اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

مبحث دوم: اسلام؛ دین فطرت

مبحث دوم:
اسلام؛ دین فطرت

فطرت در لغت

به معنای خِلقت و آفریدن است.[1] ابن منظور / می‌گوید: «وفَطَرَ اللهُ الخلقَ یفطرهم؛ یعنی الله متعال مخلوقات را آفرید و به وجود آورد. فطرت به معنای شروع‌نمودن و اختراع است.»[2] همچنین می‌آورد: «فطرت یعنی این‌که الله تعالی مخلوقات را به گونه‌ای آفرید که نسبت به او شناخت دارند، وقد فَطره یَفطُرُه فَطراً؛ یعنی وی را آفرید.»[3]

این معنای لغوی واژۀ «فطرت» بود.

امّا در اصطلاح

بنا بر قول راجح، فطرت همان اسلام است، چنانکه شیخ الإسلام ابن تیمیّه و شاگردش ابن قیّم رحمهما الله بر این باور بودند.[4]

از این رو، فطرت یکی از بزرگ‌ترین عوامل دینداری است و ادلۀ شرعی بیانگر این مطلب هستند که ذات انسان بر اقرار به خالق و عبادت برای او آفریده شده است.

ابن قیّم / می‌گوید: «از عکرمه، مجاهد، حسن، ابراهیم، ضحّاک و قتاده دربارۀ آیۀ: ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ [الروم: 30]؛ «فطرت الهی است که [الله] مردم را بر آن آفریده است، دگرگونی در آفرینش الله نیست.» نقل شده که گفتند مراد از ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ، دین اسلام است و در توضیح ﴿لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ می‌گفتند که یعنی دین الهی غیر قابل تغییر است.»[5]

بنابراین هر مخلوقی بر ایمان به خالقش آفریده شده و بر این‌که الله متعال پروردگار هرچیز و آفریدگارش است، بدون این‌که قبلا در این باره فکر کرده یا آموزش دیده باشد.

تنها کسی از مقتضای این فطرت برمی‌گردد که مانعی بر دلش خطور کند.[6]

پیامبر ج فرمودند: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلاَّ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «هر فرزندی بر فطرت [پاک اسلام] متولّد می‌شود، امّا پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می‌کنند.»

و بنا بر روایتی، فرمودند: «إلّا علی هذِهِ الملّة»؛ «مگر بر این ملّت [اسلام متولّد می‌شود].» و در روایتی دیگر، عبارت «إلّا علی الملّة»[7]؛ «مگر بر ملّت [اسلام]» آمده است.

عیاض بن حمار س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: الله تعالی در حدیثی قدسی می‌فرماید: «إِنِّی خَلَقْتُ عِبَادِی حُنَفَاءَ کُلَّهُمْ وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمْ الشَّیَاطِینُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِینِهِمْ»[8]؛ «همانا من تمامی بندگانم را حنیف [متمایل به اسلام و حقیقت] آفریدم، امّا شیاطین بر آنان تاخته و از دینشان بازمی‌دارند.»

علاوه بر این، فطرت آدمی بر رجوع و پناه‌بردن به پروردگارش در هنگام سختی‌ها آفریده شده است. وقتی انسان – هرکسی که باشد- حتّی فرد کافر در سختی می‌افتد یا با خطری مواجه می‌شود، خیالات و گمانها از ذهنش بیرون می‌رود و آنچه بر آن آفریده شده باقی می‌ماند تا با صدای بلند و از عمق جان و دل فریاد زند و پروردگارش را فرا خواند که سختی و غمش را برطرف نماید و فقط به او پناه می‌برد.

الله أ راست گفته که می‌فرماید:

﴿فَإِذَا رَکِبُواْ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ [العنکبوت: 65]

«پس هنگامی ‌که در کشتی سوار شوند، الله ﻷ را با اخلاص می‌خوانند، سپس وقتی [الله] آنان را [با آوردن] به خشکی نجات دهد، باز آنان شرک می‌آورند.»

مراد از این‌که انسان بر فطرت متولّد می‌شود، این نیست که در آن وقت، آگاه به امور اسلام است، زیرا الله ـ می‌فرماید:

﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗا [النّحل: 78]

«و الله شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی‌که هیچ چیز نمی‌دانستید.»

همچنین هدف این نیست که ساده و خام آفریده می‌شود و شرک و توحید را نمی‌شناسد، چون رسول الله ج فرمودند: «إلّا ویُولَدُ علی الملّة»؛ «مگر این‌که بر ملّت [اسلام] متولّد می‌شود.» و در روایتی دیگر، عبارت «علی هذِهِ الملّة»؛ «بر این ملّت [اسلام]»، آمده است.

بلکه مراد این است که هر فرزندی بر محبّت به خالقش و اقرار به ربوبیّت او و قبول عبادت برای وی آفریده می‌شود و اگر بدون مخالف و مانعی رها شود، از این امور منحرف نمی‌گردد، همان‌گونه که علاقمند به غذاها و نوشیدنی‌های متناسب با بدنش متولّد می‌شود و مثلا شیری که سازگار با بدن اوست و باعث رشد وی می‌گردد را می‌پسندد.[9]

به همین سبب، پیامبر ج فرمودند: «فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می‌کنند.»

 و نفرمودند که [پدر و مادر] او را مسلمان می‌کنند، زیرا در صورت پذیرش اسلام، بر اصل فطرت باقی می‌ماند و اما قبول غیر اسلام بر اثر عواملی بیرونی، انحراف و خروج از اصل و قاعده، به شمار می‌رود.

بنابراین تمامی فرزندان روی زمین بر فطرت؛ یعنی دین اسلام به دنیا می‌آیند و فرزند درحالی که اقرار به وجود آفریدگار دارد و او را دوست داشته و متوجّه وی است، متولّد می‌شود.

اگر بر این فطرت باقی بماند، بنا بر اصل، مسلمان است و زمانی که بالغ و عاقل گردد، نیازی نیست که از نو وارد اسلام شود.

امّا در صورتی که همراه پدر و مادری غیرمسلمان رشد نماید و دین باطل آنان را بپذیرد یا این‌که دینی غیر از اسلام داشته باشد، باید که از دین قبلی‌اش جدا شود و وارد اسلام گردد و گواهی دهد که معبودی بر حق، غیر از الله أ نیست و محمّد ج فرستادۀ اوست. سپس شروع به فراگیری شعائر دینش؛ همچون نماز و امثال آن نماید.

شیخ محمّد طاهر بن عاشور در توضیح این‌که مردم بر دین حنیف آفریده می‌شوند، چنین آورده است: «مفهوم آفرینش انسانها بر دین حنیف، این است که الله تعالی مردم را به گونه‌ای می‌آفریند که سازگار و شایستۀ احکام این دین هستند و آموزه‌هایش را متناسب با آفرینش آنان گردانیده و مخالف و ناهماهنگ با آن نیست و آنها را انکار نمی‌کنند؛ آموزه‌هایی مانند اثبات یگانگی اللهU، زیرا توحید موافق با عقل و دیدگاه صحیح است، به گونه‌ای که اگر انسان با فکر و اندیشه‌اش رها گردد و اعتقادی گمراه به وی القا و تحمیل نشود، قطعاً براساس فطرت، به سوی توحید رهنمون می‌گردد.»

وی در ادامه می‌گوید: «این‌که اسلام دین فطرت بوده و احکامش ملازم و متناسب با مقتضیات فطرت گشته، صفتی است که تنها دین اسلام از میان تمامی ادیان، در فروعاتش متّصف به آن شده است. امّا تمامی ادیان الهی در اصول باهم مشترکند و از عبارت: ﴿ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ [یوسف: 40] نیز همین مفهوم به دست می‌آید.

در نتیجه، اسلام فراگیر و عمومی و جاوید و متناسب با تمامی دورانها و موافق با همۀ امّت‌هاست و در صورتی این امر محقّق می‌شود که احکامش براساس اصول فطرت انسانی باشد تا هماهنگ با تمامی مردم و همۀ دورانها گردد. ویژگی فطرت باعث شده که اسلام، دارای گذشت و بخشش و آسان باشد، زیرا این دو، مطلوبِ فطرت است.»[10]

ابن عاشور / در توضیح این‌که اسلام فطرت الهی است، می‌گوید: «توصیف اسلام به این‌که فطرت الهی به شمار می‌رود، یعنی اصل اعتقاد در آن، جاری بر مقتضای فطرت عقلی است.

امّا قوانین و فروعش، یا اموری فطری؛ یعنی جاری براساس فهم و گواهی عقل است و یا به صلاح آن است و منافاتی با فطرتش ندارد.

قوانین معاملات در اسلام، مرتبط به آنچه فطرت گواهی دهد و تأیید نماید است، چون فطرت خواهانِ مصالح است.»[11]

بر این اساس، روشن می‌گردد اسلام همان فطرتی که الله ﻷ مردم را بر آن آفریده، است و انسان بر اقرار به آفریدگار و عبادت برای او خلق شده و این یعنی دینداری و فطرت عامل آن است و نصوص شرعی به طور صریح بیانگر همین مطلب هستند.

علاوه بر این، متون شرعی بیان می‌نمایند که فطرت و اقرار به عبادت و ربوبیّت آفریدگار، ممکن است بر اثر عوامل بیرونی، تغییر کند و منحرف شود و این عوامل بیرونی که باعث می‌گردد فطرت از مقصد صحیح خود منحرف شود، براساس دلایل موجود، بر سه نوع است:

1- شیاطین

عامل اصلی و نخستین سبب در این زمینه است، چنان‌که روایت عیاض بن حمار س که قبلاً بیان شد، دلالت بر همین مطلب می‌کرد.

شیاطین شامل شیطانهای جنّ و انس که برای انحراف مردم از فطرت و توجّه به پروردگار، تلاش می‌کنند.

2- والدین

چنانکه در حدیث قبلی، بیان گردید که: «فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می‌کنند.»

این عامل از قوی‌ترین عوامل به شمار می‌رود، زیرا ارتباط فرزندان به والدین‌شان بسیار زیاد است و آنان تأثیر فراوانی بر فرزندان دارند.

گاهی اوقات جامعه و رسانه‌ها نیز همچون والدین و یا حتّی بیشتر از آنان باعث انحراف مردم از مقتضای فطرت می‌شوند.

3- غفلت

این مورد، یکی از شدیدترین عوامل انحراف از فطرت به شمار می‌رود. غفلت بر اثر زینت‌های دنیوی و مشغول‌شدن با نعمت‌های آن، گاهی اوقات انسان را از یاد الهی غافل می‌سازد و او را از فطرتی که الله أ وی را بر آن آفریده، دور می‌کند.

الله متعال این مطلب را در قرآن کریم بیان نموده و می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَکَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ [الأعراف: 172-173]

«و [به یاد آور] هنگامی ‌که پروردگارت از پشت‌های فرزندان آدم، ذرّیۀ آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت، [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، [هستی] گواهی می‌دهیم و [این گواهی بدین سبب بود که مبادا] در روز قیامت بگویید: ما از این، بی‌خبر بودیم. یا [مبادا] بگویید: پدرانمان، از پیش شرک آورده بودند و ما هم فرزندانی بعد از آنان بودیم، آیا ما را به آنچه باطل‌گرایان انجام دادند، نابود [و مجازات] می‌کنی؟!»

آیۀ فوق نشان می‌دهد که غفلت، از بزرگ‌ترین عوامل انحراف و دورشدن از فطرت به شمار می‌رود.[12]

شاید کسی بپرسد: پس فایدۀ فطرت که این اندازه از عوامل بیرونی تأثیر می‌پذیرد و منحرف می‌گردد، چیست؟ آن هم در صورتی که انسان همیشه همراه یکی از این عوامل و اسباب یا تمامی آنهاست؟!

در پاسخ باید گفت: حکمت الهی بر آن بود که فطرت آدمی این‌گونه باشد تا هدف از آزمایش انسان به‌وسیلۀ خیر و شر و در نتیجه، پاداش یا عقوبت وی براساس عملش ثابت گردد، زیرا اگر فطرت قوی می‌بود و تحت تأثیر هیچ چیز قرار نمی‌گرفت، کفر و انحراف در بنی‌آدم واقع نمی‌شد، بلکه صلاحیّت کفر را نداشتند و امتحان و ابتلایی وجود نداشت و الله تعالی دارای حکمتی کامل است.

علاوه بر این، فطرت دارای فوایدی است؛ همچون:

أ- فطرت، دینداری و عبادت برای الله ﻷ را در نفس آدمی کاشته و نهاده است، چون اگر انسان متوجّه الله تعالی نگردد، قطعاً پیرو معبود دیگری خواهد بود تا نیازش به دینداری را برآورده سازد؛ همچون کسی که بسیار گرسنه شود و غذای مناسبی نیابد، هر خوراکی‌ای هرچند ناپاک باشد را می‌خورد تا گرسنگی‌اش برطرف گردد.

بر این اساس، فلسفۀ وجود دینداری در نزد عموم بشر، برای ما روشن می‌گردد که بسا اوقات، دین و معبود باطل هستند.

ب- فطرت پذیرش عبودیّت و هماهنگی با لوازم آن را در سرشت آدمی قرار داده است و این مورد، از امور مهم و ضروری برای انسان به شمار می‌رود، زیرا هرآنچه موافق با فطرت نباشد، نفس از آن متنفّر است و درخواست‌هایش را اجابت نمی‌کند.

ج- این فطرت متمایل به حق است، به گونه‌ای که اگر انسان نسبت به دو دین – یکی حق و دیگری باطل- شناخت حاصل کند، فطرت آن دو را از هم تشخیص می‌دهد و متمایل به حق می‌گردد، بلکه دینِ حق در عمق نفس جای می‌گیرد و دل با آن آرام شده و یقین حاصل می‌کند و در نتیجه، یا آن را آشکار نموده و پایبند آن می‌گردد و یا بر اثر تمایلات نفسانی، ترس، محبّت و تقلید و یا موانع دیگر، از آن روی می‌گرداند، چنانکه الله أ دربارۀ فرعون و قومش می‌فرماید:

﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَیۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا [النّمل: 14]

«و آن را از روی ستم و سرکشی انکار کردند، در حالی‌که دل‌هایشان به آن یقین داشت.»

د- فطرت باعث می‌شود که فردِ هدایت‌یافته بر حقیقتی که پذیرفته باور و یقین نماید، هرچند از دلایل نظری که سبب یقین شود، آگاه نباشد. این موضوع – والله أعلم- نشان می‌دهد که چرا فرد مسلمان دینش را رها نمی‌کند، زیرا متناسب با فطرتش است و یقین دارد که دین اسلام، بر حق است. همچنین فردی که از ادیان باطلِ دیگر متمایل به اسلام شده و آن را پذیرفته، همچون غرق‌شده‌ای است که به ریسمان نجات چنگ زده، چون یقین دارد که این دین، حقیقت بوده و هماهنگ و موافق با فطرت است. والله أعلم.[13]


 



[1]- لسان العرب، ابن منظور، ج 5، ص 56.

[2]- همان.

[3]- همان.

[4]- شفاء العلیل، ابن قیّم، صص 572- 575؛ درء تعارض العقل والنّقل، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج 8، ص 371.

[5]- شفاء العلیل، صص 572- 573؛ درء تعارض العقل والنّقل، ج 8، ص 376.

[6]- نک: رسائل فی العقیدة، شیخ محمّد بن عثیمین، ص 11؛ دراسات فی الأدیان الیهودیّة والنّصرانیّة، سعود الخلف، ص 27.

[7]- صحیح بخاری، ج 2، ص 97؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1258.

[8]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2865.

[9]- نک: شفاء العلیل، صص 578- 579.

[10]- تفسیر التّحریر والتّنویر، ج 21، ص 9.

[11]- همان.

[12]- نک: دراسات فی الأدیان، صص 28- 30.

[13]- نک: دراسات فی الأدیان، صص 30- 31.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد