ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بلالس در تمامی غزوات النبی ج و جنگها علیه کفّار و مشرکین شرکت فرمود. بلال اسب سواری پیشتار و مهربانی جنگجو و بیپروا بود. او وقتی رسول الله ج در فکر وسیلهای برای آگاه کردن مردم از اوقات نمازهای پنجگانه بود، بعضی از صحابه ش رای آنان ایجاد زنگ و ناقوس چون نصاری بود و عدهای دیگر بوق را پسندیدند که یهود در مواقع عبادت خود از آن استفاده میکنند. ولی رسولالله علیهالصلاةوالسلام چنین نظریاتی را نپسندید و در همین گفتگو بودند که یکی از اصحاب که اسمش: عبدالله بنزیدس، بود خدمت رسولاکرم ج مشرّف شد و عرض کرد: هاتفی در خواب کلماتی به وی آموخته است و آن کلمهها را بیان نمود. پس از حضرت عبدالله بنزیدس در همان مجلس حضرتعمر بنخطاب س خدمت رسولاعظم شرفیاب شد و به عرض رسانید همان آوازی که در خواب، عبدالله را أذان آموخته است مرا با همان کیفیت آموزش داده است و براین مطلب سوگند یاد کرد که باعث مسرّت و سرور خاطر پیامبر اکرم ج و پیشوای بشریت شد و علامت خوشنودی و خرسندی در چهرۀ شریف رسولاکرم ج آشکار گشت؛ پس رسولالله علیهالصلاةوالسلام از عبدالله بنزید خواست که صیغه أذان را به بلالس بیاموزد؛ چون بلال از صدا و آواز خوشی بهرهمند بود.
از آن روز آواز ملایم و دلچسب بلال این نشید عظیم الهی را به گوش مسلمین میرساند، و اوج این عظمت روز فتح مکه مکرمه بود که بلال بر پشت بام کعبه مشرّفه رفت از آنجا أذان گفت و مردم را بهسوی عبادت خدای بزرگ دعوت نمود. روزی که بُتها شکسته شدند و بساط بُتپرستی در مکه مکرمه برچیده شد و در بیتالله الحرام مسلمین و بندگان خدای بزرگ جل شأنه برای عبادت و بندگی خدا به نماز ایستادند.
وقتی پیامبر ج محمدبنعبدالله ج به رفیق اعلی پیوست و از دنیا رحلت فرمود و همه را اندوهبار و غمگین گردانید، بلالس از شدت غم و اندوه از گفتن اذان بعد از رسولاکرم ج امتناع ورزید، و خودداری از گفتن اذان مدت مدیدی طول کشید. بلال برای آموختن تعالیم اسلامی به مسلمین شام به دمشق منتقل شد و در مساجد دمشق جلسات درس و بحث به وجود آورد که دانشپژوهان از حَلَقات درس ایشان مستفیذ میشدند.
بلال در یکی از شبها حضرت رسولاکرم ج را به خواب میبیند که از دوری وی گلایه میفرمایند. بلال با شتابزدگی از خواب بیدار میشود و فوراً بدون اینکه همسرش را مطلع سازد، بهسوی مدینةالنبی ج با یکی از کاروانها حرکت میکند.
در مدینه منوره میهمان دو سرور ما، سیدنا حسن و سیدنا حسینب نوههای بزرگوار رسولاکرم ج میشود، آمدن بلال برای سبطی الرسول چون آب آسمانی بود که برایشان فرود آورد شود و از دیدار بلال، موذّن جد بزرگوار خود بینهایت خوشحال و مسرور میشوند. و در فجر شبی که بلال به مدینه منوّره رسیده بود، سروران ما حسن و حسین پافشاری کردند که بلال اذان صبح گوید.
بعد از اصرار سروران شباب اهل جنت، آواز خوش و ملایم بلال خفتگان مدینه منوره را از خواب بیدار کرد و با این صدای ملایم و دلچسب همه جا خشوع و خضوع وصفناپذیر حکمفرما شد.
چه مردم آوازی را به گوش میشدنید که خاطرات شیرین ایام رسول الله ج را زنده میکرد. یاد روزهایی که رسولاکرم صلواتالله وسلامهعلیه تشریف داشتند خاطرۀ روزهایی که چشمهایشان به دیدار سرور کائنات منوّر میگشت. آن روزهای پر برکت را به خاطر آوردند و براثر این خاطرهها و فقدان قائد اعظم و پیشوای بزرگ ج گریه بسیاری سر دادند.
و با تذکّر خاطرات آن ایّام ناله و زاریشان شدت گرفت و برای تسکین و استمالت خود به بلال روی آورده بر وی سلام گفتند.
بلال مدتی در مدینه منوره ماند و دوباره به دمشق مراجعت فرمود و در حین سفر سختیهای بسیاری بر صحابی بزرگ عارض گشت و تب بر وی شدید شد و با زحمت و مشقت به منزل خویش در دمشق وارد شد.
چندی همسرش برای پرستاری شوهر خود شبها بیداری کشید و خواب را بر خویش حرام گردانید. تا اینکه لحظۀ فراق و ساعت هجران فرا رسید و روح آزاده آن بزرگوار و آزاد مرد، آن مجاهد راه خدا، آن راد مرد تاریخ انسانیت، با ایمان کامل و مطمئن بهسوی پروردگارش عروج نمود و اسم بلال راد مرد، در تاریخ در ردیف مردان بزرگ و جاویدان ثبت گردید.
رضیالله عنک یا بلال و جزاک الله عن الإسلام خیرالجزاء و قرآن مجید، کتاب آسمانی درباره این بندگان عزیز و محبوب خدا میفرماید:
﴿یَٰٓأَیَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧ ٱرۡجِعِیٓ إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةٗ مَّرۡضِیَّةٗ٢٨ فَٱدۡخُلِی فِی عِبَٰدِی٢٩ وَٱدۡخُلِی جَنَّتِی٣٠﴾ [الفجر: 27-30].
«ای روح آرام یافته.* به سوی پروردگارت باز گرد، در حالیکه تو از او خوشنودی و او از تو خشنود است.* پس در زمرۀ بندگان (خاص) من در آی.* و به بهشت من وارد شو».