ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مبحث اول:
موضع اسلام نسبت به عقل
در فصلهای پیشین، مطالبی دربارۀ عقل و جایگاه مهم و بزرگ آن در اسلام و دلالت عقل بر بسیاری از مسائل ایمانی بیان گردید.
در این مبحث، با آوردن نکات زیر، مطالب بیشتری در مورد عقل و موضع اسلام دربارۀ آن بیان خواهد گشت.
نوری معنوی است که نفس از طریق آن، علوم ضروری و نظری را درک کرده و میفهمد.
این تعریف را صاحب کتاب «القاموس المحیط» ارائه داده است.[1]
استاد محمّد نعیم یاسین در بیان ماهیّت عقل میگوید: عقل یکی از غرایز نفسانی یا یکی از نیروهایش است که انسان را برای درک معانی و حقایق یاری میرساند.[2]
فیروزآبادی میگوید: «از زمانی که جنین شکل میگیرد، عقل تشکیل میشود و همواره رشد میکند تا اینکه در زمان بلوغ، کامل میگردد.»[3]
عقل بر علم و نیز بر ویژگیهای خوب و بد و کمال و نقصان اشیا اطلاق میگردد.
همچنین بر علم به برترین خوبی و بدترین بدی و نیز بر امور و قدرتی که باعث تشخیص خوب و بد شود، و بر معانی و مقدّماتی که منجر به تحقّق اهداف و مصالح میشوند و همچنین بر روش پسندیدۀ انسان در رفتار و گفتار اطلاق میگردد.
فردی که امورش را کنترل نماید و سر و سامان دهد و نفسش را از تمایلات و شهوات باز دارد.
چون صاحبش را از افتادن در خطرها باز میدارد و وی را از امور ناشایست؛ مانند اعتقاد فاسد یا کار زشت منع میکند.[4]
بدون تردید اسلام جایگاه و ارزش عقل را والا گردانیده و از دیدگاه این دین، عقل اساس تکلیف و معیار اهلیّت است.
در بسیاری از آیات قرآن فرمان به تعقّل و بررسی و تدبّر داده شده و عاقلان و اندیشمندان تحسین گشتهاند.
علاوه بر این، آیات فراوانی در نکوهش افرادی که از عقلشان استفاده نکرده و عادت به تقلید کورکورانه دارند و بدون دلیل و آگاهی، راه پدرانشان را در پیش گرفتهاند، آمده است.[5]
عقل نوری است که الله تعالی آن را در وجود انسان به ودیعت گذاشته تا اشیا و حقایق زندگی را برایش روشن سازد و انسان توسّط آن، از الله و رسولش آگاه شود و از این طریق، به آسمانها و زمین بنگرد و اسرار هستی را درک نماید، به خود و نشانههای الهی در اطرافش بیندیشد و بدین وسیله و در حدّ توان، به بسیاری از امور اعتقادی برسد و در نتیجه، به منافع دینی و دنیوی دست یابد.[6]
وظیفۀ عقل به طور خلاصه بیان گردید.
هرچند اسلام عقل را مهم و باارزش دانسته و وظیفۀ مهمّی را بر عهدۀ وی گذاشته است، امّا دین اسلام آن را محدود و مقیّد نموده تا توان عقلی در پسِ امور غیبی که قدرت فهم و درک حقیقت آنها را ندارد، پراکنده و نابود نگردد؛ اموری مانند ذات الهی، روح، بهشت، دوزخ، کیفیّت صفات الهی و ...، چون عقل بشری چارچوب معیّنی برای عمل دارد و اگر از آن محدوده تجاوز نماید، قطعاً گمراه خواهد گشت و گرفتار پیچ و خمهای دشواری خواهد شد. بنابراین محدودۀ عقل همان امور محسوس است.
ولی در زمینۀ امور غیب نمیتواند نظر دهد، چون آنها را درک نمیکند و در این باره، باید بر متون شرعی اعتماد نماید.
تعطیل عقل در حوزۀ اعتقادی و ... جایز نیست، ولی – چنانکه بیان شد- باید که از وظیفه و محدودۀ خود نگذرد و گرفتار خیال و گمان فاسد نگردد و با گمانهای دروغ و واهی سرگردان نشود. خیال و گمان نمیتوانند که اساس و پایۀ اعتقاد و معرفت صحیح باشند.
اعتقاد اسلامی حقیقتی ثابت است که شریعت با دلایلی نقلی و قطعی و یقینی دلالت بر آن دارد.
و عقل سلیم مخالف با آن نیست، چنانکه گفته میشود:
«عقل صریح و سلیم مخالف با نقل صحیح نیست».
از آنجا که عقل، الله تعالی را به ما معرّفی نموده و دلالت میکند که محمّد ج رسول بر حقّ الهی هستند، هر نوع مخالفتی میان عقل و احکام قرآن و سنّت یا ردّ خبر الله تعالی و پیامبر ج به بهانۀ مخالفت آن با عقل، قطعاً اشتباه روشنی است و عقل نیز این مطلب را تأیید مینماید.[7]
بر اساس قاعدهای عام و مشهور: «عقل صریح و سلیم مخالف با نقل صحیح نیست».
عقل صریح یعنی عقل خالی از شبههها و تمایلات و نقل صحیح یعنی نقل سالم و خالی از انگیزهها و عیوب.
بر اساس قاعدهای دیگر: «هر گاه عقل و نقل باهم تعارض داشته باشند، تقدیم و ترجیح نقل واجب است.»[8]
7- اسلام عقلها را حفاظت نموده و باارزش دانسته است
به همین سبب، نوشیدن شراب و استعمال موادّ مخدّر را به طور کل و نیز هرآنچه منجر به فساد عقل شود را حرام و ممنوع کرده است.
با وجود اینکه اسلام عقلها را باارزش دانسته و آنها را از تضادّ و تناقض حفظ نموده و عاقلان را از آشفتگی فکری و تباهی و بیخردی حفاظت کرده است، دینی روشن و آسان و قابل اجرا بوده و دروازههایش بر روی هرکسی باز است.
[1]- القاموس المحیط، فیروزآبادی، ص 1336.
[2]- نک: مباحث فی العقل، محمّد نعیم یاسین، ص 130. دیدگاههای فراوانی دربارۀ ماهیّت عقل وجود دارد که بیان آنها به درازا میکشد. در کتاب دکتر محمّد نعیم یاسین این موارد به طور مفصّل بررسی شده و در نهایت، وی تعریف مذکور را انتخاب کرده است.
[3]- القاموس المحیط، فیروزآبادی، ص 1336.
[4]- نک: لسان العرب، ج 8، ص 27؛ القاموس المحیط، ص 1336.
[5]- نک: مباحث فی العقل، صص 223- 224.
[6]- همان.
[7]- نک: العقل والنّقل عند ابن رشد، محمّد امان، صص 12- 15.
[8]- نک: درء تعارض العقل والنّقل، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج 1، صص 22- 23 و 78- 81.