اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

علم و دانش ام المؤمنینل

علم و دانش ام المؤمنینل

دانش یکی از بارزترین صفات سیده عائشهل است. دانش او به برترین قله کمال و پختگی رسیده بود و به تمام امور مربوط به دین از قرآن و تفسیر و حدیث و فقه احاطه داشت. حتی حاکم در کتاب مستدرک گفته است که ربع احکام شرعی از طریق عائشهل نقل شده است. بزرگان صحابه چون در امور دینی با مشکلی مواجه می‌شدند، از او فتوا می‌خواستند و دانش آن را نزد او می‌یافتند:

ابو موسی اشعری گوید: چون بر ما - اصحاب رسول خدا - مشکلی پیش می‌آمد آن را از عائشه می‌پرسیدیم و دانش او را در نزد او می‌یافتیم. (الاجابة و ترمذی).

مسروق بن اجدع گوید: بزرگان اصحاب رسول خدا ج را دیدم که در مورد فرائض از عائشهل می‌پرسیدند. (الاجابة).

اگر در یکی از امور مردم مشکلی پیش می‌آمد از شهرهای دور دست به حجاز نامه می‌نوشتند و حکم خدا را می‌پرسیدند و چون دانش چیزی را در اختیار نداشتند به علمایی که به علم و فقه شهرت داشتند همچون عبدالله بن عمرب و ابوهریرهس و ابن عباسب... مراجعه می‌کردند ولی مقام سیده عائشهل درمیانشان مقام استادی بود به طوریکه عمربن خطابس تمام امور مربوط به زنان را به او محول کرده بود و در امور مربوط به خانواده و احوال رسول خدا کسی را هم تراز او نمی‌دانست. (العائشه والسیاسه).

زهری گوید: اگر دانش عائشه ل با دانش تمام زنان سنجیده شود باز هم دانش او بر همگان افزون خواهد بود. (الاجابة)

گاهی روایات و احکامی از طرف برخی از صحابه -رضوان علیهم اجمعین- به سمع عائشه می‌رسید، که بر اساس صحیح استوار نبود پس او اشتباهات‌شان را تصحیح می‌کرد و موارد مخفی را بدانان بیان می‌نمود. بطوریکه اینکار او مشهور گردید و اگر کسی در موردی شک می‌داشت نزد عائشه می‌آمد و آن را از او می‌پرسید و اگر در مسافت دوری بود نامه می‌نوشت و آن را سوال می‌کرد.

از آن جمله است آنچه که بخاری و مسلم آورده‌اند: مبنی بر اینکه زیاد بن ابی سفیان به عائشه نوشت که عبدالله بن عباس گفته است اگر کسی هدی (قربانی) حج اعزام کند هر آنچه بر شخص حاج حرام می‌گردد بر او نیز حرام می‌شود تا که هدیه‌اش قربانی گردد من هدیه‌ام را فرستاده‌ام بنابراین نظرت را برایم بنویس.

عائشه گفت: آنچنانکه ابن عباس گفته صحیح نیست من خود قلاده‌های هدیه رسول خدا را با دستم تابیدم و سپس آن را حضرت با دستش قلاده فرمود و همراه پدرم آن را به مکه فرستاد و خود رسول خدا ج هیچ چیز را بر خود حرام نکردند تا که هدیه او قربانی گردید...

بیهقی به روایت از زهری آورده است که گفت: اولین کسی که پرده را از مردم برگرفت و سنت را بدانان بیان نمود عائشه ل بود. (الاجابة).

به همین خاطر بود که ابوهریرهس از روایت خود از طریق فضل بن عباس رجوع کرد روایتی که می‌گفت: هر کس صبح را دریابد و جنب باشد روزه ندارد. چون این موضوع از عائشه و ام سلمه پرسیده شده گفتند: بر رسول خدا صبح طلوع می‌کرد و ایشان بدون احتلام جنب بودند و سپس روزه هم می‌گرفتند. چون ابوهریره این گفته را شنید گفت: آندو از من داناترند و سپس از آنچه که فتوا می‌داد رجعت نمود. (صحیح المسلم).

امام بدر الدین زرکشی کتابی را تألیف نموده که تمام مسایل بیان شده از سوی عائشه را جمع نموده و آن را با عنوان: «الاجابة لایراد ما استدرکه عائشه علی الصحابة» نامگذاری نموده است.

او درباره این مسایل تحقیق کرده و صحیح و ضعیف آنرا مشخص نموده است خداوند او را پاداش نیک دهد.

اگر مسایل این کتاب را درست عرضه داری بسیاری از این استدراکات را که به عائشه نسبت یافته غیر صحیح می‌بینی و برخی دیگر هم از حدود توضیح و تفسیر تجاوز نمی‌‌کند.

دانش آموز پیامبر ج

به خاطر یک سری عوامل ویژه است که سیده عائشهل توانسته است به آن مقام والای علمی دست یابد که مهم‌ترین آنها به شرح ذیل است:

1-  عامل اول سرشت زیرکانه و قوه یادآوری و حافظه او است و برای این امر این دلیل کافی است که چه بسیار مطالبی را از رسول خدا روایت نموده است که بخش بزرگی شامل اشعار و امثالی می‌گردد که به هر مناسبتی عرضه داشته است.

2-   عامل دوم ازدواج او با رسول خدا در آغاز نوجوانی است که این امر باعث گردید که او در کنف رعایت حضرت قرار گیرد و حدود ۸ سال و ۵ ماه در کنار حضرت زندگی کند و در این مدت رسول خدا ج نسبت به او بسیار مهربان بوده است و برای تعلیم و ارشادش اهتمام فرموده است.

3-  عامل سوم کثرت نزول وحی در حجره او است که حتی ـ چنانکه در قبل گذشت ـ حجره‌اش به مهبط وحی نامگذاری شده بود.

4-  عامل چهارم زبان بسیار پرسشگر او بود، زیرا که کم اتفاق می‌افتاد چیزی بر او مشکل آید یا امری را نداند و از آن و درباره آن سوال نکند. سیده عائشه بدین خوی و عادت معروف بود که حتی ابن ابی ملکیه گفته است:

چون چیزی را نمی‌دانست به آن باز می‌گردید تا آن را بشناسد. روزی رسول خدا ج فرمود: «هر کس بازخواست شود عذاب می‌شود.

عائشهل گفت: مگر خداوند نفرموده است: ﴿فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا ٨ [الانشقاق: 8]. «بزودی بازخواست خواهد شد بازخواسی آسان».

 حضرت ج فرمود: این عرضه اعمال است، ولی هر کس در محاسبه‌اش به مناقشه کشانده شود هلاک می‌گردد». (صحیح البخاری).

به همین خاطر بود که سیده عائشهل زنان انصار را ستایش می‌کرد زیرا که آنان همواره از شئون دین خود پرسش می‌کردند.

عائشهل می‌گفت: چه خوبند زنان انصار که شرم مانع آنان نمی‌گردد تا در دین دانش حاصل کنند. (صحیح البخاری).

شکی نیست که علم را آن طور که مجاهد گفته است شخص باحیاء و متکبر تعلیم نمی‌گیرد. (صحیح البخاری باب الحیاء فی العلم).

این امتیازات بود که سیده عائشه را در روایت احادیث نبوی ممتاز می‌گردانید و او روایاتی را عرضه می‌داشت که دیگران آن را نشنیده بودند.

بزرگان صحابه -رضوان الله علیهم اجمعین- از اینکه از رسول خدا ج بپرسند تحت تأثیر هیبت مبارک قرار می‌گرفتند و در مواردی پرسیدن زیاد موجب تعجب آنان می‌گردید:

انس بن مالک گوید: چه بسا که مردی از صحرا می‌آمد و از رسول خدا سوالاتی می‌کرد و ما گوش می‌دادیم. (مسند انس).

عائشهل آموزگار علماء

دانش سیده عائشهل در شهرهای شایع گردید و طالبان علم و دانش از هر طرف رهسپار حجره او گردیدند و دانشجویان و طالبان معرفت به حجره‌اش روی آوردند به طوریکه این حجره یکی از بزرگ‌ترین مدارس گردید که در تاریخ اندیشه اسلامی نقش بزرگی را ایفا نمود. از این مدرسه دانشمندان بزرگ تابعین فارغ التحصیل گردیدند که بحق ام المومنین معلم علماء و مؤدب ادباء بود.

ام المومنین عائشه ل از دانش آموزان غیر محارم خود در حجاب می‌شد و چه بسا که با صدای دست از پشت حجاب آنان را متوجه آمادگی خود برای پاسخ سوالاتشان می‌نمود. مسروق گوید: صدای دست او را از ورای حجاب شنیدم. (امام احمد: ۶/۳۰).

سیده عائشهل در روش آموزشی دانش آموزان پسر و دختر به همان شیوه‌ای اتکاء داشت که رسول خدا ج اصحاب خود را بدان روش تربیت فرمود.

از جمله این روش‌ها تأنی در کلام است تا که شنونده بتواند آن را بطور کامل دریابد. هر کس در سخن گفتن شتاب می‌کرد مورد ایراد از جانب ام المومنین قرار می‌گرفت.

عروه گوید: عائشهل گفت: از فلانی - ابوهریره - تعجب نمی‌‌کنی که روزی به حجره‌ام آمده و بگوشه‌ای نشسته و از رسول خدا سخن می‌گفت در حالی که من مشغول نماز بودم و او از آن بی‌خبر بود سپس صحبت خود را قبل از پایان نماز من بپایان رسانید و بیرون رفت اگر او را در می‌یافتم پاسخش را می‌دادم به اینکه رسول خدا سخنش را پشت سرهم و با شتاب بیان نمی‌‌فرمود. (صحیح البخاری).

و دیگر از روش‌های آموزشی او برنامه عملی بود چه بسا که به شاگردانش احکام شرعی را بصورت عملی می‌آموخت به طوریکه خود در پیشاپیش شان حکم را ادا می‌کرد.

از آنجمله است آموزش سالم بن سبلان که برده یکی از محارم[1] او بود.

ام المومنین عائشهل روش وضو رسول خدا ج را به من آموخت: ۳ بار آب به دهان و بینی کرد و سپس صورتش را ۳ بار شست و آنگاه دست راست و سپس دست چپ خود را ۳ بار شست و سرش را با دستش از جلوی آن به سمت عقب یکبار مسح کرد و سپس گوش‌هایش را مسح نمود و آن را بر رخساره‌اش مرور داد و...

سالم گوید: تا زمانیکه من هنوز آزاد نشده بودم و به نزدش می‌رفتم از چشم من پنهان نمی‌‌گردید، من مقابل او می‌نشستم و با او سخن می‌گفتم تا اینکه روزی به نزد او رفتم و گفتم: یا ام المومنین دعا کن که خداوند برایم برکت عنایت فرماید.

فرمود: چرا گفتم: خداوند مرا آزاد کرد.

فرمود: خداوند به شما برکت عنایت فرماید و آنگاه در حجاب رفت و از آن روز به بعد او را ندیدم. (نسائی).

ام المومنین عائشهل در پاسخ کسانی که از او فتوا می‌خواستند آنان را به حرج نمی‌‌انداخت و در تمام مسایل دینی اگر چه مربوط به شئون خصوصی فرد می‌شد پاسخ می‌داد زیرا که خود را برای بیان آن مسئول احساس می‌کرد، به دلیل اینکه می‌دانست که غیر از همسران رسول خدا کسی این مسایل را نمی‌داند.

بلکه در مواردی پرسشگران را وا می‌داشت که بدون شرم سوالات خود را در مسایل دینی مطرح سازند و با هم مرور کردیم که چگونه ابوموسی اشعری به او گفت: می‌خواهم از شما سوالی بکنم اما شرم می‌دارم.

فرمود: از من شرم مدار و هر چه می‌خواهی بپرس گویا که از مادرت سوال می‌کنی و شکی نیست که من مادرت هستم.

چه بسا که ام المومنینل اینگونه احکام را بدون سوال خود نیز در مواردی که ضرورت بیان آن را احساس می‌کرد توضیح می‌داد.

عبدالله بن شهاب خولانی گوید: مهمان ام المومنین بودم، در خواب احتلام شدم جامه‌ام را شستم، خدمتگزارش مرا دید و شستن لباسم را به ام المومنین خبر داد عائشه در پی من فرستاد چون حاضر شدم فرمود: چرا جامه‌ات را شستی؟ گفتم: چیزی در آن یافتم که شخص خواب گاهی آن را می‌بیند. گفت: آیا در آن چیزی دیدی؟ گفت: خیز گفت: اگر چیزی در لباست دیدی باید آن را آب کشی، من در لباس رسول خدا آثار احتلام را یافتم و آن را که خشک بود از جامه‌اش با ناخن خود زدودم. (صحیح مسلم).

آنچه که قابل ملاحظه است این است که سیده عائشه فقط به بیان احکام اکتفاء نمی‌کرد، بلکه آن را با دلایلی از کتاب و سنت مورد تائید قرار می‌داد و همین روش بود که بعداً بین علما به (فقه استدلالی) معروف گردید. این همان فقهی است که برای هر مساله فرعی دلایلی بیان می‌گردد، اگر شما مسند ام المومنین را مطالعه کنید مشاهده خواهید نمود که او با هر حکمی دلایلش را بیان کرده است. شاید گفتگویش با شاگرد بزرگش در موضوع یکی از مسایل بسیار حساس عقیدتی در این مجال برایت این اسلوب را روشن گرداند که در ذیل تقدیم می‌گردد:

مسروق گوید: نزد عائشهل تکیه داده بودم که فرمود: ای ابا عائشه هر کس در مورد ۳ چیز خلاف آنچه می‌گویم اعتقاد داشته باشد، بر خداوند بزرگ‌ترین بهتان را بسته است.

گفتم آنها چیست؟ گفت: هر کس گمان کند که محمد ج پروردگارش را در معراج دیده بر خدا بزرگ‌ترین بهتان را بسته است.

مسروق گوید: فوراً از حالتی که بودم نشستم و گفتم: یا ام المومنین: حال مرا بنگر و شتاب مکن مگر خداوند نفرموده است: ﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ...اخرى [التکویر: 23]. «همانا او را در افق روشن دید و همانا دید او را یکبار دیگر».

گفت: من اولین کسی بودم از این امت که آن را از رسول خدا پرسیدم و ایشان فرمودند: «جز این نیست که او جبرئیل بوده است که او را جز این دوباره به صورتی که آفریده شد ندیده‌ام او را دیدم که از آسمان فرود می‌آید و ما بین آسمان و زمین را به علت بزرگی آفرینش خود پر کرده است».

فرمود: مگر نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: ﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ یُدۡرِکُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ ١٠٣ [الأنعام: 103]. «او را چشم‌ها در نمی‌‌یابند و او چشم‌ها را می‌یابد و او لطیف و خبیر است».

 و مگر نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡیًا أَوۡ مِن وَرَآیِٕ حِجَابٍ أَوۡ یُرۡسِلَ رَسُولٗا فَیُوحِیَ بِإِذۡنِهِۦ مَا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِیٌّ حَکِیمٞ ٥١ [الشوری: 51]. «ممکن نیست هیچ آدم را که سخن گوید با او خدا مگر به وحی یا از ورای حجاب یا رسول را بفرستند پس وحی کند به اذن او آنچه خدا خواسته است که خدا بلند مرتبه و با حکمت است».

و گفت: هر کس گمان کند که رسول خدا ج چیزی از کتاب خدا را پوشیده است به راستی بهتانی بزرگ بر او بسته است و خداوند می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ [المائدة: 67]. «ای پیامبر برسان آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل گردیده و اگر این کار را نکنی پس رسالت او را ابلاغ نکرده‌ای».

گفت: و هر کس گمان کند که آنچه فردا اتفاق می‌افتد او از آن آگاهی دارد بهتانی بزرگ بسته است و خداوند می‌فرماید: ﴿قُل لَّا یَعۡلَمُ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَیۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ [النمل: 65]. «بگو نمی‌داند هر کس در آسمان‌ها و زمین است غیب را مگر خدا». (صحیح البخاری و صحیح مسلم).

بانوی مفسر قرآن

خداوند متعال تمامی اسباب و وسایل را فراهم نمود تا ام المومنین عائشهل به عنوان یکی از نامداران علم تفسیر در بین یاران رسول خدا ج تبارز کند. زیرا که از زمان کودکی او قرآن را از زبان پدرش صدیق می‌شنید و قبلاً با هم مرور کردیم که که حضرت صدیق همواره قرآن را تلاوت می‌فرمود و او در راه قرآن آزار و اذیت فراوانی از مشرکین دید.

ام المومنین عائشهل به سبب فهم و ذکاوتی که خداوند به او ارزانی فرموده بود درباره آنچه می‌شنید می‌اندیشید، این گفتارش بر این واقعیت دلالت می‌کند: این آیه در مکه به رسول خدا ج نازل گردید در حالی که من دخترکی بودم که بازی می‌کردم: ﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦ [القمر: 46]. «بلکه قیامت میعادگاه است و قیامت سخت‌تر و تلخ‌تر است» و سوره بقره و نساء نازل نگردید مگر آنکه من نزد حضرت بودم. (صحیح البخاری)

سپس چون به خاندان نبوت انتقال یافت، در بسیاری از شأن و اسباب نزول آیات حضور داشت به طوریکه حتی حجره‌اش به مهبط وحی نامیده شد. او نزدیک‌ترین کس به رسول خدا ج بود و وحی نازل می‌گردید در حالی که حضرت در حجره او به سر می‌برد. به همین دلیل است که احوال مبارک رسول خدا ج را در موقع نزول وحی بیان می‌کند: «دیدم او را که در روزی بسیار سرد وحی بر او نازل می‌گردید و از جبین مبارکش عرق سرازیر بود» (صحیح البخاری).

چه بسیار که از رسول خدا معانی آیات را می‌پرسید و مراد خداوند را جویا می‌گردید. بدینسان او فضیلت شرف دریافت فوری و روبروی قرآن را از زبان مبارک رسول خدا ج و دریافت معانی و مفاهیم آن را از حضرت یکجا برای خود گردآورده بود.

عائشهل گوید: از رسول خدا ج درباره این آیه پرسیدم: ﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ [المؤمنون: 60]. «و آنانکه می‌دهند آنچه را که می‌دهند و دلهای‌شان ترسان است» آیا آنان کسانی هستند که خمر می‌نوشند و دزدی می‌کنند؟

فرمود: «نه ای دختر صدیق بلکه آنان کسانی هستند که روزه می‌گیرند و نماز می‌گزارند و بیم دارند که از آنان پذیرفته نشود. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ ٦١ [المؤمنون: 61]. (ابن ماجه ترمذی) «آنان در خوبی‌ها شتاب می‌کنند و برای انجام آن سبقت می‌گیرند».

 و همچنین گوید از رسول خدا ج درباره این آیه پرسیدم: ﴿یَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَیۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ [ابراهیم: 48]. «روزی که بدل گردد این زمین بغیر این زمین و بدل کرده شوند آسمان‌ها«.

پس مردم در آن روز کجا هستند؟

فرمود: «برصراط» (صحیح مسلم).

در کنار اینها او هر آنچه را یک مفسر قرآن بدان نیازمند است از جمله قوه آگاهی از لغت عرب و احاطه برطرق کلام عربی و تبحر در ادبیات عرب جاهلی اعم از شعر و نثر و خطابه و امثال و حکم را برای خود جمع نموده بود. عائشه ل به قصاحب زبان و نیروی عرضه کلام و علو بیان سرآمد بود و با هم تفصیل این جنبه از و یژگی‌های او را مرور می‌کنیم.

ام المومیننل بسیار علاقمند بود که تفسیر آیات قرآن منسجم با اصول اسلام و کلیات و عقاید آن باشد و این حقیقت در گفتگوی او با یکی از شاگردانش در بحث آموزگار علماء واضح گردید در اینجا گفتگویی دیگر از او را با یکی از بزرگ‌ترین شاگردان و نزدیک‌ترین کس به او یعنی عروه بن زبیر را می‌آوریم، که روش سیده در این موضوع روشن گردد.

عروه گوید: از عائشهل درباره قول خداوند متعال پرسیدم: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ٱسۡتَیۡ‍َٔسَ ٱلرُّسُلُ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ کُذِبُواْ جَآءَهُمۡ نَصۡرُنَا [یوسف: 110]. «تا که ناامید شدند پیامبران و گمان کردند قومشان که آنان بدروغ وعده کرده شده‌اند باری ما برایشان آمد».

آیا این لفظ «کُذِبوا» خوانده می‌شود یا «کُذِّبوا»؟ 

عائشه گفت: کُذِّبُوا [2] صحیح است.

گفتم: آنان یقین داشتند که قومشان آنان را تکذیب کرده‌اند پس مفهوم گمان در اینجا چیست؟

گفت: آری سوگند که آنان به این یقین داشتند.

گفتم: پس گمان کردند که دروغگو شده‌اند؟

گفت: پناه بر خدا هرگز پیامبران چنین گمانی به خدا نبرده‌اند.

گفتم: پس مفهوم آیه چیست؟

گفت: منظور پیروان انبیاء می‌باشند که به پروردگارشان ایمان آورده و انبیاء را تصدیق کرده‌اند، پس بلاء بر آنان طولانی شد و پیروزی‌شان به تأخیر افتاده تا که انبیاء از قوم خود ناامید گردیده همان قومی که به تکذیب‌شان پرداخته‌اند و انبیاء گمان بردند که پیروانشان آنان را تکذیب می‌نمایند در این موقع نصرت خدا فرا رسیده است. (صحیح البخاری).

و نیز عائشه ل علاقمند بود تا اتفاق فیما بین آیات قرآن و انسجام و هماهنگی آن را نمودار سازد به طوریکه برخی آیات را به وسیله بعضی آیات دیگر تفسیر می‌نمود.

عروه از او درباره فرموده خداوند پرسید: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِی ٱلۡیَتَٰمَىٰ فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ [النساء: 3]. «اگر بیم دارید که درباره دختران یتیم به عدل رفتار نمی‌‌کنید پس نکامح کنید برای خود از زنان آنچه شما را خوش آید ۲تا و ۳تا و ۴تا».

فرمود: خواهرم زاده ام! منظور دختر یتیمی است که در کفالت ولی خود به سر می‌برد و در مال با او شرکت دارد پس ولی او به خاطر مال و جمال او شیفته نکاح با او می‌گردد در حالیکه در مهریه‌اش به عدالت رفتار نمی‌کند و مثل بقیه زنان حقوق او را مراعات نمی‌کند پس خداوند اولیاء را منع فرموده که با اینگونه دختران یتیم ازدواج کنند مگر آنکه درباره‌شان به عدالت رفتار نمایند و مهریه‌هایشان را بر اساس عرف متداول بپردازند و امر گردیدند که با زنان دیگر نیز ازدواج نمایند پس از این باز هم مردم از رسول خدا درباره اینگونه دختران یتیم پرسش می‌کردند که خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿وَیَسۡتَفۡتُونَکَ فِی ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِیهِنَّ وَمَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ فِی یَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِی لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ... [النساء: 127]. «و طلب فتوا می‌کنند از تو درباره زنان بگو خدا درباره آنان شما را فتوا می‌دهد و آنچه خوانده می‌شود بر شما از کتاب در حق زنان یتیمه که نمی‌دهید به آنان آنچه که برایشان فرض گردیده و رغبت می‌کنید که با آنان ازدواج کنید».

عائشهل گوید: آنچه که خداوند فرموده است ﴿وَمَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ «و آنچه که تلاوت می‌شود بر شما در قرآن» مراد این آیه است: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِی ٱلۡیَتَٰمَىٰ فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ [النساء: 3]. «و اگر بیم دارید که درباره دختران یتیم به عدل رفتار کنید پس آنچه شما را از زنان خوش نکاح کنید» و مراد از آیه دیگر:

﴿وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ [النساء: 127]. «و رغبت می‌کنید که با آنان ازدواج کنید».

میل کردن یکی از شما به دختر یتیمی است که در کفالت او به سر می‌برد و از لحاظ مال و جمال نادار است. بنابراین افراد منع گردیدند از اینکه با دختران یتیم فقط به خاطر مال و جمال‌شان ازدواج کنند مگر آنکه در این مورد عدالت را مراعات نمایند. (صحیح مسلم و صحیح البخاری).

بدینسان سیده عائشه بهترین و نزدیک‌ترین روش فهم قرآن را برای آیندگان خود ترسیم نمود.

بانوی محدث

به طور مطلق این صفت (یعنی روایت حدیث) از بارزترین صفات علمی برای سیده عائشه ل است او از بزرگان حفظ حدیث به شمار می‌آید و در حفظ و روایت حدیث مقام پنجم را دارد و غیر از ابوهریره و ابن عمر و انس بن مالک و ابن عباس ش کسی در این بخش از او سبقت نگرفته است، ولی امتیاز سیده عائشهل از آنان در این است که قمست اعظم احادیثی را که روایت نموده به طور مستقیم از رسول خدا دریافت کرده و اما غیر او از صحابه بعضی از بعضی دیگر نیز حدیث روایت کرده‌اند و ام المومنین عائشه بسیار کم است که حدیثی را از غیر پیامبر نقل کرده باشد. بدینسان او به حق صحابی شمرده می‌شود که بیش از سایر صحابه از رسول خدا حدیث روایت کرده است.

روی همین اساس است که او احادیثی را آورده که دیگران ذکر نکرده‌اند در حالیکه سایر صحابه در روایات بسیاری از احادیث با هم مشترک هستند. در مسندهای هرکدام از صحابه می‌بینی که احادیث مشترک وجود دارد در صورتیکه در مسند عائشه چنین چیزی نیست و احادیث او در سایر مسانید وجود ندارد مگر آنکه از او روایت کرده باشند.

این امتیاز ام المومین به او فضیلت خاصی را در نشر احادیث نبوی می‌بخشد که اگر او نمی‌‌بود بخش عظیمی از سنت نبوی و بخصوص سنت عملی حضرت در خانه از بین می‌رفت و کسی از آن مطلع نمی‌‌گردید زیرا که مسند عائشه بیشتر بر سنت عملی حضرت رسول کریم ج استوار است و تقریباً احادیثی را که سیده در آن عمل حضرت را توضیح داده بر روایات قولی او غالب می‌باشد.

بدینسان حجره شریفه اولین مدرسه حدیث نبوی بوده است که طلاب علم از مشارق و مغارب زمین برای تعلیم بدانجا روی می‌آورده‌اند تا ضمن تشرف به زیارت روضه مطهر رسول خدا ج از جوار حضرت بهره‌مند گردند. و به آثار مبارک تبرک جویند و به دریافت سنت مبارک مفتخر گردند. سنتی که از زبان نزدیک‌ترین انسان به رسول کریم بیان می‌گردد. کسیکه بیش از دیگران به حضرت در تماس و ملاقات بوده است.

اما سیده عائشه در رساندن سنت نبوی از هیچکس از اهل علم آن را دریغ نکرد بلکه آن را به همه جویندگان چه آزاد و چه برده و چه عرب و چه غیر عرب چه بزرگ و چه کوچک چه مرد و چه زن بر همگان تقدیم نمود و چه بسیارند بردگان و آزاد شدگان و زنان و کودکان که افتخار شاگردی او را دارند.

به همین دلیل است که عده راویان حدیث از او بسیار است که ذهبی در نبلاء آنان را حدود ۱۰۰ نفر ذکر کرده است و براستی اگر کسی کتب حدیث را بررسی کند می‌تواند بر این هم بیفزاید چنانکه استاد افغانی گوید: تعداد راویان به چندین برابر این می‌رسد با توجه به اینکه او حدود ۵۰ سال به روایت سیره و سنت رسول کریم اشتغال داشته عده راویان حدیث از او بسیار به نظر نمی‌‌رسد، به طوریکه مشاهده می‌شود در مواردی یک شخص و پسرش و نبیره‌اش توانسته‌اند در مکتب عائشه حدیث بیاموزند آنانکه از او حدیث روایت کرده‌اند بسیارند اما مشهورترین‌شان بشرح ذیل است:

1-  از صحابه: عمربن خطاب، عبدالله بن عمر، ابوهریره، ابوموسی اشعری، عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر y و دیگران.

2-  از خاندانش: عروه بن زبیر پسر خواهرش و قاسم بن محمد پسر برادرش.

3-  از بزرگان تابعین: علقمه بن قیس و مجاهد، و عکرمه و شعبی و زربن حبیش و مسروق و عبیدبن عمیر و سعید بن مسیب و اسود بن یزید و طاووس و محمد بن سیرین و عبدالرحمن بن الحارث بن هشام و عطاء بن ابی رباح و سلیمان بن یسار و علی بن الحسین و یحیی بن یعمر و ابن ابی ملکیه و ابوبرده بن ابی موسی و ابوالزبیر مکی و مطرف بن الشخیر و دیگران.

4-  از برده‌های آزاد شده‌اش: ابوعمرو و ذکوان و ابویونس و فروخ.

5-  از زنان: عمره دختر عبدالرحمن، معاذه العدویه، عائشه بنت طلحه و جره بنت دجاجه و حفصه دختر برادرش عبدالرحمن و خیره مادر حسن بصری و صفیه دختر شیبه و دیگران[3].

ام المومنین عائشه ل حفظ الفاظ حدیث را واجب می‌دانست و روایت به معنی حدیث را جایز نمی‌‌شمرد و چه بسا که یکی از شاگردانش را، نزد یکی از حفاظ صحابه می‌فرستاد تا از او حدیثی را بپرسد و باز پس از مدتی طولانی این پرسش را تکرار می‌نمود تا که ضبط الفاظ حدیث مورد تائید قرار گیرد و صحت روایتش به ثبوت برسد.

از آن جمله است: که به شاگردش عروه گفت: پسر خواهرم! به من خبر رسیده که عبدالله بن عمرو امسال برای حج می‌آید برو و از او حدیث بپرس زیرا که او از رسول خدا دانش فراوان اخذ کرده است.

عروه گوید: با عبدالله بن عمرو ملاقات کردم و از او پیرامون آنچه از رسول خدا شنیده سوال نمودم از جمله آنچه که او بیاد داشت این حدیث بود که رسول خدا ج فرموده است. «خداوند دانش را از میان مردم بر نمی‌گیرد ولی علماء را قبض می‌کند و علم همراهشان از میان برداشته می‌شود، سپس برای مردم رؤسای نادان باقی می‌ماند که آنان بدون علم فتوا می‌دهند پس مردم را گمراه می‌کنند و خود نیز گمراه می‌شوند».

عروه گوید: چون این حدیث را به عائشه باز گفتم برایش گران آمد و گفت: آیا او گفت که آن را از رسول خدا شنیده است؟

عروه گوید: چون سال آینده آمد گفت ابن عمرو آمده است با او ملاقات کن و از او حدیثی را که در باب علم گفته بود دوباره بپرس.

عروه گوید: دوباره با عبدالله بن عمرو ملاقات کردم و حدیث را از او پرسیدم دیدم همانطوریکه دربار اول متن حدیث را گفته بود دوباره آن را باز گفت:

عروه گوید: خبر را به عائشه باز گفتم. او گفت: گمان دارم که او حتماً راست می‌گوید زیرا که می‌بینم بر آن نیفزوده و از آن کم نکرده است[4]. (صحیح مسلم).

حافظان سنت از صحابه کوشش سیده عائشه را بر ضبط الفاظ حدیث می‌دانستند روی همین اساس بعضی از آنان به نزدش می‌آمدند و احادیث خود را بر او می‌خواندند تا قوت ضبط و حفظ خود را مورد تائید قرار دهند.

ابوهریرهس که بیش از همه صحابه حافظ حدیث بود، به مکانی در نزدیک حجره سیده عائشه می‌نشست و حدیث می‌خواند و می‌گفت: ای صاحب حجره! بشنو. ای صاحب حجره! بشنو. (صحیح مسلم).

مقصودش چنانکه امام نووی گفته است، تقویت حدیث بوده که سیده عائشه با اقرار بدان و یا سکوت در برابر آن احادیث او را مورد تائید قرار دهد. (شرح صحیح مسلم).

همچنانکه صحابه چون در امری اختلاف می‌کردند با عائشه صحبت می‌نمودند.

در صحیحین آمده است که به ابن عمر گفته شد که ابوهریره گوید: از رسول خدا شنیده‌ام که می‌فرمود: «هر کس جنازه‌ای را همراهی کند برایش یک قیراط مزد می‌باشد».

ابن عمر گفت: ابوهریره بر ما زیاده روی کرده است سپس کسی را نزد عائشه فرستاد تا از او سوال کند پس ام المومنین ابوهریره را تصدیق کرد.

ابن عمر گفت: ما درباره قیراط‌های فراوان افراط کردیم. (الاجابة).

چون زید بن ثابت و ابن عباس درباره خروج زن حایض از مکه بدون انجام طواف وداع در صورتیکه قبل از حیض طواف افاضه را بجای آورده باشد، اختلاف کردند ابن عباس گفت: زن می‌تواند از مکه خارج گردد و زید گفت: نبایستی از مکه خارج گردد برای حل اختلاف زید به خانه عائشه رفت و از او در این مورد پرسید.

عائشه گفت: می‌تواند خارج گردد پس زید در حالی از خانه خارج گردید که می‌گفت: سخن حق جز همان کلامی که گفتی چیز دیگری نبود. (الاجابة).

ام المومنین به زید گفت: که ام المومنین صفیه در شب خروج از مکه عادت شد که رسول خدا ج به او فرمود: آیا طواف روز عید را انجام داده‌ای؟

گفت: آری.

پس فرمود: بیرون شو.

تمام اینها بر ما ثابت می‌کند که ام المومنین عائشهل مرجع صحابه در حدیث بوده است. قبلاَ گفتیم که ابوموسی اشعری گفت: بر ما یاران رسول خدا هیچ حدیثی مشکل نمی‌شد مگر آنکه دانش آن را نزد عائشهل می‌یافتیم.

بانوی فقیه

ام المومنین عائشه ل از بزرگان صحابه و از مجهتدین نامدار آن به شمار می‌آمد و در قبل مرور کردیم که بزرگان صحابه بسیاری از مسایل را از او می‌پرسیدند و او بدانان فتوا می‌داد. حتی قاسم بن محمد آورده است که عائشه در خلافت ابوبکر صدیق و عمر فاروق و عثمان ذی النورین ش در مورد صدور فتوا مستقل بود. (الطبقات ۲/۳۷۵).

ام المومنین ل فقط به بیان احوال رسول خدا ج بسنده نمی‌‌کرد بلکه در استنباط احکام وقایع نو که حکم صریحی در قرآن و سنت بدان یافت نمی‌شد، اجتهاد می‌نمود. ابوسلمه بن عبدالرحمن گوید: کسی را داناتر به سنت‌های رسول خدا و فقیه‌تر در رأی در صورتیکه بدان نیازی پیدا می‌شد و داناتر به ‌شأن نزول آیات و فرایض از عائشه نیافتم. (الطبقات ۲/۳۷۵).

روشن است که صحابه ش در مورد اجتهاد فقط به مسائلی کفایت می‌کردند که بر آنان عرضه می‌گردید و حکمی در باب آن در کتاب و سنت نمی‌‌یافتند و از اینکه درباره مسایلی که واقع نشده به اجتهاد بپردازند کراهت داشتند و سیده عائشه نیز چنین بود پس چون حکم یکی از قضایا از او پرسیده می‌شد به کتاب و سنت مراجعه و آن را مورد بحث قرار می‌داد و اگر در آنجا نمی‌‌یافت با اجتهاد و استنباط حکم از کتاب و سنت اقدام می‌نمود.

بنگر که چگونه منع خودداری از ازدواج را که به منظور عبادت انجام می‌گیرد استنباط کرده است: چون سعد بن هشام به نزد او آمد و گفت: قصد دارم خلوت گزینم این کار را مکن مگر نشنیده ای که خداوند فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّیَّةٗ [الرعد: 38]. «و همانا فرستادیم رسولانی را پیش از تو و برایشان همسران و فرزندانی قرار دادیم بنابراین گوشه گیری مکن». (نسائی).

و بیندیش که چگونه حرمت متعه[5] (صیغه) را با استفاده از دلیل ثابت می‌سازد: ابن ابی ملکیه گوید: چون از عائشه درباره صیغه سوال می‌شد می‌گفت: بین من و آنان کتاب خدا است که می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٧ [المؤمنون: 5-7]. «رستگار گردیدند مومنانی که آنان فرج‌های را خود نگهداری می‌کنند مگر بر همسران خود یا زنانی که دست‌های آنان مالک‌شان است که در این دو حالت آنان ملامت نیستند و هر کس غیر این دو را بجوید آن گروه تجاوز کارانند».

از جمله استنباط فقهی او نیز قصه زنی است که به او گفت: یا ام المومنین من کنیزی داشتم او را به زید بن ارقم به مبلغ ۸۰۰ درهم فروختم و سپس دوباره او را به مبلغ ۶۰۰ درهم باز خریدم و ۶۰۰ درهم را نقد کرده و ۸۰۰ درهم بر او نوشتم.

عائشه گفت: شما و زید بن ارقم بد معامله‌ای کرده‌اید همانا زید جهاد خود با رسول خدا را با این کارش باطل کرده است مگر آنکه توبه کند (و البته زید توبه کرد).

زن گفت: اگر اصل پولم را بگیرم و زیادتی را بر او باز گردانم نظر شما چیست؟

عائشه گفت: ﴿فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ [6] [البقرة: 275]. «پس هر کس را پندی از جانب پروردگارش آمد و خود را بازداشت او راست آنچه که گذشته است». (الاجابة).

برخی از آرای فقهی سیده عائشهل منحصر به خود او است که جمهور صحابه و آیندگان پس از آنان با او در مورد آنها مخالف بوده‌اند که مهم‌ترین این موارد به شرح زیر است:

۱- مشهور است که نماز نفل پس از نماز عصر مکروه است ولی سیده عائشه با این نظر مخالف بود و آن را جایز می‌دانست و می‌گفت: رسول خدا ج دو رکعت نفل پس از نماز عصر را ترک نمی‌کرد. (صحیح مسلم).

شاید بعد از این از رأی خود رجوع کرده باشد و به این امر روایت مسلم دلالت دارد که برخی از صحابه کسی را نزد او فرستادند و درباره ۲ رکعت نفل پس از نماز عصر پرسیدند و او گفت: از ام سلمه سوال کنید.

بعضی از فقهاء بر این قول رفته‌اند که نماز نفل پس از نماز عصر از ویژگی‌های رسول خدا بوده است. (الحلی الکبیر)

۲- در قیام ماه رمضان او تعداد رکعت‌های نماز شب را همراه با وتر ۱۱ رکعت می‌دانست چون ابوسلمه بن عبدالرحمن از او پرسید که: نماز رسول خدا در رمضان و غیر آن از ۱۱ رکعت نماز شب بیشتر ادا نمی‌کرد.

ابتدا ۴ رکعت می‌خواند که از خوبی و طولانی بودن آن مپرس، سپس ۴ رکعت دیگر می‌خواند که از خوبی و طولانی بودن آن مپرس و در آخر ۳ رکعت می‌خواند گفتم یا رسول الله آیا قبل از وتر می‌خوابید؟ فرمود: «یا عائشه! چشمانم می‌خوابند و قلبم نمی‌‌خوابد». (صحیح البخاری و مسلم).

ولی صحابه ش نماز شب در رمضان را ۲۰ رکعت ادا می‌کردند و حضرت عمر مردم را بر یک امام جمع نمود و بزرگان صحابه با اینکه زیاد بودند بر حضرت عمر ایراد نگرفتند حدیث عائشه دلیل بر منع افزودن در نماز نیست زیرا که فعل رسول خدا بر این تعداد بر نفی بیشتر آن دلالت ندارد[7].

۳- با هم مرور کردیم که ام المؤمنین روزه گرفتن ایام تشریق را روا می‌دانست و خود آن را روزه می‌گرفت ولی جمهور صحابه در این مورد با او مخالف بودند به بحث عبادت او مراجعه فرمائید.

۴- نظر ام المؤمنین عائشهل این بود که در شیرخوارگی حرمت ثابت می‌گردد و در این مورد میزان سن شیر خواره مطرح نیست در حالی که جمهور صحابه و تابعین نظرشان این می‌شود مگر امام ابوحنیفه که آن را در ۵/۲ سال می‌داند.

جمهور به این آیه استدلال می‌کنند: ﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ [البقرة: 233]. «و مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر دهند».

و به این حدیث که خود ام المومنین آنرا روایت کرده است: که رسول خدا ج فرمود: «شیرخوارگی ثابت نمی‌شود مگر از گرسنگی – کودکی».

اما سیده عائشهل استدلال به قصه سالم مولی ابی حذیفه می‌کند که در خانواده ابوحذیفه زندگی می‌کرد، روزی همسر ابوحذیفه به خدمت رسول خدا ج آمد و گفت: سالم بزرگ شده و در حد مردانگی رسیده است و همانند مردان عاقل گردیده است و او بر خانواده ما وارد می‌شود و من گمان دارم که در دل ابوحذیفه از این بابت چیزی است.

رسول خدا ج به او فرمود: «سالم را شیرده بر او محرم می‌شوی و آنچه در دل ابوحذیفه است دور می‌شود».

گوید: بازگشتم و او را شیر دادم پس آنچه در دل ابوحذیفه بود دور گردید. (صحیح البخاری و مسلم).

جمهور حدیث سیده عائشه را مخصوص همسر ابوحذیفه می‌دانند.

مسلم از ام سلمه و سایر ازواج مطهرات روایت آورده که آنان در این مورد با عائشه مخالف بوده‌اند. (مسند السیده عائشه)

بدینسان ام المومنین عائشهل بین علم روایت و درایت جمع نمود به طوریکه عطاء گوید: عائشه فقیه‌ترین مردم و به صورت عام صاحب بهترین رأی بوده است و ابوعمر بن عبدالبر / گفته است: که او در عصر خود در سه علم یگانه و سر آمد بود. علم فقه، علم طب و علم شعر (الاجابة)

از فقه[8] سیده ام المومنین عائشهل

1-  ام المومنین عائشه غذایی را که گربه از آن خورده پاک می‌دانست. ۱/۱۰۲.

2-  وضو گرفتن پس از گفتار زشت و خبیث را مستحب می‌دانست. ۱/۱۲۷

3-  بوسیدن و لمس کردن زن را موجب نقض وضو می‌دانست. ۱/۱۳۵

4-  با القای ختانین، اگرچه انزال صورت نگرفته باشد، برای مرد و زن غسل را واجب می‌دانست. ۱/۲۵۴

5-  می‌گفت زن حامله حیض نمی‌‌شود اگر خونی دید آن را بشوید و نماز بگذارد. ۱/۳۱۷  ، شاید مقصودش فقط شستن خون بوده نه غسل.

6-  اگر شخص خواب پس از بیداری بر لباس خود رطوبت دید و احتلام را به یاد نمی‌‌آورد بر او غسل لازم است. ۱/۲۵۴

7-  زنان را از وارد شدن به حمام‌های عمومی منع می‌کرد مگر کسی را که به علت بیماری خاصی ناچار است به حمام عمومی ـ ویژه درمانی ـ  برود.

8-  دیدن علائم زردی را برای زن به حساب عادتش می‌گذاشت. ۱/۳۰۲

9-  زن مستحاضه در ایام حیض از نماز خود داری کند. سپس یک غسل به جا آورده و برای هر نماز یک وضو انجام دهد و نماز بخواند. ۱/۳۰۴

10- اثر خون حیض بر جامه پس از شستن و مالیدن آن برای نماز خواندن عبیبی ندارد. ۱/۳۱۹

11- شوهر می‌تواند از زنش که در حال حیض است بهره مند گردد. البته در صورتی که همسرش ازار داشته باشد. ۱/۳۲۳

12- برای کسی که بر پهلو تکیه زده است قرائت قرآن روا است. ۱/۳۴۰

13- جامه‌ای که عرق شخص جنب به آن می‌رسد پاک است. ۱/۳۶۶

14- خواب قبل از نماز عشاء و شب گذرانی بعد از آن مکروه است. ۱/۵۶۲

15- نمازگزاران نمازش را با ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ آغاز کند. ۲/۸۹

16- نمازگزارا از این که دستش را بر خاصره‌اش بگذارد منع شده است. ۲/۲۷۳

17- برده می‌تواند امام نماز باشد و خود به غلامش ذکوان اقتدا می‌کرد. ۲/۳۹۴

18- در حال نماز از روی مصحف می‌خواند. ۲/۴۲۰

19- در نماز در اثناء قرائت قرآن دعا می‌کرد. ۲/۴۵۱

20- از این که در سفر نماز را کامل ادا کند با کی نمی‌داشت و خود در سفر آن را انجام می‌داد. ۳/۵۶۱

21- در سفر روزه می‌گرفت. ۲/۵۷۰

22-  تخفیف ۲ رکعت سنت صبح را مستحب می‌دانست. ۳/۶۰

23- نماز ضحی را بجا می‌آورد و می‌گفت: رسول خدا ج برخی اوقات آن را ترک می‌کرد که مبادا این سنت بر مردم فرض گردد و او آسانگیری بر مردم را دوست می‌داشت. ۳/۷۸

24- از حجره‌اش که چسبیده به مسجد بود و از مسجد دربی‌داشت، به امام مسجد اقتدا می‌کرد. ۳/۸۲

25- اذان و برپایی جماعت زنان را روا می‌دانست و خود اگر می‌خواست به زنان امامت می‌داد. ۳/۱۲۶

26- نماز زن بالغه را بدون چادر روا نمی‌دانست و می‌گفت چادر برای آن است که مو و پوست را بپوشاند. ۳/۱۳۳

27- غسل روز جمعه را واجب نمی‌دانست. ۳/۲۰۰

28- سجده تلاوت را واجب نمی‌دانست و می‌گفت سجده تلاوت حقی است برای خدا که ادا می‌کنید یا نفلی است که آن را بجا می‌آورید، هیچ مسلمانی نیست که برای خدا سجده کند مگر آنکه خدا او را یک درجه بالا می‌برد یا گناهی از او کم می‌کند و یا هر دوی این را به او عنایت می‌فرماید. ۳/۳۴۷

29- مکروه می‌دانست که میت از محل وفاتش برای دفن به جای دیگری انتقال یابد. ۳/۵۱۷

30- اداء نماز جنازه در مسجد را روا می‌دانست. ۳/۵۲۶

31- زکات اموال یتیمان را لازم می‌دانست و تجارت به آن را منع نمی‌کرد. ۴/۶۶

32- درباره قرض می‌گفت: زکات ندارد. ۴/۱۰۳ شاید منظورش در صورت ناتوانی صاحب آن از تحصیل آن بوده است.

33- معتقد بود که روزهدار به خاطر بوسه زدن همسرش افطار نکند، البته به شرطی که چیزی از آب دهانش را فرو نبرد. ۴/۱۸۳

34- برای روزه دار استفاده از همسرش را بجز جماع روا می‌دانست. ۴/۱۱۰

35- درباره روزه عاشورا می‌گفت: هر کس می‌خواهد روزه دارد و هر کس می‌خواهد آن را ترک کند. ۴/۲۸۹

36- معتکلف نباید به عیادت مریض بیرون شود. ۴/۳۵۸

37- صدقه بر فقراء را بهتر از ارسال هدیه به مسجد الحرام می‌دانست. ۵/۲۳

38- صورتش را در حال احرام باز نمی‌‌کرد و طواف را با حجاب انجام می‌داد. ۵/۲۵.

39- طواف را با تقارن انجام می‌داد و سپس برای هر ۷ گردش ۲رکعت نماز می‌خواند. ۵/۶۵.

40- در موقع طواف با مردان مخلوط نمی‌‌گردید. ۵/۶۷

41- نظر او این بود که عقد ازدواج توسط مردان انجام گردد. ۶/۲۰۱

42- کلمه قرء را (که در قرآن آمده) به پاکی تفسیر می‌کرد. ۶/۳۱۹

43- نظرش این بود که طلاق بر زنی که شوهرش او را ایلاء کرده و مدت 4 ماه سپری شده است، واقع نمی‌شود. ۶/۴۵۷

44- چنین می‌گفت: که سپردن امر طلاق به زن و اختیار دادن به او طلاق شمرده نمی‌شود. ۱۱/۷

45- می‌گفت: برای زن مطلقه نفقه و سکنی در ایام عده می‌رسد و بر فاطمه دختر قیس و حدیث او که روایت کرده بود نفقه و سکنی برای مطلقه نمی‌باشد، ایراد می‌گرفت. ۷/۲۰

46- زن مطلقه را منع می‌کرد که مبادا قبل از انقضای عده از خانه‌اش خارج گردد. ۷/۲۶

47- برای زنی که شوهرش فوت کرده در مدت عده به او اجازه خروج می‌داد ۷/۲۹

48- بیع با شرط را مکروه می‌دانست.

49- فروشنده را منع می‌کرد که کالای فروخته شده را قبل از دریافت بهای آن به کم‌تر از قیمت آن خریداری کند. ۸/۱۸۴

آگاهی عائشهل به طب و نسب شناسی

این شهادت عالمی جلیل مثل ابن عبدالبر است که برای ما بیان می‌کند: که دانش سیده عائشه فقط به علوم دینی منحصر نبود، بلکه او اطلاع وسیعی بر سایر علوم مثل طب و نسب شناسی و شعر داشت به طوریکه عروه بن زبیر از احاطۀ ام المومنین به این علوم در شگفت و حیرت مانده بود و به او می‌گوید: یا ام المومنین وقتی که درباره شما می‌اندیشم تعجب می‌کنم، شما را فقیه‌ترینِ مردم می‌بینم، می‌گویم چرا چنین نباشد که پدرش علامۀ قریش بود؟ ولی از اینکه شما را آگاه به علم طب می‌بینم در تعجب می‌مانم و می‌گویم از کجا؟

سیده عائشهل به او پاسخ می‌دهد پاسخی در خور آموزگاری که به خود اعتماد دارد و می‌گوید: ای عریه - تصغیر عروه- همانا رسول خدا بیماریش افزون گردید و پزشکان عرب و عجم برایش داروها را تعریف می‌کردند و من یاد گرفتم.

ای عریه ـ تصغیر عروة ـ همانا رسول خدا ج در آخر عمرش بیمار بود و نمایندگان عرب از هرسو به دیدارش می‌آمدند و برایش از درمان تعریف می‌کردند و من هم در پی معالجه حضرت بودم از همانجا به طب آگاهی پیدا کردم. (النبلاء)

در روایتی دیگر گفت: من پرستار رسول خدا بودم، درمانی برایم توضیح داده می‌شد و برای مریض چیزی بیان می‌گردید و من می‌شنیدم که بعضی بر بعضی دیگر کیفیت معالجه را بیان می‌کنند و من هم آن را حفظ می‌کردم. (النبلاء)

این گفته دلالت دارد که سیده بر اساس آموزش طبیب و راهنمای به علم طب دست نیافت بلکه اساس آگاهی او از طب همان ذکاوت و نیروی توجه او بوده است.

البته افرادی که از او درباره این علم بپرسند بسیار کم بود بلکه مردم از او درباره مسایل دینی سوال می‌کردند زیرا که حاذق بودن او را در این مورد نمی‌‌دانستند. به خاطر همین بود که عروه پس از فوت ام المومنینل به از میان رفتن این علم با وفات ام المومنین به شدت تأسف می‌خورد و می‌گفت: دانش عمومی او در حالی از میان رفت که کسی از او نپرسید. (النبلاء)

آنچه که دلالت می‌کند که سیده عائشه به علم نسب شناسی بسیار آگاه بود این گفتار او است: نسب مردمان (اهل مکه) تا معدبن عدنان درست است. (طبرانی در اوسط).

مشهورترین دانش آموزان مرد در نزد عائشهل

از مدرسه ام المومنین عائشه ل بزرگان تابعین کسب دانش کردند و با هم بعضی از اسامی آنان را که شریف ملاقات با عائشه را داشتند مرورو نمودیم که اکثرشان از مشاهیر تابعین بودند. آنان  که به حجره شریفه داخل می‌شدند و در مقابل حجاب می‌ایستادند و به آ موزگار بزرگ گوش می‌سپردند تا او از ورای حجاب مرواریدها و گنجینه‌های سنت را بر آنان فرو ریزد.

بعضی از این دانش آموزان از محارم و نزدیکان ام المومنین بودند که سیده آنان را برای پرورش و آموزش در کنار گرفته بودند، و خداوند به وسیله تربیت او آنان را نگهبانان اسلام و ناقلان آن به نسل‌های پس از صحابه و تابعین قرار داد. این افراد از دیگران به ام المومنین نزدیک‌تر بودند و بیشتر رفت و آمد داشتند و حتی می‌توانستند وارد قسمت حجاب شوند و در مقابل ام المومنین بنشینند و رو در رو از او کسب علم نمایند و چه بسا که در سوال کردن نیز جرئت بیشتری بخرج می‌دادند و مشکلات را از دیگران آسان‌تر می‌پرسیدند.

آنان عبدالله و عروه پسران زبیر از خواهر ام المومنین و قاسم بن محمد پسر عبدالله بن زبیر و عباد بن حمزه بن عبدالله بن زبیر و ابوسلمه بن عبدالرحمن پسر خواهر رضاعی او بودند.

کافی است که خواننده محترم با عروه و قاسم دو تن از شاگردان معروف او آشنا گردد که این دو نزدیک‌ترین کسان عائشه بودند و بیش از سایرین از او علم آموختند.

عروه بن زبیر

عروه بن زبیر بن عوام امام و دانشمند مدینه ابو عبدالله قرشی اسدی مدنی. (تذکرةالحفاظ) مادرش اسماء دختر ابوبکر صدیقب بود. در سال ۲۳ .ق اواخر خلافت حضرت عمرس تولد یافت و روز جمل ۱۳ ساله بود که کوچک شمرده شد. (تهذیب التهذیب).

بعضی گفته‌اند در سال ۲۹. ق یعنی سال ششم خلافت حضرت عثمان تولد یافته که این خبر جای بررسی و تحقیق دارد و ابن حجر با این قول مخالفت کرده و خطا بودن آنرا بیان داشته و قول اول را ترجیح داده است. (تهذیب التهذیب).

عروه از سیده عائشهل دانش آموخت و بسیار بر او وارد می‌گردید. قبیصه بن ذوئیب گوید: عروه در ورود بر عائشه بر ما غالب بود و عائشه آگاه‌ترین مردم بود. (تهذیب‌التهذیب).

عروه باز نسبت به حدیث عائشه از سایرین آگاه‌تر بود. این مطلب را ابن سعد در طبقه الثانیه من اهل المدینه بیان کرده و گفته است عروه مورد اعتماد بود حدیث فراوان روایت می‌کرد فقیه و عالم و ثابت و امانتدار بود.

ابن سعد به روایت از ابن شهاب زهری آورده که او گوید: چون عروه حدیثی را می‌گفت و سپس آن را از عُمرة می‌شنیدم می‌دیدم که حدیث عروه صحیح است و چون دقت می‌کردم عروه را دریائی بی‌پایان در حدیث می‌دیدم. (الطبقات: ۵/۱۸۱).

کسانیکه عروه از آنان حدیث روایت کرده بشرح ذیل است.

پدرش زبیر، برادرش عبدالله، مادرش اسماء، خاله‌اش عائشه، علی بن ابی طالب، سعید بن زید، حکیم بن حزام، زیر بن ثابت، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو بن عاص، اسامه بن زیرد، ابوایوب، ابوهریره و دیگران. (التهذیب التهذیب).

کسانیکه از عروه حدیث روایت کرده‌اند:

فرزندانش عبدالله عثمان، هشام، محمد و یحی، و نوه‌اش عمر بن عبدالله و پسر برادرش محمد بن جعفر بن زبیر و ابوالاسود محمد بن عبدالرحمن یتیم عروه و سلیمان بن بسار و ابوسلمه بن عبدالرحمن و ابوبرده و زهری و ابن ابی ملیکه و عمر بن عبدالعزیز و سایرین. (همان مرجع).

عروه بر نشر سنت نبوی بسیار حریص بود به طوریکه طلاب علم را با پرداخت پول تشویق به اخذ آن می‌کرد.

ذهبی گوید: مردم را بر حدیث جمع می‌کرد و فرزندانش را بر تعلیم آن تشویق می‌نمود و می‌فرمود: فرزندانم: علم را تعلیم گیرید که اگر امروز درمیان قوم کوچک هستید شاید فردا بزرگ آنان باشید چه زشت است بزرگ نادان!!.

و هم می‌گفت: فرزندانم از من پرسید و مرا رها نکنید که مبادا احادیث آن روزم باز می‌گردد. (صفة الصفوة).

و نظرش این بود که دانشجو می‌باید خود را در راه کسب دانش خوار کند تا به عزت طولانی برسد و می‌گفت: چه بسا که سخنی به ظاهر کوچک عزتی طولانی را برایم به ارمغان آورده است.

همان مرجع عروه دانش عائشه را بر می‌گرفت و می‌گفت: من قبل از وفات عائشه چهار یا پنج حج کرده‌ام و با خود می‌گفتم: اگر امروز عائشه بمیرد هیچ حدیثی نیست در نزد او مگر آنکه آن را حفظ کرده‌ام. (تهذیب التهذیب).

همچنانکه عروه بسیاری از شمایل عائشه را برگرفته بود در واقع سخاوت و بخشش او را نیز گرفته بود، به طوری  که انسانی بزرگوار و بخشنده بود چون ایام چیدن خرما می‌شد از دیوار باغش رخنه‌ای باز می‌کرد و به مردم اجازه می‌داد که وارد شوند و خرما صرف کنند و با خود هر چه می‌خواهند ببرند. چه بسا که بسیاری از مردم بَدَوی پیرامون او بودند، به باغش وارد می‌شدند خرما می‌خوردند و با خود می‌بردند و چون وارد باغ خود می‌شد این آیه را تلاوت می‌کرد. ﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ [الکهف: 31]. «چرا چون بوستانت داخل گردیدی نگفتی هر چه خدا خواسته است قوتی نیست مگر به خدا». (حلیه الاولیاء).

همچنین عروه از عبادت عائشه متاثر شده بود، او مردی عابد بود هر روز ۴/۱ قرآن را تلاوت می‌کرد و شب را به عبادت می‌ایستاد و جز یکشب این وظیفه را ترک نکرد و آن شبی بود که پایش قطع گردید و سپس از شب بعد وردش را ادامه داد. این حادثه وقتی اتفاق افتاد که عروه بر ولید بن عبدالملک وارد شد و فرزندش محمد بن عروه با او بود، محمد به طویله وارد گردید حیوانی او را لگد زد که بر اثر آن وفات یافت و پای عروه نیز خوره افتاد و آن شب وردش را ترک نکرد ولید. به او گفت پایت را قطع کن گفت خیر ولی بیماری ساق پایش را هم مبتلا کرد ولید به او گفت: پایت را قطع کن وگرنه تمام جسمت نابود می‌گردد پس پاهایش را با اره قطع نمود و او پیرمردی کهنسال بود در حالیکه کسی او را نگه نمی‌داشت و در آن حال می‌گفت: «از این سفر ما را خستگی رسید» و هم می‌گفت:

خدا یا اگر مرا چهار عضو عنایت فرمودی و یکی را گرفته و ۳ عضو برایم باقی گذارده‌ای پس تو را حمد و ثنا می‌گویم. من ۴ فرزند داشتم که یکی را گرفته و ۳ نفر آنان را برایم باقی گذاشته‌ای پس تو را حمد و ثنا می‌گویم. سوگند به ذات تو ای خدا که اگر بگیری در واقع باقی گذاشته‌ای و اگر شخصی بیمار را مبتلا کنی او را عافیت بخشیده ای. (الحلیة).

عروه که خدا رحمتش کند اهل خود را به ادای نماز سفارش می‌کرد و می‌فرمود: چون یکی از شما زینت‌ها و زیبایی‌های دنیا را به بیند باید به خانواده‌اش مراجعه کند و آنان درا به نماز دعوت کند و بر آن استوار باشد که خداوند متعال فرموده است. ﴿لَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا [طه: 131]. «و بازمگشای دو چشمت را بسوی آنچه بهره‌مند ساختیم به آن جماعت‌ها را از قسم آرایش زندگانی دنیا». (الحلیة).

او همواره روزه‌دار بود و با روزه وفات کرد. عروه برای خود خانه‌ای در خارج مدینه انتخاب کرد و علت آن را عبدالله بن حسن این طور روایت می‌کند: علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هر شب با عروه بن زبیر در آخر مسجد رسول خدا ج پس از ادای نماز عشاء می‌نشست و من نیز با آنان می‌نشستم. شبی با هم سخن می‌گفتیم و از ستم بنی امیه حرف زدیم که نمی‌‌توانیم در این وضعیت ناگوار تغییری به وجود آوریم. سپس عروه و علی بن حسین از عواقب خشم خدا سخن گفتند، پس عروه خطاب به علی گفت: ای علی هر کس از اهل جور و ستم کناره گیرد و خدا خشم او را نسبت بدانان می‌داند - اگر از آنان به اندازه یک میل فاصله داشته باشد و بر آن قوم ستمکار عذاب خدا نازل گردد امید می‌رود که از آنچه به ستمگران رسیده به سلامت بماند.

سپس عروه بیرون شد و در محله عقیق در خارج مدینه سکونت گزید. (الطبقات).

عروه که خدا رحمتش کند از زمان کودکی شیفته دانش بود و آرزو می‌کرد که او عامل نشر دانش باشد.

روزی در محل حجر مصعب بن زبیر و عروه بن زبیر و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر جمع بودند گفتند هر کس آرزویش را بگوید: عبدالله بن زبیرس گفت: من آرزو دارم که صاحب علم باشم و مردم از دانش من بهره‌مند گردند.

مصعب گفت: من آرزو دارم که امیر عراق باشم و بین عائشه دختر طلحه و سکینه دختر حسین جمع کنم.

عبدالله بن عمر گفت: اما من آرزوی مغفرت دارم.

پس هر کدامشان به نوعی به آرزوی خود رسیدند و امید است که ابن عمر هم مورد غفران خداوند واقع شده باشد. (الحلیة).

عروه در سال ۹۴ . ق. وفات یافت و روز جمعه دفن گردید و آن سال را سال فقهاء نامیدند، زیرا که بسیاری از فقیهان در آن سال وفات کردند. الطبقات از گفته‌های او است: وقتی که کسی را دیدی کار نیک انجام می‌دهد بدان که امثال آن را نیز انجام داده و می‌دهد و اگر کسی را دیدی که کار زشت انجام می‌دهد بدانکه همانند آن را نیز انجام داده و می‌دهد. زیرا که عمل خوب دلالت بر خوبی و عمل بد دلالت بر زشتی دارد و هم او می‌گوید: وقتی که یکی از شما چیزی را به پیشگاه خدا تقدیم می‌کنید، توجه داشته باشید چیزی باشد که موجب شرمندگی‌تان نگردد. زیرا که خداوند متعال بزرگ‌ترین بزرگواران است و سزاوارترین ذاتی است که بایستی همه خوبی‌ها به پیشگاه او تعالی تقدیم گردد. (صفة الصفوة).

چون ساق پایش بر اثر بیماری آسیب دید گفت: خدا یا تو می‌دانی که من با این پا بسوی حرام و یا بدکاری هرگز گام برنداشته‌ام. (همان مرجع).

و هم از گفته‌های او است: مردم به جای این که به پدران و مادرانشان شباهت داشته باشند، بیشتر به زمانهای‌شان شباهت دارند. و می‌گفت: من عاشق شرف و عزت هستم چنانکه عاشق زیبایی می‌باشم و می‌گفت: حکمت اقتضاء می‌کند که سخنت نیک باشد چهره‌ات گشوده باشد و مردم تو را از همه بیشتر دوست بدارند حتی از کسی که آنان را با بذل و بخشش یاری می‌کند. (الحلیة)

قاسم بن محمد

امام نمونه ابو عبدالرحمن تیمی مدنی فقیه مدینه، چنانکه گذشت پدرش کشته شد و خود در کنار عمه‌اش عائشه تربیت گردید و از او کسب دانش نمود. (التذکرة).

ابن سعد گوید: او در دانش مقامی والا داشت حدیث فراوان می‌دانست و انسانی وارسته و پارسا بود. (الطبقات)

پس از قتل پدرش، ام المومنین عائشهل به امور و اهتمام ورزید و او همواره عنایت سیده نسبت به خود و برادرش را به یاد داشت و می‌گفت: عائشه در شامگاه عرفه سرهای ما را اصلاح می‌کرد و سپس دست جمعی ما را به مسجد می‌فرستاد و فردا صبحگاهان همراه ما بود. (الطبقات).

او که خدا رحمتش کند از عائشه حدیث را به ارث برد بطوری که درباره‌اش گویند: عالم‌ترین مردم به احادیث عائشه ۳نفر بودند، قاسم و عروه و عمره. (التهذیت).

او علاوه بر ام المومنین عائشه از ابن عباس و معاویه و فاطمه دختر قیس و ابن‌عمرy و دیگران نیز حدیث روایت کرده است. کسانی که از او حدیث روایت کرده‌اند عبارتند از: پسرش عبدالرحمن و زهری و ابن المنکدر و ابن عون و ربیعه الرأی و أفلح بن حمید و حنظله بن ابی سفیان و ایوب سختیانی و خلق. (التذکرة).

او که خدا رحمتش کند بین فقه و روایت سنت اجتماع به وجود آورد.

ابوالزناء گوید: من فقیهی داناتر از قاسم نیافتم و کسی را در سنت آگاه‌تر از او ندیدم.

ابن وهب از امام مالک روایت کرده است که فرمود: قاسم از فقهاء این امت بود.

ابن عیینه گوید: قاسم داناترین شخص زمان خود بود.

ابن سیرین به حجاج بیت الحرام توصیه می‌کرد که به قاسم اقتداد کنند. (التذکرة و تهذیب).

با هم مرور کردیم که سیده عائشه علاقمند بود که حدیث با الفاظ آن حفظ و روایت گردد قاسم نیز از او متأثر بود و حدیث را با متن کامل و حروف آن حفظ و روایت می‌کرد.

امام بخاری درباره فرزندش عبدالرحمن گفته سات: او بهترین اهل زمانش بود از پدرش حدیث شنیده که پدرش نیز بهترین اهل زمانش بوده است.

یحیی بن سعید گوید: ما کسی را در مدینه نمی‌دیدیم که بر قاسم ترجیح دهیم. (التهذیب).

او در مسجد رسول خدا صاحب مجلس علمی ویژه بود که اول روز می‌آمد و ۲ رکعت نماز می‌خواند سپس در مجلس خود می‌نشست و مردم از او می‌پرسیدند او مقابل پنجره حضرت عمر می‌نشست که روبروی قبر و منبر است پس از او پسرش عبدالرحمن و عبیدالله بن عمر در آنجا می‌نشستند و پس از آن دو مالک بن انس در آنجا می‌نشست. (الطبقات).

قاسم/ مردی عفیف، بزرگوار و پارسا بود. عمر بن عبید ۱۰۰۰ دینار برایش فرستاد و او نپذیرفت به ۱۰۰ هزار درهم که برای فرستاده شده بود از جایش جنب نخورد و از آن هیچ چیزی استفاده نکرد بلکه همه را واگذاشت پسرش عبدالرحمن مردمانی را دید که درباره صدق پدرش سخن می‌گویید که هیچ بهره‌ای از ارزش‌های مادی برنگرفت. (الطبقات).

ابونعیم بدینسان درباره او سخن می‌گوید: از آن جمله است: فقیه پارسا و مهربان، نوه گرامی صدیق، صاحب حسب و نسبت آزادگی او بر مشکلات و غوامض احکام فائق بود و در اخلاق نیکو بر همگان سبقت داشت. (الحلیة).

از جمله پارسایی او که خدا رحمتش کند این بود که به تمام پرسش‌هایی که از او می‌شد پاسخ نمی‌‌داد و می‌فرمود پاسخ همه پرسش‌ها را نمی‌دانم و به راستی اگر شخصی پس از معرفت حقوق خدا در صحنه زندگی نسبت به مسایلی نادان باشد و به نادانی خود اعتراف کند بهتر از آن است که زبان به چیزی باز کند که آن را نمی‌‌داند.

ایوب گوید: کسی از قاسم در منی پرسشی کرد فرمود: نمی‌دانم چون پرسش را تکرار کردند فرمود: به خدا سوگند پاسخ همه سوالات شما را نمی‌‌دانیم حتماً ‌اگر می‌دانستیم آن را نمی‌‌پوشیدیم و روا نبود که آن را از شما پنهان داریم. (الحلیة).

محمد بن اسحاق گوید: یک نفر اعرابی به نزد قاسم بن محمد آمد و پرسید: شما داناتر هستید یا سالم؟

فرمود: دانایی منزلگه سالم است و بر آن چیزی نیفزود تا که اعرابی به راه خود رفت. او نخواست بگوید سالم از من داناتر است که مبادا دروغ گفته باشد و هم نگفت که من از سالم داناتر و بدینسان خود را بر او برتر معرفی کند. (همان مرجع).

عمر بن عبدالعزیز که خدا رحمتش کند از قاسم بن محمد بهره‌های فراوان برد و ظاهراً ‌تغییراتی که در شیوه سلوک و زندگی او پس از بدست گرفتن خلافت رخ داد نتیجه همین تأثیر بود.

گفته‌اند: چون عمربن عبدالعزیز زمام امر خلافت را بدست گرفت با قاسم بن محمد درباره امور صحبت می‌کرد. (التهذیب).

عمر بن عبدالعزیز دوست می‌داشت که خلافت را پس از خود به قاسم واگذارد، زیرا که او را شایسته برای این کار می‌دید و می‌‌‌گفت: اگر من اختیار می‌داشتم اعمیش بنی تمیم یعنی قاسم را به عنوان خلیفه معرفی می‌کرد.

ذهبی گوید: عمر بن عبدالعزیز راست می‌گفت او اختیار نداشت، زیرا که یزید بن عبدالملک به عنوان ولیعهد تعیین شده بود. (التذکرة)

اینکه عمر بن عبدالعزیز تحت تأثیر گفته‌های قاسم بود واقعیتی روشن است که دلایل فراوان درباره آن موجود است از آن جمله این که: چون عبدالملک بن مروان وفات کرد عمربن عبدالعزیز از شدت اندوه استفاده از لذت‌های زندگی را برخود تحریم کرد در حالی که او در آن زمان از لذت‌های زندگی بهره‌مند بود به طوریکه ۷۰ شب لباس موئی به تن داشت.

قاسم بن محمد چون تأسف او را دید خطاب به او فرمود: بدان که کسانیکه از سلف ما گذشته‌اند مصائب را به نحو زیبایی استقبال می‌کردند و با نعمت‌ها بی‌اعتنایی و خواری روبرو می‌گردیدند.

عمر بن عبدالعزیز از آن روز دوباره به زندگی عادی بازگشت و از لباس‌های یمنی که بهای آن ۸۰۰ درهم بود دوباره استفاده نمود. (الحلیة)

قاسم که خدا او را رحمت کند در محل قدید بین مکه و مدینه در حالی وفات کرد که برای زیارت کعبه رهسپار بود. به پسرش فرمود: پیکرم را به خاک بسپار و قبرم را برابر کن و به خانواده‌ات ملحق شو، مبادا که درباره من بگویی چنین بود و چنان شد. (صفة الصفوة)

به پسرش سفارش نمود: مرا در جامه‌هایی که با آنها نماز کرده‌ام به خاک بسپارید یعنی پیراهن و ازار و رداء.

پسرش گفت: پدرم! آیا دو جامه دیگر نمی‌‌خواهید؟ فرمود: پسرم! حضرت ابوبکر هم چنین تکفین گردید و انسان زنده به لباس نو بیش از مرده نیازمند است. (الطبقات).

او که خدا رحمتش کند در محل مشلّل حدود ۳ میلی قدیه دفن گردید و پسرش او را تا آنجا به پشت خود حمل نمود چون به موضع مشلّل رسید او را در آنجا دفن کرد.

قاسم در حالی به رحمت خدا پیوست که چشمانش را از دست داده بود و حدود ۷۰ یا ۷۲ سال عمر داشت یعنی به سال ۱۰۸ . ق.

ذهبی از خلیفه بن خیاط روایت نموده که او در اواخر سال ۱۰۶ . ق در گذشته است و بعضی تاریخ وفات او را ۱۰۷ . ق گفته‌اند. (طبقات و تذکره)

از گفته‌های او است: این گناهان به کسانیکه آنها را مرتکب شده‌اند ملحق می‌گردد.

چون از او کسی پرسشی می‌کرد می‌فرمود: نظر من چنین است و گفتار من حتماً حق نیست.

خطاب به گروهی که درباره قدر صحبت می‌کردند فرمود: خود را از صحبت در موضوعی که خدا آن را بیان نفرموده بازدارید. درباره اختلافات صحابه در مسایل فروع و فقهی می‌فرمود: اختلاف صحابه برای مردم رحمت بود. (طبقات و حلیه)

مشهورترین دانش‌آموزان زن در نزد عائشهل

سیده عائشه در تعلیم و تربیت مردان اکتفا نکرد، بلکه به تعلیم و تربیت زنان نیز اهمیت می‌داد به طوری که از حجره شریفه او زنان دانشمندی تربیت گردیدند که او آنانرا در حفظ سنت و نقل و روایت آن به آیندگان تربیت کرده بود در فصل‌های گذشته اسامی بعضی از آنان ذکر گردید، در اینجا به عنوان نمونه دو تن از شاگردان او به خواننده محترم معرفی می‌گردد.

عمره دختر عبدالرحمن

او عمره دختر عبدالرحمن بن سعد بن زراره انصاری است که اهل مدینه و از بنی نجار بوده است. علماء درباره جد او اختلاف کرده‌اند، بعضی گفته اند، اسم او سعدبن زراره است. ابن اثیر از ابی عمر روایت نموده که گفته است: بیم دارم سعد اسلام را در نیافته باشد.

ابونعیم سندی را برای حدیثی آورده که دلالت می‌کند جدش همان اسعد بن زراره صحابی مشهور است، همان کسی که یکی از نقباء در بیعت عقبه بوده است و کسیکه در سال اول هجری در گذشت و رسول خدا در ایام بیماریش درصدد معالجه‌اش برآمد. (اسد الغابة)

و هم در نسب پدرش علماء اختلاف دارند:

بعضی گفته‌اند: عبدالرحمن بن اسعد بن زراره و بعضی گویند:

عبدالرحمن بن سعد ولی در هر صورت او رسول خدا ج را دریافته است. (اسد الغابة)

ابن سعد به طور قطعی نظر داده است که او دختر عبدالرحمن بن اسعد بن زراره بن عدس بن عبید بن ثعلبه، بن غنم، بن مالک، بن النجار بوده است. (الطبقات)

بدینسان او از خاندان بنی نجار یعنی دائی‌های رسول خدا ج بوده است.

مؤرخین تاریخ وفات پدرش را نیاورده‌اند و ظاهراً پدرش پس از وفات رسول خدا ج وفات کرده است، زیرا که سیده عائشه عمرة و خواهرش را در کنار گرفت. عمرة در کنار عائشه رشد کرده است و بدیهی است که عائشه در حیات رسول خدا کسی را برای پرورش قبول نکرده بوده است.

شاید عائشهل از آنرو سرپرستی او و خواهرانش را پذیرفت که آنان از خاندان بنی نجار دائی‌های رسول خدا ج بوده‌اند.

ابن سعد از عمرة روایت کرده که گفته است: که او و خواهرانش در کنار عائشه زندگی می‌کرده‌اند و گوید: مقداری زیور داشتیم که بان اهمیت نمی‌دادیم. (الطبقات)

مسلم در صحیح خود حدیثی آورده که سند آن این موضوع را تایید می‌کند: گوید: احمد بن عبدالرحمن بن وهب.. برای ما حدیث بیان نمود، که ابوالرجال محمد بن عبدالرحمن به او گفته است که از مادرش عمره دختر عبدالرحمن که در کنار عائشه زندگی می‌کرده شنیده است. (صحیح مسلم).

حدیث دلالت دارد که عمرة ازدواج کرده است و ابن سعد شوهرش را نام برده است و گوید: عبدالرحمن بن حارثه بن نعمان با او ازدواج کرد و از او محمد بن عبدالرحمن است که معروف به ابوالرجال گردیده است. (الطبقات)

پدر رجال، لقب محمد بن عبدالرحمن بوده است که جدش حارثه از اهل بدر می‌باشد. ابن حبان او را از ثقات دانسته که از مادرش عمرة و انس بن مالک و سالم بن عبدالله حدیث روایت نموده است.

می‌گوید: او در حدیث ثابت است امام احمد بن او را موثق دانسته و ابوحاتم رازی نیز او را ثقه دانسته است. (التهذیب).

عمره از عائشه و ام سلمه حدیث روایت نمود و اهل دانش بوده است. (الطبقات)

ابن المدینی درباره عمره دختر عبدالرحمن سخن گفته و او را بزرگ دانسته است و گوید: عمره یکی از ثقات علماء است که نزد عائشهل تعلیم دیده است.

ابن حبان گوید: او از آگاه‌ترین مردم به احادیث به عائشه بوده است.

از عمره پسرش ابوالرجال و برادرش محمد بن عبدالرحمن انصاری و پسر برادرش یحیی بن عبدالله بن عبدالرحمن و نوه‌اش حارثه بن ابی الرجال و پسر خواهرش ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم و عروه بن زبیر و سلمان بن یسار و زهری و دیگران حدیث روایت نموده‌اند. (التهذیب)

مطالب فوق دلالت دارد بر اینکه سیده عائشه ل نسبت به عمره و خواهرانش توجه و یژه‌ای مبذول نمود بطوریکه یک خانواده محدث پدید آورده که در روایت سنت نقش مهمی داشته‌اند.

عمر بن عبدالعزیز مشکلات خود را از عمره که خدا رحمتش کند می‌پرسید و به ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم نوشت: که درباره احادیث رسول خدا بیندیش و سنت‌های گذشته را احیاء کن و یا از عمره دختر عبدالرحمن اگر حدیثی می‌شنوی آنرا یاد داشت کن زیرا که بیم دارم که تحقیقات علمی و دانشمندان از میان ما برداشته شوند و هم گوید: کسی هم اکنون داناتر به احادیث عائشه از عمره باقی نمانده است. (الطبقات)

همچنانکه قاسم بن محمد بن محمد با آن مقام والایی که در حدیث داشت از عمرة می‌پرسید. (الطبقات).

آنچه دلالت بر مکانت و برتری علم و شهرت او دارد اینکه ابن سعد در طبقات او را از جمله کسانی آورده که پس از صحابه از فرزندان مهاجرین و انصار در مسایل اسلامی فتوا می‌داده‌اند.

او که خدا رحمتش کند در سال ۹۸ در گذشت و گفته‌اند در سال ۱۰۶ در حالی که ۷۷ سال عمر داشت. (التهذیب)

او خطاب به یکی از پسران برادرش فرمود: در باغ محلی برای قبر من در نظر بگیرید.

آنان باغی در کنار بقیع داشته‌اند زیرا که از عائشهل شنیدم که فرمود: استخوان‌های میت می‌شکند همچنانکه در حیات انسان شکسته می‌شود. (الطبقات)

معاذة العدویة

او معاذه دختر عبدالله عدوی، مادر صهباء بصری، همسر صِلة بن أشیم است. (التهذیب)

صلة بن أشیم از برگزیدگان تابعین است. اومردی استوار، صاحب فضیلت و پارسایی بود. در اوایل امارت حجاج در یکی از معرکه‌ها در کابل به شهادت رسید پسرش نیز همراه او بود که به او گفت: پسرم پیش برو و مبارزه کن تا خداوند به شما و من پاداش دهد پسرش پیش رفت و مبارزه کرد تا که شهید شد سپس صلة پیش تاخت و مبارزه کرد تا که به شهادت رسید.

زنان نزد همسرش معاذه العدویه آمدند که او خطاب به آنان فرمود: اگر برای تبریک گفتن آمده‌اید خوش آمدید و اگر برای چیزی دیگر آمده‌اید باز گردید. (الطبقات والحلیپط).

ظاهر امر چنین می‌نماید که معاذه العدویه علاقه فراوان به عبادت را از عائشه به ارث برده او در این خصلت معروف بود. ابن حبان او را از ثقات دانسته و گفته است: او از زن‌های پارسا و اهل عبادت بود.

گویند: پس از شهادت ابوالصهباء به بستر نخوابید تا که در گذشت. (التهذیب)

معاذه از عائشه و علی و هشام بن عامر و ام عمرو دختر عبدالله بن زبیر حدیث روایت کرده است و از او ابوقلابه و قتاده و یزید الرشک و عاصم الاحول... و دیگران حدیث روایت کرده‌اند. (التهذیب)

چون شوهر و فرزندش به شهادت رسیدند او چنین فرمود: به خدا سوگند، من دنیا را از آن رو نمی‌‌خواهم که در آن خوش باشم و یا از نسیم آن بهره‌مند گردم، ولی به خدا سوگند ماندن در جهان را از آن رو دوست می‌دارم که با استفاده از وسایل به خدا تقرب جویم به امید اینکه خداوند مرا با ابی الصبهاء و فرزندش در بهشت جمع کند. (صفة الصفوة).

او که خدا رحمتش کند نماز شب را دوست می‌داشت و چون خواب بر او غلبه می‌کرد بر می‌خاست و در حیاط دور می‌زد و می‌گفت: «ای جان خواب در پیش تو است، اگر صبر کنی خوابیدن تو در قبر طولانی خواهد بود یا با حسرت و یا با سرور و شادمانی» و بدینسان شب را به پایان می‌برد. (صفة الصفوة).

ابن حجر گوید: در فوائد عبدالعزیز مشرفی بر اساس سندی که از ابی بشر داشت. شیخ اهل کوفه آمده که نزد معاذه آمدم گفت: درد شکم دارم مؤثر است، پس لیوانی از آن برایش آوردم و در مقابلش گذاشتم.

فرمود: خدایا تو می‌دانی که عائشه حدیثی از رسول خدا روایت نمود که از مصرف نبیذ کوزه منع فرموده است پس ما را خود آن طور که می‌خواهی از آن بی‌نیاز فرما.

گوید: لیوان افتاد و محتوی آن بر زمین ریخت و خداوند او را از آن راحت نمود. (التهذیب).

چون وفاتش رسید گریه کرد و سپس خندید. گفتند: اول گریه و سپس خنده است برای چه بود؟ فرمود: اما گریه‌ام از آن رو بود که جدایی خود از روزه و نماز و ذکر را که وسایل تقرب به خدا هستند به یاد آوردم، پس گریه کردم. اما تبسم و خندیدن من، از این جهت بود که ابوالصهباء را دیدم که در صحن منزل در حالی که دو حله سبز رنگ برخود دارد درمیان جمعی بر من روی آورده است، آن جماعت که همراه او بودند همانندشان در جهان یافت نمی‌شود پس چون به ابوالصهباء نگریستم به چهره‌اش خندیدم گمان نمی‌‌کنم دیگر وقت اداء فرضی را دریابم.

گوید: قبل از آنکه وقت نماز سر رسد او درگذشت.

ابن جوزی گوید: او در سال ۸۳ در گذشته است. خدا رحمتش کند.



[1]- طبق نظر ام المومنین برده شخص یا برده یکی از محارم او جزو محارم به حساب می‌آمد و به او کیفیت وضو را آموزش داد و خود این موضوع را بیان کرده است.

[2]- این گفته می‌رساند که عائشه قرائت به تخفیف را منکر بوده شاید ثبوت آن به او نرسیده بوده، البته ائمه کوفه از جمله عاصم – یحیی بن وثاب – اعمش – حمزه و کسانی که آن را به تخفیف خوانده‌اند و بعضی از قراء حجاز با آنان موافق بوده‌اند از آن جمله ابوجعفر قعقاع که همان قرائت ابن مسعود و ابن عباس است و وجه قرائت به تشدید همان است که نسائی از ابن عباس روایت کرده است که رسل از ایمان قوم خود ناامید شدند و قومشان پنداشتند که ابنیاء‌شان بر آنان دروغ گفته‌اند. (در اینباره به فتح الباری مراجعه فرمائید).

[3]- در این مورد به کتاب‌های النبلاء والاجابه و تعلیقات آن مراجعه فرمائید.

[4]- امام نووی گوید: معنی این گفتار عائشه این نیست که او عبدالله بن عمرو را متهم به دروغ گویی کرده است، بلکه بیم آن داشته که سخن بر او مشتبه شده باشد. در این مورد به شرح صحیح مسلم از امام نووی مراجعه فرمائید.

[5]- متعه به عقد نکاح موقت گفته می‌شود که مردی زنی را در مقابل مقدار مال مشخص برای مدت معینی نکاح می‌کند که با پایان یافتن آن مدت، بدون طلاق آن نکاح پایان می‌یابد. نگا: (نکاح المتعة حرام فی الاسلام) اثر محمد الحامد رحمه الله. 

[6]- طبق روایت مسند احمد، زید از این معامله‌اش دست کشید و توبه نمود. 

[7]- تفصیل این بحث را می‌توانید در کتاب (بررسی‌های تطبیقی در حدیث نبوی) از دکتر نورالدین العتر مطالعه فرمائید.

[8]- این آرای فقهی از کتاب المصنف تألیف امام عبدالرزق صنعانی نقل گردیده که در پایان هر نظریه شماره جلد و صفحه کتاب مذکور ذکر گردیده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد