مبحث سوم:
سخنان منصفین غیرمسلمان دربارۀ محمّد ج
هر فرد عاقل و منصفی قطعاً از بزرگی پیامبر ج شگفتزده میشود و آنچه را ایشان آوردهاند، تصدیق مینماید، زیرا
دلایل فراوانی بیانگر بزرگی و گویای صداقت
رسول الله ج است.
بدون تردید گواهی مخالفان ارزش زیادی دارد، چنانکه میگویند: فضیلت، چیزی است که دشمنان گواهی به خوبی و صحّتش دهند.
در ادامه، برخی از سخنان و گواهی تعدادی از فیلسوفان و اندیشمندان غیرمسلمان؛ مسیحی و ... بیان میگردد.
1- گواهی فیسلوف مشهور انگلیسی «توماس کارلایل»
برندۀ جایزۀ صلح نوبل: میتوان گفت که این گواهی، مشهورترین و بزرگترین شهادت یک نویسندۀ غربی است، به گونهای که انسان گمان میکند فردی مسلمان و آگاه از شرایط پیامبر ج آن را نوشته است.
اکنون گزیدهای از سخنان کارلایل که در کتاب «الأبطال» خطاب به قوم خویش؛ نصاری گفته است، بیان میگردد: «بزرگترین ننگ و رسوایی این است که فرد معاصر به اینکه گفته شود دین اسلام دروغ است و محمّد ج فریبکار و دروغپرداز بوده، گوش دهد.
بر ماست که علیه این شایعات و سخنان پست و خجالتآور مبارزه کنیم، زیرا رسالتی که پیامبر ج به سرانجام رساند، به مدّت 12 قرن است که چراغی روشن برای 200 میلیون انسان بوده و آیا کسی از شما گمان میکند این رسالتی که میلیونها نفر غیرقابل شمارش با آن زندگی کرده و مردهاند، دروغ و فریب است؟!
من هرگز نمیتوانم چنین دیدگاهی را بپذیرم و اگر دروغ و نیرنگ این اندازه در میان مخلوق رایج میبود و اینگونه مورد پذیرش قرار میگرفت، قطعاً مردم ابله و دیوانه بودند. پس افسوس که چقدر این باور بد است و چقدر پیروان آن ضعیف و بدبخت هستند!!!
بنابراین بر کسی که میخواهد به حقیقت دست یابد، لازم است که به هیچیک از سخنان این نادانان گوش ندهد و آنها را تصدیق ننماید، زیرا اینها پیامد و نتیجۀ نسلی کافر و بازماندۀ دوران انکار و الحاد بوده و نشانۀ پلیدی دلها و فساد باطن و مرگ ارواح در زندگی جسمهاست.
شاید که جهان دیدگاهی بدتر و ناسپاستر و درناکتر از این ندیده باشد و – ای برادران!- آیا هرگز دیدهاید که مردی دروغگو بتواند دینی را به وجود آورد و آن را به طور آشکار، منتشر سازد؟!
به الله سوگند که مرد دروغگو و معمار غیرماهر نمیتواند خانهای از خشت بسازد و چون از ویژگیهای آهک، گچ، خاک و امثال آن آگاه نیست، آنچه میسازد، خانه نیست، بلکه تودهای از هزینهها و تپّهای از مواد به هم آمیخته خواهد بود.
آری، و امکان ندارد که پایهها و اصولش 12 قرن پابرجا بماند و 200 میلیون نفر در آن جای بگیرند، بلکه باید که ارکانش فرو ریزد و خراب شود و کاملاً از بین برود.»
وی در ادامه میگوید: «بر این اساس، هرگز محمّد ج را مردی دروغگو و نیرنگباز نمیدانیم که بخواهد برای رسیدن به هدف خویش، حیلهها و اسبابی را به کار برد و آروزی رسیدن به مقام پادشاهی یا سلطنت یا سایر امور پست و بیارزش را داشته باشد.
رسالتی که رسول الله ج آورد، فقط حقیقتی روشن و سخن ایشان، قطعاً سخن فردی راستگوست.
هرگز، «محمّد ج دروغگو نیست» و قطعاً او پیامبر دروغین و ساختگی نبوده و این حقیقت، هر باطلی را نابود میکند و دلیل قوم کافر را ردّ و باطل میسازد.
این مطلب را فراموش نکنیم که محمّد ج هرگز در پیش استادی تعلیم نگرفت و در آن دوران، صنعت خط در سرزمین قوم عرب، کار نو و تازهای به شمار میرفت -و سوگند به الله که امّیبودن عرب عجیب است- و محمّد از نور هیچ انسان دیگری بهره نبرد و از سرچشمههای افراد دیگر ننوشید، بلکه همچون تمامی پیامبران و بزرگان دیگر بود؛ همان کسانی که الله ـ آنان را در تاریکیهای زمانه، با چراغهای هدایت راهنمایی کرده است.
ما محمّد ج را در طول زندگیاش، دارای اصل و خاستگاهی ثابت، با عزمی صادق و دوراندیش، بزرگوار و نیکوکار، مهربان، پاک، فاضل، آزاد، جوانمرد، کاملاً جدّی و مخلص میبینیم و با وجود این، بسیار نرمخو، خوشبرخورد، خوشرو، خوشصحبت، همدم و بسا اوقات شوخ و بذلهگو بود و به طور کل، چهرۀ ایشان دارای تبسّمی منوّر و برخاسته از دلی صادق داشت، زیرا تبسّم برخی از مردم همچون رفتار و گفتارشان، دروغین است.»
وی در ادامه چنین میآورد: «محمّد ج عادل، دارای نیّتی صادقانه، باهوش، دلیر، زیرک و تیزیاب، گویی که در میان دو پهلویش، چراغهای هر شبِ تاریکی وجود داشت، خیلی نورانی و از لحاظ فطری، مردی بسیار بزرگ بود و در هیچ مدرسهای علم نیاموخته و هیچ معلّمی ایشان را آموزش نداده و بلکه بینیاز از مدرسه و آموزگار بود.»
مسیحیان متعصّب و ملحد ادّعا میکنند که تنها هدف محمّد ج، شهرت و دستیابی به جاه و مقام بود.
هرگز چنین نیست، سوگند به الله که در دل این فرزند بیابان و صحرا و دوراندیش و بزرگنفس و سرشار از رحمت و خیر و حکمت و هوشیار، افکاری غیر از طمع به دنیا و اهدافی غیر از درخواست جاه و مقام بود. و چرا اینگونه نباشد درحالی که محمّد ج شخصیّتی استوار و بزرگ و مردی از مخلصان و افراد کوشا بود و به همین سبب، الله ـ ایشان را برگزید و قدرت داد. در شرایطی که دیگران به دنبال القاب و صفات دروغین و پست و مقامهای باطل هستند، محمّد ج را میبینی که از دروغ و امور باطل و بیهوده به شدّت دوری مینماید.
پیامبر اسلام ج از لحاظ داشتن نفسی بزرگ و آگاهی به حقایق امور و موجودات، منحصر به فرد بود و بدون تردید اسرار هستی با تمامی اتّفاقات و مظاهرش در جلوی چشمان محمّد ج آشکار میگشت و هیچ باطلی نبود که مانع این کار شود. چنین اخلاصی قطعاً برخوردار از معنویّتی الهی و مقدّس است. زمانی که این مرد سخن میگفت، تمامی گوشها برخلاف میل، به سخنانش گوش میدادند و تمامی دلها بسیار متوجّه بودند و هر سخنی غیر از سخن محمّد ج بیهوده و بیفایده قلمداد میشد و از هر کلام دیگری دوری میگشت.»
تا اینکه میگوید: «بر این اساس، باور و ادّعای ستمگران و مستبدّان که میگویند محمّد ج دروغگو بود را به شدّت رد میکنیم و موافقت با آنان را ننگ و عار و دشنام و کاری پوچ و بیهوده میدانیم و باید که از آن دوری کنیم.»
همچنین میگوید: «دینی که قوم عرب بتپرست به آن ایمان آورده و با دلهای مشتاق خویش آن را نگه داشتند، قطعاً شایسته است که حقیقت باشد و تصدیق شود.
قوانینی که این دین آورده است، قواعد منحصر به فرد و بینظیری به شمار میرود که انسان میتواند به آنها ایمان آورد.
این مورد روح تمامی ادیان است؛ روحی که صورتهای مختلف و متعدّدی به خود میگیرد، امّا در حقیقت، یک چیز است.
با پیروی از این قوانین، انسان پیشوایی بزرگ و عامل به قوانین آفریدگار و تابع آنها و نه فردی ستیزهجو و بیهودهکار که علیه این قوانین مخالفت و مقاومت نماید، میگردد.
بدون تردید دین اسلام علیه آیینهای دروغین و مذاهب باطل به پا خواست و آنها را نابود کرد و مستحقّ این کار بود، زیرا اسلام دینی حقیقی و واقعی است و به محض ظهورش، تمامی بتپرستیهای عرب و جرّ و بحثهای مسیحیان و هرآنچه ناحق بود؛ همچون هیزم سوختهای، محو و نابود گشت.»
وی در ادامه چنین میآورد: «آیا این درغگویان نادان گمان میکنند که محمّد ج شعبدهباز و حیلهگر بود؟!
نه هرگز، هرگز، هرگز آن دلِ گرم و فروزان که مانند تنوری شعلهور و سوزان بود، حیلهگر و شعبدهباز نبوده و بلکه زندگی از دیدگاه محمّد ج، واقعی و این هستی، حقیقتی بزرگ و جذّاب و زیبا به شمار میرفت.»
«چنین سخنان و رفتاری را در محمّد ج؛ برادر مهربان بشریّت و برادر دلسوز تمامی ما و پسرِ پدر و مادر نخستین ما میبینیم.
من محمّد ج را به سبب پاکی او از ریا و نیرنگ دوست دارم و قطعاً وی فرزند صحرا و مردی مستقل از نظر فکری بود. همان چیزی که داشت را بیان میکرد و ادّعای صفتی که در وجودش نبود را نمیکرد. تکبّر نداشت، امّا خوار و ضعیف هم نبود. با سخن آزادانه و آشکار خویش، قیصرهای روم و کسراهای عجم را مورد خطاب قرار داد و آنان را به آنچه در زندگی دنیا و آخرت برایشان لازم است، راهنمایی نمود و ارزش و عزّت خویش را میشناخت.
جنگهای شدیدی که با اعراب انجام داد بیانگر صحنهها و نمونههایی از قدرت و نیز مهربانی و عفو و بخشش وی است و محمّد ج از نبرد علیه آنان پشیمان نبود و به مهربانی و بخشش خویش مباهات نمیکرد.»
او چنین ادامه میدهد: «محمّد ج هرگز فردی بیهودهکار نبود و هیچیک از سخنانش آلوده به لهو و لعب نگشت، بلکه همواره زیان و رستگاری و فنا و بقا را مدّ نظر داشت و در این زمینه، به شدّت مخلص و جدّی و استوار بود.
هرگز پیامبر اسلام ج سخنان و مسائل منطقی و حقایق را به بازی و بیهوده نمیگرفت و از دیدگاه من، این کار از بدترین گناهان و جرمهاست، چون نشانۀ غفلت دل و ندیدن حقیقت و زندگی در شرایط و حالاتی دروغین است.
اسلام دارای صفتی است که من آن را از بهترین و بزرگترین صفات میدانم؛ یعنی همان برابری میان مردم که نشان از صادقترین دیدگاه و صحیحترین نظر دارد. نفس و دل مؤمن متّصل به تمامی ملّتهاست و مرز نمیشناسد و از دیدگاه اسلام، مردم باهم برابرند.»
همچنین میگوید: «نورِ محمّد ج تمامی نواحی را در بر گرفته و بر تمام جهان تابیده و شعاع او شمال را به جنوب و مشرق را به مغرب متّصل کرده است. هنوز یک قرن از ظهور اسلام نگذشته بود که دولت و اقتدار قوم عرب به هند و اندلس کشیده شد و دولت اسلام چندین قرن با نور فضیلت و شرافت، جوانمردی، دلیری، شجاعت و رونقِ حقیقت و هدایت، بر نیمی از کرۀ زمین منوّر و روشن بود.».[1]
یکی از ویزران فرانسه و از حاکمان سابق الجزائر در کتاب «الإسلام» که استاد فتحی زغلول پاشا / آن را به عربی ترجمه کرده است. او میگوید: «بدون تردید قوم عرب پیش از پیامبر اسلام ج، به طور عموم بتپرست بودند و دیدگاه توحیدی خیلی اندک در اذهان خطور میکرد و افرادی که چنین تفکّری داشتند، مشهور به «احناف»[2] بوده که بر آیین ابراهیم ÷ ماندند، ولی تمامی مسیحیان که فرقههای زیادی داشتند، معتقد به اعتقاد تکثیر – تعدّد خدایان- بودند.
محمّد ج آیین این حنفاء را به صورت سطحی فرا گرفت، امّا از آنجا که ذات پیامبر ج بر شوق و علاقۀ به دین آفریده شده بود، این آیین و روش در وجدانش شکل گرفت و تبدیل به اعتقاد و باوری شد که پیش از وی، افراد اندکی به آن رسیده بودند؛ یعنی همان اعتقاد راسخ و استواری که انقلابی کلّی در نوع بشر ایجاد کرد.
کار اشتباهی است که در غیر از آیین و روش حنفاء، به دنبال این اصل و خاستگاه عامّ المنفعه باشیم، زیرا محمّد ج چیزی نمیخواند و نمینوشت، بلکه – چنانچه خودش بارها در توصیف خویش گفته است- پیامبری أمّی بود.
هیچ کس از معاصران پیامبر ج در این ویژگی با ایشان معارضه و مخالفت نکرده و بدون تردید محال است که مردی در شرق علم بیاموزد و مردم از آن آگاه نشوند، چون زندگی تمام شرقیها آشکار و روشن است و نیز آن زمان، در این سرزمینها خواندن و نوشتن رواج نداشت و در نتیجه، معلوم میشود که محمّد ج هیچ کتاب مقدّسی را نخواند و در دینداری خود، به روش و آیینی که پیش از او باشد، دست نیافت، زیرا اگر چنین موضوعی را بپذیریم درحالی که قرآن بخشی از مطالب کتابهای مقدّس را نقل نموده است، به مشکل برمیخوریم. و چگونه امکان دارد که محمّد ج حقیقت آن چیزی که در ذهنش خطور کرده و اعتقاد ثابت دربارۀ یگانگی الله تعالی را از مذهب و دینی قبلی گرفته باشد، به گونهای که در جسم و روحش جای گرفته است؟!
ما میدانیم که محمّد ج پیش از اینکه مبعوث گردد، دچار سختیهای فراوان و رنجهای بزرگی شد. وی دارای نفسی مشتاق و بسیار علاقهمند به دین بود و به همین سبب، نیاز داشت که از مردم فاصله بگیرد تا از پرستش بتها دوری کند و برای اینکه به اندیشه و باور بزرگ توحید بیندیشد، در غار حراء خلوت مینمود و ذهن و فکرش عابدانه و با تلاش فراوان، در دریای تفکّرات سیر میکرد.
مگر این مرد 40 ساله که در اوج زیرکی است، به چه میاندیشد؟! مردی از میان شرقیها که مشهور به قدرت تخیّل و ادراک هستند، نه نهادن مقدّمات و تعلیق نتایج. او همواره و بارها این کلمات را تکرار میکرد: «الله أحد، الله أحد»؛ یعنی الله تعالی یگانه و بیهمتاست؛ همان عباراتی که مسلمانان پس از محمّد ج، آن را همیشه بر زبان میآورند، ولی ما – مسیحیان- این جمله را نمیفهمیم، چون از اندیشۀ توحید دوریم.
همواره فکر و ذهن پیامبر اسلام ج مشغول همین فکر بود و به صورتهای متعدّدی بر زبانش جاری میگشت، چنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾ [الإخلاص: 3- 4]
«نه [فرزندی] زاده و نه زاده شده و هیچکس همانند و همتای او نبوده و نیست.»
کلمات مترادف زبان عربی با معانی روانشان وی را بر تکرار این فکر والا کمک مینمود و از همین افکار و آن عبادت، کلمۀ اسلام و توحید «لا إله إلّا الله» به وجود آمد؛ همان اصل اعتقاد به معبود یگانه، پروردگار بینیاز و منزّه از نواقص؛ اعتقادی قوی که همواره مؤمنان به آن ایمان دارند و به سبب همین، بر قبایل و ملّتهای دیگر برتری مییابند و بدون تردید مؤمنان واقعی آنان هستند، چنانکه خودشان این نام را بر خود نهادهاند. بنابراین پیدایش و ظهور یکدفعۀ این باور به واسطۀ محمّد ج بزرگترین نشانه و واقعۀ زندگی اوست و نیز بزرگترین دلیل بر صداقت وی در رسالت و امانتداری او در نبوّتش به شمار میرود.»
این اندیشمند غربی در ادامه از وحی، اعجازِ بلاغی و معانی قرآن و اعتراف فصیحان به اعجاز آن سخن میگوید و مثلاً از عتبه بن ربیعه و مسیلمه کذّاب نام میبرد و بطلان ادّعایش را ثابت میکند.
سپس چنین میآورد: «اگر فردی بگوید: قرآن کلام الهی نیست و بلکه سخن محمّد است، در هردو حالت باید اعتراف کنیم که هرگز این آیات روشن از فردی مبتکر و مبتدع صادر نشده است، برخلاف دیدگاه افرادی که نبوّت پیامبر اسلام ج را تکذیب میکنند و شاید علّت این کارشان، محدودیّت زبانی باشد که منجر میشود پیامبری که سرشار از امانت و صداقت است را متّهم به دروغ کنیم.»
همچنین میگوید: «بر این اساس، محمّد ج از مبتدعان و کسانی که کتاب دیگران را به خود نسبت میدهند و نیز غارتگر نیست، آنگونه که «سایوس» میگوید و هرگز ما این حقیقت را انکار نمیکنیم و عجیب نیست که آن کتابها در برخی از موارد باهم مشابه باشند؛ بهویژه اگر بیندیشیم که قرآن آمد تا آن کتابها را تکمیل و کامل کند، همانگونه که پیامبر اسلام ج خاتم پیامبران و رسولان است.»
وی چنین ادامه میدهد: «آنچه باید بدانیم این است که قرآن آخرین کتاب آسمانی نازلشده برای مردم بوده و صاحبش خاتم رسولان به شمار میرود. بنابراین پس از قرآن، هیچ کتابی و پس از محمّد ج، هیچ پیامبری نیست و هرگز کلمات و سنّت الهی تغییر نخواند کرد.»
او پس از توضیح و آوردن مطالبی طولانی در تحلیل آنچه گذشت و ردّ اتّهاماتی که خاورشناسان تندرو علیه پیامبر ج زدهاند، میگوید: «به طور خلاصه، دین اسلام به هر شهری که وارد شد، مقام اول را در میان آیینهای مسیحی به دست آورد بدون اینکه در پی محو و نابودی آنها باشد. بنابراین اثبات میگردد که دین اسلام به زور و اجبار منتشر نگشت، بلکه صحیحتر این است که گفته شود: صلح و خوشرفتاری فراوان مسلمانان و نرمی و مهربانی آنان باعث سقوط ممالک غربی شد.»
وی میگوید: «بدون تردید دیانت قرآن در قلوب تمامی ملّتهای یهودی، مسیحی و بتپرست در آفریقای شمالی و بخش بزرگی از آسیا جای گرفت، به گونهای که در سرزمین اندلس، مسیحیان روشنفکری را میبینیم که بدون اجبار و از روی علاقه به اسلام، دینشان را ترک نمودند.»
مختصری از دیدگاه کنت هنری دی کاستری؛ وزیر فرانسوی در کتاب «الإسلام» بیان شد. در مواضع مختلفی از این کتاب، افترائات و دروغهای کشیشان و مبلّغان غیرمسلمان و برخی از خاورشناسان تندرو را رد نموده است؛ همان کسانی که هیچ ارزشی برای انصاف و عدالت قائل نیستند و ناسزاگوییهای بسیاری علیه اسلام و پیامبر ج و قرآن انجام دادهاند. این اندیشمند غیرمسلمان صراحتاً بیان میکند که مسیحی است، ولی عوامل زیر باعث شده که حقیقت را بر زبان آورد:
أ- آزادی عقیده و باور و رعایت انصاف در گفتن حقیقت هرچند برخلاف روش و آیینش باشد؛
ب- قصد داشته که فرانسویها را از حقیقت دین اسلام آگاه نماید تا آن را بفهمند و فریب دروغها و افترائات تبشیریهایی که به اسم و بهانۀ تبلیغ دینشان، اموال آنان را غارت میکنند و کارشان هیچ فایدهای غیر از نابودی اموال فراوان برای برآوردهشدن تمایلات و تکبّر بیحدّ و مرز کشیشان ندارد را نخورند.[3]
3- گواهی استاد «سیدیو» فرانسوی: یکی از بزرگان غرب و وزیر سابق فرانسه
در کتاب «خلاصة تاریخ العرب» که علی پاشا مبارک / آن را به عربی ترجمه کرده است، در مقدّمۀ این کتاب، پس از بیان فضیلت قوم عرب میگوید: «سپس پیامبر اسلام ج آمد و روابط دوستی در میان قبایل جزیرة العرب را برقرار کرد و افکارشان را متوجّه یک مقصد و هدف ساخت، تا جایی که قدرت و تسلّطش از رودخانۀ تاجو – که از اسپانیا و پرتغال میگذرد- تا رودخانۀ گنگ - بزرگترین رودخانۀ هند- ادامه داشت. همچنین نور علوم و تمدّن را در شرق و غرب منتشر ساخت درحالی که اروپائیان آن زمان در تاریکی جهل قرون وسطی میزیستند، گویی که به کلّی آنچه از تاریخ یونان و روم به آنان رسیده بود را فراموش کرده بودند.
عبّاسیان در بغداد، امویان در قرطبه و فاطمیان در قاهره برای پیشرفت فنون تلاش فراوانی کردند، امّا در ادامه دولتشان ضعیف و نابود گردید و شوکت سیاسی خویش را از دست داده و آنان بر سلطۀ دینی خود که در سایر نواحی مملکتشان ادامه یافت، اکتفا نمودند. این افراد علوم و حرفهها و اکتشافاتی داشتند که مسیحیان اسپانیا پس از اخراج مسلمانان، از آنها بهره بردند، همانگونه که ترکها و مغول پس از غلبه بر ممالک آسیا، از علوم و معارف این سرزمین استفاده کردند.»[4]
او میگوید: «اگر سخن کشیشان که میگویند محمّد ج پیامبری منافق و دروغگو بود، صحیح باشد، پس دلیل پیروزیاش چیست؟! و علّت فتوحات و پیروزیهای پیدرپی پیروانش چیست؟! و چرا آنان بر ملّتهایی که هیچ حدّ و مرزی نمیشناختند، چیره میشدند؟! و چگونه میتوان گفت که این موارد بیانگر معجزۀ پیامبر اسلام نیست؟!
آنان در ابتدا معتقد بودند که خواری مسلمانان با معجزهای بسیار نزدیک به وقوع خواهد پیوست و همواره از معجزات کلیسا که با کمترین تناسبی حاصل میشد را میشنیدند و منتظر معجزهای بودند که سرزمین مسیحیان را از نبرد مسلمانان نجات دهد، امّا انتظارشان به درازا کشید و صبرشان تمام شد و انتظارشان بیفایده و بینتیجه ماند.
عجیبتر این است که آن معجزه – اگر نگوییم معجزات- قطعاً در آن دوران به وقوع پیوست و معجزههایی بزرگتر از آنچه کشیشان گمان میکردند، به وجود آمد! چه معجزهای جذّابتر و شگفتانگیزتر از اینکه ببینیم گروهی که تا پیش از این کاملاً گمنام و ناشناخته بودند، به یکباره برای تمامی دنیا شناخته و آشکار گردند و با سرعت بینظیری پیشرفت کنند و با نواحی و مناطق گستردهای بجنگد و آنها را یکی پس از دیگری فتح و تصرّف نمایند و در نتیجه، ساکنان شهرها مطیع و دوستدارشان شوند و با میل و علاقه از هر فراز و نشیبی برای پذیرش دین اسلام روی آورند؟!
اگر بگوییم که مسیحیان به قصد فواید شخصی یا به هدف رهایی از خواری و پستی، دین اسلام را پذیرفتند، باید اعتراف کنیم که قطعاً و بدون تردید بسیاری از مسیحیان با اعتقاد و ایمان قلبی مسلمان شدند.».[5]
5- سخن شاعر فرانسوی «لامارتین»
استاد محمّد کرد علی / در کتاب «المذکّرات» چنین میآورد: «آخرین مطلبی که دربارۀ سیرۀ پیامبر عربی و تحلیل عمل و کردار بزرگ ایشان میخوانیم، سخن شاعر بزرگ فرانسوی "لامارتین" است که میگوید: هرگز مردی از روی اختیار یا اجبار به هدفی والاتر از این نیندیشیده، زیرا هدف مذکور فراتر از توان بشر بوده است؛ یعنی همان نابودی و پایاندادن به خرافاتی که در میان خالق و مخلوق وارد شده است تا الله را برای بنده و بنده را مختصّ الله تعالی قرار دهد و اندیشۀ الوهیّت واقعی و عاقلانه را جایگزین تفکّر بتپرستی مادّیگرا و ناپسند گرداند.
و هرگز کسی نتوانسته مانند محمّد ج در مدّتی کوتاه، انقلابی بزرگ ایجاد کند که همواره در جهان دوام داشته باشد، چون اسلام پس از انتشار توسّط مبلّغان و توانایی موجود، در کمتر از دو قرن نواحی سهگانۀ سرزمین عرب را در برگرفت و در فارس، خراسان، ماوراء النّهر، هندوستان غربی، شام، مصر، حبشه، تمامی سرزمینهای شناختهشدۀ شمال آفریقا، چندین بخش از دریای مدیترانه، اسپانیا و در بخشی از فرانسه، مردم را به پرستش معبود یگانه و بیهمتا فرا خواند.
بنابراین بزرگی هدف، کمبود اسباب و فراوانی نتایج؛ سه دلیل و نشانه از نبوغ و استعداد این فرد به شمار میرود. چه کسی میتواند و جرأت میکند که محمّد ج را به مردی بزرگ از مردان تاریخ معاصر تشبیه نماید؟! کسانی که در دوران معاصر مشهور گشتند، فقط لشکریانی را آماده ساخته و قوانینی را وضع کرده و سرزمینهایی را تأسیس نمودند و فقط توانستند دولتهایی عادی و معمولی تشکیل دهند که تنها مدّتی پس از آنان دوام یافت.
امّا آن مرد لشکریانی را شکست داد، قوانینی را وضع نمود، حکومتهایی تأسیس کرد، در میان ملّتها الفت و دوستی برقرار ساخت، دولتهایی به وجود آورد، میلیونها انسان را در یک سوم جهان آباد متّحد کرد و علاوه بر این، افکار و باورها و اندیشههایی را تغییر داد، کتابی آورد که هریک از حروف و کلماتش قانونی معنوی و شرعی گشت و در تمامی زبانها و نژادها رواج و رونق پیدا کرد و این ویژگی اسلامی ثابت ماند، به خدایان ساختگی پایان داد و مردم را برای باور به معبود یگانه و بیهمتا فرا خواند.
اگر بزرگی تمامی بشر با تمامی مظاهر و نمودهایش، با عظمت و شکوه محمّد ج مقایسه شود، کدامیک بزرگتر خواهد بود؟! آن هم بزرگی محمّد حکیم، خطیب، دعوتگر، قانونگذار، نوآور از لحاظ فکری، مؤسّس آموزههای عقلی و کاملاً عبادی و بینظیر، به وجودآورندۀ 20 مملکت زمینی و یک مملکت و دولت روحی.»[6]
تنها بخش اندکی از مطالب موجود در این زمینه بیان گردید و گواهیهای بیشماری در این باره وجود دارد.[7]
[1]- نک: الإسلام فی نظر أعلام الغرب، حسین عبدالله باسلامه، صص 89- 95؛ محمّد رسول الله – خلاصة سیرته و مقالات نادرة فیها- محمّد حمد، صص 30- 35.
[2]- یعنی همان حنفائی که بر فطرت و توحید باقی ماندند.
[3]- الإسلام فی نظر أعلام الغرب، صص 25- 28.
[4]- همان، ص 29.
[5]- همان، صص 40- 41.
[6]- المذکّرات، محمّد کرد علی، ج 4، صص 1315- 1316.
[7]- برای اطّلاعات بیشتر، نک: الإسلام فی نظر أعلام الغرب، أثر العلماء المسلمین فی الحضارة الأروبیّة، احمد علی ملا، صص 103- 106.