فصل ششم:
تحقق خبرهای آیندهگرا (بالقوه) در قرآن
از جمله حقایق ایمانی مطرح شده در قرآن این است که فقط خداوند از غیب خبر دارد، و غیب همهی آن دنیاها و رویدادها، و وقایع و چیزهایی است که از دیدگان مردم پنهان است، و هیچ فردی از آدمیان چیزی از غیب نمیداند، مگر اینکه خداوند خود او را از آن مطلب آگاه گرداند.
خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ إِنۡ أَدۡرِیٓ أَقَرِیبٞ مَّا تُوعَدُونَ أَمۡ یَجۡعَلُ لَهُۥ رَبِّیٓ أَمَدًا٢٥ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ فَلَا یُظۡهِرُ عَلَىٰ غَیۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ یَسۡلُکُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا٢٧﴾ [الجن: 25-27].
«بگو: (ای کافران!) من نمیدانم آیا چیزی که به شما وعده داده میشود، نزدیک است، یا اینکه پروردگارم زمان طولانی و زیادی را برای آن در نظر گرفته است. دانندهی غیب خدا است، و هیچکسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد، مگر پیغمبری که خدا از او خشنود باشد. خدا (برای حفظ آن مقدار غیبی که او را از آن مطلع میکند، از میان فرشتگان) محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان میدارد».
خداوند به پیامبرش ج دستور میدهد که به این نکته اذعان نماید که او فقط همان مقداری از غیب را میداند که خداوند او را بدان آگاه نموده است.
خداوند میفرماید:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ کُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ لَٱسۡتَکۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَیۡرِ وَمَا مَسَّنِیَ ٱلسُّوٓءُۚ ....﴾ [الأعراف: 188].
«بگو: من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و (از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ مالک و مقتدرم گرداند). اگر غیب میدانستم، قطعاً منافع فراوانی نصیب خود میکردم و اصلاً شرّ و بلا به من نمیرسید».
هستیهای سهگانهی غیب در قرآن
بیتردید قرآن به شیوهی مفصل از سه دسته از هستیهای غیب سخن میگوید:
1- غیب گذشته: که عبارتست از رویدادهایی که پیش از بعثت رسول الله ج، و فرو فرستاده شدن قرآن بر او به وقوع پیوستهاند، مانند سخن قرآن دربارهی آفرینش آسمانها و زمین، و بیان جرئیات آفرینش آدم ÷، و آنچه میان او و ابلیس روی داده است، و فرو افتادنش از بهشت به سوی زمین و ذکر جزئیات آنچه میان پیامبران و اقوامشان روی داده است، از نوح تا عیسی ÷.
2- غیب حال: که عبارتست از سخن قرآن در خصوص رویدادهایی که در زمان حیات پیامبر اکرم ج به وقوع میپیوست، در هر صورت قرآنی که بر او نازل میشد به آن رویدادها اشاره کرده و آنها را معالجه مینمود، و درسها و اندرزهایش را استخراج مینمود، در ضمنِ این غیب، علمی با نام: (اسباب نزول) قرار میگیرد.
از جمله دیگر غیب (های) حاضری که قرآن در مورد آن سخن میگوید (عالمهای) غیبی است که در واقعیت موجود است، اما ما آنها را نمیبینیم، مانند وجود خدا و صفات و افعال او، و وجود فرشتهها و کارهایشان، و وجود جن و دستههایشان، و وجود بهشت و جهنم و مواردی از این دست.
3- غیب آینده: که عبارتست از سخن قرآن در خصوص رویدادهای آینده و تازهوارد که قرآن وقوع آنها را مورد تأکید قرار داده است. گاه این رویدادها نزدیک به زمان نزول آیه بوده و در زندگی پیامبر ج و یارانش روی داده است، و گاه دور بوده و در دورهای بعد از زمان صحابه روی داده و برخی از آنها در این دوره اتفاق افتاده و برخی به زودی در پایان عمر بشریت رُخ میدهند و برخی دیگر در آخرت و بعد از برپایی قیامت روی میدهند!
همهی آنچه را قرآن در مورد رویدادهای غیبی آینده بیان داشته، به همان شیوهای که قرآن بیان کرده روی داده و تحقق یافته است.
این در ارتباط با آن چیزی است که پیشتر در مباحث گذشته بیان داشتیم از جمله اینکه بیشک سخن خداوند حق و راست است، و کسی در سخن و کلامش از خداوند راستگوتر نیست، و اینکه علم خداوند شامل همه چیز است، هرآنچه بوده و هرآنچه میشود، و او بر هر چیزی تواناست، و هرآنچه در این هستی روی میدهد فقط بنابر دستور و ارادهی خدای سبحان است.
خدا میداند که فلان کار در فلان وقت روی میدهد و به هنگام فرا رسیدن آن وقت، ارادهی خداوند به آن چیز تعلق میگیرد و آن را به همان شیوه که میخواهد و اراده کرده، پدید میآورد. تحقق خبرهای آینده در قرآن، آنهم به همان شیوه که بیان داشته، دلیلی است بر اینکه بطور قطع قرآن سخن خداوند است، و نه سخن پیامبر ج، اگر سخن پیامبر ج میبود او به چه دلیلی میدانست که این رویدادها در آیندهای نزدیک یا دور روی میدهند، زیرا کسی جز خداوند از مسائل غیبی آینده خبر ندارد!
خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ مَا کُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِی مَا یُفۡعَلُ بِی وَلَا بِکُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٞ٩﴾ [الأحقاف: 9].
«بگو: من نوبرِ پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم و نمیدانم خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد. من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم».
در ذیل نمونههایی از خبرهای آینده را بیان میکنیم که قرآن از آنها خبر داده، و به همان شیوه که قرآن بیان کرده، روی داده است.
1- خداوند میفرماید:
﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَیَوۡمَئِذٖ یَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ یَنصُرُ مَن یَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ٥﴾ [الروم: 1-5].
«الف. لام. میم. رومیان (از فارسها) شکست خوردهاند. (این شکست) در نزدیکترین سرزمین (به سرزمین عرب که نواحی شام است، رخ داده است) و ایشان پس از شکستشان پیروز خواهند شد. در مدت چند سالی. همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خوردهاند) و چه بعد (که آنان پیروز میگردند) در آن روز (که رومیان پیروز میگردند) مؤمنان شادمان میشوند. (آری! خوشحال میشوند) از یاری خدا. خدا هرکسی را که بخواهد یاری میدهد، و او بس چیره و بسیار مهربان است».
آیات از شکست روم در برابر فارسها در جنگی که پیش از نزول آیات روی داده خبر میدهد، سپس از پیروزی رومیان بر فارسها در مدت چند سالی بعد از نزول آیات سخن به میان میآورد. سورهی روم مکی است و این آیات به مسلمانان - در حالی که در مکه ضعیف بودند - خبر میدهد که در طی چند سال آینده رومیان بر فارسها پیروز میشوند.
آنچه را آیات بیان داشته بودند روی داد و بعد از هفت سال از نزول این آیات نبردی سخت و سرنوشتساز میان رومیان و فارسها روی داد، و رومیان در این نبرد فارسها را شکست دادند.
ترمذی[1] از نیاربن مکرم أسلمی س نقل میکند:
«هنگامی که این سخنان خداوند نازل شد که میفرماید: ﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ ﴾ [الروم: 1-4]، قریش دوست داشتند که فارسها پیروز شوند، زیرا هم قریش و هم فارسها اهل کتاب نبوده و به آخرت ایمان نداشتند.
هنگامی که خداوند این آیات را نازل فرمود، ابوبکر س به راه افتاده و با صدای بلند در گوشه و کنار مکه این سخنان خداوند را تکرار میکرد:
﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣﴾ [الروم: 1-3].
عدهای از مردم به ابوبکر س گفتند: این موضوعی میان ما و شماست! رهبر شما چنین میپندارد که طی چند سال آینده رومیان بر فارسها پیروز میشوند، آیا در این خصوص با ما شرطبندی میکنی؟
ابوبکر س گفت: آری - این شرطبندی پیش از تحریم آن بود - ابوبکر س و مشرکین شرطبندی کردند، و بر آن شرط به توافق رسیدند.
مشرکین به ابوبکر س گفتند: چه مدتی را برای این شرط قرار میدهی؟ زیرا «بضع» از سه سال تا نُه سال است.
ابوبکر س گفت: شش سال را تعیین کنید!
شش سال گذشت، پیش از آنکه رومیان بر فارسها پیروز شوند، هنگامی که وارد سال هفتم شدند رومیان بر فارسها پیروز شدند!
مسلمانان ابوبکر س را ملامت کردند که زمان شش سال را تعیین کرده، زیرا خداوند میفرماید: ﴿فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ﴾ و «بضع» شامل سه تا نه است. در آن هنگام بسیاری از مردم ایمان آوردند».
2- خداوند میفرماید:
﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ١ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا کَسَبَ٢ سَیَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣ وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ٤ فِی جِیدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ٥﴾ [المسد: 1-5].
«نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود میگردد. دارایی و آنچه (از شغل و مقام) به دست آورده است، سودی بدو نمیرساند. به آتش بزرگی در خواهد آمد و خواهد سوخت که زبانهکش و شعلهور خواهد بود. و همچنین همسرش که هیزمکش خواهد بود. در گردنش رشتهی طناب تافته و بافتهای از الیاف است».
ابولهب عموی پیامبر ج بود، او سخت دشمن پیامبر ج بود و از او نفرت داشت، و قومش را علیه او میشورانید.
خداوند این سوره را فرو فرستاد تا ابولهب را تهدید کند، و زیانمندی و نابودیش را قطعی نماید، خودش را و زندگیش را نفرین نمود، مالش بدو سودی نرساند، کسب و درآمد و تجارتش او را بینیاز نساخت، همسرش نیز در زیانمندی و خسارتش شریک او بود.
این سوره قاطعانه بیان میدارد که ابولهب و همسرش هیزم کشند، بزودی هردو بر حالت کفرپیشگی میمیرند، و بزودی هردو به آتشی شعلهور درآیند!
با این وصف رسول الله ج عمویش ابولهب را دعوت میکرد که اسلام را بپذیرد، اما او دعوت را رد میکرد و بر کفر و تکذیب و دشمنیاش اصرار داشت. آنچه قرآن پیرامون سرنوشت ابولهب قاطعانه بیان داشت به تحقق انجامید، زیرا ابولهب بعد از نبرد بدر بر حالت کفرپیشگی مرد. این اظهار قاطعانه با مرگ فلاکتبار ابولهب و تحقق آن در عالم واقعیت، دلیلی است بر آنکه قرآن سخن خداوند است، و دلیلی است بر تحقق خبرهای آیندهنگرانهای که در قرآن بیان گردیده است.
درماندگی ابدی کفار در مقابله با قرآن
3- خداوند میفرماید:
﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٣ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ٢٤﴾ [البقرة: 23-24].
«اگر دربارهی آنچه بر بندهی خود نازل کردهایم، دچار شکّ و دودلی هستید، سورهای همانند آن را بسازید و گواهان خود را به جز خدا (که بر صدق قرآن گواهی میدهد) فرا خوانید (تا بر صدق چیزی که آوردهاید و همسان قرآنش میدانید، شهادت دهند) اگر راستگو و درستکارید. و اگر نتوانستید که چنین کنید - و هرگز نخواهید توانست - پس خود را از آتشی که افروزینهی آن انسان و سنگ است، بدور دارید. آتشی که برای کافران آماده گشته است».
پیغام متوجه کفار است، آنانی که ایمان ندارند که این قرآن سخن خداوند است و آن را بر بنده و پیامبرش محمد ج فرو فرستاده است، قرآن آنان را به ابزار و اقدامی که شک و تردید موجود در درونشان را از میان میبرد راهنمایی میکند، اینکه به مقابلهی با قرآن برخیزند و سورهای همانند یکی از سورههای آن بیاورند و گواهانشان را فرا خوانند تا آنان را در این راه یاری دهند.
این آیه از جمله آیات مبارزهطلبی در قرآن است که به هدف واداشتن کفار به بیان عجز و ناتوانیشان، و اثبات اینکه قرآن کلام خدا است مطرح شده. زیرا این قرآن به زبان عربی واضح و روشن نازل شده است و زبان پیامبر ج زبان فصیح عربی است. و کافران نیز عربهایی زبانآور و بلیغ بودند، هنگامی که کفار قرآن را از زبان پیامبر ج میشنیدند اینکه این سخن، سخن خداوند باشد را انکار میکردند و چنین گمان میکردند که این ابداع شده و عبارتپردازی شده از سوی پیامبر ج است.
خداوند با این آیه و نمونههایی از این نوع، آنان را به مبارزه میخواند و از آنان میخواهد که یک سوره بیاورند که در فصاحت و بلاغت و اسلوبش مانند این قرآن باشد. اگر قرآن تألیف محمد ج باشد، هرگز از آوردن چنین سورهای ناتوان نمیشوند، و به زودی سورهی مورد درخواست را ارائه میدهند، زیرا آنان اعرابی سخنرو و فصیحاند، و محمد فصیحترین آنهاست.
اما اگر در ارائه سورهی مورد درخواست ناتوان ماندند، این خود دلیلی است بر اینکه بیشک قرآن سخن خداوند بوده که بر رسول گرامیاش محمد ج فرو فرستاده است، و همچنین دلیلی است بر اینکه بهطور قطع محمد ج فرستادهی خداوند است، و ناگزیز کفار باید نسبت به ناتوانیشان اعتراف نمایند و اسلام را بپذیرند.
خداوند میفرماید:
﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَیَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٣ فَإِلَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٤﴾ [هود: 13-14].
«بلکه (مشرکان) میگویند: (محمد خودش قرآن را تألیف کرده است و) آن را به دروغ به خدا نسبت میدهد! بگو: شما (هم) ده سورهی دروغین همانند آن را (بنویسید و برای ما) بیاورید و غیر از خدا هرکس را که میتوانید دعوت کنید (به یاری خود بطلبید) اگر (در ادّعای خویش) راستگویید. پس (ای مشرکان!) اگر (کسانی را که برای یاری در این کار دعوت میکنید) پاسخ شما را ندادند بدانید که این قرآن با دانش الله و وحی خدا نازل شده است و معبودی جز خدا نیست، پس آیا اسلام را میپذیرید و فرمانبردار خدا میگردید؟».
شاهد در آیه مبارزهطلبیای است که در سورهی بقره مطرح شده و خداوند میفرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ﴾.
جملهی «وَلَن تَفۡعَلُواْ» جملهی معترضه است و خبر از امری در آینده میدهد، و بیان میکند که بهطور قطع کفار هرگز نمیتوانند این درخواست را تحقق بخشند، و هرگز در این مقابله پیروز نمیشوند و از آوردن سوره ناتوان میمانند.
بیشک آنچه را آیه بیان داشته و با قاطعیت هم بیان داشته است، تحقق یافت، زیرا به رغم تلاشهای مداوم کفار و به رغم تواناییشان در زبان و بیان، با این همه، از ارائهی سوره مورد درخواست ناتوان ماندهاند.
شگفت آنکه بیان قاطعانهی عدم توانایی کفار در مقابله، در ارتباط و سیاق آیهی مبارزهطلبی آمده است، و ممکن نیست که پیامبر ج چنین مطلبی را قاطعانه بیان کند، زیرا او نسبت به آیندهای که در پس پردهی غیب است آگاهی ندارد، و میزان توان و قدرت کسانی را که به مبارزه میخواند نمیداند! فقط کسی با قاطعیت، ناتوانی و درماندگی طرف مقابلش را بیان میکند که به همه چیز علم و آگاهی دارد و به غیب و حاضر آگاه باشد، و نسبت بدانچه شده و میشود مطلع باشد، و او کسی جز خدای سبحان نیست!
دود، کفار را در مکه فرا میگیرد
4- خداوند میفرماید:
﴿بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ یَلۡعَبُونَ٩ فَٱرۡتَقِبۡ یَوۡمَ تَأۡتِی ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِینٖ١٠ یَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِیمٞ١١ رَّبَّنَا ٱکۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ١٢ أَنَّىٰ لَهُمُ ٱلذِّکۡرَىٰ وَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مُّبِینٞ١٣ ثُمَّ تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَقَالُواْ مُعَلَّمٞ مَّجۡنُونٌ١٤ إِنَّا کَاشِفُواْ ٱلۡعَذَابِ قَلِیلًاۚ إِنَّکُمۡ عَآئِدُونَ١٥ یَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ إِنَّا مُنتَقِمُونَ١٦﴾ [الدخان: 9-16].
«اصلاً مشرکان (دربارهی رسالت و دعوت آسمانی) در شکّ و تردیدند و (آن را به) بازی میگیرند. منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدیدار میکند. دودی که تمام مردم را فرا میگیرد. این همان عذاب دردناک عظیم است. (مردم رو به درگاه خدا میکنند و میگویند: پروردگار! عذاب را از ما برطرف گردان، زیرا ما ایمان آوردهایم (و به اشتباهات خود پی بردهایم) کی بیداری برای آنان فایدهای دارد؟ قبلاً که پیغمبری بیانگر (قوانینی سرنوشتساز و سعادتبخش) به نزدشان آمده است. سپس از او رویگردان شدند و گفتند: او دیوانهای (است که این مطالب توسط دیگران به او) آموخته شده است. اگر مدت اندکی عذاب را (از شما) به دور داریم، قطعاً شما (به کفر و شرک و فسق و فجور خود) برمیگردید. روزی سخت بر آنان میتازیم، (و با چنین یورش تندی آنان را) ما به مجازات میرسانیم».
این آیات از وقوع امری درآینده خبر میدهند که بعد از نزول این آیات روی میدهند و آن همان دودی است که اهل مکه را فرا میگیرد، مجازاتی از سوی خداست، زیرا آنان پیامبر ج را تکذیب میکردند.
پیش از آنکه از تحقق و وقوع آنچه آیات از آن خبر دادهاند، سخن گفته شود، سخن عبدالله ابن مسعود س را در خصوص آن بیان میداریم، زیرا او شاهد چیزی بوده که از آن خبر دادهاند.
امام بخاری[2] از عبدالله ابن مسعود س نقل میکند که: «هنگامی که نبی اکرم ج با رویگردانی مردم (از اسلام) مواجه گردید، آنان را نفرین کرد و فرمود: «خدایا! آنان را مانند زمان یوسف، دچار هفت سال، قحطسالی بگردان». در نتیجه، آنان (کفار قریش) دچار خشکسالی شدید شدند به طوری که همه چیز از بین رفت و مردم از فرط گرسنگی، پوست حیوان، گوشت مرده و حیوانات مردار را میخوردند و اگر یکی از آنان به سوی آسمان نگاه میکرد، در اثر گرسنگی، آسمان به نظرش تیره و تار میرسید. سرانجام ابوسفیان نزد رسول خدا ج آمد و گفت: ای محمد! شما که مردم را به اطاعت خدا و رعایت صله رحم، دعوت میکنید، اکنون قومت در آستانه هلاکت قرار دارد. برای آنان دعا کن»[3].
و بعد از آنکه ابن مسعود این هشت آیهی قبل را تلاوت کرد گفت: «بطشه یعنی روز بدر، و این علامتها از علائم قیامت تا کنون به وقوع پیوستهاند: الدخان، البطشة، اللزام، و الروم».
امام بخاری در حدیث شماره 4809 این حادثه را به روایتی دیگر از عبدالله بنمسعود س نقل میکند که گفت: حادثه دخان را برایتان نقل میکنم، پیامبر ج قریش را به سوی اسلام فرا خواند، اما آنان سستی نمودند در نتیجه پیامبر ج چنین دعا فرمودند: «خدایا! مرا بر آنان به هفت سال قحطی - مانند سالهای یوسف - یاری کن». در نتیجه یکسال آنان را کیفر و عقوبت داد به گونهای که همه چیز از میان رفت تا جایی که مردم از فرط گرسنگی گوشت مرده و پوست حیوانات را میخوردند و اگر شخصی به سوی آسمان مینگریست از فرط گرسنگی فضا را پر از دود میدید.
خداوند میفرماید: «منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدیدار میکند * دودی که تمام مردم را فرا میگیرد. این همان عذاب دردناک عظیم است». در نتیجه رو به درگاه خدا کرده و گفتند: «پروردگارا! عذاب را از ما برطرف گردان، زیرا ما ایمان آوردهایم * کی بیداری برای آنان فایدهای دارد؟ قبلاً که پیغمبری بیانگر (قوانینی سرنوشتساز و سعادتبخش) به نزدشان آمده است. * سپس از او رویگردان شدند و گفتند: او دیوانهای (است که این مطالب توسط دیگران بدو) آموخته شده است. * اگر مدت اندکی عذاب را از شما به دور داریم قطعاً شما (به کفر و شرک و فسق و فجور خود) برمیگردید». آیا در قیامت عذاب برداشته میشود؟
عذاب برداشته شد، اما آنان به کفرشان بازگشتند، در نتیجه خداوند در روز بدر آنان را مجازات نمود. خداوند میفرماید: «روزی سخت بر آنان میتازیم، (و با چنین یورش تندی آنان را) ما به مجازات میرسانیم».
خلاصه معنی آیات و سخن ابن مسعود س پیرامون این رویداد این است که: پیامبر ج از پروردگارش خواست که قریش را به شدّت مجازات نماید و آنان را هفت سال به خشکسالی و بیحاصلی مبتلا نماید، مانند هفت سال سختی که اهل مصر بدان مبتلا شدند، سالهایی که پادشاه در خواب آنها را دیده بود و یوسف ÷ آن را برایش تعبیر و تأویل نموده بود.
خداوند دعای رسول ج را پذیرفت. و به مدت یک سال قریش را مجازات نمود، و قریشیان در همه چیز دچار سختی و شدّت شدند تا آنجا که گوشت مرده و پوست حیوانات و حیوانات مردار را میخوردند!
آنان متحمل گرسنگی شدیدی شدند بهطوری که وقتی شخصی سرش را به سوی آسمان بلند میکرد، از فرط گرسنگی میان آسمان و زمین را سیاه و دودآلود میدید.
ابوسفیان رهبر مکه به پیش پیامبر ج آمد و از او خواست که به نزدیکانش رحم کند، زیرا خود او به اطاعت خداوند و انجام صلهی رحم دستور میدهد، و این که قریشیان بر اثر شدّت گرسنگی در آستانه هلاکت قرار گرفتهاند، و امیدوار است که از خداوند برای آنان طلب گشایش نماید.
از طرف دیگر آیات، از پیامبر ج میخواهد که منتظر باشد که آسمان دودی آشکار پدید آورد، و اهل مکه را فرا گیرد، این دود عذابی دردناک از سوی خداوند است که به خاطر کفر و تکذیبشان بر آنان نازل شده است و هنگامی که به عذاب دچار شدند، از خدا میطلبند که عذاب را از آنان دور گرداند و متعهد میشوند که ایمان آورند.
خداوند به اطلاعشان میرساند که بزودی زمانی اندک عذاب را از آنان برمیدارد و خشکسالی و گرسنگی را از آنان دور میگرداند، ولی آنان بزودی نقض پیمان کرده و دوباره به کفر باز میگردند و به دنبال آن خداوند آن را به سختی مجازات میکند که همان شکستشان در نبرد بدر است.
بهطور قطع خبرهای سهگانه بعد از نزول این آیات تحقق یافتند: دودی که کفار قریش را فرا گرفت، بازگشت دوبارهی آنان به کفر بعد از آنکه به سختی از آنان دور شد و انتقامگیری از آنان با یورشی تند و مجازاتی سخت در روز بدر.