اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

مبحث دوم: مفهوم و اهمّیت سنّت

مبحث دوم:
مفهوم و اهمّیت سنّت

گفتار اول: مفهوم سنّت نبوی

1- مفهوم لغوی سنّت

سنّت در لغت به معنای روش و سیرت است. لبید بن ربیعه س در معلّقۀ مشهور خویش می‌سراید:

مِــنْ مـَـعــشرٍ سـَـنَّتْ لـهمْ آباؤهُمْ

 

ولــکــلِّ قــومٍ سُــنَّة ٌ وإمــامُــهَـــا[1]

«[من یا آن فرد بزرگ] از گروهی هستیم که پدرانشان راه و رسم زندگی را برایشان نشان داده‌اند و هر قومی، روش و پیشوایی دارد [که از آن پیروی می‌کند].»

ابن منظور می‌گوید: «سنّت: یعنی سیرت و روش نیک یا زشت.»[2]

2- مفهوم اصطلاحی سنّت

اگر لفظ سنّت در شریعت اطلاق شود، یعنی آنچه پیامبر ج دستور داده یا نهی نموده و با گفتار یا رفتار خویش تأیید و اجرا کرده است.

به همین سبب، در دلایل شرعی گفته می‌شود: کتاب و سنّت؛ یعنی قرآن کریم و حدیث شریف نبوی.

با وجود این، از دیدگاه عالمان شریعت، مفهوم سنّت با توجّه به اختلاف رشته و تخصّص آنان، متفاوت است.

در این بخش، مفهوم سنّت از دیدگاه محدّثان و از این لحاظ که دومین منبع قانون‌گذاری به شمار می‌رود، مورد نظر ماست.[3]

بنابراین می‌توان سنّت را این‌گونه تعریف کرد:

هر سخن، عمل، تأیید، ویژگی خَلقی و فطری، صفت اخلاقی یا سیرت و روشی که از پیامبر ج نقل شده و به اثبات رسیده است؛ فرقی نمی‌کند که پیش از بعثت یا پس از آن باشد.[4]

سنّت از این لحاظ، مترادف با حدیث است.

بنابراین سخن منقول از پیامبر ج یعنی احادیثی که ایشان آنها را به مناسبت‌های متفاوتی گفته‌اند و نیز احکام، اعتقادات و آدابی که بیان فرموده‌اند.

مانند: «إنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»[5]؛ «همانا [صحّت و ارزش و پذیرش] اعمال بستگی به نیّت‌ها دارد.»

مراد از عمل و فعل پیامبر ج، آنچه صحابه ش از اعمال ایشان نقل کرده‌اند؛ همچون وضو، نماز، عبادت، روزه و امثال آن.

و هدف از تقریر و تأیید، یعنی اعمالی که از صحابه ش صادر شده و پیامبر ج با سکوت، عدم‌انکار، موافقت یا تحسین خویش، آنها را تأیید نموده‌اند که چون برخوردار از پذیرش و موافقت رسول الله ج بوده، گویی که از ایشان صادر شده است.

به عنوان نمونه، وقتی پیامبر ج نیزه‌بازی حبشی‌ها را در مسجد دیدند، سکوت نموده و آن را انکار نکردند.[6]

مراد از ویژگی و صفات فطری و خَلقی رسول الله ج، شکل و سیمایشان؛ همچون چهرۀ سرخ‌گون پیامبر ج و قد بلند و رنگِ پوست و تبسّم ایشان است.

هدف از صفات اخلاقی، تمامی رفتار و شمایل رسول الله ج است.

قید پیش از بعثت، شامل همۀ حالات ایشان پیش از بعثت، و عبارت بعد از بعثت، شامل تمامی شرایط و حالاتی که پس از بعثت داشتند، می‌شود، زیرا پیامبر ج پیشوای رهنما و اسوه بودند، چنانکه در قرآن کریم می‌خوانیم:

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا [الأحزاب: 21]

«قطعاً برای شما در زندگی رسول الله ج سرمشق نیکویی است؛ برای آنان که به الله تعالی و روز آخرت امید دارند و الله را بسیار یاد می‌کنند.»[7]

گفتار دوم: اهمّیت و جایگاه سنّت در قانون اسلامی

سنّت نبوی دومین منبع قانون‌گذاری در اسلام به شمار می‌رود و بخشی از وحی و ذکری بوده که الله تعالی ضامن حفاظت آن شده است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ [الحجر: 9]

«همانا ما ذکر [وحی] را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم.»

این وعده و ضمانت، شامل حفاظت قرآن و سنّت نبوی که تفسیرکنندۀ قرآن و نیز حکمت نازل‌شده است، می‌شود، چنانکه الله ﻷ می‌فرماید:

﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمۡ تَکُن تَعۡلَمُ [النساء: 113]

«و الله متعال کتاب و حکمت [سنّت] را بر تو نازل کرد و آنچه را نمی‌دانستی، به تو آموخت.»

ابن حزم / می‌گوید: «وحی نازل‌شده از جانب الله متعال بر دو نوع است:

1.     وحی تلاوت‌شده و نگاشته‌شده به صورتی اعجازآور؛ یعنی همان قرآن؛

2.     وحی روایت‌شده و منقول و غیرنوشته و بدون اعجاز و غیر متلو [تلاوت‌شده] که خوانده‌شده است.

مراد از نوع دوم، خبر منقول از رسول الله ج است که مرادِ الله تعالی را برای ما بیان می‌کند. الله ﻷ در آیۀ زیر می‌فرماید:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ [النّحل: 44]

«و [ما این] قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه به سوی آنان نازل شده است را روشن سازی.»[8]

اینکه می‌گوییم الله متعال قرآن و سنّت را حفاظت می‌کند بدین معنا نیست که کسی قصد زیاد و کم‌نمودن آنها را نمی‌کند، بلکه این کار، در گذشته و اکنون بسیار اتّفاق افتاده است.

مراد این است که الله تعالی برخی از عالمان اسلام را مکلّف نموده و توفیق می‌دهد تا دروغ و زیادت و نقصان را از کتاب الله و سنّت نبوی دور سازند.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / در این باره می‌گوید: «بدون تردید دین اسلام از جانب الله متعال، حفاظت شده است و از آنجا که الفاظ قرآن محفوظ بوده و به طور تواتر نقل می‌شود، کسی اراده و طمع نداشته که چیزی از آن را باطل نماید یا موردی را بر آن بیفزاید، برخلاف کتاب‌های پیشین. الله ـ می‌فرماید:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ [الحجر: 9]

«همانا ما وحی را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم.»

و برخلاف احادیث بسیاری که شیطان قصد تحریف و تغییر عبارات آنها را از طریق زیادت و نقصان و ایجاد دروغ در متون و اسنادشان را داشته است، امّا الله متعال افرادی را می‌فرستد و توفیق می‌دهد تا آنها را حفاظت نمایند و تحریف زیاده‌روها، سرقت خطاکاران و تفسیر اشتباهِ نادانان را دور سازند و آنچه دروغ‌پردازان بر الفاظ‌‌‌‌‌‌‌‌شان و اهل تحریف در معانی‌شان افزوده را آشکار و روشن نمایند.»[9]

وی در جایی دیگر چنین می‌آورد: «اگر در تفسیر قرآن، روایت حدیث یا تفسیر آن، اشتباهی صورت گیرد، الله أ افرادی از این امّت را مکلّف می‌سازد تا آن را روشن نمایند و علیه اشتباه خطاکار و دروغ فرد دورغ‌پرداز، دلیل بیاورند، زیرا امّت اسلام هرگز بر گمراهی جمع نمی‌شود و همواره تا روز قیامت در میان‌شان، گروهی پیروز و بر حق وجود خواهد داشت، چون آخرین امّت هستند و پس از آنان، پیامبری نمی‌آید و بعد از کتابشان، کتابی نیست، درحالی که وقتی امّت‌های پیشین دچار تغییر و تحریف می‌شدند، الله متعال پیامبری را مبعوث می‌نمود تا حقیقت را برایشان روشن سازد و آنان را امر و نهی کند.

امّا پس از محمّد ج پیامبری نمی‌آید و الله تعالی ضمانت نموده تا آنچه نازل کرده را حفاظت کند و این امّت را بر گمراهی جمع نسازد، بلکه در هر دوره‌ای برای امّت اسلام، افرادی از اهل علم و قرآن را تعیین می‌نماید تا دینش را حفاظت کنند.»[10]

در نتیجه، قرآن کریم نخستین منبع اسلام – از لحاظ اعتقادی، قوانین و اخلاق و آداب- به شمار می‌رود، چون کلام معجز الهی است که به‌وسیلۀ جبرئیل امین ÷ بر پیامبر ج نازل گشته و تمامی الفاظش به صورت متواتر نقل شده و به قصد عبادت، تلاوت می‌گردد و در مصاحف نوشته می‌شود.

هرآنچه از پیامبر ج نقل شده است – غیر از قرآن کریم-؛ مانند سخنان اعتقادی، توضیح احکام شرعی و اجرای عملیِ آنچه در قرآن آمده؛ یعنی همان سنّت یا حدیث نبوی، توسّط وحی یا اجتهاد پیامبر ج صورت گرفته و ایشان هرگز بر اجتهاد اشتباه باقی نمانده‌اند.

بر این اساس، مرجع سنّت، وحی است؛ به عبارتی دیگر، قرآن کریم وحی تلاوت‌شده است که به قصد عبادت، تلاوت می‌شود، ولی سنّت وحی غیر متلو بوده و به منظور عبادت، تلاوت نمی‌شود. سنّت مراد الله تعالی را برای ما روشن می‌سازد، زیرا الله ﻷ خطاب به پیامبر ج می‌فرماید:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ [النّحل: 44]

«و [ما این] قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه به سوی آنان نازل شده است را روشن سازی.»

بنابراین قرآن کریم، نخستین منبع و سنّت دومین منبع قانون‌گذاری و متلازم و وابسته به یکدیگرند و فرد مسلمان فقط با رجوع به این دو منبع، می‌تواند شریعت را بفهمد و هر مجتهد و عالمی به آن دو نیاز دارد.[11]

گفتار سوم: ادلّۀ حجّیت سنّت

شاید سؤال شود که: دلیل وجوب عمل به آنچه از پیامبر ج ثابت شده و نیز دلیل اینکه سنّت یکی از منابع قانون‌گذاری است، چیست؟

در پاسخ باید گفت که دلایلی در این باره وجود دارد که؛ از جمله:

أ- وجوب ایمان به رسول الله ج

یکی از لوازم ایمان به رسالت، وجوب تصدیق و پذیرش هرآنچه از پیامبر ج در امور دینی وارد شده، است، زیرا الله تعالی رسولان خویش را از میان بندگان برگزید تا شریعتش را به مردم برسانند، چنانکه می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ [الأنعام: 124]

«الله آگاه‌تراست که رسالت خویش را کجا قرار دهد.»

﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ [النّحل: 35]

«پس آیا بر پیامبران جز ابلاغ آشکار، [مسؤولیّت دیگری] هست؟!»

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ [النّساء: 136]

«ای کسانی ‌که ایمان آورده‌اید! به الله و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده و کتابی که پیش از این فرستاده ‌است، ایمان بیاورید [و بر آن پایدار باشید].»

﴿فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّ ٱلۡأُمِّیِّ ٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَکَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ [الأعراف: 158]

«پس به الله و فرستاده‌اش؛ آن پیامبر أمّی [درس‌نخوانده] که به الله متعال و کلماتش ایمان دارد، ایمان بیاورید و از او پیروی کنید؛ باشد که هدایت شوید.»

آیۀ فوق به طور واضح، وجوب عمل به آنچه پیامبر ج آورده و پیروی از ایشان را ثابت می‌نماید.

این مطلب در تفسیر امام شافعی / دربارۀ آیۀ مذکور روشن است که می‌گوید: «الله متعال کمالِ شروع ایمان – که غیر آن، پیرو آن است- را ایمان به الله و سپس به رسولانش قرار داد.»[12]

ب- قرآن کریم

آیات بسیاری در پاسخ به سؤال مطرح‌شده وجود دارد که دلالت بر وجوب اطاعت از رسول الله ج می‌کند؛ همچون:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ [النّساء: 59]

«ای کسانی‌ که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید الله را و اطاعت کنید پیامبر ج و صاحبان امرتان را، و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله تعالی و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید.»

ارجاع به الله متعال همان ارجاع به قرآن و ارجاع به رسول ج همان ارجاع به سنّت است.

در جایی دیگر از قرآن کریم می‌خوانیم:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ [الحشر: 7]

«و آنچه رسول الله به شما بدهد، آن را بگیرید و از آنچه شما را از آن نهی کرده است، پس خودداری کنید.»

این سخن الله ﻷ چقدر در این زمینه، کامل و بلیغ است که می‌فرماید:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا [النّساء: 65]

«نه، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمی‌آورند مگر اینکه در اختلافات خویش، تو را داور قرار دهند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»

ج- احادیثی که دلالت بر حجّت‌بودن سنّت می‌کند

مثلا پیامبر ج می‌فرمایند: «مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَى اللَّهَ»[13]؛ «هرکس که از من اطاعت کند، قطعاً از الله ـ اطاعت نموده و کسی که نافرمانی مرا کند، بدون تردید الله متعال را نافرمانی کرده است.»

همچنین فرمودند: «تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا أَبَدًا: کِتَابَ اللَّهِ، وَسُنَّةَ نَبِیِّهِ»[14]؛ «در میان شما، چیزی - یعنی کتاب الهی و سنّت پیامبرش- را گذاشته‌ام که اگر به آن چنگ زنید، هرگز گمراه نمی‌شوید.»

و نیز فرمودند: «عَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیِّینَ ، تَمَسَّکُوا بِهَا وَعَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ»[15]؛ «بر شما باد پیروی از سنّت من و سنّت خلفای راشد و هدایت‌شده، به آن چنگ زنید و با [چنگ و] دندان نگه دارید [و صبر نمایید].»

احادیث مذکور نشان می‌دهند که قرآن و سنّت، به پیامبر ج داده شده و چنگ‌زدن به آن دو و پذیرش آنچه در سنّت آمده و عمل به آن همچون پذیرش و عمل به قرآن، واجب است.

علاوه بر این، رسول الله ج دیگران را از مخالفت با دستوراتش برحذر داشتند و کسی که حدیث را به بهانۀ عمل به قرآن و تکیۀ محض بر کتاب الله، ترک می‌کند را نکوهش نموده‌اند. مقدام بن معدی‌کرب س روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند: «لَا أُلْفِیَنَّ أَحَدَکُمْ مُتَّکِئًا عَلَى أَرِیکَتِهِ یَأْتِیهِ الْأَمْرُ مِنْ أَمْرِی یَقُولُ: لا نَدْرِیْ مَا هَذَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ کِتَابُ اللهِ، أَلَا إِنِّی أُوتِیتُ الْکِتَابَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ»[16]؛ «نیابم [یا نبینم] که کسی از شما بر تختش تکیه زده باشد و امر [یا حدیثی] از من نزدش بیاید و او بگوید: ما نمی‌دانیم این چیست، در میان ما و شما کتابی [قرآن] وجود دارد [و فقط به آن عمل می‌کنیم]. آگاه باشید که به من، قرآن و مانند آن [حدیث] داده شده است.»

د- اجماع

مسلمانان به منظور پذیرش فرمان الله تعالی و رسول امانتدارش، بر وجوب عمل به سنّت، اجماع و توافق داشته و احکام آن را همچون احکام قرآن کریم اجرا نموده‌اند، زیرا سنّت براساس فرمایش الله تعالی در قرآن کریم، یکی از منابع قانون‌گذاری بوده و الله ﻷ گواهی داده که رسول الله ج فقط آنچه به ایشان وحی می‌شود را پیروی می‌کنند:

﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّۚ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُۚ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ [الأنعام: 50]

«بگو: من نمی‌گویم که خزاین الهی نزد من است و غیب نمی‌دانم، و به شما نمی‌گویم که من فرشته هستم، فقط از آنچه به من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم. بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟! پس چرا نمی‌اندیشید؟!»[17]

الله ـ مردم را از مخالفت با فرمان پیامبر ج بر حذر داشته و می‌فرماید:

﴿فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ [النّور: 63]

«پس کسانی‌ که با فرمان او مخالفت می‌کنند، باید بترسند از اینکه فتنه‌ای ایشان را فرا گیرد یا عذابی دردناک به آنان رسد!»

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا [النّساء: 65]

«نه، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمی‌آورند مگر اینکه در اختلافات خویش، تو را داور قرار دهند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»

همچنین دستور داده که رسول الله ج را در میان خود حاکم قرار دهند و به قضاوت ایشان راضی شوند:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ [النّساء: 59]

«و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله تعالی و پیامبر ج باز گردانید.»

علما اجماع دارند که این ارجاع و حَکَم‌قراردادن پیامبر ج پس از ایشان، مربوط به سنّت رسول الله می‌شود و در آیات فوق، بزرگ‌ترین دلیل بر تحریم مخالفت با ایشان وجود دارد و بنگر که چگونه الله متعال مخالفان پیامبر ج را از فتنه؛ یعنی شرک یا گمراهی و از عذابی دردناک برحذر داشت؟!

و دقّت کن که چگونه سوگند یاد کرد که اگر پیامبر ج را برای حلّ اختلافات میانشان حَکَم قرار ندهند و راضی به قضاوت ایشان نشوند و ناراحت و مردّد گردند، ایمانشان را از دست می‌دهند؟!

همین مورد به عنوان وعید و تهدید علیه کسی که پس از شناخت حکم سنّت، از روی تنبلی یا بی‌ارزش انگاری و...، سنّت پیامبر ج را ترک می‌کند، کافی است.[18]



[1]- دیوان لبید بن ربیعه، ص 179.

[2]- لسان العرب، ج 13، ص 225.

[3]- نک: المختصر فی علوم الحدیث، محمّد عجاج خطیب، ص 15.

[4]- نک: السّنّة ومکانتها فی التّشریع الإسلامی، مصطفی سباعی، ص 59؛ المختصر من علوم الحدیث، ص 16.

[5]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1907 با این الفاظ: «إنّما الأعمالُ بالنّیّة...».

[6]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4938؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 892.

[7]- نک: السّنّة ومکانتها فی التّشریع الإسلامی، صص 59- 60؛ المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، صص 15- 17.

[8]- أحکام الإحکام فی أصول الأحکام، ابن حزم، ج 1، ص 440.

[9]- الرّدّ علی البکری، ابن تیمیّه، ج 1، ص 171.

[10]- الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح، ابن تیمیّه، ج 3، ص 9.

[11]- نک: أعلام الموقعین، ابن قیّم، ج 1، ص 48؛ المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، ص 29.

[12]- الرّسالة، ص 75، پاراگراف: 239.

[13]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 957.

[14]- امام مالک / این حدیث را در المؤطّا، ج 2، ص 799 آورده است؛ حاکم، شمارۀ حدیث: 318 و عبارت فوق را وی نقل کرده است.

[15]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 4607؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2676. ترمذی / این حدیث را حسن و صحیح می‌داند.

[16]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 4604 و 4605؛ آلبانی / در صحیح سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 3848 و 3849 گفته که این حدیث، صحیح است.

[17]- نک: المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، صص 30- 33.

[18]- نک: أخبار الآحاد فی الحدیث النّبوی، عبدالله بن جبرین، صص 17- 18.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد