139- قرآن مشهورتر از آن است که تعریف شود؛ اما با این وجود، اصولیون به تعریف آن همّت گماردهاند و تعاریف گوناگونی برای آن ارائه دادهاند و هرکدام تلاش کرده که تعریفِ او جامع و مانع باشد[1]. از جملهی این تعاریف است: «قرآن، کتابی است که بر رسول خدا، محمد ج نازل شده و در مصحفها نگاشته شده و به صورتی متواتر و بدون شبهه، برای ما نقل شده است»[2].
همهی مسلمانان اتفاقنظر دارند بر این که قرآن بر همهی مسلمانان و بلکه بر همهی افراد بشر حجّت است و اولین مصدر تشریع است. دلیل حجیت قرآن هم این است که قرآن از نزد خداست و دلیل این نیز که از نزد خداست، اعجازِ قرآن و معجزه بودنِ آن است -چنان که بعداً خواهد آمد- و وقتی که با دلیل معجزه بودنِ قرآن ثابت شود که قرآن از نزد خدا نازل شده است، پیروی از آن بر همه واجب خواهد بود.
1. 140- قرآن، کلام خداست که بر پیامبر او، محمد ج نازل شده است و بنابراین، دیگر کتبِ آسمانی، چون تورات و انجیل، جزء قرآن به حساب نمیآیند، زیرا بر محمد ج نازل نشدهاند.
2. قرآن، مجموعِ لفظ و معنی است، (یعنی چیزی است که با لفظ و معنا، هردو نازل شده است و بنابراین، احادیثِ قدسی، قرآن نیستند، زیرا لفظ این احادیث از جانب خدای متعال نیست) و لفظ آن با زبان عربی نازل شده است، خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٣﴾ [الزخرف: 3]، «ما قرآن را به زبان عربی فراهم آوردهایم». و در قرآن کریم هم، لفظ غیر عربیای وجود ندارد. امام شافعی میگوید: همهی کتاب خدا با زبان عربی نازل شده است و نیز میگوید: در کتاب خدا چیزی به غیر زبان عربی وجود ندارد[3]. بنابراین، احادیث نبوی، قرآن به حساب نمیآیند، زیرا گرچه معنای احادیث از جانب خدا بر پیامبر وحی شده است، لکن الفاظ آن از جانب خدای متعال نیست. نیز، تفسیرِ قرآن جزء قرآن به حساب نمیآید، گرچه با زبان عربی هم باشد و همچنین، ترجمهی قرآن به غیر زبان عربی نیز جزء قرآن به شمار نمیآید.
3. قرآن به صورتِ متواتر به ما رسیده است، یعنی قرآن را قومی که به علّت تعداد زیاد بودنِ آنان و اختلاف مکانشان، همدستیِ آنها برای دروغ گمان نمیرود و منتفی است، از قومی مثل خود برای ما نقل کردهاند و این سلسله تا وقتی که به رسول خدا ج میرسد، بدین صورت ادامه مییابد و بدین ترتیب، ابتدای سلسلهی نقل، به مانندِ انتهای آن و میانهی سلسلهی نقل به مانند اول و آخر آن است[4]. بنابراین، قرائتهایی که به صورت متواتر نقل نشدهاند، جزء قرآن به حساب نمیآیند، مانند آنچه که از عبدالله بن مسعود روایت شده که وی به انتهای آیهی ﴿فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ﴾ [البقرة: 196]، «اگر کسی بردهای نیافت تا آن را آزاد کند، پس سه روز روزه بگیرد». لفظِ «مُتَتابِعاتٍ» را اضافه مینمود؛ چرا که این قرائت حمل بر آن میشود که تفسیر ﴿ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ﴾ است، یعنی بنا به نظر عبدالله بن مسعود، باید آن سه روز روزهی پشت سرهم باشد[5].
4. قرآن از تحریف و کم و زیاد شدن مصون و محفوظ است، زیرا خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾ [الحجر: 9]، «ما خود قرآن را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن هستیم». و بنابراین، هیچ نقص و اضافهای در آن وجود ندارد و هیچ آفریدهای نمیتواند چیزی به آن اضافه نماید و یا چیزی از آن کم کند، زیرا خدای متعال عهدهدار حفظ قرآن شده است و آنچه خدای متعال متولی حفظ آن شود هم، هرگز دستِ بدکاران و هرزه دَرایان بدان نخواهد رسید.
1. قرآن، معجزه است و این یعنی آن که تمام بشر از آوردن چیزی مثل آن عاجز و ناتوان هستند. این اعجاز با مبارزهطلبی قرآن از اعرابِ مخالف (اسلام) هم ثابت شد، چه قرآن آنان را به مبارزه فرا خواند و خواست تا کتابی مثل آن بیاورند، اما آنان ناتوان ماندند و سپس، آنان را به مبارزه فرا خواند و خواست تا ده سوره بیاورند، اما آنان باز هم نتوانستند و سپس، آنان را به مبارزه فرا خواند و خواست که دستِ کم سورهای مانند آن بیاورند، اما آنان باز هم عاجز و درمانده شدند؛ خدای متعال میفرماید: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن یَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا یَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ کَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِیرٗا٨٨﴾ [الإسراء: 88]، «بگو اگر همهی مردمان و همهی جنیان گرد آیند و متفق شوند، بر این که چیزی همانند این قرآن بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورند و ارائه دهند، هرچند که برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند». و نیز میفرماید: ﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَیَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٣﴾ [هود: 13]، «بلکه مشرکان میگویند: محمد قرآن را به دروغ به خدا نسبت میدهد؛ بگو: شما ده سورهی دروغین همانند آن را بیاورید و غیر از خدا هرکس را که میتوانید دعوت کنید اگر راستگو هستید». همچنین میفرماید: ﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٣ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ٢٤﴾ [البقرة: 23-24]، «اگر شما دربارهی آنچه ما بر بندهی خود نازل کردهایم، دچار شک و دودلی هستید، سورهای همانند آن بیاورید و خدایان خود را -به جز خدا- به فریاد خوانید، اگر راستگو هستید. اگر نتوانستید که چنین کنید و هرگز نخواهید توانست، پس خود را از آتشی که افروزینهی آن انسان و سنگ است و برای کافران آماده شده است به دور دارید».
با وجود این تحدی که موجب برانگیختنِ همّت افراد میشود و انگیزهی مبارزه را در مبارز ایجاد میکند، اعراب -علیرغم این که اقتضای معارضه نیز موجود بود و مانعی هم در برابر آن وجود نداشت- از انجام این کار عاجز ماندند. وجود اقتضای رویارویی هم از این جا بود که اعراب تمایل زیادی داشتند که جلوی دعوت رسول خدا را بگیرند و در نتیجه، اگر قادر به انجام این کار میبودند، حتماً چیزی میآوردند که به معارضهی قرآن بایستد و دعوت محمد را ابطال کند. نبودنِ مانع در مقابل معارضهی آنان با قرآن هم از این جا بود که آنان افرادی بلیغ و با فصاحت بودند و به زبان عربی شناختی کامل داشتند و صاحب حکم و سلطه هم بودند و بنابراین، از آن جا که عجز و ناتوانی آنان به اثبات رسید، ثابت میشود که قرآنِ نازلشده با زبانِ عربی، کتاب خدا و محمد رسولِ راستین اوست.
141- قرآن از جهتهای زیادی معجزه میباشد، از جمله:
1. بلاغت قرآن که موجبِ سرگشته و تسلیمشدن و متحیر گشتن اعراب شد، چنان بلاغتی که قبلاً در هیچ کلامِ دیگری، چه نظم و چه نثر دیده نشده بود و با وجود شمول قرآن بر موضوعات و احکام مختلف و نزول آن در زمانهای متفاوت و دور از هم، این بلاغت در تمام اجزای قرآن در سطحی بسیار عالی وجود دارد.
2. خبر دادنِ قرآن از وقایعی در آینده که این وقایع روی هم دادند، از جمله خدای متعال میفرماید: ﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ﴾ [الروم: 1-4]، «الف لام میم. رومیان (از ایرانیان) شکست خوردهاند. این شکست در نزدیکترین سرزمین به ایشان روی داده است و ایشان، بعد از شکستشان، پیروز خواهند شد در مدت چند سالی».
3. خبر دادن قرآن از وقایع و رویدادهای مربوط به امتهای سابق که اعراب -به علّت عدم وجود آثار و نشانههایی دال بر آنها- کاملاً از آن بیخبر بودند؛ خدای متعال در اشاره به این نوع از اَخبار میفرماید: ﴿تِلۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهَآ إِلَیۡکَۖ مَا کُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُکَ مِن قَبۡلِ هَٰذَا﴾ [هود: 49]، «این، جزوِ اخبارِ غیب است که آن را به تو وحی میکنیم. نه تو و نه قوم تو پیش از این آن را نمیدانستید».
2. اشاره به برخی از حقایقِ هستی که علم جدید هم آنها را به اثبات رسانده و پیش از آن کسی آنها را نمیدانست، از جمله خدای متعال میفرماید: ﴿أَوَ لَمۡ یَرَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ کَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ کُلَّ شَیۡءٍ حَیٍّۚ أَفَلَا یُؤۡمِنُونَ٣٠﴾ [الأنبیاء: 30]، «آیا کافران نمیبینند که آسمانها و زمین پیشتر به هم متصل بودند و ما سپس، آنها را از هم جدا ساختیم و هر چیز زندهای را از آب آفریدیم. آیا ایمان نمیآورند»؟
و نیز میفرماید: ﴿وَأَرۡسَلۡنَا ٱلرِّیَٰحَ لَوَٰقِحَ﴾ [الحجر: 22]، «و بادها را برای تلقیحِ (ابرها و بارور ساختنِ آنها) به وزیدن درآوردیم».
142- قرآن مشتمل بر احکام زیاد و متنوعی است که میتوان این احکام را به سه دسته تقسیم کرد:
نوع اول: احکامِ متعلّق به عقیده، مانند ایمان به خدا و ملایکه و کتب و انبیایِ وی و روزِ آخرت. این دسته، احکامِ اعتقادی هستند و در علم توحید (کلام) مورد بررسی قرار میگیرند.
نوع دوم: احکامِ متعلّق به تهذیب نفس و تعلیم و تربیت آن. این دسته، احکامِ اخلاقی هستند و در علم اخلاق یا علم تصوف مورد بررسی قرار میگیرند.
نوع سوم: احکامِ عملیِ متعلّق به اقوال و افعال مکلّفان. مقصود از «فقه» همین دسته از احکامِ قرآن است و این احکام، احکامی هستند که هدفِ علم فقه و اصول فقه شناختِ آنها و دستیابی به آنهاست. این احکام دو نوع هستند:
1. عبادات: مانند نماز و روزه. غرض از عبادات، تنظیم رابطهی فرد با پروردگار خود است.
2. سایر احکامِ غیر از عبادات که در اصطلاحِ فقها معاملات نامیده میشوند: این نوع، شامل احکامی است که در اصطلاحِ حقوقِ جدید، در چارچوبِ حقوق خصوصی و حقوق عمومی داخل میشوند. مقصود از این احکام تنظیم رابطهی فرد با فرد، یا فرد با جامعه و یا جامعه با جامعه است. این احکام عبارتند از:[6]
الف. احکام متعلّق به خانواده: این دسته از احکام داخل در چارچوب حقوق خانواده یا مسایل احوال شخصیه است، مانند نکاح، طلاق، بنوت، نَسب، ولایت و امثال آن. مقصود از این احکام بنای خانواده بر پایههای مستحکم و بیان حقوق و تکالیف افرادِ خانواده است. تعداد آیات مربوط به این احکام نزدیک به 70 آیه است.
ب. احکام متعلّق به داد و ستدهای مالیِ افراد: مانند بیع، رهن و سایر عقود. این احکام داخل در چارچوب حقوق مدنی هستند و آیات مربوط به آن نزدیک به 70 آیه است.
ج. احکام متعلّق به دادرسی و شهادت و سوگند: مقصود از این احکام سروسامان دادن به کیفیت رسیدگی به دعاوی جهت تحقق عدالت در میان مردم است. این دسته از احکام داخل در چارچوبِ آن چیزی است که امروزه آیین دادرسی خوانده میشود. آیات مربوط به این دسته از احکام، حدود 13 آیه است.
د. احکام متعلّق به جرایم و مجازاتها: این احکام، تشکیلدهندهی قانون مجازات اسلامی است. در مورد این احکام، حدود 30 آیه وجود دارد. مقصود از این احکام، حفظِ جان، مال و ناموسِ افراد و اشاعهی آرامش و امنیت در جامعه است.
هـ. احکام متعلّق به نظام حکومت و حدود روابطِ حُکّام و مردم و بیان حقوق و تکالیف حکومتکننده و حکومتشونده: این احکام، داخل در چارچوبِ قانون اساسی هستند. در این باره، تقریباً 10 آیه وجود دارد.
و. احکام متعلّق به روابطِ دولت اسلامی و حدود روابط این دولت با دولتهای دیگر و کیفیت این رابطه در زمان صلح و جنگ و احکامِ مترتب بر آن و نیز، بیانِ رابطهی بیگانگانِ ساکن در دولت اسلامی با این دولت: برخی از این احکام، داخل در چارچوب حقوق بین المللی عمومی و برخی دیگر، داخل در چارچوبِ حقوق بین الملل خصوصی هستند. در این باره، حدود 25 آیه وجود دارد.
ز. احکام اقتصادی: این احکام در مورد درآمدها و هزینههای دولت اسلامی و حقوق افراد در اموال ثروتمندان است. در این باره، نزدیک به 10 آیه وجود دارد.
143- خدای متعال میفرماید: ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ﴾ [النحل: 89]، «ما این کتاب را بر تو نازل کردیم تا بیانگر همه چیز باشد». و نیز میفرماید: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ﴾ [الأنعام: 38]، «ما در این کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردهایم». پس در قرآن کریم همهی احکام شرعی بیان شده است و تنها این هست که بیانِ قرآن بر دو نوع است:
نوع اول: ذکر قواعد و مبادیِ عمومیِ تشریع و بیان احکام به صورت اجمالی: مثلاً از جملهی قواعد و مبادی عمومی که بنیانی برای تشریع و تفریع احکام هستند، موارد زیر میباشند:
الف. شورا: خدای متعال میفرماید: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَیۡنَهُمۡ﴾ [الشورى: 38]، «و کارشان بر پایهی رایزنی و مشورت با یکدیگر است». نیز میفرماید: ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ﴾ [آل عمران: 159]، «در کارها با آنان مشورت کن».
ب. عدالت: خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ﴾ [النحل: 90]، «خداوند به دادگری دستور میدهد». نیز میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ﴾ [النساء: 58]، «خداوند به شما دستور میدهد که امانتها را به صاحبان آنها برسانید و این که هرگاه میانِ مردم قضاوت کردید، عادلانه حکم کنید».
ج. مسؤولیت انسان در برابر اعمال خود و عدم مؤاخذهی او در برابر گناهان دیگران (مسؤولیت شخصی): خدای متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾ [الأنعام: 164]، «هیچکس گناه دیگری را بر دوش نمیکشد».
د. تناسب مجازات با جرم: خدای متعال میفرماید: ﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَیِّئَةٖ سَیِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ﴾ [الشورى: 40]، «کیفرِ هر بدیای، کیفری همسان آن است».
هـ. حرمت مال دیگران: خدای متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨﴾ [البقرة: 188]، «و اموال خودتان را به باطل در میان خود نخورید و آن را به امراء و قضات تقدیم نکنید تا از روی گناه بخشی از اموال مردم را بخورید، در حالی که خودتان هم میدانید (که مالِ شما نیست)».
و. تعاون و همیاری در امور خیر و عام المنفعه: خدای متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ﴾ [المائدة: 2]، «در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمایید و همدیگر را در راه تجاوز و ستمکاری یاری و پشتیبانی نکنید».
ز. وفا به تعهدات: خدای متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِۚ﴾ [المائدة: 1]، «ای کسانی که ایمان آوردهاید! به پیمانها و قراردادها وفا کنید».
ح. وجود نداشتنِ حرج در دین: خدای متعال میفرماید: ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖ﴾ [الحج: 78]، «خداوند در دین، هیچ امرِ دشوار و سنگینی بر دوش شما نگذاشته است».
ط. اباحهی محظورات به خاطر وجود ضرورتها: خدای متعال میفرماید: ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ﴾ [البقرة: 173]، «ولی آن کس که مجبور شود، در صورتی که علاقهمند و متجاوز نباشد، گناهی بر او نیست».
از جملهی احکامی هم که در قرآن به صورت مجمل آمده و حکم آن تفصیل داده نشده است، موارد زیر است:
1. امر به پرداخت زکات: خدای متعال میفرماید: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ﴾ [التوبة: 103]، «از اموال آنان زکات بگیر».
2. قصاص: خدای متعال میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [البقرة: 179]، «ای صاحبانِ خرد! در قصاص، برای شما حیات و زندگی وجود دارد». نیز، میفرماید: ﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَى﴾ [البقرة: 178]، «دربارهی کشتگان، قصاص بر شما فرض شده است». که قرآن شرایط قصاص را بیان نکرده است، بلکه شرایط آن را سنّت بیان کرده است.
3. بیع و ربا: خدای متعال میفرماید: ﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ﴾ [البقرة: 275]، «و خداوند، بیع (خرید و فروش) را حلال و ربا را حرام کرده است». که در سنت، بیعه حلال و شرایط آن و ربای حرام و انواع آن ذکر و بیان شده است.
این نوع از بیان احکام، بیانِ اجمالی است و غالب بیانهای قرآن نیز از این نوع است. فلسفهی ورود احکام قرآن در شکلِ قواعد و مبادی عام هم، این است که ورود آنها بدین شکل، به قرآن خصوصیتی میدهد که در برابر وقایع و حوادثِ تازه، گشایش و انعطاف داشته باشد، هرگز چیزی از آن خارج نماند.
نوع دوم: احکام تفصیلی: این نوع از احکام در قرآن کم است؛ از جملهی این احکام میتوان به: مقادیر ارث وارثان، میزان مجازاتها در حدود، کیفیت و تعداد طلاق، کیفیت انجام لعان در بین زن و شوهر و زنانِ محرم اشاره کرد.
144- قرآن، بنابر اقتضایِ بلاغت داشتن و معجزه و کتاب هدایت و ارشاد بودنِ خود، با اسلوبها و روشهای مختلفی به بیان احکام میپردازد، چنان که احکام را به صورتی مطرح میکند که مردم را به اجرا تشویق کرده، از مخالفت و عناد با آن منزجر و بیزار میکند و به همین دلیل، میبینیم که امور واجب، گاهی در قالب صیغهی امر بیان میشود، مانند این آیه که میفرماید: ﴿وَأَقِیمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَ لِلَّهِۚ﴾ [الطلاق: 2]، «گواهیدادن را برای خدا ادا کنید». یا این که بیان میکند که فعل بر مخاطبان مکتوب و واجب است، مانند این آیه که میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾ [البقرة: 183]، «ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر شما روزه واجب شده است، همانگونه که بر کسانی که پیش از شما بودهاند، واجب شده بوده است، باشد که پرهیزگار شوید». گاهی نیز، بیان واجببودنِ یک فعل با ذکر جزای نیک و ثواب برای فاعل آن انجام میگیرد، مانند این آیه که خدای متعال میفرماید: ﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ﴾ [النساء: 13]، «هرکس از خدا و پیامبرش اطاعت کند، خداوند او را به باغهای بهشت وارد میکند».
و حرام، گاهی در قلب صیغهی نهی بیان میشود، مانند این آیه که میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ﴾ [الأنعام: 151]، «کسی را بدون حق مَکُشید که خداوند آن را حرام کرده است». نیز این که میفرماید: ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ﴾ [البقرة: 195]، «خود را با دست خویش به هلاکت نیندازید». گاهی دیگر، با دادن وعدهی عقاب یا ترتبِ مجازات بر انجام یک فعل، حرام بودنِ آن را بیان میکند، مانند این آیه که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا١٠﴾ [النساء: 10]، «بیگمان کسانی که اموال یتیمان را به ناحق و ستمگرانه میخورند، جز این نیست که انگار آتش در شکمهای خود میخورند و با آتش سوزانی خواهند سوخت». و نیز مانند این آیه که میفرماید: ﴿وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ یُدۡخِلۡهُ نَارًا﴾ [النساء: 14]، «آن کس که از خدا و پیامبرش نافرمانی کند و از مرزهای خدا درگذرد، خداوند او را به آتش وارد میگرداند».
بنابراین، بر همهی کسانی که قصد استنباط احکام از قرآن را دارند، واجب است که این اسلوبهای قرآنی و نحوهی بیان احکام در قرآن و امور مقترن به نصوص را -که بر وجوب یا حرمت یا اباحه دلالت میکنند- بشناسند و از جمله ضوابط و قواعد سودمند در این باب، موارد زیر است:
1. حکم فعل، وجوب یا ندب است: اگر با صیغهی دال بر وجوب یا ندب بیاید، یا این که در قرآن ذکر شود و همراه آن هم مدحِ آن امر یا محبت بدان یا ستایشِ آن یا فاعلِ آن فعل بیاید، یا این که با آن اجزای نیک و ثواب برای فاعل آن ذکر شود.
2. حکمِ فعل، حرمت یا کراهت است: اگر با صیغهای ذکر شود که دلالت بر این کند که شارع ترک آن یا دوریگرفتن از آن را طلب کرده است، یا بر وجهی ذکر شود که مقتضی نکوهش و ذمِّ آن عمل یا فاعل آن باشد، یا این که گفته شود که آن فعل سببِ عذاب یا خشم و نارضایتی خداوند و دخول در آتش جهنم یا لعنتشدن فاعل آن میشود، یا این که فعل به این توصیف شود که رجس (پلید) یا فسق و یا از اعمال شیطان است، یا این که فاعل آن، حیوان و یا شیطان و یا چیزهایی از این قبیل، توصیف شود.
3. حکمِ فعل، اباحه است: اگر با لفظی وارد شود که بر مباحبودن آن دلالت دارد، مانند: اِحلال (حلال کردن) إذن، نفیِ حرج، نفیِ گناه و یا مورد انکار قرار دادن کسی که آن را حرام کرده است و چیزهایی از این قبیل.
145- قبلاً ذکر شد که ورودِ قرآن قطعی است، یعنی به صورت قطعی و یقینی ثابت شده است، زیرا به طریقِ تواتر -که روشی است که افادهکنندهی علم و یقین به صحت منقول است- به ما رسیده است؛ پس در این صورت، احکام قرآن نیز قطعی الثبوت است، اما دلالت آن بر احکام گاهی قطعی و گاهی ظنی است:
- اگر لفظ فقط احتمال یک معنی را داشته باشد، دلالت آن بر حکم قطعی است، مانند این آیه که میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَکَ أَزۡوَٰجُکُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَکُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِینَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۚ﴾ [النساء: 12]، «و برای شما نصفِ داراییِ به جای مانده از همسرانتان است اگر فرزندی نداشته باشند؛ اما اگر فرزندی داشته باشند، سهمِ شما یک چهارم از ترکه است، پس از انجام وصیتی که کردهاند و پرداخت وامی که بر عهده دارند». نیز، مانند این آیه که میفرماید: ﴿ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ﴾ [النور: 2]، «هریک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید». معلوم است که یک دوم و یک چهارم و صد، همه بر مدلولات خود دلالتِ قطعی داشته، فقط احتمال معنای مذکور در آیه را دارند.
- اگر لفظ احتمال چند معنی را داشته باشد، در این صورت، دلالت لفظ بر حکم ظنی است، مانند این آیه که میفرماید: ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ﴾ [البقرة: 228]، «زنانِ مطلقه باید به مدت سه قروء انتظار بکشند». که در این جا، لفظ «قروء» احتمال معنای طُهر و معنای حیض را باهم دارد؛ پس با وجود این احتمال، دلالتِ آیه بر حکم ظنی است نه قطعی.
[1]- نک: حاشیة الإزمیری علی مرآة الأصول 1/ 86- 87؛ آمدی 1/ 22؛ شرح مرقاة الوصول 1/ 93- 96؛ التوضیح والتلویح 1/ 36؛ غزالی، المستصفی 1/ 65.
[2]- أصول البزدوی 1/ 21- 23.
[3]- الرسالة، امام شافعی، ص 40- 42.
[4]- أصول البزدوی 1/ 282.
[5]- غزالی، المستصفی 1/ 56.
[6]- شیخ عبدالوهاب خلاف، منبع سابق، ص 70 به بعد.