ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
[حضرت] محمد از یک خانوادۀ شریف، اما نه چندان مرفه برخاسته بود. وی چون در کودکی، یتیم و نزد خویشانش بزرگ شده بود([1])، در دوران جوانی به کارهایی از قبیل شبانی روی نهاد و بعدها به عنوان ضابط و مشاور در کارهای تجاری بانویی بیوه و ثروتمند به نام «خدیجه» برگزیده شد. خدیجه در چهل سالگی خویش، وی را به خاطر محبوبیت و امانتداریاش به همسری برگزید. [حضرت] محمد در بیست و پنج سالگی خود، در نتیجۀ ازدواج با خدیجه، وضع مالی ثابت و مرفهی یافته بود.
[حضرت] محمد بارها و هربار بیش از پیش به خلوت میرفت تا خویشتن را فارغ از ازدحام اغیار به تأملات خود تسلیم کند. وحشت از فنایی ابدی، وی و مکیان قوم وی را که – غرق در امور دنیوی و نزاع و نفاق بودند – تهدید میکرد.
ظاهراً در چهل سالگی تقریباً در حدود سال 610 م، به هنگامی که در غاری واقع در یک کوه مجاور مکه، سر در گریبان اندیشه فرو برده بود، صدایی شنید و سیمایی دید که بعدها او را جبرئیل، فرشته مقرب، یافت و همین فرشته بود که وظیفۀ پیامبری را به وی اعلام کرد. کلماتی که تأثیری نازدودنی در خاطرش نهاد، هنوز تا امروز باقی است و بدینگونه، نخستین بخش یک سوره یعنی یک قسمت از کتاب مقدس مسلمانان به وجود آمد. اینکه آیا ابتدای سورۀ 74 یا سورۀ 96، نخستین بار نازل شد، نکتهای است که نه مسلمانان بر سرش توافق دارند، نه غریبان([2])؛ با این وصف این هردو، مأموریتی به وی محول میکنند که قوم خویش را بیم دهد و تمامی خلق را انذار. بعدها با شکلگرفتن مخالفتهایی بر ضد پیامبر، خود او در ایات اول تا هفتم سورۀ 51 و نوزدهم تا بیست و پنجم سورۀ 81، به اوضاع زمان نزول وحی اشاره میکند. این ایات نشان میدهند که او در ظهور این فرشته، نشانۀ قاطعی برای آغاز دعوت یافت.
هیچکس ادعایش را تصدیق نکرد، فقط زنش خدیجه که در بازگشت به خانه ماجرا را برایش بازگفته بود و از مدتها پیش با افکار شوهر آشنایی داشت، بیدرنگ در وجودش پیغمبر قوم خویش را بازشناخت؛ و یک تن از خویشاوندانش([3]) که گرایش به دین داشت – یک تن حنیف – آنچه را دیده بود، تصدیق کرد.
در واقع دلمشغولی عمدهی [حضرت] محمد عبارت بود از انذار قوم و بیش از هرچیز، انذار همشهریان لاابالی خویش. وی به صراحت از اینکه خداوند به قوم عرب، پیغمبری داده است که فرمان خدا را با زبان عربی روشن به آنان (آنگونه که قرآن چندین بار بدان تصریح دارد). اعلام کند، خرسند بود. بعد از نزول نخستین وحی، در ظهور دوباره، این پدیدهی مافوق طبیعی، فترتی بالنسبه طولانی پیش آمد و بعد تمام سنگینی وحی الهی بر دوش [حضرت] محمد فرود امد.
در طی آیات انذار که یکی بعد از دیگری نازل میشد، و وی صورتهای بیانی فخیم و بیهمچون یافت([4]) که با آن، قوم خویش را از عذابی که هرگاه در طریق توبه و تسلیمشدن به ارادهی خداوند از وی پیروی نکنند، بر آنان فرود میآمد، تهدید کرد (مقایسه شود با سورههای 81-86).
معلوم شد که مشاجرات و انکارهای مسیحیان ادوار نخستین که [حضرت] محمد را کاملاً برخلاف حقیقت موجود، به تصویر میکشیدند، بی چون و چرا باطل است و در اینکه وی در خودآگاهی نسبت به پیغمبری خویش صادق بوده است، جای هیچ تردیدی نیست.
[1]- قبل از تولد پیامبر ج، پدرش عبدالله درگذشت و پس از تولد تا سن چهار سالگی نزد حلیمۀ سعدیه زندگی به سر برد و سپس به مکه برگشت و در شش سالگی سایۀ مادر را نیز از دست داد و پدر بزرگش، عبدالمطلب، سرپرستیاش را به عهده گرفت که او هم در سن هشت سالگی پیامبر ج، درگذشت، ولی قبل از وفات، سرپرستی آن حضرت را به پسرش ابوطالب سپرد که از آن پس تا جوانی نزد عمویش ابوطالب بود. مؤلف
[2]- مؤلف (اشپولر) در این نظریه خود ره به اشتباه پیموده است، همۀ مسلمانان اتفاق دارند که نخستین آیههایی که بر پیامبر ج نازل شد، آغاز سورۀ 96 و آغاز سورۀ 74 پس از مدتی از بعثت، نازل شد. البته ابوسلمه بر آن است که آغاز سورۀ 74 نخست بر پیامبر نازل شد. (مؤلف)
[3]- وی پسر عموی بانو خدیجه، ورقه بن نوفل بن اسد بود که آیین ترسایی داشت. او پس از شنیدن داستان نزول وحی بر پیامبر گفت: این همان وحیای است که بر موسی بن عمران فرود آمد و ایشان (محمد) پیامبر این امت است. (مؤلف)
[4]- اعتقاد مسلمانان در باب قرآن با آنچه مؤلف (اشپولر) میگوید، منطبق نیست. برای شناخت بیشتر از اعتقاد مسلمانان در این باب نک: (فیلیپ حتی، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمۀ دکتر قمر آریان، 80-279).