اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اصل در خطاب قرآن این است که قلب را هدف قرار داده است

اصل در خطاب قرآن این است که قلب را هدف قرار داده است

قلب از جایگاه بزرگی برخوردار است و رازی از رازهای الله در زمین است چنانکه شاعر می‌گوید:

للقلبِ سرٌ لیسَ یعرفُ قدرَه

 

إِلاَّ الذی آتَاه للإِنسانِ

قلب رازی دارد که جز آنکه آن را به انسان عطا کرده کسی از مقدار آن با خبر نیست

به همین دلیل است که در شریعت خاتم به این عضو بسیار اهمیت داده شده است و اگر جز این حدیث که در صحیحین از نعمان بن بشیرس روایت شده است، حدیث دیگری نبود برایمان بسنده بود. نعمان بن بشیر از رسول‌الله ج روایت می‌کند که فرمود: «أَلَا، وَإِنَّ فِی الْجَسَدِ مُضْغَةً، إِذَا صَلُحَتْ صَلُحَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، أَلَا وَهِیَ الْقَلْبُ»[1] یعنی: بدانید که در بدن پاره گوشتی وجود دارد که هرگاه اصلاح شد تمامی بدن اصلاح می‌شود و هرگاه فاسد شد تمامی بدن فاسد می‌شود آگاه باشید که آن قلب است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «بنابراین مقصود، تقوای قلب‌ها برای الله است یعنی تنها او را با نیت بندگی‌اش عبادت کنی و بندگی قلب یعنی نهایت محبت و فروتنی و اخلاص که همان ملت ابراهیم خلیل است؛ و تمامی این‌ها آشکار می‌سازد که بندگی قلب‌ها اصل و اساس است چنانکه پیامبر ج فرموده: «أَلَا وَإِنَّ فِی الْجَسَدِ مُضْغَةً..»[2].

خداوند ابن قیم را رحمت کند که در نونیه‌اش می‌گوید:

قطع المسافة بالقلوب إلیه لا

 

بالسیر فوق مقاعد الرکبان

پیمودن راه به سوی او[3]، با دل‌ها است، نه حرکت بر صندلی‌های کاروان‌

سخنان احمد بن خضرویه چه پر مغز است آنگاه که می‌گوید: «دل‌ها ظرف‌هایی هستند که چون از حق پر شد فزونیِ انوار آن بر اعضا نمایان می‌شود و هنگامی که از باطل پر شد فزونی تاریکی‌هایش بر اعضا پدیدار می‌گردد.

قرائت فضیل بن عیاض/‌ اینگونه توصیف شده است: «قرآن خواندنش، قرائتی اندوهگین، مشتاقانه، آرام و با درنگ بود گویی که انسانی را خطاب قرار داده است.

·          از مواردی که آشکار می‌سازد قلب اولین مخاطب قرآن است:

أ- قرآن در ابتدا بر قلب نازل شده است:

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِیلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِیّٖ مُّبِینٖ ١٩٥ [الشعراء: ١٩٢-١٩٥] «و این [قرآن] نازل شدۀ صاحب‌اختیار جهانیان است. [که] روح الامین آن را به زبان فصیح روشن بر قلب تو نازل کرده است تا هشداردهنده باشى».

فرمود: ﴿عَلَىٰ قَلۡبِکَ (بر قلب تو) و نفرمود بر گوش یا دیدگانت یا ذهن‌ات یا مانند آن بلکه ﴿عَلَىٰ قَلۡبِکَ، و این نشانه‌ای آشکار است.

خداوند متعال همچنین می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ [البقرة: ٩٧] «بگو: هرکه جبرئیل را دشمن مى‏دارد، [آگاه باشد که] او به اذن و فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است».

بنابراین اولین عضوی که توسط قرآن مورد خطاب قرار می‌گیرد، قلب است و اگر قلب آن را پذیرفت بقیه اعضای بدن نیز به پیروی از آن می‌پذیرند و اگر روی برتافت بقیه اعضاء مانند افرادی بی‌سرپرست خواهند شد.

شیخ الإسلام ابن تیمیه/ در «التحفة العراقیة» پس از سخنی طولانی دربارۀ وضعیت‌های قلب می‌گوید: «این چیزی که ذکر کردیم بیان می‌کند که اساس دین در حقیقت امور باطنی ـ از جمله علوم و اعمال باطنی ـ می‌باشد، و کردار ظاهری بدون آن سودی ندارد»[4]

به همین دلیل قلب پیامبر ج برای پذیرش قرآن پیش از نزول آن آماده می‌شود. از انس بن مالکس روایت شده که در حالی که رسول الله ج همراه با کودکان بازی می‌کرد جبریل÷ نزد او آمده، پس او را گرفته و به زمین زده و سینه‌اش را شکافت. قلبش را بیرن آورد و از آن تکه‌ای را بیرون آورده و گفت: این بهرۀ شیطان از تو می‌باشد..» به روایت امام مسلم؛ امام بخاری نیز مانند آن را روایت کرده است.

صحابه ش‌ نیز حالت قلب‌شان را در اولین باری که قرآن شنیدند،‌توصیف کرده‌اند.

در صحیحین از محمد بن جبیر بن مطعم از پدرش روایت شده که گفت: شنیدم که پیامبر ج در نماز مغرب سورۀ طور می‌خواند، هنگامی که به این آیه رسید: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ ٣٦ أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ ٣٧ [الطور: ٣٥-٣٧] «مگر از هیچ آفریده شده‏اند، یا خود آفریننده [خویش]اند؟! یا آسمان‌ها و زمین را آفریده‏اند؟! [نه،] بلکه به مرحله یقین نرسیده‏اند. مگر خزاین [رحمت] صاحب‌اختیارت در اختیار آنان است و یا [بر همه چیز] سیطره دارند [که چنین بى پروا عصیانگرند]؟» نزدیک بود قلبم به پرواز در آید.

و همانند آن، از گذشتگان هنگامی که اولین بار با قلبشان قرآن را شنیدند، روایت شده است:

یونس بلخی می‌گوید: ابراهیم بن ادهم از اشراف و بزرگان بود،‌ پدرش اموال و خدمتکاران و وسایل سواری و درباریان بسیار داشت؛ در حالی که ابراهیم بر اسب خویش در حال تاختن و شکار بود صدایی از بالای سرش شنید که می‌گفت: ای ابراهیم این بیهودگی چیست؟ ﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ [المؤمنون: ١١٥] «آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به پیشگاه ما بازگردانده نخواهید شد»، از الله پروا کن، باید برای روز تنگدستی توشه بر چینی؛ پس، از اسبش پیاده شده و مشغول اعمال آخرت شد[5].

فضل بن موسی می‌گوید: فضیل بن عیاض راهزن بود، و سبب توبۀ او چنین است که وی عاشق کنیزی شده بود در حالی که از دیوارها بالا می‌رفت صدای مردی را شنید که این آیه را تلاوت می‌نمود:‌ ﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ [الحدید: ١٦] «آیا هنگام آن فرانرسیده که دل‌هاى مؤمنان به یاد خدا و کلام حقّى که نازل شده است، فروتن شود». فضیل گفت: پروردگارا ! زمانش فرا رسیده است،‌ پس بازگشته و آن شب به خرابه‌ای پناه برد. به ناگاه متوجه شد که در آن گروهی هستند که برخی می‌گفتند: حرکت می‌کنیم و گروهی دیگر می‌گفتند صبر کنیم تا صبح شود چرا که فضیل راه را بر ما می‌بندد، پس فضیل توبه کرده و آن‌ها را امان داد و در کنار حرم سکنی گزید تا اینکه وفات یافت[6].

ب- تکرار فراوان لفظ قلب در قرآن؛ حتی در آیات رابطه‌ّهایی میان قرآن و قلب بیان شده که دربارۀ دیگر اعضاء بیان نشده است:

لفظ «قلب»، «فؤاد» و «صدر» در قرآن بسیار تکرار شده است و رابطه‌ّهایی میان قرآن و قلب ذکر شده که دربارۀ دیگر اعضاء بیان نشده است، و من چهل وصف قرآنی که رابطۀ قرآن با قلب در آن بیان شده را ذکر می‌کنم ـ که به این‌ها محدود نمی‌شود ـ و این توصیف‌ها تأثیر بسزایی دارند و من تنها برای یک هدف آن‌ها را آورده‌ام و آن این است که اندیشیدن در آن‌ها به صورت یکجا و در کنار هم دل انسان را نسبت به این امر مهم بیدار می‌سازد اما احاطه به علم این توصیف‌ها و مفاهیم آن چیزی است که ما در پی آن هستیم ان شاء الله و همراه هر وصف یک شاهد از قرآن را ذکر می‌کنم:

از جملۀ این وصف‌ها:

1-   وصف تقوی ﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ [الحج: ٣٢] «[حکم خدا] این است و هرکه سمبل‌هاى [دین] خدا را بزرگ و محترم شمارد، نشانه تقواى دل‌هاست».

2-   خشوع ﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ [الحدید: ١٦] «آیا هنگام آن فرانرسیده که دل‌هاى مؤمنان به یاد خدا و کلام حقّى که نازل شده است، فروتن شود».

3-   هدایت ﴿وَمَن یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ یَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ [التغابن: ١١] «و هرکه [واقعاً] به خدا ایمان آورد، قلبش را هدایت خواهد کرد؛ و خدا به هر چیزى داناست».

4-   مهربانی و رحمت ﴿وَجَعَلۡنَا فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِیَّةً [الحدید: ٢٧] «و در دل پیروانش رأفت و مهربانى نهادیم».

5-   الفت و نزدیکی ﴿وَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَیۡنَ قُلُوبِهِمۡ [الأنفال: ٦٣] «و [خدا] دل‌هاى مؤمنان را [چنان] الفت و مهربانى بخشید که اگر تمام آنچه در زمین است صرف مى‏کردى، قادر به ایجاد الفت بین دل‌هایشان نبودى».

6-   گشادگی و فراخی ﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦ [الزمر: ٢٢] «آیا کسى که خدا دل او را پذیراى تسلیم [در برابر خود] کرده و برخوردار از نور [هدایتى] از جانب صاحب‌اختیارش مى‏باشد [همچون سخت دلان سرگشته است]؟»

7-   سلامتی ﴿إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِیمٖ [الشعراء: ٨٩] «مگر آن کس که دلى پاک و سلیم به پیشگاه خدا آورد».

8-   توبه و بازگشت ﴿مَّنۡ خَشِیَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَیۡبِ وَجَآءَ بِقَلۡبٖ مُّنِیبٍ [ق: ٣٣] «همان کس که در نهان از [خشم] خداى رحمان بترسد، و قلبى بازآینده [به سوى خدا] عرضه کند».

9-   پاکی ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُرِدِ ٱللَّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡ [المائ‍دة: ٤١] «آنان کسانى هستند که خدا نخواسته است دل‌هاشان را پاک کند».

10- استواری ﴿وَلِیَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِکُمۡ وَیُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ [الأنفال: ١١] «و دل‌هاى شما را گرم و گام‌هایتان را از اثرش استوار سازد».

11- عقل ﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَتَکُونَ لَهُمۡ قُلُوبٞ یَعۡقِلُونَ بِهَآ [الحج: ٤٦] «مگر جهانگردى نکرده‏اند تا دل‌هایى داشته باشند که بدان درک کنند».

12- آرامش ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِکۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ [الرعد: ٢٨] «همانان که باور دارند و دل‌هاشان به یاد خدا آرام مى‏گیرد، آگاه باشید که تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش مى‏یابد».

13- فروتنی ﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ [الحج: ٥٤] «و نیز هدف این بود که اهل دانش [با وجود القائات شیاطین] تشخیص دهند که گفتار پیامبران [کلام] حقّى است از جانب صاحب‌اختیار تو و به آن بگروند و قلب‌هاشان در برابر آن فروتن گردد».

14- زینت دادن ایمان ﴿وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ [الحجرات: ٧] «ولى خدا ایمان را محبوب شما گردانید و آن را در قلوب شما آراست».

15- فرود آمدن آرامش ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِیمَٰنٗا مَّعَ إِیمَٰنِهِمۡ [الفتح: ٤] «اوست که آرامش را بر دل‌هاى مؤمنان القاء کرد تا ایمانى بر ایمان خویش بیفزایند».

16- کسب ﴿وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ [البقرة: ٢٢٥] «ولى نسبت به سوگندهاى قلبى شما بازخواست مى‏کند؛ و [از آنچه گذشته است آمرزش بخواهید که] خدا آمرزگارى است بردبار».

17- زنگار ﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ [المطففین: ١٤] «هرگز [این گفتار افسانه نیست]، بلکه دستاورد آنان زنگار بر دل‌هایشان بسته است».

18- غفلت ﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا [الکهف: ٢٨] «و از کسى که دلش را از یاد خویش غافل کرده‏‏ایم اطاعت مکن».

19- بیماری ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗا [البقرة: ١٠] «در دل‌هاى آنان بیمارى [نفاق و عناد] جاى گرفته است، در نتیجه، خدا بر بیماریشان افزود».

20- مُهر ﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞ [البقرة: ٧] «خدا بر قلب‌ها و گوش‌هاى آنان مُهر [غفلت] نهاده، و بر دیده‏هاى آنان پرده‏اى است و عذابى بزرگ (در انتظار) دارند».

21- وحشت ﴿سَنُلۡقِی فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ [آل عمران: ١٥١] «به زودى در دل انکارورزان هراس مى‏افکنیم».

22- انحراف و کجی ﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا [آل عمران: ٨] «صاحب‌اختیارا، پس از آنکه هدایتمان کردى، دل‌هاى ما را دستخوش انحراف مگردان».

23- نابینایی ﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰکِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِی فِی ٱلصُّدُورِ [الحج: ٤٦] «که نه چشم‌ها، بلکه قلب‌هایى که در سینه‌ها مى‏طپد، کور مى‏شود».

24- دگرگونی ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ [الأنعام: ١١٠] «دل‌ها و دیدگان آنان را که در آغاز [از سر عناد] ایمان نیاوردند، [از درک حقایق] مى‏گردانیم».

25- رمیدن و انزجار ﴿وَإِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ [الزمر: ٤٥] «هنگامى که خدا به یکتایی یاد شود، دلهاى کسانى که به آخرت باور ندارند مى‏رمد».

26- قفل ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ [محمد: ٢٤] «چرا در قرآن تدبّر نمى‏کنند؛ مگر بر دل‌ها[ى آنان] قفل‌ها[ى غفلت] نهاده شده است».

27- سستی ایمان ﴿وَلَمَّا یَدۡخُلِ ٱلۡإِیمَٰنُ فِی قُلُوبِکُمۡ [الحجرات: ١٤] «و هنوز ایمان در قلب‌هاى شما نفوذ نکرده است».

28- مهر ﴿ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡۖ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ [غافر: ٣٥] «کسانى که در مورد آیات خدا بى آنکه دلیلى در اختیارشان باشد به مجادله بر مى‏خیزند، [رفتارشان] نزد خدا و مؤمنین، سخت ناپسند است؛ خدا بر دل هر متکبر خودکامه این گونه مهر [غفلت] مى‏نهد».

29- هراسان ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ [الأنفال: ٢] «اهل ایمان تنها کسانى هستند که چون یاد خدا به میان آید، دل‌هاشان [از تصوّر نافرمانى او] هراسان گردد و چون آیات خدا بر آنان تلاوت شود، بر ایمانشان بیفزاید و بر صاحب‌اختیارشان توکّل مى‏کنند».

30- تردید ﴿إِنَّمَا یَسۡتَ‍ٔۡذِنُکَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ فَهُمۡ فِی رَیۡبِهِمۡ یَتَرَدَّدُونَ [التوبة: ٤٥] «تنها کسانى از تو اجازه [معافیّت] مى‏خواهند که به خدا و روز واپسین باور ندارند و دل‌هاشان به شکّ افتاده است و تحت تأثیر شکّ خود سرگردانند».

31- سختی ﴿وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ [الأنعام: ٤٣] «بلکه دل‌هایشان سخت شد و شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست».

32- خشم ﴿وَیُذۡهِبۡ غَیۡظَ قُلُوبِهِمۡۗ وَیَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ [التوبة: ١٥] «و خشم دل‌هایشان را بزداید. خدا هرکه را بخواهد [و شایسته ببیند، به رحمت خویش] بر او باز مى‏گردد».

33- بیهودگی ﴿لَاهِیَةٗ قُلُوبُهُمۡۗ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّجۡوَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلۡ هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡۖ [الأنبیاء: ٣] «دل‌هایشان به یاوه مشغول است؛ و ستمگران در نهان نجوا مى‏کنند که: آیا این [مدّعى پیامبرى] جز بشرى همچون شماست؟!»

34- کفر ﴿وَلَٰکِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡکُفۡرِ صَدۡرٗا [النحل: ١٠٦] «بلکه کسانى که دل[شان] را پذیراى کفر کرده‏اند».

35- نفاق ﴿فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِی قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ یَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ [التوبة: ٧٧] «از آن پس به [سزاى] دروغ پردازى و نقض عهدى که با خدا داشتند، خدا هم دل‌هاى آنان را دستخوش نفاق کرد، تا روزى که به لقاى او [و کیفر اعمالشان] برسند».

36- کینه ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ [الحجر: ٤٧] «هرگونه کینه‏اى را از سینه بهشتیان بزداییم و برادرانه بر تخت‌هایى رویاروى هم [تکیه زنند».

37- تکبر ﴿إِن فِی صُدُورِهِمۡ إِلَّا کِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِیهِ [غافر: ٥٦] «انگیزه‏اى جز خودبزرگ بینى ندارند که هرگز بدان نخواهند رسید».

38- وسوسه ﴿ٱلَّذِی یُوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ لنَّاسِ [الناس: ٥] «که در دل‌هاى مردم وسوسه مى‏کند».

39- حسرت ﴿لِیَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِکَ حَسۡرَةٗ فِی قُلُوبِهِمۡ [آل عمران: ١٥٦] «تا آن را [به صورت] حسرت [و‏اندوهى] در دل‌هاى آنان قرار دهد».

40- نداشتن فهم ﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا [الأعراف: ١٧٩] «بى‏گمان بسیارى از جن و انس که پدید آورده‌ایم دوزخى خواهند شد [زیرا] قلب‌هایى دارند که با آن [حقّ را] درنمى یابند».

ای دوستدار قرآن: این چهل وصف بود که تنها چهار تای آن برای هر صاحبدل یا آنکه گوش بسپارد و گواه باشد بسنده است، پس چندین بار در آن‌ها نظر کن، ـ دوباره و سه باره ـ در ارتباط محکم و پیمان استوار میان قرآن و قلب تفکر کن و سپس دربارۀ اثر آن بر قلبت بیاندیش.

ج- بزرگ‌ترین تأثیر قرآن بر قلب است:

بزرگ‌ترین تغییری که روی آوردن به قرآن در انسان ایجاد می‌کند زنده شدن و به صلاح آمدن قلب است، و بزرگ‌ترین بیماری‌ای که رویگردان از قرآن بدان دچار می‌شود مرگ قلب و سنگ شدن آن است؛ به همین دلیل پند گرفتن تنها محدود به کسی شده که داری قلب است یا اینکه تلاش می‌کند قلبش را با قرآن هوشیار کند چنانکه الله متعال فرموده:‌ ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکۡرَىٰ لِمَن کَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِیدٞ [ق: ٣٧] «بى‏گمان در این [امر] براى هر صاحبدل یا آن کس که گوش بسپارد و گواه [حقّانیت وحى] باشد، تذکّرى است».

همچنین الله سبحانه و تعالی نسبت به تأثیر بزرگی که رویگردانی از قرآن بر انسان می‌گذارد هشدار داده است، که آن، محروم شدن قلب از نورهای الهی است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ [محمد: ٢٤] «چرا در قرآن تدبّر نمى‏کنند؛ مگر بر دل‌ها[ى آنان] قفل‌ها[ى غفلت] نهاده شده است».

امام عبدالأعلی تمیمی دربارۀ این سخن خداوند متعال ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗا [الإسراء: ١٠٧] «بگو: قرآن را چه باور کنید و چه باور نکنید، چون بر کسانى که از قبل اهل دانش بوده‏اند، تلاوت شود، سجده‌کنان به رو در می‌افتند»، می‌گوید: همانا کسی که به او دانشی داده شده که وی را به گریه نمی‌اندازد، سزاوار این است که دانشی بی‌فایده به او عطا شده باشد چرا که الله اهل علم را مدح نموده و می‌فرماید: ﴿یَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗا «سجده‌کنان به رو در می‌افتند».

از ابن مسعود س نقل شده که گفت: همانا این قلب‌ها ظرف می‌باشند پس آن‌ها را با قرآن مشغول کنید و به چیزهای دیگر مشغول نسازید.

و این سخن گذشتگان مشهور است که: قطعا دانش فروتنی است.

حسن بصری دربارۀ این سخن خداوند متعال: ﴿بَلۡ هُوَ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ فِی صُدُورِ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ [العنکبوت: ٤٩] «بلکه این قرآن آیات روشنگرى است که در سینه اهل دانش جاى دارد؛ و جز ستمگران [کسى] آیات ما را دانسته انکار نمى‏کند»؛ می‌گوید: ﴿ بَلۡ هُوَ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ قرآن است، ﴿فِی صُدُورِ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ [العنکبوت: ٤٩] یعنی مؤمنان.

ابن کثیر/‌ می‌گوید: «زیرا در سینه‌ها حفاظت شده، بر زبان‌ها آسان گشته، بر قلب‌ها چیره است،‌ لفظ و معنای آن معجزه است»[7].

- در مرسل از حسنس‌ روایت شده که گفت: علم دو نوع است:

1.     علمی در قلب، که علم سودمند است.

2.     علمی بر زبان، که حجت خدا بر خلقش است.

بنابراین علم و ایمان نزد آن‌ها به قرائت بسیار وابسته نبوده، بلکه به خشوع و فروتنی قلب مربوط بوده است.

در صحیح مسلم از ابوهریرهس روایت شده که رسول الله ج فرمود: «التَّقْوَی هَاهُنَا» (تقوی اینجاست) و سه بار به سینۀ مبارکش اشاره نبود.

- نصوص در این موضوع بسیار است و من فقط برخی از بیانات عملی رسول الله ج و سپس گفتار برخی از پیروانش ش‌ را ذکر می‌کنم:

در سنن از عبدالله بن شِخیر روایت شده که گفت:‌ «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج " وَفِی صَدْرِهِ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ الْمِرْجَلِ مِنَ الْبُکَاءِ» یعنی: رسول الله ج را مشاهده نمودم که از سینه‌اش در اثر گریستن صدایی همانند صدای دیگی که می‌جوشد شنیده می‌شد. ابن خزیمه و ابن حبان و حاکم این روایت را صحیح دانسته‌اند و حافظ ابن حجر در فتح می‌گوید: سندش قوی است.

همچنین از ابوذرس روایت شده که رسول الله ج آیه‌ای را تا صبح تکرار می‌نمود، یعنی این آیه: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ [المائ‍دة: ١١٨] «اگر مجازاتشان کنى، بندگان تواند، و اگر آنان را مورد بخشایش قرار دهى [از لطف بى حساب توست]، که تو فرادست و فرزانه‏اى». این روایت نزد امام احمد ثابت است و نسائی و حاکم آن را صحیح دانسته‌اند و بوصیری گفته: این سند صحیح است و رجال آن مورد اطمینان هستند و ابن قیم این روایت را صحیح دانسته است.

در تفسیر «الدّر المنثور» دربارۀ تفسیر این سخن خداوند متعال: ﴿أَنۡ أَفِیضُواْ عَلَیۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ [الأعراف: ٥٠] «دوزخیان، بهشتیان را آواز دهند که: جرعه‏اى آب بر ما بریزید»، آمده که عبدالله بن عمرب آبی خنک نوشید پس به گریه افتاده و سخت گریست. به وی گفته شد: چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟ گفت: به یاد آیه‌ای در کتاب الله افتادم که می‌فرماید: ﴿وَحِیلَ بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ مَا یَشۡتَهُونَ [سبأ: ٥٤] «آنگاه میان آنان و خواسته‏هاشان جدایى افتد». پس دانستم که اهل جهنم جز آب خنک تمنا نمی‌کنند و الله فرموده است: ﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِیضُواْ عَلَیۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ [الأعراف: ٥٠][8] «دوزخیان، بهشتیان را آواز دهند که: جرعه‏اى آب بر ما بریزید».

در کتاب «صفة الصفوة» از سعد بن زنبور نقل شده که گفت: «ما پشت درب خانۀ فضیل بن عیاض بودیم، اجازه خواستیم ولی به ما اجازه نداد، پس به ما گفته شد: او نزد شما نمی‌آید مگر اینکه قرآن بشنود. سعد می‌گوید: همراه ما مؤذنی بود که صدای بلندی داشت، به او گفتیم ﴿أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ [التکاثر: ١] «افزون طلبى [و فخرفروشى] سرگرمتان ساخت» بخوان و او با صدای بلند خواند. پس فضیل در حالی که آنقدر گریه کرده بود که ریشش از گریه تر گشته بود نزد ما آمده و می‌گفت:

بلغتُ الثمانینَ أو جِزتُها

 

فماذا أؤملُ أو أنتظر

أتی لی ثمانون من مولدی

 

وبعد الثمانین ما یُنتظر

علتنی السنونَ فأبلیننی

 

........................................

یعنی: به هشتاد سالگی رسیدم یا اینکه از آن گذشتم، پس به چه امید بسته یا انتظارش را می‌کشم، هشتاد سال از تولدم سپری شد و پس از هشتاد سال چه انتظاری می‌توان داشت، گذشت سال‌ها مرا بیمار نموده و فرسوده کرد...............

سعد می‌گوید: سپس غم گلویش را فشرد، همراه ما علی بن خَشرَم بود پس این بیت را برایمان کامل نموده و گفت:

علتنی السنونَ فأبلیننی

 

فرَقَّتْ عظامی وکلَّ البـصـر[9]

گذشت سال‌ها مرا بیمار نموده و فرسوده کرد و استخوان‌ها و بینایی‌ام ضعیف شدند.

د- بزرگ‌ترین هدف از تلاوت قرآن، اندیشیدن قلبی در آن است.

امام سیوطی در «الإتقان» می‌گوید: خواندن قرآن همراه با اندیشه و فهم سنت است چرا که بزرگ‌ترین هدف و مهم‌ترین خواسته است که بوسیلۀ آن سینه‌ها گشاده شده و قلب‌ها نورانی می‌شود.

قطعاً الله ـ‌ سبحانه و تعالی ـ حکمت از نازل شدن این کتاب را بیان نموده و می‌فرماید: ﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ [ص: ٢٩] «کتابى است مبارک که بر تو نازل کرده‏ایم تا در آیاتش تدبر کنند و خردمندان پند پذیرند» و حرف لام در سخن خداوند ﴿لِّیَدَّبَّرُوٓاْ برای بیان علت است، بنابراین قرآن جز با تدبر، به کمال برکت نمی‌رسد.

و الله متعال می‌فرماید: ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ [محمد: ٢٤] «چرا در قرآن تدبّر نمى‏کنند؛ مگر بر دل‌ها[ى آنان] قفل‌ها[ى غفلت] نهاده شده است».

بنابراین، یا تدبر و اندیشه، یا قفل‌ها ـ و نه یک قفل ـ که بر قلب زده می‌شود؛ دو راه برای شخص وجود دارد نه بیشتر، پس بنگر چه برای خودت بر می‌گزینی.

- به همین دلیل است که پیامبر ج آنکه برخی از آیات قرآن را تلاوت کرده ولی با قلبش در آن نمی‌اندیشد را نکوهش کرده است.

ابن حبان در صحیحش و دیگران، از عائشهل روایت کرده که گفت: رسول الله ج فرمود: «لَقَدْ نَزَلَتْ عَلَیَّ اللَّیْلَةَ آیَةٌ، وَیْلٌ لِمَنْ قَرَأَهَا وَلَمْ یَتَفَکَّرْ فِیهَا ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ آیات آخر سورۀ آل عمران.

همانا امشب آیه‌ای بر من نازل شده است،‌ وای بر کسی که آن را بخواند و در آن تفکر نکند.

شاید نتوانیم تعداد دفعاتی که این آیات را خوانده‌ایم به شمار آوریم ولی اگر خوب به این گفتۀ رسول الله ج که فرمود: «وای بر کسی که آن را بخواند و در آن تفکر نکند» بیاندیشیم حتما وضعیتمان تغییر خواهد کرد. خدا به دادمان برسد.

گل سرسبد قاریان، یکی از یاران رسول الله ج‌، ‌ابن مسعودس‌ دربارۀ قرآن می‌گوید: «نزد شگفتی‌هایش توقف کنید و با آن دل‌ها را به حرکت در آورید و هدف یکی از شما رسیدن به آخر سوره نباشد».

سخنم را با گفتۀ‌ امام محمد بن حسین آجری به پایان می‌رسانم که می‌گوید: اندکی از مطالعۀ قرآن که همراه با تفکر و اندیشه در آن باشد برایم خوشایند‌تر از بسیار خواندن قرآن بدون اندیشه و تفکر است و ظاهر قرآن و سنت و گفتار پیشوایان مسلمان بیانگر همین امر است.

پس در چنین جایگاهی نفس خویش را محاسبه کن و به حال گذشتگان با قرآن بنگر سپس به حال خودت با قرآن نظاره کن،‌ این را با آن مقایسه کن و سپس برای نفست انتخاب کن. خداوند تو را در اصلاح قلبت یاری نماید.

پس ای دوستدار قرآن: هنگامی که می‌خواهی صفحه‌های این قرآن باشکوه را بگشایی، پیش از آن قلبت را بررسی کن که آیای صفحه‌های آن را نیز گشوده‌ای؟ یا اینکه بر دل‌ها قفل‌ وجود دارد؟

خداوند تو را به راه هدایتش توفیق عطا کند.

***



[1]- متفق علیه. بخاری ح۵۲ – مسلم ج۱۱ ص۲۷.

[2]- مجموع الفتاوی ۱۷/۴۸۵.

[3]- یعنی به سوی الله.

[4]- ص: ۴۲.

[5]- داستانی مشهور است که در مسند ابراهیم ادهم ص ۱۸ و سیر أعلام النبلاء ۷/۳۸۸ و غیره وارد شده است.

[6]- داستانی مشهور است و با این سیاق در تاریخ الإسلام ۱۲/۳۳۴ نقل شده است.

[7]- تفسیر ابن کثیر ۳/۴۱۸

[8]- الدر المنثور ۳/۴۶۹.

[9]- صفوة الصفوة ۲/۲۳۹.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد