ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
77- محکوم علیه شخصی است که خطاب شارع به فعل وی تعلّق یافته است. علمای اصول این شخص را مکلّف مینامند[1].
78- برای این که تکلیف بر انسان شرعاً صحیح باشد، شرط است که او، شخصاً یا با واسطه، قادر باشد مفاد خطاب تکلیفی را که متوجه او شده، درک کند و معنای آن را به میزانی که امتثال متوقف بر آن است، تصور نماید، زیرا غرض از تکلیف اطاعت و امتثال است و کسی که توان فهم ندارد، هم امتثال برای وی ممکن نیست.
توانایی در فهم نیز، فقط با دو چیز امکان دارد؛ نخست، عقل و دوم این که خطاب شارع، از جمله چیزهایی باشد که فهم آن و شناخت مراد شارع از آن ممکن باشد. اما چون عقل امری باطنی است و با حس درک نمیشود و ضابطهمند و دارای چهارچوب خاصی نیست و مقدار آن در افراد متفاوت است، شارع بلوغ را -که امری آشکار و ضابطهمند است- جایگزین آن کرده است، زیرا کسی که به بلوغ میرسد، این گمان در مورد وی میرود که فردی عاقل است و نیز، شارع مبنای تکلیف را این قرار داده که شخص در حالی که عاقل است، به بلوغ برسد و به جهت تخفیف، برای سنِ قبل از بلوغ تکلیفی قایل نشده است. دلیل این امر هم، این حدیث است که میفرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ عَنِ الصَّبِیِّ حَتَّى یَبْلُغَ، وَعَنِ النَّائِمِ حَتَّى یَسْتَیْقِظَ، وَعَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى یُفِیقَ»[2]، «سه نفر مؤاخذه ندارند: فردی که در خواب است تا زمانی که بیدار میشود، بچه تا زمانی که به بلوغ میرسد و فرد دیوانه تا زمانی که سر عقل میآید». پس اگر انسان بالغ شد و اقوال و افعال وی به شکل متعارف و معمول در میان مردم و به نحوی بود که بر سلامت عقل وی دلالت داشت، به خاطر تحقق شرط تکلیف در وی، یعنی بالغشدن با وجود سلامت عقل، حکم به مکلّفبودن وی داده میشود. پس مکلّف شخصی است که بالغ و عاقل است،[3] نه بچهی نابالغِ عاقل و یا فرد بالغِ ناعاقل.
بنابراین، نه فردِ مجنون و نه انسان صغیر، خواه ممیز (دارای قدرت تشخیص) و خواه غیر ممیز، هیچکدام مکلّف نیستند و این هم که فقها قایل به وجوب زکات در مال مجنون و فرد صغیر شدهاند و نیز این که جمیع فقها قایل به این شدهاند که نفقهی نزدیکان و زوجه و ضمان چیزهای تلفشده بر این دو واجب است، به خاطر مکلّفبودن صغیر و مجنون نیست، بلکه این تکلیف متوجهِ اولیای آن دو است که این حقوق را از مال این دو پرداخت نمایند[4]. دلیل وجوب این حقوق بر این دو هم، آن است که این دو اهلیت وجوب را دارا هستند، چنان که بعداً خواهد آمد.
79- قبلاً ذکر شد که شرط تکلیف، توانِ فهم خطاب شارع و همچنین قابل فهمبودن خطاب شارع است؛ اما شاید بر این شرط چنین اعتراضهای زیر وارد شود:
اعتراض نخست: در شریعت اسلامی کسی که قادر به فهم نیست، هم مورد تکلیف قرار گرفته است، چه خدای متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء: 43]، «ای کسانی که ایمان آوردهاید! در حالی که مست هستید، به نماز نایستید، تا آنگاه که میدانید چه میگویید». منظور این آیه کریمه آن است که اگر مست شدید، به نماز نزدیک نشوید. پس افراد مست در حال مستیِ خود مکلّف به ترک نماز هستند، حال آن که در چنین وضعیتی، توان فهم خطاب را ندارند؛ پس چگونه گفته میشود که شرط تکلیف توان فهم خطاب است؟!
جواب این است: خطابِ این آیه متوجهِ مستان در حال مستی آنها نیست، بلکه این خطاب تنها متوجه مسلمانان در حال هشیاری ایشان است و بیانگر این است که در زمان نزدیکشدن وقت نماز شرب خمر نکنند تا نمازشان را در حالت مستی اقامه نکنند و بتوانند نماز را به صورتی شایسته انجام دهند[5].
البته لازم به ذکر است که این آیه قبل از تحریم میگساری نازل شده است و شرب خمر بعداً با این آیه تحریم شد که میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠﴾ [المائدة: 90]، «ای کسانی که ایمان آوردهاید! میخوارگی و قماربازی و بتان و تیرهای بختآزمایی پلیدند و عمل شیطان میباشند. پس از این پلیدها دوری کنید تا که رستگار شوید».
اعتراض دوم: شریعت اسلامی عام و برای همهی بشریت است، زیرا خدای متعال میفرماید: ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا﴾ [الأعراف: 158]، «ای پیامبر! بگو: ای مردم! من فرستادهی خدا به سوی همهی شما هستم». و نیز میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا کَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا﴾ [سبأ: 28]، «ما تو را فقط، به عنوان مژدهدهنده و ترساننده، برای همهی مردمان فرستادهایم». و نیز رسول خدا ج میفرماید: «انبیای سابق فقط برای قوم خود مبعوث میشدند، اما من برای همهی مردم مبعوث شدهام». و بدیهی هم هست که در میان مردم افرادی وجود دارند که عرب زبان نیستند و زبان عربی را -که زبان قرآن است- نمیفهمند و در نتیجه خطاب شارع را درنمییابند؛ پس چگونه خطاب با زبان عربی متوجهِ کسی میشود که آن را نمیفهمد و در عین حال به آن مکلّف هم میشود؟ آیا این چیزی جز تصادم و تقابل با شرط تکلیف، یعنی قدرت بر فهمِ خطاب است؟
جواب این است: توانایی در فهم خطاب، یک شرطِ لازم و ناگزیر برای صحت تکلیف است و کسانی که زبان عربی را نمیفهمند هم، شرعاً تکلیف به آنان ممکن نیست، مگر آن که این افراد با یادگیری زبان قرآن یا با ترجمهی نصوص شرعی یا معانیِ آن به زبان آنان خطاب شارع را بفهمند و یا این که گروهی از مسلمانان زبان امتهای غیر عرب را فرا بگیرند و تعالیم اسلام را با زبانِ خود آنان در میانشان منتشر کنند.
راه حل آخر راه شایستهتری است و بنابراین، بر مسلمانان واجب کفائی است که گروهی از آنان زبان امتهای غیر عرب را فرا بگیرند و دعوت اسلام را در میان آنان منتشر کنند و احکام اسلامی را با زبان آن ملتها به ایشان تبلیغ کنند و اگر مسلمانان در این باره کوتاهی کنند، بنابر حکم واجب کفائی، همه گناهکار خواهند بود. از جمله نصوصی که بر وجوب این امر بر مسلمانان دلالت دارد، این موراد است:
1. خدای متعال میفرماید: ﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤﴾ [آل عمران: 104]، «باید از میان شما گروهی باشند که دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنان رستگارانند». که این آیه متضمن امر به تبلیغ احکام اسلام از جانب گروهی از مردم است و تبلیغ زمانی مؤثر است که برای مخاطبان قابل فهم بوده و با زبانی باشد که آن مخاطبان آن را میشناسند.
2. روایت شده که رسول خدا ج نامههایی برای شاه ایران، قیصر روم، نجاشی، مقوقس و دیگران فرستاد و در آن نامهها آنان را به اسلام دعوت کرد و کسانی این نامهها را رساندند که به زبان کسانی که نامه برای آنان نوشته شده بود، آگاه بودند.
3. رسول خدا ج در خطبهی حجة الوداع میفرماید: «أَلا هَلْ بَلَّغْتُ؟ اللهم فَاشْهَدْ! فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمُ الْغَائِبَ، فَرُبَّ مُبَلَّغٍ أَوْعَى مِنْ سَامِعٍ»، «آیا مأموریت خود را به شما ابلاغ کردم؟ پروردگارا! تو شاهد باش! پس کسانی که در این جا حضور دارند (شاهدان)، این را به اطلاع افرادی که در این جا نیستند (غایبان) برسانند، زیرا چه بسا افرادی که پیام به صورت غیر مستقیم به آنان میرسد، آن را بهتر از کسانی درک میکنند که خود به صورت مستقیم به آن گوش دادهاند». شاهد شامل تمام کسانی میشود که به اسلام هدایت پیدا کرده و مبادی و احکام آن را شناختهاند و غایب شامل تمام کسانی است که زبان عربی را نمیدانند و نیز تمام کسانی که زبان عربی را میدانند اما دعوت اسلامی به آنان نرسیده است.
بنابراین، اگر کسی باشد که زبان عربی و زبان قرآن را نداند و نصوص شرعی هم به زبان وی ترجمه نشده باشد و مسلمانان دلایل تکلیف را با زبان وی به او نشناسانده باشند، وی شرعاً مکلّف نیست، زیرا خدای متعال میفرماید: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ [البقرة: 286]، «خداوند هیچ انسانی را جز به چیزی که در وسع و توان وی است، مکلّف نمیسازد».
اعتراض سوم: در قرآن کریم و در اوایل برخی از سورهها، حروف مقطعه آمده است که فهم آنها ممکن نیست؛ پس چگونه گفته میشود در قرآن و سنّت چیز غیر قابل فهمی وجود ندارد؟!
جواب این است: این حروف در شمار خطابهای تکلیفی نیستند و به همین دلیل هم، امر تکلیف متوقف بر آنها نیست، این از یک جهت و از جهتِ دیگر، این حروف معانی روشنی دارند که همان چیزی است که هر حرف به تنهایی بر آن دلالت دارد و ذکر این حروف در ابتدای سورهها هم برای اقامهی حجّت بر مخالفان با معجزه بودنِ قرآن تشکیل یافته از این حروف است.
[1]- تیسیر التحریر 2/ 395.
[2]- آمدی 1/ 216؛ إرشاد الفحول، شوکانی، ص 11.
[3]- بلوغ با امارات و علامتهای آن شناخته میشود، اما اگر این امارات و علامات یافت نشد، بلوغ با سن تعیین شده برای آن شناخته میشود که اکثر فقها این سن را برای پسران و دختران پانزده سالگی دانستهاند.
[4]- آمدی 1/ 217؛ المستصفی، غزالی 1/ 54.
[5]- تیسیر التحریر 2/ 401- 403؛ فواتح الرحموت بشرح مسلم الثبوت 1/ 145- 146؛ إرشاد الفحول، ص 10.