اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

* راه دوم: ادعاهای دروغ

* راه دوم: ادعاهای دروغ

مثل اینکه انسان به چیزی تظاهر کند که آن را انجام نداده است، پس ادعای چیزی را می‌نماید که در او نیست، بنابراین می‌گوید: وی مجاهدی شکیبا و صاحب مواقف مشهور و مشهودی است، چه بسا ادعا می‌نماید که وی در راه الله ‌تعالی مورد ابتلا و امتحان قرار گرفته و اذیت شده است، پس هرگاه با کسانی که شناختی از او ندارند حرف می‌زند، می‌گوید، من چنان گفتم و چنان کردم، من اذیت شدم و...بودم و...بودم؛ پس همیشه از گذشته حرف می‌زند، در حالی که بیشتر حرف‌ها و ادعاهایش دروغ و اندکی از آن راست می‌باشد، وی در مقابل مردم به این چیزها تظاهر می‌کند، وی می‌خواهد مورد عنایت و توجه مردم قرار گیرد و به مقام و منزلتی دست یابد. این کار از اول، خباثت و ناپاکی است؛ زیرا جامع هر آنچه است که در این مثل آمده است: "أحشفاً وسوء کیلة؟" یعنی: (خرمای بد و نامرغوب  همراه با پیمانه کم و ناقص). پس این ریا است و به ذات خود در وقتش دروغگویی می‌باشد؛ نبی ج فرمودند: «الْمُتَشَبِّعُ بِمَا لَـمْ یُعْطَ کَلاَبِسِ ثَوْبَی زُوْرٍ»[1]

(انسان خودنما به چیزی که به او داده نشده و ندارد، مانند پوشنده‌ی دو لباس ناحق (ریا و دروغ) است).

و چه بسیار گاهی انسان از شهری به شهری دیگر نقل مکان می‌نماید، پس خود را به اهل شهر جدید معرفی می‌نماید، نه از خلال اعمال صالحی که او را بدان بشناسند و برای ایشان نیکویی امتحان و جهاد و صبرش ثابت گردد، ولیکن خود را از خلال قیل و قال و ادعاهای دروغین معرفی می‌نماید. چنانکه گفته شده است:

الدَّعاوَى ما لَمْ یُقِیمُوا عَلَیها

 

بَیِّناتٍ أَصْحابُها أَدْعِیاءُ

و ادعاهایی هستند که برای آن‌ها صاحبان ادعاها دلیلی ارائه نمی‌دهند.

و مانند آن، چیزی است که بعضی از عالِم نمایان اظهار علم می‌کند و می‌گوید: من همراه فلان شیخ بودم و علوم را از وی آموختم. من از مخلص‌ترین شاگردانش بودم، من را بر دیگران ترجیح می‌داد و مقدم می‌داشت، در هر وقت به من اجازه ورود می‌داد.

شخصی را می‌شناسم که ادعا می‌کند وی قرآن را با قراءات هفتگانه حفظ دارد، می‌گوید: علم را از تعدادی از استادان و مشایخ آموختم، پس نام تعدادی از اهل علم و دعوتگران در این زمان را ذکر می‌نماید؛ اما کسی که به حالش آگاه بوده و او را می‌شناسد، می‌داند که وی دروغگوی بزرگی است، وی قرآن را از رو به خوبی نمی‌تواند بخواند، چه رسد به اینکه آن را حفظ داشته باشد! یا اینکه به قراءات هفتگانه و غیره بخواند. بعضی از این مدعیان، این راه [دروغگویی ] را با مهارت بیشتری می‌پیماید، پس از علمای عصر ـ خصوصا آنانی که وفات یافته‌اند ـ، به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا آنان دوستان وی بوده‌اند نه استادانش، لذا داستان‌هایی را می‌بافد و می‌گوید: فلان شیخ برایم روایت کرد، به من گفت، به من خبر داد، با من ارتباط داشت، از من سوال کرد، پس مانند این گفته‌ها که دلالت بر خصوصیت و رفاقت وی دارد، بیان می‌کند. این‌ها چیزی جز انگیزه نفسی نیست، به دروغ ادعای ارتباط و علم آموزی از افرادی را می‌نمایدکه ذکر می‌کند. وقتی این نوع مرض قلبی در منتسبین به علم پیدا شود، این دردی زمین‌گیر است.



[1]ـ به روایت بخاری (5219)؛ و مسلم (2130) از حدیث اسماءل.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد