اخلاق در دین اسلام، جایگاه و ارزش والایی دارد. در ادامه، مطالبی در این باره بیان خواهد شد.
اخلاق جمع خُلق و الخُلُقُ بوده و خُلق: همان طبیعت و سرشت را گویند که جمع آن، اخلاق میشود.
ابن منظور میگوید: «در قرآن کریم چنین آمده است:
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ﴾ [القلم: 4]
«و یقیناً تو [ای محمّد!] بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی.»
اخلاق که جمع است، جمع مکسّر دیگری ندارد و خُلق و خُلُق به معنای سرشت است.»[1]
همچنین میگوید: «خُلق ـ با ضم و سکون لام ـ همان روش و آیین و طبیعت و سرشت است.»[2]
جاحظ چنین میآورد: «خلق حالتی نفسانی است که انسان در آن حالت، کارهایش را بدون تفکّر و اختیار انجام میدهد.
خلق در برخی افراد، غریزی و ذاتی است، امّا در بعضی دیگر، فقط با ریاضت و تلاش حاصل میشود.»[3]
این عبارت از دو کلمه ترکیب شده است؛ یعنی واژۀ حُسن و کلمۀ خلق. مفهوم خلق بیان شد، ولی ابن منظور در توضیح واژۀ حُسن میگوید: «حُسن ضدّ و نقیض قبح و زشتی است.»[4]
وی از قول ازهری میآورد که: «حُسن صفتِ هرآنچه زیبا و خوب باشد، است.»[5]
و از قول جوهری چنین میآورد: «جمع آن برخلاف قیاس، محاسن میشود، گویی که جمع محسن است.»[6]
و میگوید: «محاسن در حوزۀ اعمال، ضدّ مساوئ و بدیهاست.»[7]
پس مفهوم واژۀ «حُسن» همین است.
امّا دربارۀ اصطلاح «حُسن خلق» تعریفهای متعدّد و مشابهی بیان شده است. میتوان گفت که: حُسن خلق یعنی آراستهشدن با فضایل و مکارم؛ مانند خوشرویی، نرمی، سخن نیکو، کرامت نفس، پرهیز از آزار، بخشندگی، پاکدلی، بردباری، صبر، عفو، شجاعت و سایر نیکیها و دوری از آنچه بر ضدّ موارد مذکور است.
این تعریف، بهترین و آسانترین توضیح دربارۀ حُسن خلق به شمار میرود و در ادامه، مطالبی بیان خواهد شد که اصطلاح مذکور را روشنتر میسازد.
پیامبر ج فرمودند: «اِتَّقِ اللَّهَ حَیثُما کُنْتَ وَأَتْبِعْ السَّیِّئَةَ الْحَسَنَةَ تَمْحُهَا وَخالِقِ النَّاسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ»[8]؛ «هرجا که بودی، از الله تعالی بترس و پس از بدی، نیکی کن که آن بدی را از بین ببرد و با مردم، با اخلاق نیک رفتار نما.»
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «بهترین اخلاق نیک با مردم این است که با هرکس از تو بریده و قهر کرده، با سلام، اکرام، دعا، استغفار، تحسین و ملاقاتش ارتباط برقرار کنی و به کسی که تو را از آموزش و منفعت و مال، محروم نموده، بخشش نمایی و کسی را که خون یا مال و آبرویی را از تو ضایع و تباه کرده، عفو کنی. برخی از این کارها واجب و برخی دیگر، مستحب است.»[9]
الله ـ در توصیف پیامبر ج فرمود:
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ﴾ [القلم: 4]
«و یقیناً تو [ای محمّد!] بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی.»
پاک و منزّه است ذاتی که مقام و منزلتش این قدر بزرگ و احسانش این اندازه کامل است. به بزرگی فضل و کمال و فراگیری لطف و احسانش بنگر که چگونه خودش میبخشد و سپس تحسین میکند؟!»[10]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «خُلق عظیمی که الله تعالی محمّد ج را با آن توصیف نموده، همان دین مشتمل بر تمامی دستورات الهی است، چنانکه مجاهد و دیگران بر این باور بودند.
یعنی همان تفسیر و توضیح قرآن، چنانکه أمّ المؤمنین عایشه ل میگوید: «اخلاق پیامبر ج، قرآن کریم بود.»[11]
اخلاق واقعی و حقیقی، اقدام به فرمانبرداری و انجام آنچه الله متعال دوست دارد، از روی میل و با دلی گشاده است.»[12]
ابن قیّم / در تفسیر آیۀ قبلی چنین میآورد: «ابن عبّاس و مجاهد ش میگویند: یعنی بر دین بزرگی هستی که از دیدگاه من، هیچ دینی محبوبتر و پسندیدهتر از آن نیست. و مراد دین اسلام است.
حسن میگوید: هدف، آداب قرآنی است.
قتاده میگوید: مراد، همان دستورات و محرّمات الهی است که بهوسیلۀ قرآن بیان میگردد.
یعنی اخلاقی داری که الله أ تو را بهوسیلۀ آن در قرآن برتری داد.»[13]
شیخ محمّد طاهر بن عاشور / میآورد: «خُلق عظیم: یعنی برترین اخلاق و کاملترین آن که در سرشت انسان به نهایت کمال مطلوب رسیده است، چون مکارم اخلاق در وجود پیامبر ج جمع شده بود و ایشان با وجود تفاوت شرایط، همواره با مردم به نیکی رفتار مینمودند و از این رو، خُلق عظیم برتر از مطلق اخلاق نیکوست.»[14]
همچنین میگوید: «بدان که بهترین و کاملترین خُلق عظیم که برترین اخلاق نیک هم به شمار میرود، عبارت است از: دینداری، شناخت حقایق، بردباری، عدالت، صبر بر سختیها، اعتراف به احسان فرد نیکوکار، تواضع، زهد، پاکدامنی، عفو، بخشندگی، حیا، شجاعت، راه و روش نیکو، آرامش، وقار، رحمت، رفتار و برخورد نیک.
اخلاق در ذات و باطن انسان وجود دارد و نشانههایش اعمال صاحب آن در سخن، خوشرویی، پایداری، داوری، تحرّک و آرامش، خوراک و نوشیدنی، ادبنمودن خانواده و افراد تحت تکفّل و نتایج این امور؛ همچون احترام در نزد مردم و تعریف و شهرت اوست.
نشانههای اخلاق پیامبر ج نیز علاوه بر موارد فوق، ادارۀ امور امّت و ویژگیهای مخصوص ایشان؛ مانند فصاحت سخن و جملات کامل و بلیغشان است.»[15]
شریعت اسلام دلایلی بیان نمود که نشان میدهد اخلاق نیک، فضایلی بزرگ دارد و باعث ایجاد خیر و سعادت دنیا و آخرت میگردد؛ از جمله:
1- حُسن خُلق فرمانبرداری از دستور الهی است: الله ﻷ میفرماید:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ﴾ [الأعراف: 199]
«[ای پیامبر!] گذشت را پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان.»
2- این ویژگی، اطاعت از رسول الله ج به شمار میرود، زیرا ایشان در احادیث بسیاری توصیه به این کار نمودهاند؛ از جمله روایت معاذ س که در آن چنین آمده است: «وَخالِقِ النَّاسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ»؛ «و با مردم، با اخلاقی نیک رفتار کن.»
3- این عمل، به معنای پیروی از پیامبر ج است: الله تعالی میفرماید:
﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾ [الأحزاب: 21]
«یقیناً برای شما در زندگی رسول الله ج سرمشق نیکویی است.»
4- اخلاق نیک، باعث بالارفتن درجات و مقامها میشود: پیامبر ج فرمودند: «إنّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلُقِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ»[16]؛ «همانا بنده به وسیلۀ اخلاق نیکش، به مقام فرد روزهدار شبزندهدار [کسی که نماز شب میخواند] میرسد.»
5- یکی از بزرگترین و مهمترین عوامل ورود به بهشت است: رسول الله ج فرمودند: «أعظمُ ما یُدخُلُ الجنَّةَ تَقْوَی اللهِ وحُسْنُ الخُلُقِ»[17]؛ «بزرگترین [و بیشترین] عاملی که باعث ورود [مردم] به بهشت میشود، تقوای الهی و اخلاق نیکوست.»
6- اخلاق نیک باعث نزدیکی به مجلس رسول الله ج در روز قیامت میشود: پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ أَحَبَّکُمْ إِلَیَّ وَأَقْرَبَکُمْ مِنِّی مَجْلِسًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحْسَنُکُمْ أَخْلاَقًا»[18]؛ «همانا محبوبترین شما در نزد من و نزدیکترینتان به من در روز قیامت، خوشاخلاقترین شماست.»
7- باعث کسب محبّت الهی میگردد: اسامه بن شریک س میگوید: نزد پیامبر ج نشسته بودیم، به گونهای که گویا پرنده روی سرمان باشد [که در این حالت، انسان تکان نمیخورد تا پرنده نپرد] و هیچیک از ما صحبت نمیکرد تا اینکه گروهی آمده و پرسیدند: محبوبترینِ بندگان الهی در نزد الله تعالی چه کسانی هستند؟ پیامبر ج پاسخ دادند: «أَحْسَنُهُمْ أَخْلاقًا»[19]؛ «خوشاخلاقترین آنان.»
8- در روز قیامت، اخلاق نیک سنگینترین عمل در ترازوی اعمال است: ابودرداء س روایت نموده که رسول الله ج فرمودند: «مَا مِن شَیءٍ أثقَلُ فی مِیزَان العَبدِ یَوم القِیامَةِ مِن حُسنِ الخُلُقِ»[20]؛ «در روز قیامت، چیزی سنگینتر از خوشخلقی در ترازوی اعمال بنده نیست.»
9- اخلاق نیک سبب افزایش عمر و آبادانی سرزمین میگردد: پیامبر ج میفرمایند: «حُسْنُ الْخُلُقِ، وَحُسْنُ الْجِوَارِ، یُعَمِّرَانِ الدِّیَارَ، وَیَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَارِ»[21]؛ «خوشخلقی و همسایگی خوب، سرزمینها را آباد و عمرها را زیاد میکند.»
10- باعث به دستآوردن دلها، آسانشدن کارها و حفاظت از شرّ مخلوقات میشود.
11- خوشاخلاقی سبب نام و یاد نیک و افزایش علم میگردد.
12- اخلاق نیک باعث آسایش خاطر، خوشی زندگی و حفاظت از ضررهای زندگی و عجله میشود.[22]
13- آیا امکان دستیابی به اخلاق نیک وجود دارد یا نه؟ در پاسخ میتوان گفت: همانگونه که اخلاق و طبیعت، غریزی و فطری است، اکتسابی و نوعی عادت نیز به شمار میرود که با تلاش و به کارگیری اسباب حاصل میشود.
الله ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾ [الرّعد: 11]
«بیگمان الله تعالی حالت [و سرنوشت] هیچ قومی را تغیر نمیدهد تا وقتی که آنان آنچه در ضمیرشان است را تغیر دهند.»
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا﴾ [الشّمس: 9]
«بدون تردید هرکس که نفس خود را تزکیه [و پاک] کرد، رستگار شد.»
پیامبر ج میفرمایند: «إِنَّمَا الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، وَإِنَّمَا الْحِلْمُ بِالتَّحَلُّمِ، وَمَنْ یَتَحَرَّ الْخَیْرَ یُعْطَهُ، وَمَنْ یَتَوَقَّ الشَّرَّ یُوقَهُ»[23]؛ «بدون تردید علم با آموختن و همانا بردباری با شکیباییکردن حاصل میگردد و هرکس به دنبال خیر باشد، به او داده میشود و کسی که از بدی پرهیز نماید، از آن حفاظت میگردد.»
همچنین فرمودند: «وَخالِقِ النَّاسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ»[24]؛ «و با مردم، با اخلاقی نیک رفتار کن.»
عبارات فوق و بسیاری دیگر دلالت دارند که تغییر سرشت و اخلاق امری ممکن و قابل دسترس بوده و دشوار و محال نیست، برخلاف افرادی که معتقدند این ویژگی در انسان ثابت و غیرقابل تغییر است؛ آنان دلیل میآوردند که این امور غریزی و فطری هستند و برخی سرشتها از ابتدا برخوردار از آن بوده و امکان تغییر و جداییاش وجود ندارد.
اگر اخلاق غیر قابل تغییر میبود، توصیهها و مواعظ و ادبآموزیها بیفایده و بیهوده به شمار میرفت و دستور به فراگیری فضایل و دوری از رذیلتها، تکلیف به عملی ناممکن بود و هرگز فرد عاقل چنین موردی را نمیپذیرد.
در صورتی که فردی از لحاظ فطری و ذاتی، برخوردار از اخلاق نیکو باشد، سپس آن را با نیکیهای دیگر پرورش دهد و با آداب شریعت درخشان اسلام ادب نماید و با تمرین و آموزش تقویت کند؛ این کار نورٌ علی نور بوده و فضل و احسان الهی است که به هرکس بخواهد، میبخشد.[25]
[1]- لسان العرب، ج 10، صص 86- 87؛ معجم مقاییس اللّغة، ج 2، صص 213- 214.
[2]- همان.
[3]- تهذیب الأخلاق، جاحظ، ص 12.
[4]- لسان العرب، ج 13، ص 114.
[5]- همان.
[6]- همان.
[7]- همان، ص 116.
[8]- مسند احمد، ج 1، ص 159؛ آلبانی / این حدیث را صحیح دانسته است، 519.
[9]- مجموع فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیّه، جمع و ترتیب: عبدالرّحمان بن قاسم و پسرش؛ محمّد، ج 10، ص 658.
[10]- نک: إحیاء علوم الدّین، ابوحامد غزالی، ج 2، صص 357- 358.
[11]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 746 به نقل از هشام بن حکیم که از أمّ المؤمنین عایشه ل در مورد اخلاق رسول الله ج پرسید.
[12]- مجموع الفتاوی، ابن تیمیّه، ج 10، ص 658.
[13]- مدارج السّالکین، ج 2، ص 289.
[14]- تفسیر التّحریر والتّنویر، ج 29، ص 64.
[15]- همان، ص 65.
[16]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 4798؛ حاکم به نقل از أمّ المؤمنین عایشه ل. حاکم میگوید: اسناد این روایت بنا بر شرط شیخین، صحیح است و آن دو این حدیث را نقل نکردهاند.. ذهبی با وی موافق بوده و آلبانی آن را در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 795، صحیح دانسته است.
[17]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2004؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 4246؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 476؛ حاکم، ج 4، ص 324. تمامی آنان این حدیث را از ابوهریره س نقل کردهاند و ترمذی / میگوید: حدیث مذکور، صحیح و غریب است. حاکم اسنادش را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافق است.
[18]- مسند احمد، ج 4، صص 193- 194؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2018. ترمذی / این حدیث را حسن و غریب میداند.
[19]- طبرانی در المعجم الکبیر، ج 1، ص 18، شمارۀ حدیث: 471؛ هیثمی در المجمع، ج 8، ص 24 میگوید: رجال این حدیث، همچون رجال روایت صحیح هستند.
[20]- مسند احمد، ج 6، صص 446- 448؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 4799؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2003 که آن را حسن و صحیح دانسته است؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 481؛ خرائطی، شمارۀ حدیث: 50؛ آلبانی / این حدیث را در صحیحۀ خود، شمارۀ حدیث: 876 صحیح میداند.
[21]- مسند احمد، ج 6، ص 159؛ آلبانی / روایت فوق را در صحیحۀ خود، شمارۀ حدیث: 519 صحیح دانسته است.
[22]- برای توضیحات بیشتر، نک: سوء الخلق؛ مظاهره، أسبابه، علاجه، محمّد الحمد، صص 60- 81.
[23]- خطیب بغدادی این روایت را در تاریخ خود، ج 9، ص 127 آورده و آلبانی در صحیحۀ خویش، شمارۀ حدیث: 342 گفته که اسنادش حسن یا نزدیک به حسن است.
[24]- قبلا بیان گردید.
[25]- نک: إحیاء علوم الدّین، غزالی، ج 3، صص 55- 56؛ جوامع الآداب، قاسمی، ص 4.