ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
1-وحشی، عموی عزیزش حضرت حمزهس را شهید کرد، بینی و گوش و غیرهاش را برید، جگرش را در آورد، بازهم هنگامی که مسلمان شد و از رسول خداص طلب عفو و گذشت کرد رسول خداص او را عفو نمود[1].
2-شخصی بنام هبار دختر بزرگش زینبل را با نیزه زد و او را از کجاوه انداخت و سقط جنین کرد و بر اثر همین حادثه جان داد، اما هنگامی که هبار نزدش آمد و طلب عفو نمود، رسول خداص او را معاف کرد[2].
3-یک مرتبه رسول خداص زیر یک درختی خوابیده بود و شمشیرش را به درخت آویزان کرده بود، دشمنی آمد و شمشیر را گرفت و گستاخانه رسول خداص را بیدار نمود و گفت: چه کسی تو را نجات میدهد؟!
حضرتص فرمود: «الله». آن شخص بیهوش شد و افتاد و شمشیر از دستش بیرون آمد، رسول خداص شمشیر را گرفت و فرمود: «اکنون چه کسی تو را نجات میدهد؟!».
آن شخص حیران و پریشان شد، رسول خداص فرمود: «برو، من انتقام نمیگیرم»[3].
4-فرمودند: «من تمام گفتار و مطالبههایی که در زمان جاهلیت بخاطر آن جنگ و درگیری میشد، همهی آنها را باطل قرار دادم، پیش از هر کس من از ادعای خونِ خاندان خودم دستبردار میشوم و کسانی که از عمویم عباس قرضدار هستند، آنان را از آن وامها عفو مینمایم».
[1]- صحیح بخاری، (4072). (مُصحح)
[2]- جمال الدین زیلعی این حدیث را در "تخریج الأحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف للزمخشری" ج 2 ص 29 ذکر نموده است. و شیخ البانی آنرا تحت عنوان "الإسلام یجب ما کان قبله" حسن دانسته است. (مُصحح)
[3]- حدیث را بخاری در صحیحش شمارهی (2910) روایت کرده است ولی بخش دوم آن که "بعدا رسول الله ج شمشیر را گرفت و فرمود: حال تورا کی از من نجات میدهد؟ جزء حدیث دیگری است که آن را بیهقی در "دلائل النبوة" ذکر نموده است. (مُصحح)