ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
61- در تعریف حکم ذکر شد که حکم، خطابِ خدای متعال است که به صورت طلب یا تخییر و یا وضع، به افعال مکلّفان تعلّق دارد و این تعریف، به این نکته اشاره دارد که در شریعت اسلام، مصدر احکام تنها خدای متعال است و بنابراین، حاکم- یعنی آن که سرچشمهی صدور حکم است- تنها خداست و هیچ حکم و شرعی غیر از آنچه که وی فرموده، وجود و اعتبار ندارد و قرآن هم به این نکته رهنمون شده و مسلمانان نیز بر آن اجماع دارند؛ خدای متعال در قرآن میفرماید: ﴿إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ [الأنعام: 57]، «حکم و فرمان فقط از آنِ خداست». و نیز میفرماید: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡحُکۡمُ﴾ [الأنعام: 62]، «فرمان و حکم فقط از آن خداست و بس». بر این اساس، حکم به غیرِ آنچه که خدا نازل کرده است، کفر میباشد، زیرا غیر از خدا کسی حق صدور حکم ندارد؛ خدای متعال میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ٤٤﴾ [المائدة: 44]، «هرکس برابر آنچه که خدا آن را نازل کرده است، حکم نکند، او و امثال او بیگمان کافرند». وظیفهی انبیا هم تنها تبلیغ حکم خداوند است و وظیفهی مجتهدین نیز چیزی نیست جز شناخت این احکام و کشف آنها بر مبنای مناهج و قواعد علم اصول.
62- گرچه علما اجماع دارند که حاکم فقط خدای متعال است، اما در یک -و شاید بتوان گفت دو- مسأله باهم اختلاف دارند: نخست، این که آیا احکام خدای متعال فقط به واسطهی رسولان وی شناخته میشود یا این که عقل هم این امکان را دارد که در ادراک آنها مستقل عمل کند و این استقلال عقل بر چه اساسی ممکن میشود؟ دوم، این که اگر برای عقل ممکن باشد که بدون وساطت انبیا حکم خدا را درک کند، آیا این ادراک موجب ایجاد تکلیف و توابع آن، چون ثواب و عقاب در آخرت و مدح و ذم در دنیا هم میشود؟
علما در این دو مسأله اختلاف کردهاند و ما در این جا به اجمال آرای آنان را ذکر و سپس، رأی راجع از آن میان را بیان میکنیم[1].
63- قول اول: معتزله و گروهی از جعفریه، معتقدند که: در افعال، حسن و قبحی ذاتی وجود دارد و عقل میتواند به صورت مستقل و با نگاه به صفاتِ فعل و نفع یا ضرر، یعنی مصلحت یا مفسدهی مترتب بر فعل، حسن یا قبح بیشتر افعال را درک کند و این ادراک، متوقف بر وساطت و تبلیغ انبیا نیست، زیرا حسن یا قبح فعل دو امر عقلی- و نه شرعی- هستند، یعنی ادراک آنها متوقف بر شرع نیست و حکم خدا هم بر طبق حسن و قبحی است که عقل ما در مورد افعال درک کرده است، یا درک میکند و بنابراین، آنچه که عقل نیک و حَسن بداند، نزد خدا نیز حسن و نیک و انجام آن از انسان مطلوب است و انجامِ آن، مدح و ثواب و مخالفت با آن و عدم انجامِ آن ذم و عقاب در پی دارد و آنچه که عقل قبیح بداند، نزد خدا هم قبیح و ترک آن از انسان مطلوب است و ترک آن، مدح و ثواب و انجام آن ذم و عقاب به دنبال دارد.
بنابراین، در دیدگاهِ این افراد، احکام شرعی، فقط به صورت موافق با حسن و قبحی وارد میشوند که عقل در مورد افعال درک کرده است و پس آنچه که عقل حسن آن را درک کرده باشد، شرع نیز انجام آن را طلب میکند و ممکن نیست که ترک آن را طلب نماید و آنچه که عقل قبح آن را درک کند، شرع هم ترکِ آن طلب را میکند و ممکن نیست که انجام آن را طلب نماید و آنچه که عقل نمیتواند حسن یا قبح آنها را درک نماید، مانند آنچه در برخی از عبادات و کیفیت آنها هست، در این حالت امر و نهی شارع در مورد این نوع از افعال، حسن یا قبح آنها را معلوم و کشف میکند.
این گروه، براساس این اصل خود معتقد شدهاند که انسان قبل از بعثت انبیا یا قبل از رسیدن دعوت به وی، مکلّف است، زیرا بر وی واجب است که آنچه را که عقل حُسن آن را درک کرده است، انجام دهد و آنچه را که عقل قبح آن را درک کرده است، ترک نماید، چون که این حکم خداست و بدیهی است که تکلیف، مسؤولیت و حساب و کتاب و توابع آن چون ثواب و عقاب را نیز به همراه دارد.
64- قول دوم: اشاعره- پیروان ابوالحسن علی بن اسماعیل أشعری- و فقهای موافق وی و جمهور اصولیون معتقدند که: عقل در ادراک حکم خدای متعال استقلال ندارد، بلکه لازم است که انبیا و تبلیغ آنها واسطه شده (حکم خدا را به وی اعلام نمایند) و بنابراین، در افعال، حسن ذاتیای وجود ندارد که بر خدا واجب گرداند که به آنها امر نماید و نیز در افعال، قبح ذاتیای وجود ندارد که بر خدا لازم گرداند که از آنها نهی نماید، زیرا ارادهی خدا مطلق است و مقیّد به چیزی نمیشود؛ پس حَسن و نیک آن است که شارع انجام آن را طلب کرده و قبیح آن است که شارع ترک آن را طلب کرده است و بنابراین، فعل قبل از امر و نهی شارع فاقد حسن و قبح است و فقط وقتی حسن میشود که شارع به آن امر کرده باشد و نه به دلیل حُسنِ ذاتیِ خود فعل و همچنین فقط وقتی قبیح میشود که شارع از آن نهی کرده باشد و نه به دلیل قبحِ ذاتی خود فعل و افعال، حسن و قبح خود را از امر و نهی شارع میگیرند و نه از ذات خود.
این گروه، بنابراین اصل خود، معتقد شدهاند که قبل از بعثت انبیا، خدای متعال در مورد افعال هیچ حکمی ندارد و مادامی که پیامبری جهت تبلیغ احکام خدای متعال به مردم مبعوث نشده باشد، حکمی برای افعال آنان ثابت نمیشود و بنابراین، نه چیزی بر آنان واجب است و نه چیزی بر آنان حرام است و چون حکمی وجود ندارد، تکلیفی هم وجود ندارد و چون تکلیفی وجود ندارد، حساب و کتاب و مدح و ثواب و ذم و عقابی نیز وجود ندراد.
65- قول سوم: دیدگاه أبومنصور ماتردیدی و مذهب محققین حنفی مذهب و برخی از اصولیون و گروهی از جعفریه و برخی دیگر، این است که: افعال دارای حسن و قبحی هستند که عقل میتواند آن را در بیشتر افعال بنابر صفاتِ فعل و مصالح و مفاسد مترتب بر آنها درک نماید، لکن از حَسن بودنِ فعل برحسب ادراکِ عقل، لازم نمیآید که شرع هم به آن امر کند و از قبیحبودن فعل حسب ادراک عقل، لازم نمیآید که شرع نیز از آن نهی نماید، زیرا عقل انسانها هرچه هم رشد یابد، باز قاصر است و هر قدر هم دامنهاش وسیع شود، باز ناقص است و بنابراین، میتوان همین را گفت که: حُسنی که در یک فعل وجود دارد و عقل آن را درک میکند، به این فعل صلاحیت آن را میدهد که شرع نیز به آن امر میکند و قبحی که در یک فعل وجود دارد و عقل آن را درک میکند، فعل را شایستهی این قرار میدهد که شارع هم از آن نهی نماید، اما نباید گفت که حسن و قبح- درک شده از جانب عقل- هستند که موجب این میشوند که شارع به آنها امر و نهی نماید.
این گروه بنابراین اصل، معتقد شدهاند که: حکم خدای متعال بدون وساطت انبیا و بدون تبلیغِ ایشان درک نمیشود و بنابراین، قبل از بعثت انبیاء و قبل از رسیدن دعوت، خدای متعال در افعال بندگان حکمی ندارد و چون حکمی وجود ندارد، تکلیفی هم وجود ندارد و چون تکلیفی وجود ندارد، ثواب و عقابی نیز در کار نیست.
66- قول سوم راجح است، چون مورد تأیید قرآن و عقل است؛ در قرآن، آیات فراوانی وجود دارد که دلالت بر این دارند که خدای متعال، فقط به امور حسن امر کرده و از امور قبیح نهی میکند و حُسن و قبحِ افعال هم قبل از امر و نهی موجود و ثابت بودهاند؛ از جمله، خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90]، «خداوند به دادگری و نیکوکاری و بخشش به نزدیکان دستور میدهد و از ارتکاب گناهان بزرگ و انجام کارهای ناشایست و دستدرازی و ستمگری نهی میکند. خداوند شما را اندرز میدهد تا این که پند گیرید». نیز میفرماید: ﴿یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾ [الأعراف: 157]، «او آنان را به کار نیک دستور میدهد و از کار زشت باز میدارد و پاکیزهها را برایشان حلال مینماید و ناپاکها را بر آنان حرام میسازد». پس چیزهایی چون دادگری و نیکوکاری- که شرع مردم را به آن امر کرده است- و چیزهایی چون کارهای ناشایست و دستدرازی و ستمگری- که شرع آنان را از آن نهی کرده است- و چیزهای پاکیزهای که برای آنان حلال کرده و چیزهای پلیدی که برای آن حرام کرده است، همهی این صفات حسن یا قبیح، قبل از ورود حکم شرع هم، برای افعال موجود و ثابت بوده است و این دلالت دارد بر آن که افعال دارای حسن و قبح ذاتیای نیز هستند.
عقل به صورت بدیهی و ضرورتاً و بدون نیاز به استدلال، حُسن و قبح برخی از افعال را درک میکند، مانند حسن عدالت و صداقت و قبح ظلم و دروغ؛ اما با این وجود، حکم خدای متعال فقط از طریق انبیا شناخته میشود و مادام که رسولی برای تبلیغ احکام خدای متعال نیامده باشد، در افعال مردم حکمی دال بر ایجاب یا تحریم ثابت و ایجاد نمیگردد، زیرا خدای متعال میفرماید: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا١٥﴾ [الإسراء: 15]، «ما تا پیامبری را نفرستیم، هرگز (هیچ قومی یا کسی را) عذاب و مجازات نمیکنیم». پس قبل از بعثت انبیا یا قبل از رسیدن دعوت، هیچ عذابی وجود ندارد و بدیهی است که اگر عذاب نباشد، تکلیفی هم وجود ندارد و اگر هم تکلیف موجود نباشد، خدای متعال در افعال بندگان حکمی بر وجه طلب فعل یا تخییر بین ترک و فعل آن ندارد.
شوکانی در این باره، زیبا میگوید: «انکار این مسأله که عقل فقط میتواند حسن و قبح افعال را درک کند (نه نتایج اعمال را)، قولی بدون دلیل و عنادآلود و بهتآور است و نیز، این را نمیتوان پذیرفت که عقل میتواند این را درک کند که این فعلِ حسن ثواب به دنبال دارد و آن فعلِ قبیح عقاب؛ نهایت چیزی که عقل درک میکند، این است که این فعلِ حسن فاعل آن مورد مدح قرار میگیرد و این فعل قبیح فاعلِ آن شایستهی مذمت میشود و میان این امر و این که عمل ثواب و عقاب به دنبال دارد هم، هیچ ملازمهای وجود ندارد»[2].
67- بر اختلاف در مسألهی حسن و قبح، دو اثر مترتب میشود:
نخست، این که در دیدگاه معتزله، کسی که دعوت اسلام یا دعوت انبیا به طور کلّی به وی نرسیده باشد، در مورد افعال و اعمال خود، مورد مؤاخذه و محاسبه قرار میگیرد، زیرا مطلوب از وی این است که آنچه را که عقل حسن آن را درک کرده، انجام دهد و آنچه را که عقل قبح آن را درک نموده است، ترک کند و این حکم خداست؛ اما اشاعره و ماتریدیه و موافقان آنان معتقدند که: کسی که دعوت به وی نرسیده است، نه محاسبهای دارد و نه ثواب و عقابی.
دوم، این که: علما اتفاق نظر دارند که (بعد از ورود شریعت اسلام) حکم خدای متعال به وسیلهی آنچه از سوی خدای متعال در قرآن و سنّت پیامبر ج آمده، درک میشود و رسول خدا ج هردو را تبلیغ نموده است؛ اما اگر در مسألهای حکمی از جانب شرع وجود نداشت، قایلان به حسن و قبح عقلی (معتزله و طرفداران آنان) معتقدند که در این صورت عقل مصدر احکام میشود، یعنی حکم مسألهای که در آن حکم شرعی وجود ندارد، وجوب است، اگر عقل حسن آن را درک کند و حکم آن حرمت است، اگر عقل قبح آن را درک نماید، زیرا مبنای حکم خداوند، حُسن و قبح موجود در افعال است و اگر در شرع برای یک مسأله حکمی وارد نشد، این بدان معناست که شرع به ما اجازه داده تا به عقل رجوع کنیم و از وی کمک گرفته، حکم آن را بنابر حسن و قبح موجود در فعل به دست آوریم. اما بنابر رأی گروه دوم و سوم (اشاعره و ماتریدیه و موافقان آنان) عقل مصدر احکام نمیشود و حکم فقط از مصادر ثابتِ فقهی اخذ میشود و عقل از جملهی این مصادر نیست[3].
[1]- نک: مرقاة الوصول وحاشیة الإزمیری، 1/ 276 به بعد؛ مسلم الثبوت و شرح آن فواتح الرحموت، 1/ 25 به بعد؛ المستصفی، غزالی 1/ 55؛ إرشاد الفحول، شوکانی، ص 6 به بعد؛ التوضیح و شرح آن التلویح 1/ 172 به بعد. در اصول جعفریه هم نک به: القوانین، ابوالقاسم جیلانی؛ الفصول فی الاصول، شیخ محمد حسین بن محمد رحیم؛ تقریرات النائینی، 2/ 34 به بعد؛ الأرائک، شیخ مهدی، ص 130 به بعد.
[2]- إرشاد الفحول، ص 8.
[3]- و بر این اساس، در فقه اهل سنت، عقل ابزار تفسیر احکام است نه منبع و مصدر احکام و دنبالهرو نصوص است. مترجم