ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلایل فقهایی که در سجده رفتن اول، گذاشتن زانوها را مستحب میدانند
اما این دسته از فقها برای این قول خود چند دلیل دارند که عبارت است از:
دلیل اول) در سنن امام ابو داود / آمده است که:
«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، وَحُسَیْنُ بْنُ عِیسَى، قَالَا: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا شَرِیکٌ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ کُلَیْبٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ، قَالَ: «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا سَجَدَ وَضَعَ رُکْبَتَیْهِ قَبْلَ یَدَیْهِ، وَإِذَا نَهَضَ رَفَعَ یَدَیْهِ قَبْلَ رُکْبَتَیْه».[1]
وائل بن حجر س میگوید: پیامبر ج را دیدم که هرگاه به سجده میرفت، زانوهایش را قبل از دستهایش بر زمین قرار میداد و هرگاه که بلند میشد دستهایش را قبل از زانوهایش بلند میکرد.
اما این حدیث منکر میباشد، چرا که راوی این حدیث شریک بن عبدالله نخعی میباشد که هرچند حسن الحدیث میباشد،[2] اما تفرد وی در مقابل احادیث ثقات مقبول نمیگردد و این حدیثی که او از عاصم بن کلیب روایت کرده است، ثقات دیگری مانند «شعبة بن الحجاج،[3] سفیان ثوری،[4] عبدالواحد بن زیاد،[5] عبدالله بن ادریس،[6] خالد بن عبدالله،[7] قیس بن ربیع،[8] ابوالاحوص سلام بن سلیم،[9] زائدة بن قدامة،[10] زهیر بن معاویة،[11] بشر بن مفضل،[12] عنبسة بن سعید،[13] غیلان بن جامع،[14] و ابو عوانة،[15]» از «عاصم بن کلیب عن ابیه عن وائل» روایت کردهاند و همچنین «علقمه بن وائل» این حدیث را از «پدرش وائل» نقل کرده است.[16] اما تمامی اینها فقط گفتهاند که پیامبر ج به سجده رفته و بحثی از چگونگی سجده رفتن رسولالله ج نکردهاند؛ لذا منکر بودن این روایت واضح میباشد.
البته برای این شریک بن عبدالله متابعهای در سنن امام ابو داود / آوردهاند که:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مِنْهَالٍ، وَقَالَ هَمَّامٌ: وحَدَّثَنَا شَقِیقٌ، حَدَّثَنِی عَاصِمُ بْنُ کُلَیْبٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم فَلَمَّا سَجَدَ وَقَعَتَا رُکْبَتَاهُ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ کَفَّاهُ».[17]
کلیب از پیامبر ج نقل میکند که: پیامبر ج هرگاه که سجده میکرد زانوهایش قبل از دستهایش بر زمین قرار میگرفت.
رجال این روایت هم همگی «ثقة» میباشند، اما علتی که این حدیث دارد این است که کلیب بن شهاب تابعی میباشد[18] و همچنین شقیق ابو لیث مجهول میباشد و لذا این حدیث مرسل و ضعیف ضعیف میباشد.
دلیل دوم) امام ابو داود / روایت میکند:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مِنْهَالٍ، حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جُحَادَةَ، عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ وَائِلٍ، عَنْ أَبِیهِ، أنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرَ حَدِیْثَ الصَّلَاةِ قَالَ: فَلَمَّا سَجَدَ وَقَعَتَا رُکْبَتَاهُ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ کَفَّاهُ».[19]
وائل بن حجر س میگوید: پیامبر ج را دیدم که هرگاه به سجده میرفت زانوهایش را قبل از دستهایش بر زمین قرار میداد.
رجال این روایت همگی «ثقة» میباشند، اما علتی که دارد این میباشد که عبدالجبار بن وائل از پدرش وائل بن حجر س چیزی نشنیده است؛ چرا که پدرش در زمان کودکی وی فوت کرده است و خودش میگوید که من حتی نماز خواندن پدرم را هم به یاد ندارم.
امام ابو داود با سند صحیح روایت میکند:
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ مَیْسَرَةَ الْجُشَمِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جُحَادَةَ، حَدَّثَنِی عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ، قَالَ: کُنْتُ غُلَامًا لَا أَعْقِلُ صَلَاةَ أَبِی قَالَ: فَحَدَّثَنِی وَائِلُ بْنُ عَلْقَمَةَ، عَنْ أَبِی وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ، قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَکَانَ...». [20]
عبدالجبار بن وائل میگوید: «من بچه بودم و نماز خواندن پدرم را به یاد ندارم و لذا برادرم علقمة بن وائل از پدرم وائل برایم روایت کرد که من با رسول الله ج نماز خواندم...».
دلیل سوم) همچنین امام داود / روایت میکند:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مِنْهَالٍ، وَقَالَ هَمَّامٌ: وحَدَّثَنَا شَقِیقٌ، حَدَّثَنِی عَاصِمُ بْنُ کُلَیْبٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم فَلَمَّا سَجَدَ وَقَعَتَا رُکْبَتَاهُ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ کَفَّاهُ».[21]
کلیب از پیامبر ج نقل میکند که: پیامبر ج هرگاه که سجده میکرد زانوهایش قبل از دستهایش بر زمین قرار میگرفت.
علتی که این حدیث دارد این است که کلیب بن شهاب تابعی میباشد[22] و شقیق ابو لیث هم مجهول میباشد و لذا این حدیث مرسل و ضعیف میباشد.
دلیل چهارم) امام بیهقی / روایت میکند:
«وَأَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ الْحَارِثِ الْفَقِیهُ، أنبأ أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ حَیَّانَ، حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى، حدثنا أَبُو کُرَیْبٍ، حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ حُجْرٍ، حدثنا سَعِیدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ وَائِلٍ، عَنْ أُمِّهِ، عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ قَالَ: "صَلَّیْتُ خَلْفَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ سَجَدَ وَکَانَ أَوَّلَ مَا وَصَلَ إِلَى الْأَرْضِ رُکْبَتَاهُ"».[23]
وائل بن حجر س میگوید که پشت سر رسول الله ج نماز خواندم و ایشان به سجده رفتند و اول چیزی که از ایشان به زمین میرسید زانوهایش بود.
اما این حدیث هم قابل استناد نمیباشد چرا که:
محمد بن حجر حضرمی: امام بخاری میگوید: «فیه نظر»، امام ابن حبان میگوید: «یروی عن عمه سعید بن عبد الجبار بنسخة منکرة، لا یجوز الاحتجاج به»، امام ذهبی میگوید: «له مناکیر»، امام ابو حاتم میگوید: «شیخ»[24] و نزد ما هم «ضعیف» میباشد.
سعید بن عبدالجبار بن وائل: امام نسایی میگوید: «لیس بالقوی»، امام ابن معین میگوید: «لیس بثقة»، امام ابن عدی میگوید: «لیس له کثیر حدیث انما له عن ابیه عبدالجبار عن وائل احادیث یسیرة نحو الخمسة او الستة» و امام ابن حبان «او را در ثقات آورده است»[25].
أم عبدالجبار: در کتب جرح و تعدیل چیزی در موردش نیافتم فقط در معجم الکبیر[26] با لفظ ام یحیی آمده است.
دلیل پنجم) امام ابن ابی خیثمه / روایت میکند:
«حدثنا الْعَلَاءُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْالکوفی أبو الحسن، ومنزله بفید، قال: حدثنا حَفْصُ بْنُ غِیَاثٍ، عَنْ عَاصِمٍ الْأَحْوَلِ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: "رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَبَّرَ فَحَاذَى بِإِبْهَامَیْهِ أُذُنَیْهِ، ثُمَّ رَکَعَ حَتَّى اسْتَقَرَّ کُلُّ مَفْصِلٍ مِنْهُ فِی مَوْضِعِهِ، وَرَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى اسْتَقَرَّ کُلُّ مَفْصِلٍ مِنْهُ فِی مَوْضِعِهِ، ثُمَّ انْحَطَّ بِالتَّکْبِیرِ حَتَّى سَبَقَتْ رُکْبَتَاهُ یَدَیْهِ».[27]
انس س میگوید که پیامبر ج را دیدم که تکبیر را گفتند و دستهایشان را تا موازات گوشهایشان بالا آوردند، سپس به رکوع رفتند تا اینکه هر کدام از مفاصلشان آرام گرفت و سپس سرش را بلند نمودند تا اینکه همه مفاصل بدنشان سر جای خود قرار گرفت؛ سپس با گفتن تکبیر به سجده رفتند و زانوهایش جلوی دستهایشان افتاد.
راویان این حدیث همگی «ثقة» میباشند، جز علاء بن اسماعیل العطار که تعدیل نشده است و مجهول العدالة میباشد، اما عینش معلوم میباشد و در نزد ما انسان مسلمان اگر عینش معلوم باشد و مجهول العین نباشد، اصل بر «صدوق و حسن الحدیث» بودن میباشد و امام حاکم / و امام ذهبی / روایت وی را بر شرط شیخین تصحیح کردهاند[28] که غلو میباشد و احادیثش در درجه حسن میباشد و نه صحیح؛ لذا سند این حدیث نزد ما حسن میباشد.
خداوند أ میفرماید:
﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ﴾ [البقرة: 143].
«و بیگمان شما را امت وسط قرار دادیم تا گواه مردمان باشید و رسول هم بر شما گواه باشد».
و امام بخاری / در صحیح خود روایت میکند که پیامبر ج در تفسیر این آیه فرمودند که وسط همان عدل میباشد «الوسط العدل»[29]؛ لذا اصل در انسان مسلمان بر عدالت میباشد.
و إن شاءالله اگر خداوند توفیق دهد قصد داریم که در مورد جهالت عدالت راوی تألیفی بنوسیم و کاملاً در آنجا به بررسی این مطلب بپردازیم.
دلیل ششم) امام ابو یعلی / روایت میکند:
«حدثنا أبو بکر حدثنا ابن فضیل عن عبد الله بن سعید عن جده، عن أبی هریرة: عن النبی صلى الله علیه وسلم "إذا سجد أحدکم، فلیبدأ برکبتیه قبل یدیه، ولا یبرک بروک الجمل».[30]
ابو هریره س میگوید: که پیامبر ج هرگاه که یکی از شما به سجده رفت زانوهایش را قبل از دستهایش به زمین بگذارد و مانند شتر زانو نزند.
اما سند این روایت واهی میباشد، چرا که راوی آن عبدالله بن سعید بن ابی سعید مقبری است که متروک الحدیث میباشد.[31]
[1]- ابو داود (ش838) / ابن ماجه (ش 882) / ترمذی (ش268) / نسایی (ش 1089 - 1154) / ابن حبان (ش 1912) / دارمی (ش 1320) / دار قطنی (ج1 ص345) / المعجم الکبیر (ج22 ص39).
[2]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج4 ص333).
[3]- ابن خزیمه (ش 698) / احمد (ش 18877) / المعجم الکبیر (ج22 ص35).
[4]- عبدالرزاق (ج2 ص175).
[5]- احمد (ش 18850) / بیهقی، سنن کبری (ش 2617 - 2798).
[6]- ابن الجارود، المنتقی (ش 202) / ترمذی (ش 292) / ابن حبان (ش 1945) / نسایی (ش 1102).
[7]- بیهقی، سنن کبری (ش 2895).
[8]- المعجم الکبیر (ج22 ص33).
[9]- المعجم الکبیر (ج22 ص34) / طیالیسی، المسند (1113).
[10]- المعجم الکبیر (ج22 ص35) / ابن الجارود، المنتقی (ش208) / دارمی (ش1357) / نسایی (ش889) / ابن حبان (ش1860) / احمد (ش18870).
[11]- المعجم الکبیر (ج22 ص36) / احمد (ش18876).
[12]- المعجم الکبیر (ج22 ص37) / ابو داود (ش726) / نسایی (ش1265).
[13]- المعجم الکبیر (ج22 ص37).
[14]- المعجم الکبیر (ج22 ص37).
[15]- المعجم الکبیر (ج22 ص38).
[16]- مسلم (ش923) / بیهقی، سنن کبری (ش2616) / احمد (ش18866) / ابو نعیم، المستخرج علی مسلم (ش889).
[17]- ابو داود (ش839) / بیهقی، سنن کبری (ش2735).
[18]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج8 ص445).
[19]- ابو داود (ش839) / بیهقی، سنن کبری (ش2734).
[20]- ابو داود (ش723) / ابو نعیم، المستخرج علی مسلم (ش889) / المعجم الکبیر (ج22 ص28) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج1 ص257) / ابن حبان (ش1862) / ابن خزیمه (ش905).
[21]- ابو داود (ش839) / بیهقی، سنن کبری (ش2735).
[22]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج8 ص445).
[23]- بیهقی، سنن کبری (ش2737).
[24]- بخاری، التاریخ الکبیر (ج1 ص69) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج7 ص239) / ابن حبان، المجروحین (ج2 ص208) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج3 ص511).
[25]- نسایی، الضعفاء والمتروکین (ص52) / ابن عدی، الکامل (ج3 ص387) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج2 ص147) / ابن معین، معرفة الرجال (ج1 ص58) / ابن حبان، الثقات (ج6 ص350) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج4 ص53).
[26]- المعجم الکبیر (ج22 ص49).
[27]- بیهقی، سنن کبری (ش2738) / مستدرک (ش822) / دار قطنی (ج1 ص345) / ابن ابی خیثمة، التاریخ الکبیر (ج1 ص55) / ضیاء المقدسی، احادیث المختاره (ش2310).
[28]- مستدرک (ش822).
[29]- بخاری (ش4487 - 3339).
[30]- بیهقی، سنن کبری (ش2741) / ابو یعلی (ش6540) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج1 ص255) / ابن ابی شیبه (ج1 ص294).
[31]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج5 ص237) / ابن عدی، الکامل (ج4 ص162) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج5 ص105).