ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مسیو گروسه([1]) در کتاب تمدنهای شرق میگوید: «محمد وقتی شروع به دعوت کرد، جوانِ بلندهمت و پاکدامنی بود که برای شریعتهای مقدس، سراسر، عزم و ارده بود. او بسیار فراتر و متعالیتر از محیطی بود که در آن میزیست. عرب در آن روز که این مردِ بزرگ، آنان را به خداپرستی فراخوانده بود، در منجلاب بتپرستی غوطهور بودند و در چنین هنگامی که عزم کرد آنان را به خداپرستی دعوت کند، اوضاع اجتماعی و روحیِ قومِ عرب نیز بیاندازه بد بود و هرج و مرج عجیبی در میانشان وجود داشت؛ همدیگر را میکشتند و غارت را امری جایز میدانستند، اخلاق و عاداتشان فاسد بود و قومی بودند به تمام معنی وحشی؛ بنابراین، تصمیم گرفت که در زیر لوای دعوت خود، یک حکومت دموکراتیک که ضامن وحدتشان باشد، برپا و عاداتشان را اصلاح کند و از همین ملت وحشی یک جامعهی تربیتیافته به وجود آورد»([2]).