ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مبحث اول:
مفهوم اجتماع و زندگی اجتماعی در اسلام
گفتار اول: مفهوم اجتماع و مسائل مربوط به آن
پیش از بیان جزئیّاتی دربارۀ نظام اجتماعی اسلام، شایسته است که از برخی اصطلاحات موجود در این زمینه؛ همچون اجتماع، مجتمع، جماعت و امّت آگاه شویم.
اصل این واژه از «جمع» به معنای جمعنمودن یک شیء و حفاظت آن از پراکندگی است. مفهوم اصلی عبارات: جَمَعَ جمعاً وجَمَّعهُ، وأجمَعهُ فاجتمَعَ و نیز تَجَمَّعَ واستَجمَعَ همان جمعآوری است.
مجموع: یعنی آنچه از چندین جا و جنبه، گردآوری و جمع میگردد. ابن منظور میگوید که: تَجَمّعَ القوم؛ یعنی آن قوم از اینجا و آنجا جمع شدند.[1]
هدف ما از اجتماع، در این مبحث، فهم و یادآوری ظهور و پیدایش جوامع است.[2]
یعنی مجموعهای از مردم که از چندین فرد تشکیل شده است.[3]
یا اینکه جامعۀ بشری یعنی تعداد زیادی از ساکنان که براساس روابط اجتماعی و مصالحی مشترک، با یکدیگر جمع شده و دارای قوانین و قدرتی که بر آنان مسلّط و مراقب است، هستند.[4]
تنها تفاوت جامعۀ اسلامی با سایر جوامع، همان ویژگیها و صفات منحصر به فردش است که برخی از آنها در ادامه بیان خواهد شد.
پس میتوان جامعۀ اسلامی را اینگونه تعریف کرد: سکونت و اجتماع گروهی از مسلمانان در سرزمین خودشان براساس رابطۀ اسلامی که امورشان در پرتو قوانین و احکام اسلام است و سرپرست و حاکم آنان ادارۀ امورشان را برعهده دارد.[5]
یعنی گروهی از مردم که یک یا چندین رابطه آنان را با یکدیگر جمع نموده است؛ مانند رابطۀ خویشاوندی و نژادی. بنابراین جماعت از این لحاظ، بخشی از عناصر جامعه است.[6]
این واژه چندین معنا دارد؛ مثلاً بر یک دورۀ زمانی، گروهی از مردم، شریعت و ... اطلاق میگردد.
امّا در اصطلاح اجتماعی، بر گروهی از مردم که براساس یک موضوع و موردی؛ مانند یک دین یا یک زمان و مکان با یکدیگر جمع شدهاند، اطلاق میشود؛ فرقی نمیکند که این کار با ارادۀ خوشان نباشد؛ همچون نژاد و رنگ، یا اینکه به اختیارشان باشد؛ مانند اعتقاد و سرزمین.[7]
در پرتو متون شرعی، میتوان امّت اسلامی را اینگونه تعریف کرد: گروههایی از مردم که اعتقاد اسلام آنان را با یکدیگر جمع نموده است و صرفنظر از هر نوع اعتبار و معیار دیگری.
قرآن کریم در تأیید این سخن میفرماید:
﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّکُمۡ فَٱتَّقُونِ﴾ [المؤمنون: 52]
«و همانا این امّت شما، امّت واحدی است و من پروردگار شما هستم، پس از من بترسید.»
اگر انسان محقّق به شرایط تمامی دولتهای دیگر دقّت کند، میبیند که هرچند تلاش نمودهاند تا در زیر یک پرچم قرار گیرند، امّا هرگز موفّق به این کار نشدند.
مردم همواره اصطلاح کشورهای اروپایی را میشنوند.
و نیز کشورهای آفریقایی که هرچند دارای روابطی هستند، امّا بازهم با نام کشورهای آفریقایی [و کشورهای اروپایی] شناخته میشوند، درحالی که هرگز اصطلاح امّتهای اسلامی را نشنیدهای، بلکه آنان یک امّت مسلمانند با وجود اینکه افرادش از لحاظ زبان، نژاد و سرزمین، با یکدیگر تفاوت دارند.
یعنی اینکه اسلام از چندین جامعه – با توجّه به معیارهای خودشان- تشکیل شده، امّا هماهنگی و توافق میان جوامع اسلامی کاملا روشن است، چون همۀ آنان به یک مرجع وخاستگاه والا؛ یعنی اسلام متّصل هستند.[8]
گفتار دوم: زندگی اجتماعی در اسلام
ادیان آسمانی باعث اصلاح نفوس، روشنایی دیدهها و گشایش راه حکمت میشوند.
و بدون تردید تأثیر و نقش اسلام در این زمینه، از سایر ادیان بیشتر و روشنتر است، زیرا دین اسلام بهترین و خاتم و کاملترین ادیان به شمار میرود و از این رو، تعجّبی نیست که تمامی جزئیّات مسائل اعتقادی و رفتاری، تربیّتی، اخلاقی، احکام، اجتماعی و سیاسی را به طور اجمال و تفصیل بیان کرده است.
هدف ما در این گفتار، جامعهای است که اسلام منارهاش را برافراشت و افرادش به طور کامل و شایسته تربیّت شدند و ساختاری منظّم گرفتند و عقلها از حقایقی که قبلاً مبهم بود، آگاه گشتند.
پس از اینکه هدایت اسلام تکمیل شد و از تمامی جنبهها شروع به اصلاح نمود، در عوض جهل، علم، به جای تمایلات سرکش، ارادههایی والا و در عوض زیان، رستگاری و اصلاح را جایگزین ساخت.
اسلام فقط به اصلاح نفوس از طریق عقاید صحیح و سالم و تشریع عباداتی که رابطۀ بنده با پروردگارش را قوی میگرداند، اکتفا نکرد، بلکه نفسها را با اخلاقی درخشان پرورش داد و پایههای جامعه را به بهترین شکل ممکن محکم و استوار نمود، چون از دیدگاه اسلام، آدمی برای جدایی و کنارهگیری از مردم و جامعه آفریده نشده، بلکه به منظور حضور در اجتماعی که یکدیگر را برای مصالح زندگی و به کارگیری اسباب سعادت کمک میکنند، خلق گشته است. بر این اساس، به حقوق خویشاوندان توجّه شده و بدین منظور، نفقات و مواریث را در ساختار و قانونی استوار مقرّر نموده و بسیار تأکید بر خوشبختکردن آنان با نیکی از روی جوانمردی و مکارم اخلاق دارد. همچنین برای رابطۀ زناشویی حقوقی تعیین نموده که این ارتباط را با الفتی صادقانه و حیات پسندیدهای همراه میسازد و نیز رابطهای دیگر؛ یعنی همسایگی را اصلاح کرده و سایر روابطی که نظم جامعه را از آشوب و پراکندگی حفظ میکنند.[9]
به همین سبب، دعوت اسلام تفاوت بسیار آشکاری با ادیان گذشته داشت از این لحاظ که دینی عام بود و مردم را برای پذیرش دینی عمومی آماده ساخت. همچنین از نظر گستردگی اصولش علاوه بر فروعش و نیز از لحاظ اینکه در اسلام، علم خواهانِ عمل بوده و اعتقاد همراه و ملازم احکام و شریعت است. بنابراین دین اسلام ساختار اجتماعی مسلمانان را در تمامی جنبههای زندگی مرتّب و منضبط ساخت و تکمیل نظام دینی بود که مردم را برای اتّحاد و زندگی در کنار هم آماده ساخت. از آنجا که اسلام دارای این ویژگی کامل است، نتیجه میگیریم که دین واقعی و مورد پسند االله تعالی برای بشر، همین دین بوده و ادیان پیشین، نوعی مقدّمه برای رسیدن به اوج و نهایت آن بوده است.
الله ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آلعمران: 19]
«همانا دین [حق] از دیدگاه الله تعالی، اسلام است.»
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِۖ﴾ [المائدة: 48]
«و [این] کتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم درحالی که تصدیقکنندۀ کتابهای پیش از خود بوده و بر آنها شاهد و نگاهبان است.»
در نتیجه، اسلام خواهانِ اصلاح بشر در تمامی جوانب زندگی است و اصلاح بشر با اصلاح تکتک افراد و سپس با اصلاح جامعه محقّق میشود و از این رو، اصلاح اجتماعی از مهمترین اهداف اسلام به شمار میرود، چنانکه الله ـ میفرماید:
﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا﴾ [الأعراف: 56]
«و در زمین، پس از اصلاح آن فساد نکنید.»[10]
علّامه محمّد طاهر بن عاشور / میگوید: «یکی از عجیبترین تناسبها و زیباترین تأییدات الهی برای این دین و آمادهکردن عوامل ظهور و غلبۀ آن، این است که برای مدّت ظهورش، دو مرحلۀ مهم و بزرگ قرار داد: مرحلۀ اقامت پیامبر ج در زادگاه خویش؛ مکّه؛ یعنی دوران پیش از هجرت، و مرحلۀ پس از هجرت ایشان به یثرب [مدینه].
و دو هدف تشریع اسلامی در این دو مرحله تقسیم شد؛ در مرحلۀ اول بیشتربه اصلاح فردی پرداخت، امّا در بیشترین قسمت مرحلۀ دوم، اصلاح اجتماعی شکل گرفت. هنوز مرحلۀ دوم؛ یعنی هجرت فرا نرسیده بود که اسلام جماعتی صالح و کاملاً آماده بر اثر اصلاح موجود داشت و گروه مسلمانان در آن زمان تشکیل میشد از مسلمانان نخستین و ساکن در مکّه به همراه رسول الله ج که تقریبا 50 نفر بودند و نیز مسلمانان مهاجر به سرزمین حبشه که نزدیک به 80 تن بوده و مسلمانان اوس و خزرج اهل مدینه که تقریباً 4 هزار مرد میشدند.
این تعداد برای انتشار دعوت اصلاحی اسلام و منتشر ساختن فضیلت آن در دل سایر مردم و آشکارساختن دعوتش در حضور افراد کافی به نظر میرسید. بنابراین اسلام آن روز شایسته بود که در اصلاح اجتماعی و نهادن پایهها و برافراشتن قصرهایش شتاب گیرد.»[11]
علاوه بر موارد پیشین، هنگام سخن از برخی روابط اجتماعی و اخلاقی که پایههای جامعه را استوار و محکم میسازد، مطالبی دربارۀ توجّه اسلام به جامعه بیان خواهد شد.
[1]- لسان العرب، ج 8، ص 53.
[2]- نک: الإسلام وبناء المجتمع، حسن ابوغدّه و دیگران، ص 13.
[3]- نک: أصول النّظام الاجتماعی فی الإسلام، محمّد بن عاشور، ص 39.
[4]- نک: الإسلام وبناء المجتمع، ص 13.
[5]- همان، صص 13- 14.
[6]- همان، ص 13.
[7]- نک: الکلّیّات، کفوی، صص 176- 181.
[8]- نک: الإسلام وبناء المجتمع، ص 14.
[9]- نک: الدّعوة إلی الإصلاح، محمّد خضر حسین، صص 9، 48، 88- 89 و 192- 193.
[10]- نک: أصول النّظام الاجتماعی فی الإسلام، محمّد طاهر بن عاشور، صص 11- 12.
[11]- همان، ص 97.