ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
(13)- (سخن- 30) ایمان، کفر، شک
(1)الْإِیمانُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْیَقِینِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهادِ، (2)وَالصَّبْرُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ، فَمَنِ اشْتاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّماتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِى الدُّنْیَا اسْتَهانَ بِالْمُصِیباتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سارَعَ فِى الْخَیْراتِ، (3)وَالْیَقِینُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَتَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ، وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَسُنَّةِ الْأَوَّلِینَ، فَمَنْ تَبَصَّرَ فِى الْفِطْنَةِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ، وَمَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّما کانَ فِى الْاَوَّلِینَ، (4)وَالْعَدْلُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى غائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزَهْرَةِ الْحُکْمِ، وَرَساخَةِ الْحِلْمِ، فَمَن فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرائِعِ الْحُکْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَعاشَ فِى النّاسِ حَمِیداً، (5)وَالْجِهادُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَالصِّدْق فِى الْمَواطِنِ وَشَنَانِ الْفاسِقِینَ، فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ، وَمَنْ نَهى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنافِقِینَ، وَمَنْ صَدَقَ فِى الْمَواطِنِ قَضى ما عَلَیْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفاسِقِینَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضاهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، (6)وَالْکُفْرُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنازُعِ، وَالزَّیْغِ، وَالشِّقاقِ، فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ کَثُرَ نِزاعُهُ بِالْجَهْلِ دامَ عَماهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زاغَ ساءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ، وَسَکِرَ سُکْرَ الضَّلالَةِ، وَمَنْ شاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ، وَأَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ، وَضاقَ عَلَیهِ مَخْرَجُهُ، (7)وَالشَّکُّ عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمارِى، وَالْهَوْلِ، وَالتَّرَدُّدِ، وَالِاسْتِسْلامِ، فَمَنْ جَعَلَ الْمِراءَ دِیناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ، وَمَنْ هالَهُ ما بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ، وَمَن تَرَدَّدَ فِى الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنابِکُ الشَّیاطِینِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیا وَ الاخِرَةِ هَلَکَ فِیهِما.
[(1) شناخت پایه هاى ایمان: ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد. (2)صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوتهایش کاستى گیرد، آن کس که از آتش جهنّم مىترسد، از حرام دورى مىگزیند، آن کس که در دنیا زهد مىورزد، مصیبت را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار مىکشد در نیکىها شتاب مىکند. (3) یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانه واقعیتها، پند گرفتن از حوادث روزگار و پیمودن راه درست پیشینیان. پس آن کس که هوشمندانه به واقعیتها نگریست، حکمت را آشکارا بیند، آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزى را بشناسد، آن که عبرت آموزى را شناخت گویا چنان است که با گذشتگان مىزیسته است. (4) عدل نیز بر چهار پایه بر قرار است: فکرى ژرف اندیش، دانشى عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داورى کردن و استوار بودن در شکیبایى. پس کسى که درست اندیشد به ژرفاى دانش رسید و آن کس که به حقیقت دانش رسید، از چشمۀ زلال شریعت نوشید، پس کسى که شکیبا شد در کارش زیاده روى نکرده با نیکنامى در میان مردم زندگى خواهد کرد. (5) جهاد نیز بر چهار پایه استوار است: امر به معروف، نهى از منکر، راستگویى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر کس به معروف امر کرد، پشتوانه نیرومند مؤمنان است، آن کس که از زشتىها نهى کرد، بینى منافقان را به خاک مالید و آن کس که در میدان نبرد صادقانه پایدارى کند، حقّى را که بر گردن او بوده ادا کرده است، کسى که با فاسقان دشمنى کند و براى خدا خشم گیرد، خدا هم براى او خشم آورد و روز قیامت او را خشنود سازد. (6)و(امّا) کفر بر چهار ستون استوار است: کنجکاوی(بیجا)، مکابره و زد و خورد نمودن(ناحق)، دست کشیدن از حق، دشمنی و زیر بار حق نرفتن، پس کسی که کنجکاوی(بی جا) کند، در راه راست قدم ننهاده، کسی که بر اثر نادانی بسیار مکابره و زد و خورد نماید، کوری و نابینایی او از حق همیشگی است، کسی که از حق دست بکشد، شایستگی نزد او زشت و زشتی(نزد او) نیکو گردد؛ و به مستی گمراهی مست شود، کسی که دشمنی نموده، زیر بار حق نرود، راههایش دشوار و کارش سخت و طریق بیرون آمدنش(از انحراف، جهل، گمراهی) تنگ باشد، (7) و شک بر چهار گونه است: گفت و شنود(به باطل و نادرستی)، ترسیدن(از اقدام به حق)، سرگردانی، تن دادن(به گمراهی و رذالت)، پس کسی که جدال و گفت و شنود را عادت و شیوهی خویش گردانید، شب او بامداد نگشته(از تاریکی شک به روشنایی یقین و باور نرسیده)؛ کسی را که آنچه پیش دارد(از جهاد در راه حق خود را) بترساند به عقب بر میگردد(در کارهای خود به جایی نرسد)، کسی که در دو دلی حیران و سرگردان باشد(و خود را به جایگاه امن و آسوده یقین و باور نرساند)، سُمهای شیاطین او را پایمال نماید(شیاطین بر او دست یافته هلاکش سازند)، کسی که تن به تباه کردن دنیا و آخرت دهد، در دنیا و آخرت تباه گردد.]