انجمن چهار نفرهای که در عهد عثمان به کار استنساخ مصاحف رسمی پرداختند، شیوۀ خاصی را در کار نگارش قرآن معمول داشتند که خلیفۀ سوم پیامبر، آن شیوه را در نگارش کلمات و حروف قرآنی پسندید. دانشمندان اسلامی اصطلاحاً این شیوۀ نگارش را «رسمالمصحف» نامیدهاند. بسیار هم میشود که این رسمالخط را به خلیفهای که آن را پسندیده (و تأکید کرده) است نسبت میدهند و میگویند: «رسمالخط عثمان» یا «رسمالخط عثمانی». این رسمالخط به ناچار باید (در جهان اسلام) در میان هالهای از تجلیل و تقدیس قرار میگرفت، زیرا خلیفهای که مُهر تأیید بر آن زده بود و آن را به اجرا گذارده بود، شهیدی بزرگ بود که در حالی به شهادت رسید و بر زمین افتاد که داشت با کمال خشوع و در نهایت انقطاع کتاب خدا را تلاوت میکرد.([1]) این توضیح تا حدود زیادی اعتقاد مردم را در این رابطه برای ما توجیه میکند؛ مبنی بر اینکه هر مصحف خطی قدیمی که به آن برمیخورند، حتماً باید مصحف عثمان باشد و یا یکی از مصاحف عثمانی باشد و چه بسا در نظر بعضی از مسلمانان همان مصحفی باشد که همچنان اثر خون خلیفۀ شهید بر آن به جای مانده است.([2])
این غلو (و دست بالا گرفتن) بعدها به حد بلوغ رسیده و بعضی را بر آن داشته است که چنین پندارند که این رسمالخط قرآنی «توقیفی» است و شیوۀ آن را شخص پیامبر اکرم تعیین فرمودهاند. از این رو، به پیامبر اکرم – با آنکه امی بوده است و خط نمینوشته است – نسبت دادهاند که به معاویه – یکی از کاتبان وحی – فرمود: «دوات را لیقه بگذار، (سرِ) قلم را شکاف بده، سرِ باء را بالا بیاور، سین را دندانه بده، میم را بیچشم مگردان، الله را زیبا بنویس، رحمن را مد بده، رحیم را خوشخط بنگار و قلمت را پشت گوش چپت قرار بده که بهتر به یادت میماند».([3]) از جمله کسانی که بر این نظریه سخت حماسهسرایی دارد و جبهه گرفته است، ابنالمبارک است که در کتاب «ابریز» از استادش عبدالعزیز دباغ چنین نقل میکند که به او گفته است: «نه صحابه و نه غیر صحابه در رسمالخط قرآنی حتی به اندازۀ سر مویی دخالت نداشتهاند، فقط عبارت از توقیف پیغمبر بوده است و بس و همو بوده است که آنان را مأمور فرموده است تا به آن شیوۀ معروف گاهی با افزودن الف و گاهی با کاستن آن قرآن را بنگارند، بنابر اسراری که عقلها را به آن رازها راهی نیست و سری است از اسرار که خداوند کتاب عزیزش را برخلاف دیگر کتابهای آسمانی به آن مخصوص گردانیده است. همچنانکه نظم قرآن معجزه است رسمالخط آن نیز معجزه است! چگونه عقلها را به فهم این نکته راهی هست که راز افزودن الف در «مائة» و نیفزودن آن در «فئة» را بیابند؛ و یا راز افزودهشدن یاء (دوم) در دو کلمۀ «بِأیید» و «بِأییکم» را دریابند؟! یا چگونه میرسند به رمز افزودهشدن الف در کلمۀ «سَعَوا» در سورۀ حج و نیفزودن (همین) الف در (همین کلمۀ) سَعَو» در سورۀ نبأ؟! و یا رمز افزودهشدن الف در کلمۀ «عَنَوا» در هر جای قرآن که آمده است و نیفزودن الف در همین کلمۀ «عَنَو» در سورۀ فرقان؟! و یا راز افزودن الف در کلمۀ «آمنوا» و انداختن آن از کلمات «باؤ»، «جاؤ»، «تَبَوَّؤ»، «فاؤ» در سورۀ بقره؟! و یا راز افزایش الف در کلمۀ «یَعفُوَا» الذی (در سورۀ بقره) و کاهش الف از کلمۀ «یعفو» عنهم در سورۀ نساء؟ یا چگونه عقلها میرسند به وجه حذفشدن بعضی از حروف کلمات همانند (متشابه) و حذفنشدن همان حروف از همان کلمات در جای دیگر، مانند حذف الف از کلمۀ «قرءناً» در سورههای یوسف و زخرف و بر جاینهادن الف (در همین کلمه) در مواضع دیگر قرآن؟! و بر جاینهادن الف در کلمۀ «المیعاد» به طور مطلق و حذف الف از یک موضع که در سورۀ انفال آمده است؟ و بر جاینهادن الف در کلمۀ «سراجاً» هر جا که قرار گرفته است و حذف الف از همین کلمه در یک موضع، در سورۀ فرقان؟ چگونه عقل آدمی به حذف بعضی از «تاء»ها در بعضی موارد و به صورت تاء مربوطه (ة) نوشتن آنها در بعضی موارد دیگر؟ اینها همه بر مبنای اسرار الهی و منویات پیامبرانه است و اینکه این اسرار بر مردم پوشیده ماندهاند، به خاطر آن است که اینها اسرار باطنی هستند و جز با گشایش ربانی درک نخواهند شد. درست مانند جایگاهی که الفاظ و حروف مقطعهای که در اوائل سورههای قرآن آمدهاند دارند. آنها نیز رازهایی بزرگ دارند و معانی فراوان و بیشتر مردمان به اسرار آنها راه نمییابند و چیزی از معانی اِلهی که به این ترتیب مورد اشاره قرار گرفتهاند، درک نمیکنند! همچنین است، کار رسمالخطی که در قرآن به کار رفته است، حرف به حرف».([4])
بر این اساس، زرقانی در کتاب مناهل خود، اشکالی ندیده است در اینکه یکی از مزایای رسمالخط عثمانی را چنین عنوان کند که «دلالت» بر معانی نهانی و دقیق دارد؛ مانند افزودهشدن «یاء» (دوم) در نگارش کلمۀ «اَید» در آیهای که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَیۡنَٰهَا بِأَیۡیْدٖ﴾ «و (ما) آسمان را با قوت (و قدرت عظیم) بنا کردیم...» آیۀ 47 سورۀ ذاریات که به اینصورت نوشته شده است: «بَاییدٍ» و این به خاطر آن است که خواستهاند به بزرگداشت نیروی خداوندی که با آن آسمان را ساخته است اشاره کنند و (بیانگر این نکته باشند که) هیچ نیرویی مشابه و همانند نیروی خداوندی نیست. بر مبنای قاعدۀ مشهوری که میگوید: «زیادةُ المبنى تَدُلُّ عَلى زِیادةِ المعنى».([5])
تردیدی نیست در اینکه این چنین برخوردی با رسمالخط قرآنی عبارت است از غلو در تقدیس رسمالخط عثمانی و بیش از حد تصور خود را به تکلفانداختن.([6]) از نظر منطقی چه ارزشی دارد که کار رسمالخط قرآن «توقیفی» باشد، یا حاوی اسراری باشد همانند اسرار فواتح سُوَر؟! در رابطه با چنین توقیفی، حدیث صحیحی از رسول الله نرسیده است و جایی هم برای مقایسۀ آن با حروف مقطعهای که قرآنبودن آنها و جایگاه آنها در اوائل سورههای قرآنی به تواتر ثابت شده است، نیست. این رسمالخط جز اصطلاحی که نگارندگان قرآن در زمان عثمان برای خود قرارداد کردند چیز دیگری نیست. خلیفۀ وقت هم با این رسمالخط قراردادی موافقت کرد و حتی دستوری هم برای آنان وضع کرد که به هنگام اختلاف در رسمالخط قرآن به آن رجوع کنند. آن دستور عبارت بود از اینکه خطاب به آن سه نفری که از قریش بودند گفت: «هرگاه شما با زید بن ثابت در چیزی از قرآن اختلاف کردید، آن را به زبان قریش بنگارید که قرآن به زبان قریش نازل شده است».([7])
محترمشمردن رسمالخط عثمانی یا مستحسندانستن رعایت آن و التزام نسبت به آن امر دیگری است و با اینکه بگوییم «توقیفی» است، تفاوت اساسی دارد. علمای اسلامی همگی اجماع دارند بر اینکه رعایت این رسمالخط ضروری است؛ تا آنجا که امام احمد بن حنبل گفته است: «مخالفت با رسمالخط عثمان (حتی) در واو یا الف یا یاء و یا غیر آنها حرام است».([8]) از مام مالک نیز پرسیدند: آِیا به نظر شما درست است کسی که مصحفی را نسخهبرداری میکند (کلمات قرآنی را) براساس رسم الخط و هجایی که امروزه مردمان پدید آوردهاند بنویسد؟ گفت: نه، به نظر من درست نیست، بلکه باید مطابق همان نگارشی که کاتبان نخستین نوشتهاند بنویسد».([9]) در فقه شافعی و حنفی نیز اقوالی از این قبیل روایت شده است، ولی هیچ یک از این پیشوایان مذاهب اسلامی نگفتهاند: این رسمالخط «توقیفی» است و یا اینکه «سر ازلی» است. چیزی که هست رعایت این رسمالخط و التزام نسبت به آن را نوعی وحدت کلمه و متشکل گردانیدن امت اسلامی با یک شعار واحد و یک رسمالخط قراردادی واحد میدانستهاند (و بسیار هم بجاست)؛ زیرا، صادرکنندۀ این دستور عثمان است و مجری آن نیز که دستخط عثمان را اجرا گذاشته است زید بن ثابت است که «امین رسول الله و کتاب وحی آن حضرت» بوده است.
گذشته از این که هستند از علمای اسلامی که حتی به مباحدانستن مخالفت با رسمالخط عثمانی اکتفا نکردهاند، بلکه بالاتر از آن تصریح کردهاند که این رسمالخط، اصطلاحی و «قراردادی» است و به عقل درست نمیآید که «توقیفی» باشد. در طلیعۀ این دانشمندان، قاضی ابوبکر باقلانی([10]) است که در کتاب «الانتصار» میگوید: «اما نگارش قرآن، خداوند در این رابطه بر امت هیچ چیزی را فرض نگردانیده است. همچنانکه بر نویسندگان قرآن و نگارندگان مصاحف رسمالخط مشخص و معینی را الزامی نگردانید که رعایت آن را برای ایشان واجب گرداند و رسمالخطهای دیگر را فرو گذارد؛ زیرا وجوب چنین چیزی را جز از طریق سمع و توقیف نمیتوان فهمید. نه در نصوص قرآنی و نه مفاهیم آن نیامده است که رسمالخط و ثبت و ضبط کلمات و حروف قرآنی جایز نیست، مگر به شکل خاصی و حد محدودی که تجاوز از آن جایز نباشد. در متن سنت نیز چنین چیزی که حکم وجوب را برساند یا بر آن دلالت کند وجود ندارد. در اجماع امت نیز چنین چیزی نیست. قیاسات شرعی نیز چنین دلالتی ندارند، بلکه سنت دلالت دارد بر اینکه جایز است قرآن را به هر ترتیب که آسان باشد بنویسند؛ زیرا رسولالله فقط امر فرمود که قرآن را بنگارند و برای آنان شیوۀ معینی قرار نمیداد و احدی را از شیوۀ کتابتی که داشت نهی نمیفرمود. به همین جهت خط مصاحف با یکدیگر مختلف میگردید. بعضی از کاتبان وحی، کلمه را بر مبنای شکل تلفظشدۀ آن مینوشتند و بعضی دیگر در مقایسه با شکل تلفظ کلمه آن را در نگارش کم و زیاد میکردند؛ زیرا میدانستند که این رسمالخط قراردادی است و بر مردم پوشیده نخواهد ماند. به همین خاطر جایز است که قرآن با حروف کوفی و خط اول نوشته شود و لام به شکل کاف درآید و الفها کج نوشته شوند و با شیوههای دیگر – جز اینها – قرآن نوشته شود و نیز جایز است مصحف با خط و هجای قدیمی نوشته شود و باز جایز است که با خط و هجای جدید نوشته شود و نیز جایز است که با خط و هجایی بینابین نگاشته شود.
به این ترتیب که خط مصاحف و بسیاری از حروف آنها متفاوت و اَشکال آنها با یکدیگر مختلفند و مردم این جواز را داشتهاند که هر یک با همان رسمالخطی که عادت داشته است بنگارد و بهتر ترتیبی که سادهتر و مشهورتر و به نظر درستتر است بنویسد، بدون آنکه چنین کاری را گناه بداند یا منکر بشناسد، معلوم میشود که در این زمینه، مردم را به حد محدود و مخصوصی ملزم نگردانیدهاند، آنچنانکه در زمینۀ قرائت و تلاوت آن سختگیریها شده است. علت این (تفاوت خط مشی) آن است که خط عبارتست از علامتها و اَشکالی که در ردیف اشارات، قراردادها و رموز دیگر قرار میگیرند. بنابراین، هر شکلی که ترسیم شود و بر کلمۀ مورد نظر دلالت کند و نحوۀ قرائت آن را بنمایاند، باید صحیح دانسته شود و کسی که آن شکل را مینگارد مورد تصویب و تأیید قرار گیرد، حال به هر شکلی که میخواهد باشد.
به یک سخن، هر کس که ادعا دارد که بر مردم واجب است رسمالخط مخصوصی را در نگارش قرآن به کار ببرند، بر او (نیز) واجب است که برای این ادعایش دلیل قاطعی ارائه کند و از کجا و چگونه میخواهد چنین دلیلی را دست و پا بکند؟!([11])
این نظریۀ قاضی ابوبکر (باقلانی) جداً شایسته است که مورد قبول واقع شود. دلیلش آشکار (و قاطع) است و نظرش عمیق (و دقیق). وی احساسات و عواطف مبتنی بر تجلیل و بزرگداشت گذشتگان (سلف) را با جستجو برای دلیل و برهان در یک قضیۀ دینی که به رسمالخط کتاب الله مربوط میشود، در هم نیامیخته است. اما آن کسانی که نظرگاهشان آن بوده است که رسمالخط قرآنی توقیفی است و ازلی، عواطف خودشان را در این داوری حَکَم گردانیدهاند و به نوعی شیدایی و تسلیم شاعرانه و صوفیانه در برابر ذوقیات و مکاشفات خودشان دچار آمدهاند. سلیقهها نسبی هستند و دخالتی در امر دین ندارند و یک حقیقت شرعی را نمیتوان از اینگونه ذوقیات و مکاشفات شاعرانه و صوفیانه استنباط کرد!
ما در رابطه با رسمالخط قرآن، حتی نظرگاهی فراتر از این نیز داریم و جایزبودن مخالفت با رسم الخط قرآنی را تنها به خاطر دلایلی که باقلانی ایراد کرده است در نظر نمیگیریم، بلکه نظریۀ عز بن عبدالسلام را مستند قرار میدهیم که میگوید: «جایز نیست که امروزه مصحف را با همان رسمالخط پیشین که ائمۀ مسلمین قرارداد کردهاند، بنگارند؛ مبادا که به کهنهشدن (و از نشاطافتادن) علم منجر گردد. البته (در عین حال) چیزی را که قُدَما مستحکم گردانیدهاند نباید (به طور کلی) به منظور رعایت جهل جاهلان متروک گردد و هرگز (در هیچ زمانی) زمین از دانشمندانی که با دلایل قاطع به خاطر خداوند قیام کنند (و میراث محکمگذشتگان را پاسداری کنند) تهی نخواهد گردید.([12])
چکیدۀ این نظریۀ اخیر آن است که عموم مردم نمیتوانند قرآن را با رسمالخط قدیمیاش بخوانند. بنابراین، نیکوست، بلکه واجب است که قرآن با رسمالخط رایج زمان خودشان برایشان نگاشته شود. اما این هرگز به معنای ملغیگردانیدن رسمالخط قدیمی عثمانی نخواهد بود؛ زیرا ملغیگردانیدن رسم الخط عثمانی، از میانبردن یک سمبل دینی بزرگ است که همگی مسلمانان بر آن اتحاد کلمه و اتفاق نظر داشته و دارند و امت اسلامی با چنگزدن به آن از شقاق و تفرقه آسوده است.
همواره در میان امت اسلامی علما و دانشمندانی هستند که این تفاوتهای جزئی را در طریقۀ رسم الخط عثمانی مورد ملاحظۀ (دقیق) قرار دهند (و به این ترتیب، رسمالخط عثمانی برای همیشه محفوظ خواهد ماند و جای نگرانی نیست). با این همه امکان هم دارد که – بنا به پیشنهاد مجلۀ «الاَزهر» در پاورقی هر صفحه از صفحات مصحف مواردی را که در رسمالخط عثمانی متفاوت با رسمالخط جدید آمده است – چه از حیث خط و چه از حیث املای کلمه – تذکر دهند.([13])
[1]- مقایسه کنید سخن کازانُوا را با نظر بلاشر که در پاورقی شماره 83 عنوان میکند که همگی مورخان عرب صحنۀ شهادت عثمان را به همین شکل عاطفهبرانگیز مطرح کردهاند؛ حتی مورخ مسیحی ابن عبری در کتاب خود تاریخ مختصر الدول (نشر صالحانی، بیروت، 1890 م، ص 179، س 13):
Casanova, Mohammed et la fin du monde. P. 139; Blachere. Coran, Intraduction, 67.
[2]- Cosanova, op. cit., 123.
[3]- زرقانی، مناهل، ج 1، ص 370.
[4]- زرقانی، مناهل العرفان، ج 1، ص 376.
[5]- در ارائه همین مطلب، زرقانی در مقام تعلیل و توجیه حذف واو، از افعال ناقص، در این آیات: ﴿وَیَدۡعُ ٱلۡإِنسَٰنُ﴾، ﴿وَیَمۡحُ ٱللَّهُ ٱلۡبَٰطِلَ﴾، ﴿یَوۡمَ یَدۡعُ ٱلدَّاعِ﴾ و ﴿سَنَدۡعُ ٱلزَّبَانِیَةَ ١٨﴾ از علمای اسلامی نقل میکند که گفتهاند: راز حذف این واوها در عبارت ﴿وَیَدۡعُ ٱلۡإِنسَٰنُ﴾ دلالت بر آن است که این دعا (گرایش) برای انسان سهل است و همانگونه که در جهت نیکیها شتاب میکند، در جهت آن شتاب میکند؛ و در عبارت ﴿یَوۡمَ یَدۡعُ ٱلدَّاعِ﴾ اشاره به آن است که هم فراخوان (دعا) شتاب دارد و هم پاسخگویی (اجابت) مردم نسبت به فراخواندن دهندگان...؛ که تکلف آشکار است. تعلیل طبیعی همۀ این موارد آن است که کاتبان در نگارش این آیات تنها چگونگی لفظ کلمات را گرفتهاند که در همۀ این مواضع، به هنگام تلفظ واو ساقط میگردد.
[6]- از همین قبیل است توجیهات همراه با غلو و تکلف ابوالعباس مراکشی، معروف به ابن البناء در کتاب خود عنوان الدلیل فی مرسوم خط التنزیل که زرکشی در کتاب خود نقل کرده است (برهان، ج 1، ص 380 به بعد).
[7]- بر این پایه بود که چون صحابه در زمان عثمانس مصحف را نوشتند، بر سر نگارش کلمۀ «التابُوت» اختلاف کردند. زید گفت: بنویسید «التابوة» آن گروه قریشی گفتند: بنویسید «التابوت» و مرافعه به نزد عثمان بردند؛ گفت: بنویسید «التابوت» که قرآن به زبان قریش نازل شده است. برهان، ج 1، ص 376.
[8]- اتقان، سیوطی، ج 2، ص 283.
[9]- المقنِع، ابوعمرو دانی، ص 10، سیوطی (در اتقان، ج 2، ص 283) این قول منسوب به امام مالک/ را از کتاب المقنع نقل میکند. نیز بنگرید به: برهان، ج 1، ص 379.
[10]- محمد بن طیب باقلانی صاحب کتاب اعجاز القرآن، وی به سال 403 درگذشت (بنگرید به: وفیات الأعیان، ج 1، ص 481؛ شذرات لذهب، ج 2، ص 75).
[11]- این مطلب را زرقانی با تلخیص در مناهل، ج 1، ص 373- 374 آورده است، اما به دنبال آن رد بر آن را نیز افزوده و آراء و نظرات عدهای از دانشمندان را در جهت محکومکردن آن نقل کرده است (ج 1، ص 374- 378).
[12]- برهان، ج 1، ص 379.
[13]- سیوطی در پی آن برآمده است که مسئلۀ رسمالخط اختصاصی قرآن را طی 6 قاعده تحت ضابطه درآورد که آن قواعد عبارتند از: حذف؛ زیاده؛ همزه؛ بدل؛ فصل، وصل و مواردی که در آنها دو قرائت بوده است و براساس یکی از آن دو قرائت نگاشتهاند (بنگرید به: اتقان، ج 2، ص 283- 289). که زرقانی این مطلب سیوطی را تماماً نقل کرده است که (مناهل العرفان، ج 1، ص 262- 266) و مطلعبودن از این قواعد ضروری است.