ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31. توصیف مسلمانان در کتابهای آسمانی پیشین
توصیف امّت اسلام؛ یعنی امّت محمّد ج در کتابهای پیشین به گونهای آمده که تردیدی در این زمینه باقی نمیگذارد که آنان همان امّت مختار و برگزیده و مورد توصیف در بشارتهای پیامبران قبلی هستند.
برخی از آن ویژگیها در مباحث و مطالب قبلی بیان گردید و در ادامه، موارد بیشتری آورده خواهد شد و با بیان اوصاف موجود در کتابهای رایج میان اهل کتاب، این ویژگیها بیشتر مورد تاکید و تایید قرار خواهد گرفت.
1. داود ÷ در یکی از مزمورهایش چنین بشارت میدهد: «صحراها و روستاهایش آسوده و آرام خواهند شد و سرزمین [قیدار] سرسبز خواهد گشت و ساکنان غارها تسبیح خواهند گفت و از قلّه[1] و بلندای کوهها شکر و سپاس پروردگار را سر خواهند داد و تسابیح آن در جزایر منتشر خواهد شد.»[2]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / مژدۀ فوق را چنین توضیح میدهد: «آن صحراها غیر از امّت محمّد ج، برای چه کسانی است؟! و غیر از فرزند اسماعیل؛ جدّ رسول الله إ، چه کسی قیدار است؟! و غیر از قوم عرب، چه افرادی ساکنان آن غارها و کوهها هستند؟!»[3]
2. داود ÷ در زبور، امّت اسلام را این گونه توصیف میکند: «الله متعال را به شیوهای نو تسبیح میگویند و باید فردی که الله تعالی امّتش را برگزیده و وی را یاری رسانده و صالحانشان را با کرامت و استوار و پابرجا ساخته، خوشحال باشدکه آنان در بستر هم تسبیح گفته و با صداهایی بلند، تکبیر میگویند.»[4]
بدون تردید صفات مذکور بر محمّد ج و امّتش صدق میکند؛ آنان در اذانی که برای نمازهای پنجگانه میدهند و در مکانهای مرتفع، با صدای بلند تکبیر میگویند و نیز در نماز و خطبۀ عید فطر و قربان و هنگام رفتن برای نماز و حاجیان در ایّام منی و ساکنان سایر شهرها پس از نمازها و همچنین هنگام رمی جمرات و بر صفا و مروه و هنگام طواف و نیز در برابر رکن تکبیر سر میدهند.
در تمامی موارد فوق، تکبیر با صدای بلند گفته میشود و تکبیر با این شیوه، از شعائر مسلمانان به شمار میرود.
تکبیر مذکور غیر از تکبیر و تحمید و تسبیح و تهلیل و سایر اذکار مشروعی است که مسلمانان آنها را آهسته انجام میدهند. امّت اسلام در هیچ حالتی ذکر الهی را ترک نمیکنند و بلکه در تمامی حالات و شرایط، الله أ را یاد میکنند.
علاوه بر این، نماز بزرگترین تسبیح است و مفهوم سخن داود ÷ نیز همین بوده که گفت: « به شیوهای نو الله متعال را تسبیح میگویند.»
تسبیحات جدیدی که الله متعال آنها را مشروع ساخت همچون نمازهای پنجگانه و جدیدی است که الله ـ آنها را برای مسلمانان مقرّر کرد.
امکان ندارد که صفات مزبور، بر غیر امّت محمّد ج صدق کند.[5]
3. حبقوق ÷ میگوید: «بدون تردید آسمان از درخشش محمّد ج روشن گشت و زمین از حمد ایشان پُر شد.»[6]
شیخ الإسلام / در توضیح جملۀ فوق چنین میآورد: «امّا پُرشدن زمین از درخشش احمد ج بر اثر انوار ایمان و قرآنی که از ایشان و امّتشان آشکار گشت و نیز پُرشدن زمین از حمد ایشان و امّتشان در نمازهایی که به جای میآورند، امری روشن و آشکار است، زیرا امّت محمّد ج ستایشگرانند و باید که در هر نماز و خطبهای، حمد الهی را به جای آورند و هر نمازگزاری در هر رکعتی میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾.
هرگاه بنده بگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾، الله متعال میفرماید: «حَمِدَنِی عَبْدِی»؛ «بندهام حمد مرا به جای آورد.» و چون بنده بگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ﴾، پروردگار عالم میفرماید: «أَثْنَى عَلَیَّ عَبْدِی»؛ «بندهام مرا ثنا گفت.» و هنگامی که بگوید: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ﴾، الله ﻷ میفرماید: «مَجَّدَنِی عَبْدِی»[7]؛ «بندهام مرا تمجید کرد.»
امّت محمّد ج قیام در نماز را با تحمید شروع نموده و آن را با تحمید به پایان میبرند و زمانی که سرهایشان را از رکوع بلند کنند، امامشان میگوید: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»؛ «الله متعال ستایش فردی که او را میستاید، میشنود.» و همگی با هم میگویند: «رَبَّنَا لَکَ الْحَمْدُ»؛ «پروردگارا! ستایش از آنِ توست.» همچنین نمازشان را با حمد الهی تمام میکنند و تمامی ستایشها و نمازها و پاکیها را مخصوص الله متعال میدانند.
بیان و توصیف انواع حمد الهی توسّط آنان، به درازا میکشد.»[8]
4. أشعیاء ÷ گواهی به صلاح و دیانت امّت محمّد ج داده و میگوید: «به زودی برای تمامی ساکنان این زمین، از دور، عَلَم و نشانۀ [نبوّت] را برپا خواهم کرد و [پیامبر ج] مردم را از دورترین نقاط زمین فرا میخواند و آنان شتابان به سویش میروند.»[9]
ابن تیمیّه / در توضیح این بشارت میگوید: «نداء همان لبّیکگفتنی است که پیامبر ج آن را در مراسم حج مشروع ساختند. مسلمانان هم کسانی هستند که الله تعالی را ستایش نموده و وی را یگانه دانستند و پروردگار را عبادت نمودند، ربوبیّت را مخصوص او دانستند، بتها را شکستند و بتپرستی را از بین بردند.
مراد از علم و نشانۀ برافراشته، پیامبری است.
صفیر و بانگ زدن یعنی فراخواندن آنان به سوی بیت الله و مشعرها، که در نتیجۀ آن، با اطاعت و فرمانبرداری کامل به سمت آن میروند.»[10]
5. أشعیاء در توصیف امّت محمّد ج چنین میگوید: «به زودی این صحرا و شهرها از فرزندان قیدار پُر خواهد شد. آنان تسبیح میگویند و از بالای کوهها ندا سر میدهند؛ این افراد همان کسانی هستند که الله تعالی را به بزرگی یاد نموده و او را در خشکی و دریا به پاکی میستایند.»[11]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / بشارت مذکور را این گونه توضیح میدهد: «به اتّفاق تمامی مردم، قیدار پسر اسماعیل بود که قبیلۀ ربیعه و مضر از نسل وی هستند و محمّد ج از قبیلۀ مضر بودند.
پُرکردن این صحرا و تسبیح الهی فقط با مبعث محمّد ج به وقوع پیوست.»[12]
6. حزقیال ÷ در حالی که یهودیان را تهدید نموده و مسلمانان را توصیف میکند، چنین میگوید: «قطعا الله تعالی آنان را بر شما آشکار و پیروز میگرداند و پیامبری را در میانتان مبعوث میکند و بر آنان کتابی نازل نموده و گردنهایتان را به این افراد میسپارد و آنان بر شما غلبه میکنند و بوسیلۀ حق، شما را خوار و ذلیل میسازند. مردان بنیقیدار در میان گروههای مردم میروند در حالی که فرشتگانی سوار بر اسبانی سفید و مسلّح همراهشان هستند و آنان بر شما مسلّط میشوند و پایان کارتان، آتش [دوزخ] است. از این آتش به الله متعال پناه میبریم.»[13]
برخی از بشارتها و گواهیهای موجود در کتابهای اهل کتاب بیان گردید و همان گونه که میبینی، بیانگر صلاح و رستگاری و برتری امّت محمّد ج است.
[1]- قلّه یعنی بالای کوه و جمعش، قُلَل میشود؛ نک: مختار االصّحاح، ص 549.
[2]- الجواب الصّحیح، ج 5، ص 245؛ همین مفهوم را در سفر أشعیاء، إصحاح 5: 26- 28 و إصحاح 54: 1- 17 و عهد قدیم، صص 787 و 825- 826 نگاه کنید.
[3]- الجواب الصّحیح، ج 5، ص 245.
[4]- الجواب الصّحیح، ج 5، ص 226؛ نک: مزمور 149 از سفر مزامیر؛ عهد قدیم، ص 736.
[5]- نک: الجواب الصّحیح، ج 5، صص 265- 266؛ هدایة الحیاری، صص 149- 150.
[6]- الجواب الصّحیح، ج 5، ص 267؛ نک: هدایة الحیاری، ص 147؛ سفر حبقوق، إصحاح 3: 3- 7؛ عهد قدیم، ص 1046.
[7]- نک: صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 395.
[8]- الجواب الصّحیح، ج 5، صص 270- 271.
[9]- همان، ص 258؛ برای اطّلاع از متن کامل، نک: سفر أشعیاء، إصحاح 5: 26- 30؛ عهد قدیم، ص 787.
[10]- همان.
[11]- همان، ص 262؛ نگاه کنید به چنین متنی در ترجمۀ موجود سفر أشعیاء، إصحاح 42: 10- 13؛ عهد قدیم، ص 823.
[12]- همان، ج 4، ص 262.
[13]- همان، ج 2، ص 272؛ نک: سفر حزقیال، إصحاح 20: 45- 49؛ عهد قدیم، ص 949.