مبحث اول: مفهوم ایمان به قدر و اهمّیت و ادلّۀ آن و تکلیف انسان در این زمینه؛
مبحث دوم: نتایج ایمان به قدر؛
مبحث سوم: دیدگاههای مردم دربارۀ قدر و ارادۀ بنده و تأثیر اسباب؛
مبحث چهارم: نیاز به قدر و مسألۀ تسییر و تخییر؛
مبحث پنجم: حکمت، علّتیابی، هدایت و گمراهی؛
مبحث اول:
مفهوم ایمان به قدر و اهمّیت و ادلۀ آن و تکلیف انسان در این زمینه
ایمان به قدر یعنی باور و یقین به علم فراگیر الهی و کتابت و اراده و آفرینش او برای تمامی اشیاء.[1]
با توجّه به آنچه بیان شد، دانستیم قدر چهار مرحله دارد که ارکان یا مراتب قدر نامیده میشوند.
این ارکان مقدّمۀ شناخت قضا و قدر بوده و فقط با اثبات هر چهار تا، ایمان به تقدیر صحیح میگردد:
یعنی باور به اینکه الله تعالی دانا به هرچیز است؛ از لحاظ کلّی و جزئی و در گذشته و آینده. پروردگار نسبت به افعال خود و اعمال بندگان و آنچه در جهان هستی جریان دارد، داناست و آنچه در گذشته اتّفاق افتاده و آنچه به وقوع خواهد پیوست را میداند و نیز آنچه اتّفاق نیفتاده را میداند که اگر روی میداد، چگونه میبود.
همان گونه که از مخلوقات، پیش از اینکه آنها را بیافریند و از ارزاق، اجلها، اعمال و تمامی حرکات و سکناتشان آگاه است.[2]
دلایل فراوانی بیانگر این مرتبه هستند، چنانکه الله تعالی میفرماید:
﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِۖ لَا یَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرُ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ﴾ [سبأ: 3]
«به پروردگارم [آن] دانای غیب سوگند که حتماً به سراغ شما خواهد آمد. به اندازۀ ذرّهای در آسمانها و در زمین از او پنهان نیست، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر [اینکه] در کتابی آشکار [ثبت] است.»
یعنی ایمان به اینکه الله متعال براساس آگاهی ازلی خویش، تقدیر و سرنوشت مخلوق را در لوح محفوظ نوشته و ثبت کرده است.
الله ﻷ در این زمینه فرموده است:
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ﴾ [الحج: 70]
«آیا ندانستهای که الله آنچه را در آسمان و زمین است، میداند؟! قطعاً [همۀ] اینها در کتابی [ثبت] شده [و] بدون تردید این بر الله آسان است.»
مسلم / در صحیح خود، از عبدالله بن عمرو بن عاص ب روایت نموده که از رسول الله ج چنین شنیدم: «کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[3]؛«الله متعال پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیر و سرنوشت مخلوقات را ثبت نموده است.»
و نیز فرمودند: «مَا مِنْ نَفْسٍ مَنْفُوسَةٍ إِلاَّ وَقَدْ کَتَبَ اللَّهُ مَکَانها مِنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَإِلاَّ وَقَدْ کُتِبَتْ شَقِیَّةً أَوْ سَعِیدَةً»[4]؛ «هیچ شخصی متولّد نشده [و نمیشود] مگر اینکه قطعاً الله تعالی جایگاهش در بهشت یا دوزخ را ثبت [و معیّن] نموده و نیز نوشته شده که بدبخت یا خوشبخت است.»
این مرحله مقتضی ایمان به خواست و اراده و قدرت فراگیر الله تعالی است؛ آنچه الله ﻷ بخواهد، میشود و آنچه او نخواهد، صورت نمیگیرد. هر نوع حرکت، توقّف، هدایت و گمراهی براساس ارادۀ الهی است.[5]
الله ـ میفرماید:
﴿وَرَبُّکَ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخۡتَارُۗ ﴾ [القصص: 68]
«و پروردگار تو هرچه بخواهد میآفریند، و [هر چه بخواهد] بر میگزیند.»
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [التّکویر: 29]
«و شما نمیخواهید مگر اینکه پروردگار جهانیان بخواهد.»
پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ کُلَّهَا بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ کَقَلْبٍ وَاحِدٍ یُصَرِّفُهُ حَیْثُ یَشَاءُ»[6]؛ «همانا تمامی دلهای انسانها همچون یک دل، در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان قرار دارد و هر گونه که بخواهد، آنها را میگرداند [و در دلهایشان تصرّف میکند]»
یعنی ایمان به اینکه همۀ موجودات با ویژگیها و صفات و حرکات و افعال خویش، مخلوقند و به عبارتی دیگر، غیر از الله متعال، تمامی موجودات مخلوق هستند و از نیستی به وجود آمده و پس از اینکه نبودند، آفریده شدهاند.
بر این مطلب نیز دلایل فراوانی وجود دارد، از جمله اینکه الله أ میفرماید:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ﴾ [الأنعام: 1]
«ستایش برای الله است که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و نور را پدید آورد.»
و نیز میفرماید:
﴿ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾ [الملک: 2]
«[همان] ذاتی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما نیکوکارتر است.»
افعال بندگان نیز در این بخش جای میگیرد و مخلوق الله متعال بوده و خلق و ایجاد و تقدیر آنها از جانب الله تعالی است، امّا انجام و کسب این افعال توسّط بندگان صورت میگیرد؛ به عبارتی دیگر، الله ﻷ خالقِ افعالشان و خود آنان فاعل و انجامدهندۀ آنها هستند.
الله ـ میفرماید:
﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ﴾ [الرّعد: 16]
«الله آفرینندۀ هر چیزی است.»
موارد قبلی، مراتب قدر به شمار میروند که ایمان به تقدیر فقط با وجود آنها کامل میشود.[7]
ایمان به قدر از مهمترین مباحث عقیدتی و رکنی از ارکان ایمان به شمار میرود و ایمان به آن تکمیلکننده و لازمۀ توحید است. کتابهای سلف صالح به این موضوع توجّه فراوانی نموده و مطالب زیادی را در توضیح آن بیان کردهاند. مردم با وجود تفاوت در مراتب و مقام، به این مسأله پرداختهاند، زیرا مرتبط با زندگی روزانه و اتّفاقات و تغییرات؛ همچون سلامتی و بیماری، نداری و ثروتمندی، مرگ و زندگی، سعادت و شقاوت و امثال آن است.[8]
سخن در این زمینه، به طور مطلق ممنوع نشده، همانگونه که به طور مطلق، جایز نیست، بلکه شروطی دارد؛ اگر سخنگفتن دربارۀ تقدیر با روشی علمی و صحیح و براساس قرآن و سنّت صورت گیرد و هدف از آن، رسیدن به حقیقت باشد، ایرادی ندارد و جایز و بلکه واجب است.
امّا اگر سخن در این باره منجر به باطل شود و برای فهم آن، اعتماد بر عقل محض گردد یا اینکه هدف از آن، اعتراض، نزاع یا خردهگیری باشد، قطعاً چنین کاری جایز نیست.[9]
تقدیر الهی با توجّه به عام یا خاصبودنش بر 4 نوع است:
تقدیر پروردگار برای تمامی موجودات؛ یعنی آگاهی از آنها و ثبت و نگارش تقدیرشان.
دلایل زیادی بیانگر این موضوع هستند؛ از جمله:
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ﴾ [الحج: 70]
«آیا ندانستهای که الله آنچه را در آسمان و زمین است میداند؟! قطعاً [همۀ] اینها در کتابی [ثبت] شده [و] بدون تردید این بر الله آسان است.»
پیامبر ج میفرمایند: «کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[10]؛«الله متعال پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیر و سرنوشت مخلوقات را ثبت نموده است.»
یعنی تمامی اتّفاقاتی که در زندگی بنده تا فرارسیدن مرگش به وقوع میپیوندد و نیز نوشتن شقاوت یا سعادت او.
رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ أَحَدَکُمْ یُجْمَعُ خَلْقُهُ فی بَطْن أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً نُطْفَةً، ثُمَّ یَکُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذلِک، ثُمَّ یَکُونُ مُضْغَةً مثْلَ ذلِک، ثُمَّ یُرْسَلُ المَلَکُ، فَیَنْفُخُ فِیهِ الرَّوحَ، وَیُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ کَلِماتٍ: بِکَتْبِ رِزقِهِ، وَأَجلِه، وَعمَلِه، وَشَقیٌّ أَو سعِیدٌ»[11]؛ «آفرینش هریک از شما در شکم مادرش، در مدّت چهل روز به صورت نطفه جمع میشود، سپس مثل آن [همین مدّت] علقه [خون بسته] است و پس از آن، مانند آن [همین مدّت] مضغه [پارهای گوشت] است، سپس فرشته فرستاده شده و در وی روح میدمد و به چهار چیز دستور داده میشود: به نوشتن روزیاش، اجلش و عملش و اینکه نیکبخت است یا بدبخت.»
این کار در شب قدر هر سال صورت میگیرد. آیات زیر دلالت بر همین موضوع دارند:
﴿فِیهَا یُفۡرَقُ کُلُّ أَمۡرٍ حَکِیمٍ﴾ [الدّخان: 4]
«در آن شب هر امر با حکمت [و استواری] فیصله [و تدبیر] میشود.»
﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ فِیهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمۡرٖ٤ سَلَٰمٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ﴾ [القدر: 4-5]
«فرشتگان و روح [جبرئیل] در آن [شب] به فرمان پروردگارشان برای [انجام] هر کاری نازل میشوند. [آن شب] تا طلوع فجر، سلامتی [و رحمت] است.»
در تفسیر آیات فوق گفته شده که در شب قدر، آنچه در یک سال اتّفاق میافتد؛ مانند مرگ و زندگی، عزّت و خواری، روزی، باران و حتّی نام حاجیان نوشته و ثبت میگردد و گفته میشود که فلانی و فلانی حج میکنند.[12]
الله تعالی میفرماید:
﴿کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ﴾ [الرّحمن: 29]
«و او هر روز در کاری است.»
در تفسیر آیۀ مذکور گفته شده که کار الله متعال این است که عزّت یا ذلّت میدهد، برخی را بالا و برخی را پایین میبرد، میدهد یا منع مینماید، بینیاز یا فقیر میکند، میخنداند یا میگریاند، میمیراند یا زنده میکند و ... .[13]
قرآن کریم، سنّت نبوی، اجماع، فطرت، عقل و حس بیانگر این رکن مهم از ارکان ایمان هستند.
آیات زیادی از قرآن دلالت بر این موضوع دارند که قبلا برخی از آنها بیان گردید و اکنون نیز چند آیۀ دیگر ذکر میگردد:
﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا﴾ [الأحزاب: 38]
«و فرمان الله حسابشده و دقیق است.»
﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ﴾ [القمر: 49]
«بدون تردید ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم.»
﴿وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ﴾ [الحجر: 21]
«و هیچ چیز نیست مگر اینکه گنجینههایش نزد ماست و ما فقط به اندازهای معیّن آن را نازل میکنیم.»
با توجّه به آن حدیث مشهور، یکی از ارکان ایمان این بود که: «وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»[14]؛ «... و ایمان به قدر؛ خواه خیر یا شرّ باشد، بیاوری.»
مسلم از قول طاووس رحمهما الله چنین نقل کرده است: «گروهی از یاران پیامبر ج را دیدم که میگفتند: همه چیز براساس تقدیر است. همچنین میگفت: از عبدالله بن عمر ب شنیدم که تمامی امور بر پایۀ تقدیر است حتّی ناتوانی و زیرکی یا اینکه گفت: زیرکی و ناتوانی.»[15]
رسول الله ج میفرمایند: «وَإِنْ أَصَابَکَ شَیْءٌ فَلَا تَقُلْ: لَوْ أَنِّی فَعَلْتُ کَانَ کَذَا وَکَذَا، وَلَکِنْ قُلْ: قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ»[16]؛ «اگر چیزی [مصیبتی] به تو رسید، هرگز نگو: اگر [این کار را] میکردم، چنین و چنان میشد، بلکه بگو: الله تعالی تقدیر نمود و آنچه او بخواهد، انجام میدهد.»
مسلمانان اجماع دارند که باید یقین داشت قدر؛ خیر و شرّ آن از جانب الله تعالی است. نووی / میگوید: «دلایلی قطعی از قرآن، سنّت، اجماع صحابه و اهل حلّ و عقد در گذشته و اکنون بیانگر اثبات تقدیر الهی هستند.»[17]
ابن حجر / میآورد: «تمامی پیشینیان بر این باور بودند که همۀ امور براساس تقدیر الهی است.»[18]
علاوه بر ادلّۀ فوق، از دیرباز تا کنون، تقدیر امری مشخّص و معلوم برای فطرت بوده و تنها تعداد اندکی از مشرکان آن را انکار نموده و اشتباهشان در نفی و انکار قدر نبوده، بلکه در فهم آن به روشی صحیح بوده است. به همین سبب، الله ـ دربارۀ مشرکان میفرماید:
﴿سَیَقُولُ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا﴾ [الأنعام: 148]
«به زودی کسانی که شرک ورزیدند، میگویند: اگر الله میخواست، نه ما شرک میآوردیم و نه پدران ما.»
آنان قائل به ارادۀ الله تعالی بودهاند، امّا این را دلیل شرکورزی خویش میدانستند. سپس الله أ بیان نمود که افراد پیش از آنان نیز بر همین باور بودند:
﴿کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَا﴾ [الأنعام: 148]
«افرادی که پیش از آنان بودند [نیز] این چنین تکذیب کردند، تا آنکه [طعم] عذاب ما را چشیدند.»
قوم عرب در دورۀ جاهلی نیز معتقد به قدر بوده و آن را انکار نمیکردند و در میانشان کسی یافت نمیشد که کاری را براساس تقدیر نداند.
هیچ فردی از آنان، به طور کل، قدر را رد نکرده، چنانچه یکی از دانشمندان بزرگ عرب؛ یعنی ابوالعبّاس احمد بن یحیی ثعلب / صراحتاً میگوید: «در میان قوم عرب، کسی را نمیشناسم که قدر را نفی کند. به او گفتند: آیا دلهای قوم عرب متمایل به انکار قدر میشود؟ او پاسخ داد: پناه بر الله، تمامی قوم عرب؛ در زمان جاهلیّت و اسلام، قدر؛ خیر یا شر را قبول داشتهاند و سخنانشان در این زمینه، بسیار و روشن است.»[19]
همچنین عقل صحیح باور دارد که الله متعال آفریدگار، مدبّر و مالک این هستی است و امکان ندارد که این نظام بدیع و هماهنگی و ارتباط مستحکم و تنگاتنگ میان اسباب و مسبّبات، به طور اتّفاقی و بیدلیل شکل گرفته باشد، زیرا موجودی که به صورت اتّفاقی پیدا شود، در اصل وجود و پیدایش خود، منظّم نیست، پس چگونه امکان دارد نظم و هماهنگی آن در صورت بقا و پیشرفتش باقی بماند؟!
وقتی از طریق عقلی ثابت شود که الله ـ آفریدگار هستی است، لازم میگردد که هیچ چیزی در ملک او، بدون اراده و تقدیرش شکل نگیرد.[20]
آیۀ زیر دلالت بر همین مطلب دارد:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ یَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَیۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عِلۡمَۢا﴾ [الطّلاق: 12]
«الله [همان] ذاتی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین [نیز] همانند آنها را [آفرید] و فرمان [الله] پیوسته در میانشان نازل میشود تا بدانید که الله بر هر چیزی تواناست و اینکه علم الهی بر هر چیزی احاطه دارد.»
عقل منکر جزئیّات تقدیر نیست، بلکه به طور کامل با آن موافق است.
از نظر حسّی نیز میبینیم و میشنویم و میخوانیم که امور مردم، با ایمان به قضا و قدر، درست و اصلاح میگردد. در مبحث نتایج ایمان به قدر، در این باره مطالبی بیان خواهد شد. مؤمنان واقعی قضا و قدر، خوشبختترین، شکیباترین، شجاعترین، بخشندهترین، کاملترین و داناترین مردم هستند.
علاوه بر این، ایمان به قدر، «نظام توحید» است، همانگونه که ابن عبّاس ب میگفت و توحید فقط با یقین به قضا و قدر کامل و صحیح میگردد.
همچنین آنچه الله تعالی و پیامبرش ج دربارۀ اتّفاقات و امور غیب و آینده گفتهاند و به وقوع پیوسته است، دلیلی حسّی و روشن بر این مطلب بوده که ایمان به قدر، حقیقت داشته و صحیح است.[21]
بر انسان واجب است که به قضا و قدر، شریعت و امر و نهی الهی ایمان آورد و اخبار آسمانی را تصدیق نماید و دستورات شرعی را اطاعت کند.[22]
وقتی به وی خوبی و نعمتی رسد، الله متعال را سپاس گوید و زمانی که مصیبتی به او رسد، از الله ﻷ آمرزش بخواهد و بداند که تمامی این امور براساس قضا و قدر الهی است. هنگامی که آدم ÷ گناه کرد، توبه نمود و الله أ توبهاش را پذیرفت و وی را هدایت کرد، امّا ابلیس بر گناهش اصرار ورزید و تقدیر را دلیل آورد و در نتیجه، الله ـ او را لعنت کرد و از خود دور ساخت. بنابراین کسی که توبه کند، پیرو آدم و فردی که بر گناهش اصرار ورزد و تقدیر را دلیل آورد، پیرو ابلیس میگردد. افراد خوشبخت، از پدرشان؛ آدم ÷ پیروی میکنند، ولی انسانهای بدبخت دنبالهرو دشمنشان؛ ابلیس هستند.[23]
به طور خلاصه، لازم است که انسان به مراتب چهارگانۀ قدر باور و یقین داشته باشد و به اینکه هر چیزی، براساس علم، نگارش و ثبت، اراده و آفرینش الله تعالی صورت میگیرد. همچنین ایمان داشته باشد که الله أ دستور به اطاعت از خود داده و انسان را از نافرمانی و گناه باز داشته است. بنابراین باید که آدمی دستورات الهی را انجام دهد و گناهان را ترک کند و زمانی که الله متعال وی را برای اطاعت و ترک گناه توفیق داد، او را سپاس و ستایش نماید و بر این کار ادامه دهد، امّا در صورتی که خوار گردید و به خودش سپرده شد ومرتکب گناه گشت و اطاعت از الله را ترک نمود، باید که آمرزش بخواهد و توبه کند.
علاوه بر این، باید در راه مصالح دنیوی خویش تلاش نماید و برای رسیدن به این مصالح، راههای صحیح را در پیش گیرد و از این رو، در زمین سفر کند و در مناطق مختلف بگردد، اگر امور بر وفق مرادش بود، شکر الهی را به جای آورد و چنانچه برخلاف میل و هدفش شد، با توجّه و باور به قدر، آرام گیرد و بداند که تمامی این امور بر پایۀ تقدیر الهی بوده و آنچه به او رسیده، قطعاً باید به وی میرسید و آنچه به او نرسیده نیز قطعاً هر کاری میکرد، به وی نمیرسید.
اگر به طور کلّی، بنده یقین کند که الله تعالی در آنچه میآفریند و دستور میدهد، حکمتی بزرگ دارد، همین یقین و باور برایش کافی است و هر اندازه که آگاهی و ایمانش افزایش یابد، حکمتها و رحمتهایی برایش آشکار میشود که وی را به تعجّب وا میدارد و تصدیق آنچه الله تعالی در کتابش خبر داده است را برایش روشن میگرداند.
لازم نیست که تمامی انسانها از جزئیّات ایمان به قدر آگاه باشند، بلکه همان ایمان کلّی و اجمالی کافی است.[24]
الحمدلِلّه خواسته و مقتضای دلایل شرعی، فطری، عقلی، حسّی نیز همین است که بیان شد و هیچ تناقض و ابهامی در آن وجود ندارد.
ایمان به قضا و قدر – اگر به روشی صحیح باشد- نتایجی مهم، اخلاق و رفتاری زیبا و عباداتی متنوّع در پی دارد که تأثیراتش در دنیا و آخرت، بر فرد و جامعه برمیگردد؛ بخشی از آن نتایج عبارتند از:
اعتماد بر الله ﻷ مغز عبادت به شمار میرود و توکّلِ فردی مقبول و درست است که به روشی صحیح ایمان به قدر بیاورد.
از دیدگاه شریعت، توکّل یعنی توجّه دل به سمت الله متعال، در هنگام عمل و درخواست کمک از او و اعتماد بر الله یگانه. راز و حقیقت توکّل همین است.[25]
2- تقویت امید و گمان نیک به الله تعالی
کسی که ایمان به قدر داشته باشد، نسبت به الله متعال خوشگمان است و امید زیادی به او دارد، زیرا مطمئن است که الله أ براساس عدالت، رحمت و حکمت کامل خویش، کاری را اراده میکند.[26]
به همین سبب، میبینیم که فرد ایماندار به قضا و قدر، صبور و دلیر است و سختیها را به دوش میکشد و مشکلات را تحمّل میکند.
امّا کسانی که تقدیر را انکار میکنند، با کمترین مشکلی مضطرب و پریشان میشوند و بسا اوقات، این اضطراب باعث دیوانگی، وسواس و استعمال موادّ مخدّر و کشتن انسانها میشود.
به همین علّت، خودکشی در کشورهایی که ساکنانش ایمان به قضا و قدر ندارند، زیاد است.
اگر دلایل خودکشی آنان را بررسی کنیم، میبینیم که واقعاً ناچیز و بیاهمّیت است و ارزشی ندارد که به این امور پرداخته شود و باید که از آنها صرفنظر کرد؛ برخی به سبب جداشدن از معشوقۀ خویش، بعضی به علّت ردشدن در امتحان، برخی به سبب مرگ خوانندۀ محبوبشان یا فردی که دوستش داشتهاند و یا به سبب شکست گروهی که به آن متمایل بودهاند و دلایلی این چنین خودکشی میکنند.
گاهی اوقات به صورت دستهجمعی خودکشی میکنند و جای تعجّب است که بیشترشان از طبقۀ فقیران نیستند که گفته شود به سبب فقر و نداری دست به خودکشی زدهاند!!!
بلکه آنان از طبقۀ ثروتمند و غرق در نعمتها هستند و حتّی افراد مشهور و روانشناسانی که ادّعا دارند مردم را خوشبخت میکنند و مشکلات را برطرف مینمایند، دست به خودکشی میزنند.[27]
کسی که ایمان به قضا و قدر ندارد، مأیوس شده و ناامیدی به دلش نفوذ میکند؛ اگر مصیبتی به او رسد، گمان میکند که این مصیبت کمرش را خواهد شکست و اگر به سختی و مشکلی برخورد، فکر میکند که مصیبت همیشه خواهد بود و از او دور نخواهد شد.
امّا انسان ایماندار به تقدیر، ناامیدی را نمیشناسد و در تمامی حالات، او را خوشبین مییابی که منتظر گشایش و امداد الهی است و میداند که پیروزی با صبر به دست میآید و به همراه هر سختی، آسانی است.
کسی که ایمان به قدر دارد، به علم یقین میداند که تنها الله ﻷ روزیرسان است و او ارزاق مخلوقات را تقسیم نموده و به هر کس، سهمش میرسد و هر شخصی پس از اتمام روزی و اجلش میمیرد و هر انسانی فقط براساس تقدیر، فقیر و ندار میگردد.
چنین ایمانی سینۀ صاحبش را برای انفاق در راههای خیر میگشاید و هرچند خود به مالش نیاز داشته باشد، آن را صدقه میدهد، چون اعتماد بر الله دارد و فرمان الهی را برای انفاق اموال اجرا مینماید.[28]
6- شجاعت و دلیری و دوری از سستی و ترس
ایمان به قضا و قدر، دل صاحبش را پُر از شجاعت و شهامت نموده و آن را از ضعف و ترس، خالی میسازد، زیرا ایماندار به تقدیر یقین دارد که پیش از فرارسیدن اجلش، نخواهد مُرد و فقط همان چیزی به او میرسد که الله تعالی برایش مقدّر نموده و اگر تمامی امّت به قصد ضرررساندن به وی جمع شوند، هرگز نمیتوانند به او زیانی رسانند مگر آنچه الله أ مقدّر کرده باشد.
فقط کسی این موارد را درک میکند و شیرینیاش را مییابد و از نتایجش باخبر است که ایمان به الله و قضا و قدر داشته باشد. بنابراین انسان ایماندار به تقدیر دارای قلبی آرام، نفسی مطمئن و فکری آسوده است و زیاد به فکر شر نیست و ترسی ندارد و اگر مصیبتی به او رسد، دلش آشفته نمیشود، بلکه با پایداری و صبوری، آن را تحمّل و اداره میکند؛ اگر بیمار شود، بیماریاش را با گمان و افکار بیهوده، زیاد نمیکند و چنانچه دچار مصیبتی گردد، با دلی محکم و استوار با آن روبرو میشود و از سختیاش میکاهد. حکمت و دانایی این است که انسان خودش را وادار به تحمّلِ غمِ رسیدنِ مصیبت و دردِ دچارشدن به آن نکند.
بلکه تا وقتی اسباب اندوه از وی دور است، خوشحال و خوشبخت باشد و هنگامی که دچار غم و اندوه شد، با شجاعت و میانهروی با آن روبرو شود.
مسلمانان واقعی؛ مثلاً عالمان عامل و بندگان فرمانبردار و پیرو شریعت را با چنان آرامش دل و اطمینان خاطری میبینی که هرگز چنین موردی به ذهن انسان خطور نمیکند و در خیال انسان نمیگنجد! بنابراین آنان در این زمینه، گوی سبقت را ربوده و بهرۀ کامل را بردهاند.
و حتّی در بین مسلمانان عامی چنان آرامش دل و آسودگی خاطر و یقینی مییابی که در میان بزرگترین مفکّران و نویسندگان و پزشکان غیرمسلمان وجود ندارد. بسا پزشکان غیرمسلمانی که هنگام درمان بیماریِ فردی مسلمان شگفتزده شده و افکار فراوانی به ذهنشان خطور کرده است؛ به عنوان مثال، زمانی که پزشک غیرمسلمان دریافته این انسان بیماری خطرناکی؛ همچون سرطان دارد، آشفته و پریشان میشود و راه درمان را با آمادهساختن مقدّمات در پیش میگیرد، چون میترسد که بیمار با شنیدن این خبر، متأثّر و اندوهگین شود.
امّا به محض آگاهنمودن وی، میبیند که بیمار با دلی راضی و سینهای فراخ و آرامشی عجیب با آن روبرو میشود!!!
بدون تردید ایمان مسلمانان به قضا و قدر بسیاری از غیرمسلمانان را به تعجّب وا داشته و آنان در این زمینه، کتابهایی نوشته و تعجّب و گواهی خویش را از تصمیمات قوی مسلمانان و عزّت و برخورد مناسب و زیبایشان با مشکلات زندگی را ثبت کردهاند.
این شهادتی واقعی از قومی است که از ایمان به الله و قضا و قدرش محروم ماندهاند.[29]
تنها رویگردانی آنان از پروردگار و دوریشان از دین حق – همان اسلامی که الله ـ آن را برای بندگانش برگزید و ادیان آسمانی را با آن به پایان برد-، آنان را از این کار باز داشته است.
مبحث سوم:
ارادۀ بنده و تأثیر اسباب
ایمان به تقدیر – چنانکه بیان شد- منافاتی با این ندارد که بنده در افعال اختیاری خویش، اراده و حقّ انتخاب و قدرت داشته باشد، زیرا شریعت و واقعیّت بیانگر این موضوعاند:
ادلّۀ فراوانی در این باره وجود دارد؛ از جمله:
﴿فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ مََٔابًا﴾ [النّبأ: 39]
«پس هرکس که بخواهد بازگشتگاهی به سوی پروردگارش برگزنید.»
﴿فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ﴾ [البقرة: 223]
«پس هر گونه که بخواهید به کشتزار خود درآیید.»
هر انسانی میداند که اراده و قدرتی بر انجام یا ترک برخی امور دارد و تفاوت آنچه با ارادهاش واقع میشود؛ مانند راهرفتن و آنچه غیر ارادی است؛ همچون لرزیدن را میفهمد.
امّا اراده و قدرتش با اراده و قدرت الله تعالی حاصل میشود، چون الله ﻷ میفرماید:
﴿لِمَن شَآءَ مِنکُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ٢٨ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [التّکویر: 28-29]
«برای کسی از شما که بخواهد راه راست در پیش گیرد. و شما نمیخواهید مگر آنکه پروردگار جهانیان بخواهد.»[30]
تأثیر و به کارگیری اسباب منافاتی با ایمان به قضا و قدر ندارد، بلکه استفادۀ از آنها نشانۀ باور صحیح به تقدیر است.
به همین سبب، بر انسان لازم است که علاوه بر ایمان به قدر، تلاش نماید و اسباب نجات را به کار گیرد و از الله أ بخواهد که عوامل سعادت را برایش مهیّا و آسان کند و در این راه به او کمک نماید.
متون فراوانی از قرآن و سنّت فرمان به استفاده از اسباب مشروع در امور مختلف زندگی دادهاند؛ آنها سفارش به کار و تلاش برای کسب روزی، آمادهشدن برای رویارویی با دشمن، توشهبرداشتن برای سفر و ... کردهاند.
همچنین دستور به استفاده از اسباب شرعی برای رسیدن به رضایت الهی و بهشت دادهاند؛ اسبابی مانند نماز، زکات، روزه، حج، دعا و ... .
زندگی پیامبر ج و یاران ایشان و بلکه زندگی تمامی مسلمانان و پیروانشان نشان میدهد که آنان اسباب را به کار گرفته و تلاش و کوشش مینمودند.[31]
مبحث چهارم:
احتجاج به قدر و مسألۀ
تسییر و تخییر
1- استدلال به قدر برای انجام محرّمات و ترک واجبات
ایمان به قدر باعث نمیشود که انسان گنهکار برای انجام امور حرام و ترک واجبات، دلیلی داشته باشد.
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «به اجماع مسلمانان و سایر ملّتها و عاقلان، کسی نمیتواند تقدیر را به عنوان دلیل برای گناه خویش قلمداد کند، زیرا اگر چنین عملی صحیح میبود، هرکس میتوانست آنچه به ذهنش خطور میکند؛ مانند کشتن افراد، گرفتن اموال و انواع فساد در زمین را انجام دهد و قضا و قدر را دلیل بیاورد.
همین فردی که تقدیر را علّت گناهش بیان میکند، اگر شخص دیگری به او ستم نماید و قضا و قدر را دلیل آورد، او نمیپذیرد و دچار تناقض میشود و تناقض و تضادّ سخن و دیدگاه، دلالت بر فساد و بطلانش دارد. بنابراین استدلال به قدر [در انجام محرّمات و ترک واجبات] از نظر عقلی، باطل و ناجایز است.»[32]
یکی از شواهد و دلایل سخن فوق این است که میبینیم انسان در جستجوی فواید خویش در امور دنیوی است و میخواهد که به آنها برسد و در این زمینه، تمایلی به زیان و ضرر ندارد، امّا تقدیر را دلیل انحراف و اشتباهش بیان میکند!!!
پس چرا از منافع دینی روی میگرداند و متمایل به ضررها میشود و سپس قضا و قدر را به عنوان دلیل میآورد؟!
اکنون به این مثال توجّه کن تا موضوع مذکور برایت روشن شود: اگر فردی قصد سفر به شهری نماید و دو راه برای رسیدن به آن شهر وجود داشته باشد؛ یکی امن و مطمئن و دیگری ناامن و نامطمئن و دارای قاتل و راهزن. به نظر شما، از کدام راه خواهد رفت؟
بدون تردید او راه اولی را در پیش خواهد گرفت. پس چرا در امور دینی و اخروی، راه بهشت و نه جهنّم را در پیش نمیگیرد؟!
علاوه بر این، میتوان به فردی که در توجیه ترک واجبات و انجام گناهان، تقدیر را دلیل میآورد -براساس روش خودش- گفت که: ازدواج نکن؛ اگر الله متعال اراده کرده باشد که تو صاحب فرزند شوی، او را به تو خواهد داد و گر نه، که فرزندی نخواهی داشت. همچنین نخور و ننوش؛ اگر الله ـ سیری و سیرابی را برای تو مقدّر کرده باشد که سیر و سیراب خواهی شد و گرنه، نه. و زمانی که شیری درنده بر تو حملهور شد، فرار نکن؛ اگر الله متعال نجات را برای تو مقدّر نموده باشد، نجات خواهی یافت و در غیر این صورت، فرار سودی نخواهد داشت. و هنگامی که بیمار شدی، خودت را درمان نکن؛ اگر الله أ برایت شفا خواسته باشد که خوب میشوی و گر نه، دارو و درمان فایدهای نخواهد داشت و ... .
آیا با سخنان فوق، موافق خواهد بود؛ اگر موافق باشد، میفهمیم که عقلش را از دست داده و چنانچه مخالف باشد، دیدگاه و حجّتش باطل و اشتباه است.
به طور خلاصه، از نظر شرعی، عقلی و تجربی، استدلال به قدر در توجیه گناهان یا ترک عبادات، استدلالی باطل است.[33]
2- روش جایز و صحیح استدلال به قدر
احتجاج به تقدیر زمانی که مصیبتی؛ همچون نداری، بیماری، از دستدادن خویشاوند، نابودی کشتزار، زیان مالی، قتل خطایی و امثال آن، به انسان میرسد، جایز است، زیرا این یعنی اینکه انسان به طور کامل، الله أ را به عنوان ربّ خویش پذیرفته و استدلال به قضا و قدر بر مصیبتها و نه بر عیوب و گناهان، رواست. آدم خوشبخت به سبب گناهانی که مرتکب شده، درخواست آمرزش میکند و بر مصیبتها صبر مینماید، چنانکه الله تعالی میفرماید:
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ﴾ [غافر: 55]
«پس [ای پیامبر!] صبر کن، قطعاً وعدۀ الله حق است و برای گناهت آمرزش بخواه.»
امّا انسان بدبخت هنگام مصیبت آشفته و نگران میشود و برای گناهان خویش، تقدیر را دلیل میآورد.
این مسأله با مثال پیش رو روشنتر خواهد شد: اگر مردی کسی را از روی خطا و به صورت غیر عمد بکشد، سپس افرادی وی را سرزنش کنند و او استدلال به قضا و قدر نماید، این استدلالش مورد قبول است، ولی مانع مؤاخذۀ وی نمیشود.
امّا اگر کسی فردی را از روی عمد کشت، سپس انسان قاتل مجازات و سرزنش شد و تقدیر را دلیل آورد، استدلالش پذیرفته نمیشود.[34]
3- انسان در میان تسییر و تخییر
این سؤال بسیار تکرار میشود که آیا انسان مسیّر [از قبل، آماده شده برای انجام کارهایی که در اختیارش نیست] یا مخیّر است؟
سؤال فوق به طور فراوان بیان میشود و افرادی در پاسخ به آن گفتهاند که انسان مسیّر و نه مخیّر است و برخی نیز بر عکس این، جواب دادهاند.
در حقیقت، پاسخ کلّی و مطلق به سؤال مذکور، اشتباه بوده و بلکه نیاز به تفصیل و توضیح دارد.
بر پاسخ نخست که میگوید «انسان مسیّر و نه مخیّر است» اشکال وارد میشود که: اگر آدمی به طور مطلق، مسیّر است، پس چرا مورد محاسبه قرار میگیرد؟! و چگونه امکان دارد مسیّر باشد درحالی که میبینیم صاحب اراده و قدرت و اختیار است؟! و تکلیف ما دربارۀ متونی که اراده و قدرت و اختیار را برای انسان ثابت میکنند، چیست؟!
و اگر بگوییم «انسان مخیّر است و مسیّر نیست»، اعتراض میشود که: چگونه ممکن است مختار باشد درحالی که میبینیم بدون اختیار خویش، متولّد میشود؟! و بدون اختیار خود، بیمار میگردد و میمیرد؟! و سایر اموری که خارج از ارادۀ آدمی است.
و اگر گفته شود: انسان در افعال ارادی و اختیاری خویش، مختار است، اشکال وارد میشود که: در افعال اختیاری نیز چنین است، زیرا گاهی اوقات، انسان ارادۀ کاری میکند و تصمیم میگیرد آن را انجام دهد و میتواند این کار را بکند و آن را انجام میدهد، امّا در برخی موارد، آن را انجام نمیدهد، چون مانعی وجود دارد. پس اینگونه نیست که هر کاری را انسان اراده کند، انجام دهد و این مورد به وضوح مشاهده میشود.
بر این اساس، دلیل اشتباه پاسخ فوق برای ما روشن گشت، زیرا اگر انسان به طور مطلق، مسیّر میبود، قدرت و ارادهای نداشت و اگر به طور کل، مخیّر میبود، هرآنچه میخواست را انجام میداد. کسی که قائل به تسییر مطلق است، دیدگاه جبریّه را پذیرفته که معتقدند بنده بر انجام کارهایش مجبور شده و قدرت و اراده و تأثیری ندارد.
و کسی که قائل به تخییر مطلق است، به مذهب قدریّه که تقدیر را انکار میکنند و میگویند عمل انسان به اختیار خودش است و بنده آفریدگار کار خویش بوده و در اراده و عمل خود، مستقل است.[35]
بنابراین پاسخ سؤال مذکور چیست؟ و راه خروج از این ایرادات چگونه است؟
پاسخ سؤال: حقیقت در میان دو دیدگاه فوق و هدایت در بین این دو گمراهی است. به توفیق الهی، میگوییم که انسان از یک لحاظ، مخیّر و از جنبهای دیگر، مسیّر است؛ یعنی از این نظر که دارای اراده بوده و براساس آن، انتخاب میکند و قدرتی دارد که بهوسیلۀ آن کاری را انجام میدهد، مخیّر است، چون الله ﻷ میفرماید:
﴿فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡۚ﴾ [الکهف: 29]
«پس هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هرکس میخواهد کافر گردد.»
﴿وَهَدَیۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَیۡنِ﴾ [البلد: 10]
«و او را به دو راه [خیر و شر] راهنمائی کردیم.»
﴿فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ﴾ [البقرة: 223]
«پس هر گونه که بخواهید به کشتزار خود درآیید.»
﴿۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ﴾ [آل عمران: 133]
«و به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید.»
و نیز مسلم / روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: «اِحْرِصْ عَلَى مَا یَنْفَعُکَ، وَاسْتَعِنْ بِاَللَّهِ، وَلَا تَعْجَزْ»[36]؛ «بر آنچه به تو فایده میرساند، مشتاق باش و از الله کمک بخواه و ناتوان مشو [احساس ناتوانی مکن].»
همچنین در صحیح بخاری روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «صَلُّوا قَبْلَ الْمَغْرِبِ»؛ «پیش از غروب خورشید، نماز بخوانید.» سپس در مرتبۀ سوم عرض کردند: «لِمَنْ شَاءَ»[37]؛ «[این نماز] برای کسی [است] که [خودش] بخواهد.»
و دلایل فراوان دیگری که در این زمینه آمده است.
امّا از این لحاظ که تمامی افعالش وارد در حوزۀ قضا و قدر است و به آن برمیگردد، مسیّر است، چون از آنچه الله ـ برایش مقدّر نموده، خارج نمیشود؛ مثلا در اختیار خود، از قدرت الهی خارج نمیگردد، زیرا الله متعال میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِی یُسَیِّرُکُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۖ﴾ [یونس: 22]
«او کسی است که شما را در خشکی و دریا به حرکت در میآورد.»
﴿وَرَبُّکَ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخۡتَارُۗ مَا کَانَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ﴾ [القصص: 68]
«و پروردگار تو هرچه بخواهد میآفریند، و [هر چه بخواهد] بر میگزیند، آنان را [هیچ] اختیاری نیست. الله منزّه و برتر است از آنچه شریک او قرار میدهند.»
و پیامبر ج فرمودند: «کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[38]؛ «الله أ پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیر و سرنوشت مخلوقات را ثبت نموده است.»
و دلایل دیگری که در این باره وجود دارد.
به همسن سبب، الله تعالی این دو مورد را باهم آورده است؛ یعنی اینکه انسان از یک لحاظ، مخیّر و از یک بُعد، مسیّر است، چنانکه میفرماید:
﴿لِمَن شَآءَ مِنکُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ٢٨ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [التّکویر: 28-29]
«برای کسی از شما که بخواهد راه راست را در پیش گیرد و شما نمیخواهید مگر اینکه پروردگار جهانیان بخواهد.»
الله ـ ثابت و بیان نمود که بنده دارای اراده بوده و ارادۀ او تابع ارادۀ الله متعال است و بهوسیلۀ آن، واقع میشود.
رسول الله ج نیز میفرمایند: «مَا مِنْکُمْ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَقَدْ عُلِمَ مَنْزِلُهَا مِنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ»[39]؛ «جایگاه هریک از شما، در بهشت و دوزخ، مشخّص و تعیین شده است.»
صحابه ش پرسیدند: ای رسول الله! پس چرا عمل کنیم؟ آیا بهتر نیست که توکّل نماییم و کارمان را به تقدیر الهی موکول کنیم؟ پیامبر ج پاسخ دادند: «اعْمَلُوا فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ»؛ «عمل کنید که هرکسی به آنچه برایش آفریده شده، مهیّا [ یا در جریان و یا آسانشده] است.»
حدیث مذکور، دلیلی است بر آنچه گفته شد و نشان میدهد که انسان مخیّر است، زیرا پیامبر فرمودند: «اعْمَلُوا» و نیز بیانگر این است که اختیار انسان داخل در تقدیر الهی است، چون فرمودند: «فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ».
نتیجۀ دلایل شرعی و واقعیّت در این زمینه، همین بود که بیان شد.[40]
مبحث پنجم:
موضوع هدایت و گمراهی
این مسأله، موضوعی بسیار مهم است و سخن در این باره به درازا میکشد. به طور خلاصه، میتوان گفت: هدایت، گمراهی، اطاعت و نافرمانی مربوط به ارادۀ الله متعال بوده و انسان سبب وقوع آنهاست و در این زمینه، مسؤول است. این مطلب یکی از اصول قطعی و یقینی، از دیدگاه اهل سنّت به شمار میرود، و قاعدهای که تمامی عاقلان بر آن اتّفاق نظر دارند، این است که امور قطعی، به اعتبار اصل خود، هیچ تناقضی با یکدیگر ندارند، هرچند از دیدگاه ما متناقض دیده شوند، زیرا درک و فهم ما ناقص و قاصر است. بنابراین کافی است که امور قطعی و یقینی را بپذیریم و به تمامی آنها ایمان آوریم و هیچیک از این امور را انکار نکنیم هرچند نسبت به آنها، آگاهی و علمی نداشته باشیم، چون موضوع قضا و قدر مربوط به صفات الهی است؛ قدر یعنی قدرت الله متعال و قدرت الهی همچون علم، حکمت، اراده و سایر صفات الله ﻷ است از این لحاظ که مفهومشان معلوم، ولی کیفیّتشان برای ما نامشخّص است. همانگونه که از صفات الهی کاملا آگاه نیستیم، از برخی اسرار قدر الهی نیز ناآگاهیم؛ یکی از اسرار تقدیر این است که الله ـ افرادی را گمراه یا هدایت و خوشبخت یا بدبخت میکند و اینکه میمیراند یا زنده میکند و ...؛ آن هم براساس حکمتی که خودش میداند و ما از آن آگاه نیستیم، چرا که او بسیار دانا و حکیم است.
ناتوانی انسان از دسترسی به اسرار قدر، ضرری بر ایمانش ندارد، چون این کار در توان آدمی نیست و الله تعالی هر نفسی را فقط به اندازۀ توانش مکلّف مینماید.
آنچه مضر بوده و ناپسند به شمار میرود، این است که انسان بر پایۀ این ناتوانیاش، احکامی را صادر نماید و بدون دلیل و از روی گمراهی و ناآگاهی، کاری را انجام دهد و برخی از اصول قطعی را انکار و برخی را بوسیلۀ بعضی دیگر رد نماید.
عاقلان موافقند که مالک میتواند در ملکش هر گونه که بخواهد، تصرّف نماید و برای اینکه تصرّفش صحیح باشد، لازم نیست که دیگران دلیل و حکمت کارهایش را بفهمند و هیچکس نمیتواند بر او اعتراض کند تا زمانی که دلیل تصرّفاتش را نمیداند.
همچنین اتّفاق نظر دارند که فرد ماهر در علمی از علوم یا فنّی از فنون یا یکی از حرفهها، گاهی اوقات، کارهایی را انجام میدهد که افراد ناآگاه به آن علم یا فن و حرفه، دلیلش را نمیدانند.
و ناآگاهی آنان دلیل نقصان و نادرستی آن علم یا فنّ و حرفه نیست.
امور بشر که دارای علم و حکمتی قاصر و ناقصند، اینگونه است، پس افعال بهترینِ داوران و حاکمان و کسی که رحمت و علمش همه چیز را فرا گرفته است، چگونه خواهد بود؟!
اگر بخواهیم از اسرار قضا و قدر آگاه شویم؛ یعنی اسراری که الله تعالی آگاهی از آنها را به خودش اختصاص داده است، قطعاً این تلاش و رنجی بینتیجه خواهد بود و کسی که به دنبال آنچه در توانش نیست، باشد، تلاشش اینگونه است:[41]
کناطح ٍ صخرة ً یوما ً لِیَفلِقَها |
|
فَلم یَضِرها وأوهَی قرنَه الوعلُ[42] |
«مانند بزی کوهی که یک روز بر صخرهای شاخ میزد تا آن را بشکافد، امّا آسیبی به صخره نزد و [بیچاره] شاخ خودش را شکست.»
به طور خلاصه، هدایت و گمراهی در اختیار الله یگانه بوده و او داناتر است که چه کسی را هدایت نماید، چنانچه داناتر است به اینکه رسالتش را به چه فردی بدهد.
مطالب فوق به معنای تعطیل و عدمکاربرد اسباب نیست، بلکه الله ـ اسبابی را تعیین نموده و آنها را وسیلۀ رسیدن به هدایت قرار داده و انسان را از عوامل گمراهی برحذر داشته و بیان نموده که آنها آدمی را به هلاکت میرسانند. در نتیجه، دوباره یادآوری میکنیم که تمامی این امور در اختیار الله متعال است و او از آنچه انجام میدهد، پرسیده نمیشود، ولی مخلوقات در برابر آنچه میکنند، مسؤول هستند.[43]
[1]- نک: التّعریفات، جرجانی، ص 177؛ لوامع الأنوار، سفارینی، ج 1، ص 348؛ رسائل فی العقیدة، محمّد بن عثیمین، ص 37؛ الإیمان بالقضاء والقدر، محمّد حمد، صص 35- 36.
[2]- شفاء العلیل، ابن قیّم، ص 61.
[3]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2653.
[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1632؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2647.
[5]- نک: شفاء العلیل، ص 66؛ تفسیر السّعدی، ج 6، ص 52.
[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2655.
[7]- نک: الإیمان بالقضاء والقدر، ص 76.
[8]- همان، ص 7- 9.
[9]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 262؛ شرح السّنّة، بربهاری، ص 36؛ القضاء والقدر فی الإسلام، فاروق دسوقی، ج 1، ص 368؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 19- 25.
[10]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2653.
[11]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3208؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2643.
[12]- نک: زاد المسیر، ابن جوزی، ج 7، ص 338؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 140؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 572؛ أعلام السّنة المنشورة، حکمی، صص 129- 133.
[13]- نک: زاد المسیر، ج 8، ص 114؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 275؛ فتح القدیر، ج 5، ص 136.
[14]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 8.
[15]- همان، شمارۀ حدیث: 2655.
[16]- همان، شمارۀ حدیث: 2664.
[17]- شرح صحیح مسلم، نووی، ج 1، ص 155.
[18]- فتح الباری، ابن حجر، ج 11، ص 287.
[19]- نک: شرح أصول إعتقاد أهل السّنّة والجماعة، لالکائی، ج 4، ص 705.
[20]- الرّیاض النّاضرة، عبدالرّحمان سعدی، ص 194.
[21]- نک: الشّیخ عبدالرّحمن السّعدی وجهوده فی العقیدة، عبدالرّزّاق بدر، صص 72- 73.
[22]- نک: جوامع الرّسائل، ابن تیمیّه، ج 2، ص 341؛ درء تعارض العقل والنّقل، ج 8، ص 405.
[23]- مجموع الفتاوی، ابن تیمیّه، ج 8، ص 64؛ طریق الهجرتین، ابن قیّم، ص 170.
[24]- همان، ج 8، ص 97؛ التّحفة المهدیّة فی شرح الرّسالة التّدمریّة، فالح بن مهدی، ج 2، ص 140؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 61- 63.
[25]- مدارج السّالکین، ابن قیّم، ج 2، ص 218؛ الفوائد، ابن قیّم، صص 201- 202.
[26]- نک: مدارج السّالکین، ج 2، صص 166- 199.
[27]- نک: الجامع الصّحیح فی القدر، مقبل الوداعی، صص 11- 12؛ أفول شمس الحضارة الغربیّة من نافذة الإجرام، مصطفی غزال، صص 109- 111؛ لماذا انتحر هؤلاء، تهیّه و بازبینی: هانی خیّر، در این کتاب، ماجراهایی از شخصیتهای سیاسی، نظامی، ادبی، اجتماعی و هنری بیان شده است.
[28]- الهدایة الإسلامیّة، محمّد خضر حسین، صص 84- 98.
[29]- نک: مدارج السّالکین، ج 2، ص 32؛ جامع العلوم والحکم، ابن رجب، ج 1، ص 287؛ دع القلق وابدأ الحیاة، دیل کارنگی، صص 291- 295.
[30]- منهاج السّنّة، ابن تیمیّه، ج 2، صص 109- 112؛ التّبیان فی أقسام القرآن، ابن قیّم، صص 45، 166- 169.
[31]- نک: شفاء العلیل، صص 50- 53؛ الرّیاض النّاظرة، سعدی، صص 125- 126؛ القضاء والقدر، عمر أشقر، صص 83- 84.
[32]- مجموع الفتاوی، ج 8، ص 179؛ إقتضاء الصّراط المستقیم، ابن تیمیّه، ج 2، صص 858- 859.
[33]- منهاج السّنّة النّبویّة، ج 3، صص 65- 78؛ مجموع الفتاوی، ج 8، صص 262- 268؛ إیقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، صنعانی، ص 306؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 130- 135.
[34]- نک: مجموع الفتاوی، ج 8، ص 454؛ إقتضاء الصّراط المستقیم، ابن تیمیّه، ج 2، صص 857- 858.
[35]- نک: الإیمان بالقضاء والقدر، صص 184- 188.
[36]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2664.
[37]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1183، 7368.
[38]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2653.
[39]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1362، 4945؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2647.
[40]- نک: دفع إیهام الإضطراب، محمّد امین شنقیطی، صص 286- 287؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 184- 188.
[41]- نک: العقل والنّقل عند ابن رشد، محمّد أمان، صص 56- 57.
[42]- دیوان اعشی کبیر، ص 61.
[43]- نک: الإختلاف فی اللّفظ، ابن تیمیّه، ص 35؛ الإبانة، ابن بطّه، ج 1، ص 390.