ج 1، ص 646 نیز بنگرید به:
Krendow, Encyclopedie de I’Islam, IV, 349 (art. Schatibi)
[56]- تألیف: پیشوای مشهور علم قرائات ابن جزری، منظومۀ طبیة النشر ضمن مجموعهای مشتمل بر هفت متن از کتب مربوط به علم قرائات در مطبعۀ شرف به سال 1308 هـ .ق به چاپ رسیده است. این کتاب غیر از کتاب النشر است که محمد احمد دهمان به سال 1345 هـ .ق در دمشق به چاپ رسیده است.
[57]- آیۀ 76، سورۀ رحمان روایت حفص: ﴿مُتَّکِِٔینَ عَلَىٰ رَفۡرَفٍ خُضۡرٖ وَعَبۡقَرِیٍّ حِسَانٖ ٧٦﴾.
[58]- آیۀ 128، سورۀ توبه روایت حفص: ﴿مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ﴾.
[59]- آیۀ 92، سورۀ یونس روایت حفص: ﴿فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ﴾.
[60]- امام ابوالفضل محمد بن جعفر خزاعی، مؤلف کتاب المُنتهی. وی در این کتاب قرائاتی را گرد آورد که دانشمندان پیش از وی فراهم نیاورده بودند. وی به سال 408 هـ .ق درگذشت (بنگرید به: النشر، ج 1، ص 34). یادآوری میشود که ابن جزری وی را «امام» میخواند.