ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
(41)- (مکتوب- 7) بیعت گرفتن و اینکه خلافت حق مهاجرین و انصار است
(1)أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِى مِنْکَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ، وَرِسالَةٌ مُحَبَّرَةٌ، نَّمَّقْتَها بِضَلالِکَ، وَأَمْضَیْتَها بِسُوءِ رَأْیِکَ! (2)وَکِتابُ امْرِىءٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ، وَلا قائِدٌ یُرْشِدُهُ، قَدْ دَعاهُ الْهَوى فَأَجابَهُ، وَقادَهُ الضَّلالُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ لاغِطاً وَ ضَلّ خابِطاً. (3)لِآنها بَیْعَةٌ واحِدَةٌ لا یُثَنّى فِیهَا النَّظَرُ، وَلا یُسْتَأنَفُ فِیهَا الْخِیارُ، الْخارِجُ مِنْها طاعِنٌ، وَالْمُرَوِّى فِیها مُداهِنٌ.
[(1) اما بعد، اندر زنامهاى از تو به من رسید با جملههایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى(2) این نامه، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید. هوی و هوس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده. هذیانى در هم آمیخته، گم گشته و به خطا رفته است (3) بیعتیک بار بیش نیست.تجدید نظر در آن راه ندارد و در آن اختیار فسخ نخواهد بود.آنکس که از این بیعتسر بتابد طعنه زن و عیبجو خوانده مىشود و آن که درباره قبول و رد آن اندیشه کند منافق است.]