ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مبحث اول:
مفهوم نظام سیاسی در اسلام
برای آگاهی از معنای نظام سیاسی لازم است که ابتدا هریک از کلمات «نظام» و «سیاست» به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرد و پس از آن، ترکیب آن دو و دیدگاه اسلام دربارۀ نظام سیاسی بیان شود. در ادامه، این مباحث تبیین میگردد.
این واژه اسم مصدرِ فعل: نَظَمَ یَنظم نظمًا ونظامًا -اسم مصدر- است.
نظم به معنای جمع و گردآوری است، چنانکه گفته میشود: «نظمتُ اللّؤلؤَ»؛ یعنی آن را در رشته یا نخی جمع کردم.
هر چیزی را که با چیز دیگری متّصل نمایی یا با آن جمع کنی، در حقیقت به آنها نظم دادهای.
نظام یعنی آنچه اشیاء یا ... در آن جمع شوند؛ همچون نخ و غیره.
نظام هر چیزی، اصل و معیارش بوده و جمع نظام، أنظمه، أناظیم و نظم میشود.
انتظام به معنای هماهنگی و تناسب است.[1]
گاهی اوقات، اصطلاح نظام بر احکامی که در یک موضوع هستند و معیار و اصل آن موضوع به شمار میروند، اطلاق میگردد؛ گویی دانههای مرواریدند که در یک رشته چیده شدهاند.[2]
سیاسی منسوب به سیاسة؛ مصدر فعل «ساسَ یَسوسُ» است.
سیاست و سَوس به معنای ریاست، طبیعت و سرشت است.
سیاست یعنی انجام یک کار به طور شایسته و لازم.
چنانکه گفته میشود: ساسُوهم سَوسًا، و زمانی که فردی را رئیس گروهی قرار دهند، میگویند: سَوَّسُوه، وأساسُوه. ساسَ الأمر سیاسةً؛ یعنی آن را انجام داد، وسَوَّسه القومُ؛ یعنی وی را رئیس و بزرگ خویش قرار دادند.
همچنین وقتی میگویند: سوَّسَ فلانٌ أمرَ بنیفلان؛ یعنی ادارۀ امورشان به وی سپرده شد.[3]
در صحیح بخاری، از ابوهریره س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «کَانَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ تَسُوسُهُمُ الأَنْبِیَاءُ، کُلَّمَا هَلَکَ نَبِیٌّ خَلَفَهُ نَبِیٌّ، وَإِنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی»[4]؛ «پیامبران † ادارۀ امور بنیاسرائیل را بر عهده داشتند؛ هرگاه پیامبری از دنیا میرفت، پیامبر دیگری جانشینش میشد و قطعاً پس از من، پیامبری نیست.»
ابن اثیر / میگوید: «تَسُوسُهُمُ الأَنْبِیَاءُ؛ یعنی ادارۀ امورشان را بر عهده داشتند، همانگونه که امیران و حاکمان چنین مسؤولیّتی در قبال مردم و رعیّت دارند.»[5]
این اصطلاح از چندین جنبه، مورد بررسی قرار گرفته و تعریف میشود:
أ- بر هرآنچه مربوط به ادارۀ دولت و سیستم حکومتی آن باشد، اطلاق میگردد؛
ب- بر بخش و جنبهای از حکومت اطلاق میشود؛ از این لحاظ که حکومت شامل نظام سیاسی، اداری، مالی و قضایی است؛
ج- انواع دیگری از نظم و احکام و قوانینی که لازمۀ ساختار حکومت است را شامل میشود.[6]
بدون تردید دین اسلام توجّه فراوانی به سیاست و نظم آن؛ یعنی تدبیر و ادارۀ امور امّت و توجّه به مسائل آنان و نه نیرنگ و گمراهکردن و مکر و ظاهرسازی، داشته و از این رو، موضوع سیاست در اسلام، یعنی ادارۀ امور امّت به بهترین صورتی که دین اسلام معرّفی نموده است؛ یعنی همان چیزی که با عنوان «سیاست شرعی» شناخته میشود. سیاست شرعی اصطلاح و تمرینی است که سیاست -انجام یک کار به نحو شایسته- و شرع -اجرای احکام شریعت براساس قرآن و سنّت- را به هم مرتبط ساخته و در جایی که نصّی شرعی وجود ندارد، میطلبد که مصلحت مورد توجّه قرار گیرد.
بنابراین سیاست شرعی یعنی: ادارۀ امور کلّی و عام دولت اسلامی به گونهای که منجر به تحقیق مصالح و دفع مضرّات شود و نیز قوانین شرعی و اصول کلّی آن رعایت گردد.
تردیدی نیست که مفهوم نظام سیاسی اسلام بخشی از شریعت اسلامی به شمار میرود؛ یعنی همان شناخت نظام حکومت، شیوۀ انتخاب حاکم و حقوق و تکالیف او، شناخت حقوق و تکالیف مردم، رابطۀ میان حاکم و رعیّت و ارتباط میان دولتها در شرایط جنگ و صلح براساس شریعت اسلام.[7]
[1]- نک: لسان العرب، ج 12، صص 578- 579.
[2]- النّظام السّیاسی فی الإسلام؛ النّظریّة السّیاسیّة نظام الحکم، عبدالعزیز خیّاط، ص 21.
[3]- نک: لسان العرب، ج 6، ص 108.
[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3455.
[5]- النّهایة فی غریب الحدیث، ج 2، ص 421.
[6]- نک: النّظام السّیاسی فی الإسلام، عبدالعزیز خیّاط، ص 21.
[7]- نک: همان، ص 22؛ النّظام السّیاسی فی الإسلام، سعود آل سعود و دیگران، ص 10.