ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مبحث دوم:
جایگاه همسایه در اسلام
أ- مفهوم لغوی جار: ابن منظور / میگوید: «جوار: مجاورت و جار یعنی کسی که در کنار توست.
جاورَ الرّجلَ مجاورة وجِواراً وجُواراً – که با کسرهخواندن، فصیحتر است-: یعنی با او ساکن شد و آرام گرفت.
اینکه گفته میشود فلانی خوشهمسایه است، به سبب حالت و نوعی از کنار هم بودن و همسایگی است.»[1]
همچنین میگوید: «جارُک: یعنی کسی که در کنار توست. جمع «جار»: أجوار، جیره و جیران میشود و فقط قاع، أقواع، قیعان و قیعه شبیه آن است.»[2]
ب- مفهوم اصطلاحی جار: یعنی فردی که نوعی همسایگی شرعی با تو دارد؛ فرقی نمیکند که مسلمان یا کافر، نیک یا بد، دوست یا دشمن، نیکوکار یا بدکار، مفید یا مضر، خویشاوند یا بیگانه و شهری یا روستایی باشد.
همسایگی مراتبی دارد که برخی از آنها بالاتر از برخی دیگر بوده و براساس نزدیکی، خویشاوندی، دیانت، تقوا و سایر صفات همسایه، تغییر میکند و براساس شرایطش، مستحقّ حقوقی است.[3]
دیدگاه عالمان دربارۀ محدودۀ شرعی همسایگی متفاوت است؛ مثلاً در این باره گفته شده است که:
1. محدودۀ همسایگی 40 منزل از هر طرف است؛ این سخن از أمّ المؤمنین عایشه ل و نیز از زهری و اوزاعی رحمهما الله نقل شده است؛
2. از هر طرف، 10 منزل را شامل میشود؛
3. کسی که صدا و درخواست انسان را بشنود، همسایه به شمار میرود. این سخن، از سیّدنا علی س نقل شده است؛
4. همسایه کسی است که منزلش متّصل به منزل انسان و همراه و همنشین آدمی باشد؛
5. کسانی که با یکدیگر در یک مسجد نماز میخوانند، همسایۀ همدیگرند.
قول صحیح -والله أعلم- این است که محدودۀ همسایگی براساس عُرف تعیین گردد؛ یعنی هرکس که در عُرف مردم، همسایه به شمار رود، همان فرد همسایۀ انسان است.[4]
بدون تردید همسایگی از نظر مسکن، آشکارترین و واضحترین نوع همسایگی است.
امّا مفهوم همسایه و همسایگی -در اسلام- منحصر بر همسایگی از لحاظ مسکن نمیشود، بلکه عامتر از این بوده و همسایگی در محلّ تجارت، بازار، مزرعه، مدرسه و مکان درس نیز وجود دارد.
همچنین این مفهوم شامل همسفر انسان میشود که از نظر مکانی و بدنی، در کنار آدمی است و هریک از آن دو، بر دیگری حقّ همسایگی دارند.
همسر نیز «جارة» نامیده میشود، چنانکه در تفسیر آیۀ زیر، همین مفهوم بیان شده است:
﴿وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾ [النّساء: 36]
«و [به] همسایۀ خویشاوند و همسایۀ بیگانه و همنشین [نیکی کنید].»
مفهوم مذکور شامل همسایگی میان دولتها و کشورها نیز میشود و هریک از دولتها بر همسایۀ خویش، حقّ همسایگی دارند.
علاوه بر این، به کسی که از تو درخواست کمک میکند و به تو پناه میآورد و نیز به فردی که پناه میدهد، «جار» میگویند.
گفتار دوم: توصیۀ اسلام دربارۀ همسایه
بدون تردید اسلام در مورد همسایه توصیه نموده و جایگاهش را بلند گردانیده است. از دیدگاه دین اسلام، همسایه حرمت و حقوق فراوانی دارد که قوانین اخلاقی و احکام بشری از آنها آگاه نیستند.
و بلکه قوانین و احکام وضعی برخی از حقوق همسایه را نادیده گرفته و برایش قائل به حرمت و احترامی نشدهاند، زیرا از دیدگاه آنان در اغلب موارد، نادیدهگرفتن حقوق همسایه، آسانتر و کمهزینهتر و نوعی فرصت به شمار میرود.
از دیدگاه اسلام، حقوق همسایه آن قدر مهم بوده که الله تعالی این مطلب را در کنار عبادت و توحید خویش و نیکی به والدین و یتیمان و خویشاوندان بیان فرموده است.
الله ﻷ در آیهای که حقوق دهگانه را بیان میکند، چنین میفرماید:
﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا﴾ [النّساء: 36]
«و الله أ را بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر نیکی کنید و [نیز] به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و همسایۀ خویشاوند و همسایۀ بیگانه و همنشین و در راهماندگان و بردگانی که مالکشان هستید [نیکی کنید]. بدون تردید الله تعالی کسی را که متکّبر و فخرفروش است، دوست ندارد.»
مراد الله متعال از ﴿َٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ کسی است که نوعی رابطۀ خویشاوندی با انسان دارد، و بنا بر قولی، یعنی فردی که منزل و سکونتش نزدیک به توست و نیز گفته شده که هدف از آن، مسلمان و یا همسر است.
و نقل شده که مراد از ﴿ٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ﴾ فردی است که از لحاظ عُرف، همسایه به شمار میرود و کمی با منزلش فاصله داری.
و بنا بر قولی، کسی است که هیچ نوع رابطۀ خویشاوندی با انسان ندارد و نیز گفته شده که هدف از آن، همسر یا غیرمسلمان است.[5]
در احادیث نبوی نیز به طور فراوان و مکرّر بر رعایت حقوق همسایه، سفارش در مورد او، حفاظت آبرو و شرافتش، پنهانکردن عیوبش، برآوردهکردن نیاز او، بستن چشم بر محارم وی و دوری از آنچه باعث تردید و تهمت و بدی به او میگردد، تأکید شده است.
یکی از واضحترین و مهمترین احادیث نبوی، آنچه بخاری و مسلم رحمهما الله از قول أمّ المؤمنین عایشه و ابن عمر ش آوردهاند، است که پیامبر ج فرمودند: «مَا زَالَ جِبْرِیلُ یُوصِینِی بِالْجَارِ، حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُ»[6]؛ «جبرئیل ÷ آن قدر دربارۀ همسایه به من سفارش کرد که گمان کردم همسایه از همسایه ارث خواهد برد.»
یعنی پنداشتم که به زودی فرمان الهی دربارۀ ارثبردن همسایه از همسایه، به من خواهد رسید.
این سخنی جامع و بسیار رساست، زیرا سفارش دربارۀ همسایه شامل دورنمودن شر از وی و رساندن خیر به اوست و این سخن پیامبر ج که فرمودند: «پنداشتم همسایه از همسایه ارث خواهد برد.» نشان میدهد که سفارش در مورد همسایه، بسیار مهم بوده و تأکید فراوانی بر رعایت حقوق وی شده است.[7]
گفتار سوم: حقوق همسایه در اسلام
حقوق همسایه به طور جزئی، بسیار زیاد است، امّا حقوق اصلی وی بر چهار نوع بوده و از این قرار است:
قبلاً بیان گردید که همسایه دارای جایگاهی والا و حرمت فراوانی است.
به همین سبب، کسی که همسایهاش را اذیّت نماید، به شدّت مورد تهدید و تحذیر قرار گرفته و آزاررساندن به ناحق و اذیّتکردن همسایه، شدیداً تحریم شده است.
در صحیح بخاری، از ابوشریح س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ»؛ «سوگند به الله که هرگز ایمان ندارد، سوگند به الله که هرگز ایمان ندارد، سوگند به الله که هرگز ایمان ندارد.»
پرسیده شد: ای رسول الله! چه کسی ایمان ندارد؟
پیامبر ج فرمودند: «مَنْ لَا یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ»[8]؛ «کسی که همسایۀ او از بدیهایش در امان نباشد.»
در صحیح مسلم نیز از ابوهریره س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ لَا یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ»[9]؛ «کسی که همسایۀ او از بدیهایش در امان نباشد، وارد بهشت نمیشود.»
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س نقل شده که رسول الله ج فرمودند: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَلاَ یُؤْذِ جَارَهُ»[10]؛ «کسی که ایمان به الله و روز آخرت دارد، باید که همسایهاش را اذیّت نکند.»
یکی از مواردی که دربارۀ همسایه سفارش شده و حقّ وی به شمار میرود، حمایت از اوست و اقدام فرد برای نجات همسایه از مصیبتی که به وی رسیده، نشانۀ شرافت و والاهمّتی وی است؛ فرقی نمیکند که آن مصیبت علیه آبرو، جسم، مال یا سایر موارد باشد.
برای خوشهمسایگی فرد تنها این کافی نیست که همسایهاش را اذیّت نکند و در برابر افراد ستمگر و زبانهای بدگو، بهوسیلۀ قدرت و جایگاه خویش، از وی دفاع نماید.
بلکه باید با انجام انواع نیکیها، به وی احسان کند و این کار نشانۀ فضیلت و دلیل ایمان و علامت صداقت انسان است.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْرًا أَوْ لِیَصْمُتْ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ جَارَهُ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ»[11]؛ «کسی که ایمان به الله و روز آخرت دارد، باید که [سخن] خیری بگوید یا سکوت نماید و فردی که باور به الله و روز قیامت دارد، باید که همسایهاش را اکرام کند و کسی که ایمان به الله و روز آخرت دارد، باید که مهمانش را گرامی بدارد.»
در صحیح مسلم، عبارت: «فَلْیُحْسِنْ إِلَى جَارِهِ»[12]؛ «پس باید که به همسایهاش نیکی کند.» نیز آمده است.
برخی از انواع نیکی به همسایه عبارت است از: تسلیّتدادن به وی در زمان مصیبت و تبریک در هنگام خوشحالی، عیادت او در زمان بیماری، شروعنمودن سلام، خوشرویی در هنگام دیدار، ارشاد او به منافع دینی و دنیوی و در حدّ توان، ارتباط با وی از طریق انواع نیکیها.
اینکه انسان همسایهاش را اذیّت نکند و مصیبت را از وی دور سازد و در برابر دستان و زبانهای ستمگر و بد، از او حمایت و دفاع نماید و به وی نیکی کند؛ تمامی این موارد فضیلت بوده و خوب است.
امّا فضیلت دیگری نیز وجود دارد؛ یعنی صرفنظرکردن از لغزشهای همسایه و بخشش بسیاری از بدیهای او؛ بهویژه زمانی که بدیهایش از روی عمد نباشد یا اینکه از کار خویش پشیمان شده و عذرخواهی کند.
تحمّل اذیّت همسایه و مقابل به مثلنکردن، از برترین اخلاق و والاترین صفات است.
سلف صالح این موضوع را فهمیده و به آن عمل کردند.
«مرُّوزی از حسن چنین نقل میکند: خوشهمسایگی [فقط] آزارنرساندن به همسایه نیست، بلکه به معنای صبر و تحمّل آزار وی [هم] است.»[13]
[1]- لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص 153.
[2]- همان، ص 153.
[3]- نک: لسان العرب، ج 4، صص 153- 154؛ فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ج 10، صص 455- 461.
[4]- نک: جامع العلوم والحکم، ابن رجب حنبلی، ج 1، ص 437؛ فتح الباری، ابن حجر، ج 10، صص 455- 461.
[5]- نک: تفسیر بغوی؛ معالم التّنزیل، ج 2، صص 211 و 310؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج 2، صص 78- 81؛ جامع العلوم والحکم، ج 1، صص 437- 438؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 4، صص 464- 465.
[6]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6014؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2624.
[7]- الهدایة الإسلامیّة، محمّد خضر حسین، ص 78.
[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6016.
[9]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 46.
[10]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6018؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 47.
[11]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6018؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 47.
[12]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 47 و 76.
[13]- الآداب الشّرعیّة، ج 2، ص 16.