اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

دوری

دوری

نگاه کودک غم‏زده به قبر پدرش دوخته شده بود و مادر بی‌چاره‌اش او را می‌کشید تا به خانه رَوَند. بعد از آنکه خاک، چهره شوهرش را در خود پنهان کرده بود.

 طفل گریه و زاری و مویه می‌کرد و اشک‌های وی چون دانه‌های مروارید از دوچشمان قرمز شده، بر صورت سیاه چرده‌اش می‌ریخت.

 این کودک بلال[1] پسر رباح[2] حبشی، بنده و مملوک یکی از سران بزرگ قریش، أمَیّه بن خَلَف بود.

 روزها سپری می‌شد و کارهای طاقت‌فرسا، پدرش را از پای درمی‌آورد و وقتی که پدرش رباح بیمار گردید، به دلیل ضعف و ناتوانی‌ای که داشت، تاب و تحمل و مقاومت در برابر بیماری را نداشت بنابراین، مرگ به سراغش آمد و او را از زبونی و خواری بردگی آزاد، و از کار زیاد و توان‌فرسا، نجاتش داد و بلال چون کالائی به أمیّة‌بن‌خلف به ارث رسید.

 قبر رباح کم‌کم از نظر موکب غمینی که چند نفر بیش نبودند (همسر رباح و پسرش بلال و عده‌ای از بَردگانی که درغمشان شریک و سهیم بودند) پنهان شد.

 آری، کسی دیگر جز همان مملوکان هم‌ردیف که در محنت و دردشان خود را دخیل می‌دانستند در اندوه این خانواده مسکین شریک نشد. آری بَردگان عطوفت و همدردی خود را ابراز می‌داشتند، بلی مهربانی مسکین بر مسکین با وجود شرکت بردگان در غم بلال و مادرش و تسلیت اینان به بلال مویه بر پدر و اشک‌های ناشی از گریه و زاری بلال قطع نمی‌گردید.

 وقتی به آبادی مکّه رسیدند، هریکی از بَردگان، سوی زندان بردگی و اسارت به‏راه افتاد.

 آری، همه حیات و زندگی بردگان در زندان بردگی توأم با کارهای جان‌فرسا می‌گذشت. این بردگان چه گناهی مرتکب شده‌اند تا تمامی عمر آنان در خواری و زبونی و غم و اندوه سپری شود!!؟

 مگر این بردگان چه جنایت و عمل زشتی انجام داده بودند تا انسانیّت و آزادی و حرّیت از ایشان سلب گردد و پرده‌ای ضخیم بین آزادگان! و بردگان کشیده شود!!!؟

 کودک که پدرش و مادر که شوهرش را از دست داده بود، به خانه أمیّه لانه ظلم و ستم رسیدند، این مادر و پسر با دل‌های شکسته که غم و اندوه، جَوْر و ستم و نداشتن آزادی نشاط جوانی را از آنان گرفته بود، بر سَرور خود (امیّه‌بن‌خلف) سلام گفتند. أمیّه جواب گفت، اما از او کلمه‌ تسلیت و یا سخنی مبنی بر ابراز همدردی با آنان نشیندند تا از غم و مصیبت وارده بر آنان، بکاهد.

 این گونه رفتار خشمانه علیه بردگان، جوش و خروش علیه ستمگران را در بلال به وجود می‌آورد. پس از این برخورد با أمیّه، بلال همراه مادر ستمدیده به خوابگاه محقّر خود رفت و در آغوش مادر آرمید.

 مادر با دست‌های خشن که کارهای زیاد و طاقت فرسا، ظرافت و لطافت زنانه را از آن‌ها سلب نموده بود، بر صورت پسر بی‌پدر خود به‏عنوان ترحم و دلداری می‌کشید که با مشاهده این منظر اگر در جمادات کمترین احساسی وجود می‌داشت، از بدحالی و بی‌چارگی مادر و فرزند متأثر می‌شدند، ولی أمیّه‌بن‌خلف با ترحم و مهربانی و محبت آن‏ هم نسبت به مملوک، بیگانۀ‌بیگانه بود.



1- بلال: آب و شیر و هرچه حَلْق را ترکُنَد و نام موذّن حضرت رسالت پناه ج. شمس اللغات، جزء اوّل، ص 169.

2- رباح: به فتح راء و بای أبجد نام یکی از موالی آن سرور‏ ج و حیوانی است مانند گربه که دوشیده شود و کافور رباحی به آن منسوب است و به وزنه سوده و سود کردن و نام ساقی و نام شهری است.

و (رِباح) به کسر راء «رِباح» فروختن چیزی بِه سُود و فائده کسی را دادن و قلعه‌ای است به أندلس و بز و بزغاله و شتربچه. شمس‌اللغات‏، جزء اوّل، ص 343.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد