اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

* راه سیزدهم: تظاهر به خشوع

* راه سیزدهم: تظاهر به خشوع

گاهی شیطان بعضی را فریب می‌دهد تا تظاهر به تواضع و خشوع نماید. پس دستش را باز می‌کند، شانه‌هایش را بالا می‌گیرد، سرش را پائین می‌اندازد، تظاهر به خشوع و ضعفی می‌نماید که در سنت دیده نمی‌شود، این کارش از روی اخلاص نیست؛ عبدالله قرشی گفته: عمر بن خطابس جوانی را دید که در نماز سرش را پائین انداخته است، پس به وی گفت: این چه حال است؟ سرت را بالا بگیر، جوانی را دید سر فرو افکنده، گفت: ای فلان، سر خود بلند کن، هرکس فزونتر از آنچه در دل خشوع دارد، از خود خشوع نشان دهد، منافق است[1]. سنت در این مورد شناخته شده و معروف است: نگاه کردن به محل سجود، گذاشتن دست‌ها یکی بر روی دیگری، ـ دست راست بر روی دست چپ ـ بر روی سینه، یا بر روی شکم، چنانکه این روش جمهور اهل علم می‌باشد، این‌ها در حدیث وائل بن حجر آمده است، این حدیث صحیح‌ترین حدیثی است که در این مورد[2] روایت شده است، همچنین انسان باید در قیام و قعود، رکوع و سجودش میانه روی را رعایت کند، چنانکه نبی ج هدایت و راهنمایی نموده است.

و گاهی شیطان قاری قرآن را با گریه کردن فریب می‌دهد، تاجایی که مردم از قرائت او به حال خشوع افتاده و با شنیدن صدای گریه او، به گریه می‌افتند. وقتی جمعیت زیادتر باشد بر گریه‌اش می‌افزاید و قرائت را قطع می‌نماید؛ اما در دعای قنوت، تو و شنونده از زیاده روی و سجع در دعا و تفصیل آن تعجب می‌نمایی، این کار برای گریاندن مردم انجام می‌شود.[3] قاری، آیات بزرگی را که در آن، وعده و وعید، زجر و تهدید و تخویف هست می‌خواند، اما نه خودش و نه دیگران گریه نمی‌کنند! ولی چون دعای قنوت را می‌شنوند، بانگ ناله و زاری و گریه بلند می‌شود.

ابن جوزی/ در کتاب نفیس (تلبیس ابلیس) در خود را به خشوع زدن و سر را پائین انداختن و اقامه شریعت، تلبیس ابلیس را ذکر نموده و گفته: چون خوف خدا در دل باشد، خشوع ظاهر شود، صاحب آن، توان دفع آن را ندارد، اما آنچه مذموم است خشوع نمایی و حالت گریه به خویش گرفتن و سر فرو افکندن است که مردم، زاهدش بدانند و دستش را ببوسند، وقتی به او گفته شود: برای ما دعا کن، پس چنان برای دعا کردن آمادگی دارد که گویا با دعای او اجابت نازل می‌گردد، از ابراهیم نخعی برای ما نقل شده، چون به وی گفته شد: برای ما دعا کن، این را دوست نداشت و سراسیمه می‌گردید.

از خائفان کسی باشد که از شدت خواری و شرم از خدای، سر به آسمان بلند نمی‌کند، این فضیلتی نیست، هیچ خشوعی از خشوع پیغمبر ج بالاتر نیست؛ در صحیح مسلم در حدیثی از ابوموسی آمده که گفته: رسول‌الله ج سرش را بسیار به سوی آسمان بلند می‌کرد[4]. این حدیث، دلیلی است بر استحباب نگاه کردن به سوی آسمان برای عبرت گرفتن از آیات آن، خدای تعالی فرموده است: ﴿أَفَلَمۡ یَنظُرُوٓاْ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَوۡقَهُمۡ کَیۡفَ بَنَیۡنَٰهَا وَزَیَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٖ٦ [ق: 6].

(آیا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کرده‏ایم، و چگونه آن را (به‌وسیله ستارگان) زینت بخشیده‏ایم و هیچ شکاف و شکستى در آن نیست؟!).

و نیز فرموده است: ﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ [یونس: 101]

(بگو: بنگرید که چه چیزى در آسمان‌ها و زمین است؟).

این آیات و حدیث، رد بعضی از متصوفینی است که سال‌ها می‌گذرد، ولی به گمان خویش به‌خاطر ترس و خواری به آسمان نمی‌نگرند. ابی سلمه بن عبدالرحمن گفته است: اصحاب رسول‌الله ج منحرف نبودند و خود را به مردن نمی‌زدند، آن‌ها در مجالس‌شان شعر می‌خواندند و از دوران جاهلیتشان یاد می‌کردند، اما موقعی که یکی قصد دینش را می‌کرد (از شدت غضب) چشمشان مثل دیوانه در کاسه به گردش در می‌آمد. کهمس بن حسین گفته: شخصی در نزد عمر بن خطابس آهی کشید، به‌گونه‌ای که گویا اندوهگین است. پس عمر مشتی بر سینه او زد، یا گفت: لگدی به او زد. عاصم بن کلیب جمری گفته: با ابی عبدالرحمن بن اسود که در حال راه رفتن بود برخورد نمودم، وی وقتی حرکت می‌کرد، با گردن کج در حالت ترس از کنار دیوار حرکت می‌کرد، به او گفتم: تو را چه شده است که هر وقت حرکت می‌کنی در کنار دیوار حرکت می‌نمایی؟ به خدا سوگند، هرگاه عمرس راه می‌رفت محکم قدم بر می‌داشت و می‌گذشت، صدایش درشت و بلند بود.

ابوخیثمه گفته: شفا دختر عبدالله عده‌ای جوان را دید که آهسته راه می‌روند و آهسته حرف می‌زنند. پرسید: این‌ها چه کسانی هستند؟ گفته شد: این‌ها ناسکانند، گفت: ناسک راستین عمرس بود، به خدا سوگند وقتی حرف می‌زد همه می‌شنیدند، وقتی راه می‌رفت سریع حرکت می‌کرد، اگر کتک می‌زد، دردناک می‌زد. ـ با اختصار[5] ـ.



[1]ـ به روایت دینوری در المجالسه به شماره (3434، 1692).

[2]ـ به روایت ابن خزیمه (479) از حدیث وائل بن حجرس، اصل آن در مسلم (401) بدون لفظ "علی صدره" آمده است.

[3]ـ به رساله الشیخ بکر ابوزید عن دعاء القنوت مراجعه شود، در آن از این خبر داده است.

[4]ـ به روایت مسلم (2531) در اثناء حدیث.

[5]ـ تلبیس ابلیس (280ـ 283) از چاپ منبریه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد