بخش اول:
بعثت و خلاصهای از سیرۀ پیامبر ج
مبحث اول: مقدّمات نبوّت
مبحث دوم: گزیدهای از نسب و زندگی پیامبر ج
مبحث سوم: آغاز وحی
بدون تردید الله تعالی مقدّمات فراوانی را برای پیامبر ج که بیانگر بعثت و نبوّت ایشان بود، آماده ساخت؛ از جمله:
1- دعای ابراهیم، بشارت عیسی و خواب مادر پیامبر ج، آمنه
رسول الله ج در معرّفی خویش میفرمایند: «إِنِّی عَبْدُ اللهِ لَخَاتَمُ النَّبِیِّینَ، وَإِنَّ آدَمَ لَمُنْجَدِلٌ فِی طِینَتِهِ، وَسَأُنَبِّئُکُمْ بِأَوَّلِ ذَلِکَ: دَعْوَةُ أَبِی إِبْرَاهِیمَ، وَبِشَارَةُ عِیسَى بِی، وَرُؤْیَا أُمِّی الَّتِی رَأَتْ»[1]؛ «همانا من بندۀ الله و قطعاً خاتم پیامبران [بودم] درحالی که هنوز آدم در گِل خویش [و بدون روح] بر زمین افتاده بود، و به زودی شما را از نخستین [نشانههای] نبوّتم آگاه خواهم کرد؛ یعنی دعای پدرم؛ ابراهیم و بشارت عیسی به [بعثت] من و خوابی که مادرم دید.»
توضیح حدیث فوق: پیامبر ج فرمودند: من نتیجه و مصداق دعای ابراهیم خلیل هستم، زیرا او وقتی پایههای کعبه را در مکّه مینهاد و پسرش؛ اسماعیل نیز با وی بود، اینگونه دعا میکرد:
﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ﴾ [البقرة: 127-129]
«و [به یاد آورید] هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانۀ [کعبه] را بالا میبردند [و میگفتند]: پروردگارا! از ما بپذیر، همانا که تو شنوای دانایی. پروردگارا! ما را فرمانبردار خودت قرار بده، و از فرزندانمان امّتی مطیع خود [پدید آور] و شیوۀ عبادتمان را به ما نشان بده و توبۀ ما را بپذیر که قطعاً تو توبهپذیر مهربانی. پروردگارا! در میان این افراد پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند، و ایشان را کتاب و حکمت بیاموزد و آنان را پاکیزه کند، که همانا تو پیروزمند حکیمی.»
بنابراین الله متعال دعای ابراهیم و اسماعیل إ را اجابت نمود و پیامبر خاتم؛ یعنی محمّد ج از فرزندان ایشان بودند.
همانگونه که رسول الله ج فرمودند: «من بشارت عیسی هستم»، سیّدنا عیسی ÷ نیز مژدۀ نبوّت و بعثت محمّد ج را داد و در قرآن کریم میخوانیم:
﴿وَإِذۡ قَالَ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ﴾ [الصّف: 6]
«و [به یاد آور] هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای بنیاسرائیل! همانا من فرستادۀ الله به سوی شما هستم، آنچه از تورات که پیش از من بوده را تصدیق میکنم و [نیز] مژدهدهنده به رسولی هستم که پس از من میآید و نامش احمد است.»
عیسی ÷ آخرین پیامبر بنیاسرائیل بود و پس از وی، پیامبر دیگری تا زمان نبوّت محمّد ج، مبعوث نگردید. سیّدنا عیسی به آمدن پیامبری به نام احمد بشارت داد و این اسم یکی از نامهای پیامبرمان؛ محمّد ج است.
«خواب مادر پیامبر ج» نیز اینگونه بود که مادر ایشان خواب صادقانهای دید و زمانی که موقع زایمانش فرا رسید و محمّد ج را به دنیا آورد، نوری را در برابر چشمانش احساس کرد که آن نور، بصری در سرزمین شام را برایش روشن و نمایان کرد.[2]
2- بعثت پیامبر ج در میان قوم عرب
در آن زمان، با وجود امّیبودن، بتپرستی و غلبۀ ویژگیهای بادیهنشینی همچون تفرقه و قیبلهگرایی؛ این قوم بر سایر اقوام برتری داده شدند و برای این اصلاح عام معنوی و مدنی که دین اسلام مشتمل بر آن بود، انتخاب گشتند.
علاوه بر این، قوم عرب مشهور و ممتاز به استقلال فکری و گسترش آزادی فردی بودند.
آنان از لحاظ زیرکی، استقلال اراده، عزّت نفس، دلیری و قدرت جسمی و قلبی، منحصر به فرد به شمار میرفتند.
این قوم نزدیکتر به رعایت عدالت در میان مردم بودند.
و نیز در اوج فصاحتِ زبانی و بلاغت گفتاری قرار داشتند و این موضوع باعث میشد که آمادۀ تأثیرگذاری و تأثیرپذیری با دلایل عقلی، معانی بلاغی، شعری و ادبی، سخنگفتن از تمامی علوم الهی و شرعی، فنون عقلی و علوم هستی باشند درحالی که ملّتهای دیگر، بر اثر تعصّبات دینی و مذهبی و دشمنیهای نژادی، وحدتشان را از بین برده بودند.
مهمترین ویژگی ممتاز عرب این بود که فطرت آنان از سایر ملّتها سالمتر و پاکتر باقی مانده بود، علیرغم اینکه شهرنشینان در هر فنّ و حرفهای، از آنان جلوتر و پیشرفتهتر بودند.
اصلاح و تزکیۀ اسلامی مبتنی بر اصلاح نفس بهوسیلۀ استقلال عقل و اراده و تهذیب اخلاق بهوسیلۀ بهسازی آنچه در زمین است؛ مانند معدن و گیاه و حیوان، صورت میگیرد.
به همین سبب، الله ـ این امت را برای اصلاح مهم و بزرگی که محمّد ج آورد، انتخاب نمود.[3]
نسب ایشان از بهترین و اصیلترین نسبها بود، چنانکه الله تعالی میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِیمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [آلعمران:33]
«بدون تردید الله متعال آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران † را بر جهانیان برگزید.»
در صحیح مسلم، از واثله بن أسقع س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ اللهَ اصْطَفَى کِنَانَةَ مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ، وَاصْطَفَى قُرَیْشًا مِنْ کِنَانَةَ، وَاصْطَفَى مِنْ قُرَیْشٍ بَنِی هَاشِمٍ، وَاصْطَفَانِی مِنْ بَنِی هَاشِمٍ»[4]؛ «همانا الله متعال کنانه را از میان فرزندان اسماعیل ÷، قریش را از بین کنانه، بنیهاشم را از قریش و مرا از میان بنیهاشم برگزید.»
از آنجا که بنیهاشم دارای فضایل و مکارم بودند و بهترین مردم در زمان فتنهها و بخشندهترین آنان به مسکینان و یتیمان به شمار میرفتند، الله ﻷ آنان را انتخاب کرد.
لقب بنیهاشم بر عمرو بن عبدمناف اطلاق گشت، چون نخستین فردی بود که نان را تکّهتکّه کرد و با خورشت مخلوط نمود و برای افرادی که دچار قحطی شده بودند، آبگوشت -غذایی خوشمزّه- ساخت. هر ساله تمام کسانی که برای مراسم حج به مکّه میآمدند، از سفرۀ وی غذا میخوردند و این سفره در تمامی شرایط -خوشی و ناخوشی- گسترده بود و هرگز برچیده نمیشد.
فرزند هاشم؛ یعنی عبدالمطّلب پدربزرگ پیامبر ج، بر این کار هاشم افزود و او حیوانات وحشی و پرندگان آسمان را نیز غذا میداد. همچنین نخستین فردی بود که در غار حرا، به عبادت پرداخت و نقل شده که نوشیدن شراب را بر خودش حرام و ممنوع ساخت.
به طور خلاصه، خاندان رسول الله ج با دارابودن اخلاقی والا و بخششها و فضایلی عملی و باطنی، بر سایر افراد قومشان برتری داشتند و سپس الله تعالی سیّدنا محمّد ج را از میان بنیهاشم برگزید و بهترینِ فرزندان آدم و سرور آنان گشت.[5]
4- دستیابی پیامبر ج به والاترین درجۀ اخلاقی
الله تعالی ایشان را بر صفاتی نیکو و ویژگیهایی پسندیده آفریده بود؛ پیامبر ج پیش از نبوّت، برترین فرد قوم خویش و بلکه بهترین انسانها از لحاظ زیرکی، داشتن فطرتی پاک و اخلاقی نیکو بودند.
همچنین مشهور به صداقت، امانتداری و آداب و رفتار عالی و زیبا بوده و به همین سبب، پیش از نبوّت نیز از جایگاه والایی برخوردار بودند تا جایی که لقب «امین» را به ایشان دادند.
رسول الله با همین ویژگیها بزرگ شدند و در جسم پاک و نفس پاکیزۀ ایشان، تمامی نیروها کامل گشت، امّا هرگز به دنبال مال و آوازه نبوده و چشم به مقام و شهرت ندوختند، تا اینکه وحی پروردگار جهانیان به نزدشان آمد. این موضوع اندکی بعد، بیان خواهد شد.[6]
5- امّیبودن پیامبر ج که خواندن و نوشتن نمیدانستند
این مورد، یکی از بزرگترین مقدّمات و دلایل بر صداقت نبوّت ایشان است؛ مردی که هرگز کتابی نخوانده و خطّی ننوشته و شعر و نثری بر زبان نیاورده و در میان آن امّت امّی رشد نموده است، دعوتی بزرگ و شریعتی آسمانی و عادلانه میآورد که هرج و مرج اجتماعی را ریشهکن کرده و برای پیروانش، سعادت ابدی را ضمانت میکند و آنان را از اسارت بردگی برای غیرالله، نجات میدهد.
تمامی این موارد، از مقدّمات و نشانههای صداقت نبوّت است.[7]
6- پرورش رسول الله ج در مکّۀ مکرّمه
شهر پاکی که الله ـ آن را برای ساخت نخستین خانۀ توحید و عبادتِ خالصانه و عبادات سالم برگزید.
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ﴾ [آلعمران: 96]
«همانا نخستین خانهای که برای [عبادت] مردم قرار داده شده، همان است که در مکّه وجود دارد، درحالی که پربرکت و [مایۀ] هدایت جهانیان است.»[8]
مبحث دوم:
گزیدهای از نسب و زندگی
پیامبر ج
محمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، که عدنان از قوم عرب و عرب از اولاد اسماعیل بن ابراهیم إ است.[9]
نام مادر پیامبر ج، آمنه؛ دختر وهب بن عبد مناف بن زهره است و زهره، برادرِ پدربزرگ رسول الله ج بود.
پدر پیامبر ج با آمنه ازدواج کرد و به همراه وی، سه روز در خانۀ اقوام آمنه ایستاد و دیری نپایید که باردار شد، امّا احساس سنگینی و ویار [تغییر اشتها و درخواست برخی از خوراکیها] نکرد، چنانکه عادت زنان نیرومند و سالم اینگونه است.[10]
زمانی که مادر ایشان، باردار شد، خوابی دید، و این مطلب، قبلاً بیان گردید.
در سال 571 م موافق با عام الفیل، رسول الله ج با آفرینشی کامل، چهرهای زیبا و جسمی سالم به دنیا آمدند.[11]
هنوز به دنیا نیامده بودند که پدر ایشان وفات کرد و از این رو، پدربزرگشان؛ عبدالمطّلب سرپرستی پیامبر را بر عهده گرفت و مادرشان، سه روز ایشان را شیر داد و پس از آن، عبدالمطّلب محمّد ج را به حلیمۀ سعدیه سپرد تا ایشان را شیر دهد.
شرخوارگی پیامبر ج در میان بنیسعد
قوم عرب عادت و رسم داشتند که فرزندانشان را به زنان شیرده بادیهنشین میسپردند، زیرا در بادیه، اسباب رشد و پرورش سالم جسمی وجود داشت.[12]
بدون تردید حلیمۀ سعدیه امور عجیبی را از این شیرخوار مشاهده نمود؛ از جمله اینکه وی با همسرش بهوسیلۀ مادهالاغی لاغر و بسیار کُند رفتار، به مکّه آمد و در راه بازگشت از مکّه، درحالی که پیامبر ج را در بغل داشت، این الاغ به سرعت میدوید و تمامی مرکبها را پشت سر میگذاشت و باعث تعجّب همسفران او شد.
حلیمه میگوید که سینهاش، شیری نداشت و کودک شیرخوارش از شدّت گرسنگی، همواره گریه میکرد، امّا همین که محمّد ج سینهاش را به دهان گرفت، بسیار پرشیر شد، به گونهای که سیّدنا محمّد ج و کودکش را شیر میداد و هردو سیر میشدند.
همچنین نقل میکند که سرزمین قومش؛ بنیسعد خشک و بیآب و علف بود و زمانی که شیردهی این کودک نصیبش شد، سرزمین آنها سرسبز و خرّم گشت و حیواناتشان زیاد گشت و نداری و فقرشان تبدیل به آسایش و راحتی شد.
پس از دو سال، حلیمه پیامبر ج را به مادر و پدربزرگ ایشان که در مکّه بودند، تحویل داد، امّا از مادر رسول الله ج خواست و اصرار کرد که اجازه دهد دوباره سیّدنا محمّد ج نزد وی بمانند، چون برکتهای پیامبر ج را برای خویش مشاهده نموده بود. در نتیجه، آمنه موافقت کرد و حلیمه باری دیگر با این کودک به سرزمینش بازگشت درحالی که دلش لبریز از شادی بود.
پس از دو سال دیگر؛ یعنی وقتی محمّد ج 4 ساله بودند، حلیمه ایشان را به مادرشان تحویل داد و آمنه تا زمان وفات خویش، سرپرستی پیامبر ج را بر عهده گرفت و در آن هنگام، رسول الله ج 6 ساله بودند. عبدالمطّلب نیز دو سال سرپرستی ایشان را بر عهده داشت و سپس از دنیا رفت و پیش از وفاتش، سفارش پیامبر ج را به فرزندش ابوطالب؛ عموی رسول الله ج کرد و او همانگونه که از خانوادهاش، مواظبت مینمود، از سیّدنا محمّد ج نیز نگهداری کرد.[13]
ابوطالب به سبب فقر و نداری، زندگی سختی داشت و از این رو، پیامبر ج در رفاه و آسایش بزرگ نشدند و میتوان گفت که این مورد، لطف و احسان الهی به این پیامبر بزرگ بود.
رسول الله ج از زمانی که در میان بنیسعد زندگی میکردند، به همراه برادران رضاعی خویش، مشغول گوسفندچرانی بوده و برای ساکنان مکّه، گوسفند میچراندند و با گرفتن مزد، از عهدۀ خویش برمیآمدند و عمویشان را برای نفقه به زحمت نمیانداختند.
سفر پیامبر ج با عموی خویش به شام و دیدار با بحیرای راهب
رسول الله ج به همراه عمویشان؛ ابوطالب برای تجارت، به سرزمین شام رفتند درحالی که سنّ ایشان 12 سال و 2 ماه و 10 روز بود. در آنجا، بحیرای راهب پیامبر ج را دید و پس از اینکه مهر نبوّت را در میان دو شانۀ محمّد ج مشاهده نمود، به عموی ایشان مژده داد و وی را از دشمنی یهود علیه رسول الله ج برحذر داشت.
سفر تجاری پیامبر ج با اموال أمّ المؤمنین خدیجه ل
ایشان باری دیگر با مال خدیجهI؛ دختر خویلد به قصد تجارت، سفر نمودند و أمّ المؤمنین خدیجه بیشتر از آنچه به دیگران میداد، به رسول الله ج بخشید، زیرا در این تجارت، منافع فراوانی حاصل شد و بلکه منجر به سعادت وی در دنیا و آخرت گشت.
خدیجه ل داناترین و کاملترین زن در میان قبیلۀ قریش بود، به گونهای که در دورۀ جاهلی، ملقّب به «طاهره» گشت، زیرا خویشتندار و پاکدامن و برخوردار از فضایل آشکاری بود.
ازدواج رسول الله ج با أمّ المؤمنین خدیجه ل
با توجّه به سخنان بردۀ خدیجهI؛ یعنی میسرة دربارۀ اخلاق والا و فضایل برتری که در سفر به شام، از محمّد ج دیده بود و نیز به سبب بشارت بحیرا به عموی پیامبر ج در نخستین سفر ایشان به شام، خدیجه ل به پیامبر ج علاقهمند شد و مشتاق ازدواج با ایشان گشت. او قبلاً ازدواج کرده و شوهرش از دنیا رفته بود و در نتیجه، این ازدواج مبارک صورت گرفت درحالی که پیامبر ج 25 ساله و أمّ المؤمنین خدیجه ل تقریبا 40 ساله بودند.
رسول الله ج در زندگی خدیجهI، همسر دیگری نگرفتند و أمّ المؤمنین خدیجه را از همه بیشتر دوست داشتند. خدیجه ل 10 سال پس از بعثت وفات نمود و پیامبر ج از وی بسیار یاد میکردند و از طرف او، صدقه داده و به دوستانش، هدیه میدادند. وی تمامی فرزندان رسول الله ج را به دنیا آورد مگر ابراهیم که از کنیزک ایشان؛ ماریه قبطی بود.
مطالب قبلی، مختصری از اخبار و سیرۀ پیامبر ج پیش از بعثت و شروع وحی بود.[14]
پیامبر ج بزرگ شدند و زمانی که به مرز 40 سالگی رسیدند و نیروی عقلی و جسمی ایشان کامل گشت، نخستین نشانههای وحی، خوابهای صادقانه بود که هر خوابی میدیدند، همچون روشنی صبح همانگونه که در خواب دیده بودند، آشکار میشد.
خلوت پیامبر ج در غار حرا و نزول وحی
سپس رسول الله ج علاقهمند به خلوت و تنهایی شده و به غار حرا در مکّۀ مکرّمه میرفتند و در آنجا چندین شبانهروز، به عبادت پرداخته و سپس نزد أمّ المؤمنین خدیجه ل بازگشته و خوراکی و نوشیدنی برمیداشتند. پیامبر ج بر همین حالت بودند تا اینکه حقیقت با نزول قرآن کریم در ماه رمضان، به ایشان رسید و جبرئیل ÷ برای رسول الله ج نمایان شد و نخستین آیات قرآن را از جانب پروردگار، به پیامبر ج تعلیم داد. او گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ﴾، پیامبر ج فرمودند: «ما أنا بقارئ»؛ «من [که] خواننده نیستم [و نمیتوانم بخوانم].» جبرئیل ÷ دوباره گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ﴾ و محمّد ج فرمودند: «ما أنا بقارئ»؛ «من [که] خواننده نیستم [و نمیتوانم بخوانم].» مرتبۀ سوم نیز همین درخواست و پاسخ تکرار شد و جبرئیل ÷ پس از هریک از پاسخهای فوق، پیامبر ج را به سینهاش میچسباند و محکم فشار میداد تا جایی که ایشان به زحمت و سختی میافتادند.
وقتی سیّدنا جبرئیل در مرحلۀ سوم، پیامبر ج را رها کرد، نخستین آیات نازلشده از قرآن را بر رسول الله ج تلاوت نمود:
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّکَ ٱلۡأَکۡرَمُ٣ ٱلَّذِی عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ یَعۡلَمۡ﴾ [العلق: 1-5]
«[ای پیامبر!] بخوان به نام پروردگارت که [هستی را] آفرید. [همان پروردگاری که] انسان را از خون بسته آفرید. بخوان، و پروردگارت [از همه] بزرگوارتر است. [همان] کسی که بهوسیلۀ قلم [نوشتن] آموخت. به انسان آنچه را نمیدانست، آموخت.»
با این آیات مهم که فرمان به فراگیری علم میدهد و ابتدای آفرینش انسان را روشن میسازد، نزول وحی بر پیامبر ج شروع شد و ایشان درحالی که دلشان میلرزید، امّا کاملاً استوار و محکم بودند، به نزد همسر خویش؛ خدیجه ل بازگشته و فرمودند: «زَمِّلُونِی، زَمِّلُونی»؛ «مرا [با پارچهای] بپوشانید، مرا بپوشانید.» خدیجه ل این کار را انجام داد تا ترس و لرزش جسم ایشان از بین رفت و أمّ المؤمنین خدیجه را باخبر ساخته و فرمودند: «لَقَدْ خَشِیتُ عَلَى نَفْسِی»؛ «بدون تردید برای خودم نگران شدم.»
امّا خدیجه ل گفت: «هرگز، سوگند به الله متعال که او تو را رسوا و خوار نخواهد ساخت، زیرا صلۀ رحم را اجرا میکنی، مشکلات [دیگران] را به دوش میکشی، به [افراد] مستمند کمک میکنی، مهماننواز هستی و در سختیها، مردم را یاری مینمایی.»
این زن عاقل استدلال نمود فردی که برای مردم خیر و خوبی میخواهد، هرگز الله تعالی وی را خوار نخواهد کرد و سنّت الهی میطلبد که پاداش از جنس عمل باشد.
سپس أمّ المؤمنین خدیجه به همراه پیامبر ج نزد پسرعموی خویش؛ ورقه بن نوفل رفت که وی در دوران جاهلیّت مسیحی شده بود و انجیل را به زبان عبری مینوشت و بر اثر پیری، نابینا گشته بود. خدیجه ل به او گفت: سخنان محمّد ج را بشنو. ورقه پرسید: ای پسرِ برادرم! چه دیدی؟ رسول الله ج آنچه مشاهده کرده بودند را به او خبر دادند و ورقه گفت: این همان ناموسی[15] است که بر موسی ÷ نازل شد، ای کاش من جوان میبودم و ای کاش زمانی که قومت تو را بیرون میکنند، من زنده باشم!
پیامبر ج فرمودند: «أَوَمُخرجیَّ هُم؟!»؛ «آیا آنان مرا بیرون میکنند؟!» ورقه پاسخ داد: «آری، هرگز کسی مثل آنچه تو آوردی را نیاورده، مگر اینکه با وی دشمنی شده و اگر تا آن زمان زنده بمانم، تو را با تمام وجود کمک خواهم کرد.» پس از آن، ورقه وفات نمود و وحی مدّتی قطع گردید.[16]
به مدّت 3 سال، وحی نازل نشد و در این زمان، آمادگی پیامبر ج زیاد گشت و اشتیاق و علاقۀ ایشان، شدّت گرفت.
پیامبر ج میفرمایند: «بَیْنَا أَنَا أَمْشِی، سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ، فَرَفَعْتُ بَصَرِی قِبَلَ السَّمَاءِ، فَإِذَا المَلَکُ الَّذِی جَاءَنِی بِحِرَاءٍ، قَاعِدٌ عَلَى کُرْسِیٍّ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فَجُئِثْتُ[17] مِنْهُ، حَتَّى هَوَیْتُ إِلَى الأَرْضِ، فَجِئْتُ أَهْلِی فَقُلْتُ: زَمِّلُونِی زَمِّلُونِی»[18]؛ «در حالی که راه میرفتم، ناگهان صدایی از آسمان شنیدم، چشمانم را به سمت آسمان بلند کردم، همان فرشتهای که در غار حراء نزدم آمد را دیدم که بر روی صندلی موجود در بین آسمان و زمین، نشسته بود. من از این [صحنه] ترسیدم و بر زمین افتادم. سپس نزد خانوادهام آمده و گفتم: مرا [با پارچهای] بپوشانید، مرا بپوشانید.»
رسول الله ج فرمودند که از این ماجرا ترسیدند، امّا این وحشت کمتر از ترس موجود در نخستین مرحلۀ وحی بود. سپس به خانه بازگشته و با لباس یا پارچهای پوشانده شدند.
پس از آن، الله ﻷ آیات زیر را بر ایشان نازل فرمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ وَرَبَّکَ فَکَبِّرۡ٣ وَثِیَابَکَ فَطَهِّرۡ٤ وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ﴾ [المدّثّر: 1- 5]
«ای جامه بر سر کشیده! برخیز و بیم ده و پروردگارت را بزرگ شمار و لباسهایت را پاکیزه دار و از پلیدی دوری کن.»
یعنی ای جامه به خود پیچیده! برخیز و مردم را بهوسیلۀ قرآن کریم، بیم بده و دعوت و رسالت الهی را به آنان برسان و لباس و اعمالت را از آلودگیهای شرک پاک نما و از بتها دوری کن و از مشرکان و بتپرستان، بیزار و متنفّر باش.
پیدرپی نازلشدن وحی و رساندن دعوت و پیام الهی توسّط پیامبر ج
سپس وحی شدّت گرفت و پشت سر هم نازل میشد و رسول الله ج رسالت و دعوت پروردگار خویش را به مردم میرساندند، زیرا الله تعالی ایشان را از طریق وحی، فرمان داده بود تا مردم را به پرستش الله یگانه و پذیرش دین اسلام فرا خوانند؛ همان دینی که الله أ آن را برای مردم پسندید و ادیان دیگر را منسوخ ساخت. بنابراین پیامبر ج مردم را براساس حکمت و موعظۀ نیک و مجادله و مناقشه به روش احسن، برای پرستش الله بیهمتا و پذیرش دین اسلام فرا میخواندند.[19]
نخستین افرادی که دعوت رسول الله ج را پذیرفتند، أمّ المؤمنین خدیجه از میان زنان، ابوبکر صدّیق از بین مردان و علّی بن أبیطالب از میان کودکان بودند. پس از آن، مردم پیدرپی مسلمان میشدند و در نتیجه، اذیّت و آزار مشرکان علیه رسول الله ج زیاد گشت و ایشان را از مکّه بیرون کردند و یارانشان را با سختترین شکنجهها اذیّت نمودند. بنابراین پیامبر ج به مدینه هجرت کردند و نزول وحی ادامه یافت و محمّد ج به دعوت و جهاد و فتوحات خویش ادامه داده تا اینکه پیروزمندانه به مکّه بازگشته و آنجا را فتح کردند.
سپس الله ﻷ دین را برای ایشان کامل ساخت و چشمان پیامبر ج را با عزّت و قدرت اسلام و پیروزی مسلمانان، خنک کرد و بالاخره در سنّ 63 سالگی از دنیا رفتند که از این 63 سال، 40 سال پیش از نبوّت و 23 سال در زمان نبوّت و رسالت ایشان بود.[20]
الله متعال رسالتهای آسمانی را با دین اسلام و رسالت پیامبر ج به پایان برد و اطاعت از ایشان را بر تمامی انسانها و جنّیان واجب گرداند؛ هرکس از رسول الله ج پیروی نماید، در دنیا خوشبخت میگردد و در آخرت، وارد بهشت میشود، امّا کسی که نافرمانی کند، در دنیا بدبخت شده و در آخرت، وارد دوزخ میگردد.
پس از وفات پیامبر ج، صحابه ش راهشان را ادامه داده و دعوتشان را به مردم رساندند و بهوسیلۀ اسلام، کشورها را فتح نمودند و دین حق را در سرتاسر دنیا منتشر و گسترش دادند.
دین رسول الله ج تا قیامت باقی خواهد ماند.
پس دیدگاه تو دربارۀ این فرد أمّی که در میان افراد أمّی پرورش یافت و دست به چنین اصلاحی زد، چیست؟ اصلاحی که تاریخ تمامی بشر را در زمینۀ احکام و سیاست و سایر امور دینی و دنیوی تغییر داد! و این اصلاح به همراه زبان وی، در مدّت یک قرن، از حجاز به دورترین و آخرین مرزهای اروپا و آفریقا از سمت غرب و به مرزهای چین از سمت شرق رسید و تمامی ملّتها در برابرش سر فرود آوردند و دولتها خوار و ذلیل شدند و قبل از جسمها، دلها به آن روی آورده و نتیجۀ تمامی فتوحاتش، تمدّن، آبادانی، عدالت، رحمت و پیدایش علوم عقلی و تجربی بر دستان این امّت بود؛ امّتی که فاصلۀ چندانی با دوران أمّیّت خویش نداشتند و امّتی که قرآن کریم آنان را تزکیه نمود و فهماند که اصلاح انسان منجر به اصلاح جهان و هستی میشود. پس آیا امکان دارد این موارد بوسیلۀ چیزی غیر از وحیِ پروردگار حکیم و علیم و تأییدی آسمانی از سوی آفریدگار عزیز و قدیر و رحیم، صورت گرفته باشد؟![21]
[1]- نک: المسند، شمارۀ حدیث: 17280؛ دلائل النّبوّة، بیهقی، ج 1، صص 80- 82؛ الرّوض الأنف، سهیلی، ج 1، ص 290.
[2]- دلائل النّبوّة، بیهقی، ج 1، صص 80- 84؛ خلاصة السّیرة النّبویّة والدّعوة الإسلامیّة، محمّد رشید، صص 13- 14.
[3]- نک: خلاصة السّیرة النّبویة، صص 3- 7.
[4]- صحیح مسلم؛ شمارۀ حدیث: 2276.
[5]- نک: الفصول فی سیرة الرّسول، ابن کثیر، صص 5- 7؛ خلاصة السّیرة النّبویّة، صص 10- 11.
[6]- نک: خلاصة السّیرة، صص 17- 19.
[7]- همان، ص 25.
[8]- أخبار مکّة فی قدیم الدّهر وحدیثه، فاکهی (126)، ج 5، ص 190.
[9]- نک: جوامع السّیرة، ابن حزم، صص 4- 6؛ الرّوض الأنف، ج 1، صص 23- 38، در این کتاب، نسب پیامبر ج به تفصیل بیان گشته و اسامی مذکور، توضیح داده شدهاند؛ حدائق الأنوار ومطالع الأسرار، ابن دیبع، ج 1، ص 94؛ سبل الرّشاد فی هدی خیر العباد، ج 1، صص 235- 322؛ خلاصة السّیرة، صص 11- 12؛ محمّد رسول الله، احمد تیمور پاشا، ص 28؛ موسوعة نضرة النّعیم فی مکارم أخلاق الرّسول الکریم، ج 1، ص 192.
[10]- نک: خلاصة السّیرة، صص 13- 14؛ السّیرة النّبویّة الصّحیحة، أکرم عمری، ج 1، صص 90- 91.
[11]- نک: حدائق الأنوار، ابن دیبع شافعی، ج 1، ص 29؛ خلاصة السّیرة، ص 14؛ فقه السّیرة، محمّد غزالی، تخریج احادیث: شیخ آلبانی، صص 58- 63.
[12]- جوامع السّیرة النّبویّة، ابن حزم اندلسی، صص 6- 7؛ الرّوض الأنف، ج 1، صص 278- 286 و 297.
[13]- نک: الرّوض الأنف، ج 1، صص 300- 301؛ أعلام النّبوة، ماوردی، صص 248- 249.
[14]- نک: سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3620؛ دلائل النّبوّة، ج 1، صص 90- 92؛ الرّوض الأنف، ج 1، صص 313- 318 و 322- 335؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج 1، ص 226؛ خلاصة السّیرة، صص 15- 16؛ محمّد رسول الله، احمد تیمور پاشا، صص 35- 36؛ فقه السّیرة، غزالی، صص 68- 69.
[15]- ناموس یعنی رازدار پادشاه و بنا بر قولی، صاحب راز خیر و جاسوس صاحب راز شر را گویند؛ نک: الرّوض الأنف، ج 1، ص 408.
[16]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4953؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 161؛ الرّوض الأنف، ج 1، ص 396؛ خلاصة السّیرة، صص 19- 20.
[17]- به معنای «ترسیدم» است؛ نک: النّهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج 1، ص 228.
[18]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3238؛ الرّوض الأنف، ج 1، صص 420- 422.
[19]- نک: خلاصة السّیرة، ص 21.
[20]- نک: جوامع السّیرة، صص 6- 7.
[21]- نک: خلاصة السّیرة، صص 30- 31.