فصل دوازدهم:
وعده قرآنی در سوره صف
سورهی صف مدنی است، سوره در مورد (صف) جهادگر اسلامی سخن میگوید، صفی که پرچم اسلام را برافراشته، و با دشمنان خدا مجاهده میکند.
سوره با بیان اینکه هستی و هرآنچه در آن است تسبیح خدای را به جای میآورد آغاز میگردد، و کسانی را که کارهایشان با سخنانشان مخالف و متناقض است سرزنش میکند، و به رها کردن و دست کشیدن از (دوگانگی) میان فکر و رفتار فرا میخواند، و بیان میدارد که خداوند مجاهدین به صف شدهی منسجم متحد را دوست دارد.
آیات سوره به دستههای پیشین از صف اسلامی که قبل از اسلام بودهاند اشاره میکند، از صف مؤمنین به موسی ÷، سپس صف مؤمنین به عیسی ÷ نام برده، و به صف مؤمنین به پیامبر خاتم محمد مصطفی ج روی میآورد، کسانی که زنجیره و کاروان ایمان بدانان منتهی میشود. همچنین آیات دشمنی کفار نسبت به مؤمنین را آشکار ساخته، و مؤمنین را به جهاد با آنها فرا میخواند، و جهاد در راه خدا را تجارت سودمند قلمداد کرده و به حساب میآورد، و برخی از ثمرات و فوائد دنیوی و اخروی جهاد را ارائه میدهد، سوره فراخوانی پایانیاش را به مؤمنین اختصاص میدهد تا از زمرهی یاران (دین) خدا باشند و در این مورد به حواریون مسلمان اقتدا کنند یعنی کسانی که فراخوانی عیسی ÷ را لبیک گفته، و یاران (دین) خدا شدند.
این سوره، سورهای جهادی، حرکتی و تربیتی است، دست مسلمانان را گرفته و آنان را در صف جهادگر اسلامی قرار میدهد و آنان را برای جهاد با دشمنان تحریک میکند! از جمله آیاتی که دربر دارندهی وعدههای مسلّم و راستین قرآنی، و حقائق واضح و روشن آن است این آیات است:
ظلم اهل کتاب به خاطر دروغگویی و افترایشان
1- خداوند میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُوَ یُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٧ یُرِیدُونَ لِیُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ٩﴾ [الصف: 7-9].
«چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ میبندد، در حالی که او به اسلام فراخوانده میشود؟! خدا مردمان ستمگرا را رهنمود نمیگرداند (و به حق نمیرساند). میخواهند نور (آئین) خدا را با دهانهایتان خاموش گردانند، ولی خدا نور (آئین) خود را کامل میگرداند، هرچند که کافران دوست نداشته باشند. خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود (آسمانی) و آئین راستین (اسلام) فرستاده است تا این آئین را بر همهی آئینهای دیگر چیره گرداند، هرچند مشرکان دوست نداشته باشند».
آیات بیان میدارد که کسی ستمگرتر از این کافر اهل کتاب نیست، کسی که به پذیرش اسلام فراخوانده میشود، اما او این دعوت را رد کرده و بر خدا دروغ میبندد. همچنان که بیان میدارد که این کفار ستمپیشه ستیزهگر با اسلاماند، مشتاقند که نورش را خاموش کنند، اما شکست خوردهاند، خداوند نورش را کامل کرده و اسلام را بر سایر ادیان پیروز میگرداند.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُوَ یُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ﴾؟ استفهام در این آیه استفهام تقریری است، و حقیقتی مسلّم را بیان میدارد، و آن این است که کسی ستمکارتر از شخصی نیست که وقتی او را به پذیرش اسلام فرا میخوانند بر خدا دروغ میبندد. سنّت است که فرد مسلمان به هنگام قرائت این سؤال یا شنیدنش اینگونه پاسخ دهد: «لا أحَدَ أظلمُ منه»، (کسی از او ستمکارتر نیست).
در این آیه سخن از یهودیان و مسیحیان اهل کتاب است، زیرا آیات پیشین از آنان سخن میگوید و آنان را به خاطر تکذیب رسول خاتم محمد مصطفی ج سرزنش میکند و این همان چیزی است که یک آیه قبل با صراحت آن را بیان میدارد:
﴿وَإِذۡ قَالَ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٞ٦﴾ [الصف: 6].
«و خاطرنشان ساز زمانی را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستادهی خدا به سوی شما بوده و توراتی را که پیش از من آمده است تصدیق میکنم، و به پیغمبری که بعد از من میآید و نام او احمد است، مژده میدهم. اما هنگامی که آن پیغمبر (احمدنام) همراه با معجزات روشن و دلایل متقن، به پیش ایشان آمد، گفتند: این جادوی آشکاری است».
یعنی: هنگامی که رسول خاتم ج با دلایل و حجتهای واضح و آشکار به نزد آنان آمد او را تکذیب کردند، و او را متهم نمودند که ساحر است و آنچه با او است سحر است.
وجوب پذیرش اسلام از سوی اهل کتاب
منظور از اسلام در سخن خداوند: ﴿وَهُوَ یُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ﴾ «در حالی که او به اسلام فرا خوانده میشود»، همین اسلام خاصی است که رسول خاتم محمد مصطفی ج آن را با خود آورده است. این بدین معناست که خداوند ادیان پیشین را نسخ کرده است از جمله یهودیت و مسیحیت، و پیروان این دینها دستور یافتهاند که اسلام را بپذیرند و این فراخوانی متوجه آنان است، و آنان هرگز وارد بهشت نمیشوند مگر آنکه این دعوت را پذیرفته و مسلمان شوند.
آیات بسیاری این حقیقت را مورد تأکید قرار میدهند که ما به این سخن خداوند اکتفا میکنیم که میفرماید:
﴿فَإِنۡ حَآجُّوکَ فَقُلۡ أَسۡلَمۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِۗ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡأُمِّیِّۧنَ ءَأَسۡلَمۡتُمۡۚ فَإِنۡ أَسۡلَمُواْ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَیۡکَ ٱلۡبَلَٰغُۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠﴾ [آل عمران: 20].
«پس اگر با تو به ستیز پرداختند، بگو: من و کسانی که از من پیروی نمودهاند، خویشتن را تسلیم خدا کردهایم و رو بدو نمودهایم. و بگو به اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و به بیسوادان (یعنی مشرکان عرب): آیا شما تسلیم شدهاید؟ اگر تسلیم شوند، بیگمان هدایت یافتهاند و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش؛ زیرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و بس، و خدا بینا به (اعمال و عقاید) بندگان است».
هنگامی که شخصی یهودی یا مسیحی فراخوانده میشود که اسلام را بپذیرد غالباً او این دعوت را رد میکند، و بر خدا دروغ میبندد، او نمیپذیرد که محمد ج فرستادهی خدا است و نمیپذیرد که قرآن کتاب خداوند است، و این افترا و دروغ بستن به خدا است و بدین خاطر این دروغگو ستمگرترین مردم است. از آنجا که او ستمگرترین مردم است، خداوند او را هدایت نمیکند یعنی او را موفق به پذیرش اسلام نمیگرداند، خداوند او را هدایت نکرده و موفق به پذیرش نمینماید، زیرا این خود اوست که آغازگر این امر بوده چون او دعوت به پذیرش اسلام را رد کرده است و سنّت خدا چنین است که چون انسانی هدایت را رد کند او در زمرهی ستمگران قرار میگیرد و خداوند قوم ستمپیشه را هدایت نکرده و آنان را موفق به انجام کار خیر نمیگرداند.
بعد از آنکه آیات از کفر و ظلم اهل کتاب و تکذیبشان نسبت به حق سخن گفت، به سخن گفتن از جرمی ناپسند از جرمهایشان روی میآورد و آن نبردشان با دین حق است میگوید: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾، «میخواهند نور (آئین خدا را با دهانهایشان خاموش گردانند».
موضعگیری اهل کتاب در برابر دین حق اسلام بر دو گام بنا گردیده:
اول: کفر به آن، و عدم پذیرش آن.
دوم: نبرد و رویارویی با آن، و اشتیاق به خاموش کردن نورش و از میان بردن آن.
گام اول به سوی گام دوم رانده و بدان منتهی میشود، آنان بدین شیوه خود را گمراه کرده، سپس دیگران را نیز گمراه میگردانند و خود را از حق محروم میگردانند سپس سخت میکوشند که دیگران را نیز از آن محروم گردانند.
آیه از نبرد آنان با اسلام به فعل ﴿یُرِیدُونَ﴾ تعبیر میکند که نشاندهندهی این است که موضعگیری آنان در برابر اسلام بر پایهی خواست و ارادهی آنان است، و یک موضعگیری تصادفی و اتفاقی نیست که بلافاصله تغییر کند، آنان میدانند که چه میکنند و با قصد و هدف آن کار را میکنند.
فعل ﴿یُرِیدُونَ﴾ به شکل فعل مضارع آمده است تا نشان دهد که این خواست و اراده نزد کفار دنبالهدار و نو شونده و بیوقفه است، و متوقف نمیگردد، و ثبات و قدرتش بیشتر شده، و با گذشت زمان قویتر میگردد و از بین نرفته و متلاشی نمیگردد.
منظور از نور خدا در آیه: اسلام است، دین خداوند که به واسطهی آن ادیان را به پایان رسانده است و آن را به عنوان دین مسلمانان پسندیده است، و از همهی مردم خواسته است که آن را بپذیرند، اسلام نور است زیرا شخص مسلمان را بدانچه که خدا از او میخواهد و آنچه را که بر او واجب گردانیده است راهنمایی میکند، اسلام هدایت است، راه را به او نشان میدهد.
میخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش گردانند
آیه از تلاشهای بسیار و مستمر کفار در جنگ با اسلام با این سخنش تعبیر میکند: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾، براساس روش ظریف (به تصویر کشیدن قرآنی)، تصویری طنزآمیز برای کفار به نمایش میگذارد.
هنگامی که ما این سخن خداوند را میخوانیم: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾، در ذهن خود چنین تصور میکنیم که گروهی از افراد ساده و ابله که در خیابان ایستادهاند در ظهر یک روز گرم تابستانی در حالی که گرمای خورشید آنان را میآزارد و آنان میخواهند که از دست این گرما خلاص شوند شروع میکنند به سمت خورشید فوت کردن تا آن را خاموش نمایند، این حرکت حرکتی سفیهانه و سادهلوحانه است!، همچنین تلاشهای کفار برای نبرد با این دین، تلاشهایی عقیم و شکست خورده است، هرگز در هدفشان پیروز نمیشوند، سلاحشان در نبرد با اسلام چیزی جز نَفَسهایی ضعیف نیست که از دهانهای صاحبانش فراتر نمیرود، شاعر چه خوب در مورد اینان سروده است که:
کَنَاطحٍ صخْرَةً یوماً لِیَفْلِقَها |
|
فَلَمْ یضِرْها وَأوْهَى قَرْنَهُ الوَعِلُ |
همچون بز کوهی که به صخره محکمی سر میکوبد تا آن را خُرد کند، ولی شاخ خود را میشکند.
هرکه
با پولاد بازو پنجه کرد |
|
ساعد
سیمین خود را رنجه کرد[1] |
چرا اسلام را از میان نمیبرند؟
چرا کفار موفق نمیشوند که اسلام را از میان ببرند؟، زیرا اسلام نور خداوند است، نوری که زندگی آدمیان را نورانی میگرداند و تاریکیهای اطرافشان را از میان میبرد، همچنین جز در اسلام نور و هدایت و حقی وجود ندارد، خداوند به واسطهی آن به همهی مردم رحم کرده است و آنان را در دنیا و آخرت خوشبخت میگرداند؛ اگر آدمیان آن را پذیرفته و برگرفته و بدان متعهد و پایبند باشند! اگر کفار موفق شوند که اسلام را از میان ببرند آدمیان در تاریکی و حیرانی و گمراهی میافتند، و خداوند صبور مهربان چنین کاری را رد میکند!
همچنین پیروزی کفار در از میان بردن اسلام بدین معناست که آنها بر خدا غلبه کرده و او را ناتوان کردهاند، و تقدیرش را متوقف نمودهاند، و در برابر ارادهاش ایستادهاند، و مشیتش را تعطیل کردهاند!!! و چنین چیزی از لحاظ عقل و شرع محال است، زیرا خداوند قدرتمند شکستناپذیر و توانای چیره است، او بر کارهایش مسلط است. مشیتش را عملی مینماید، و ارادهاش را تحقق میبخشد، هیچ چیزی نه در زمین، و نه در آسمان او را درمانده و ناتوان نمیسازد، هرقدرتی هراندازه که بزرگ و عظیم باشد یارای ایستادگی در برابرش را ندارد!!
آیه از این حقیقت با این سخنش خبر میدهد که: ﴿وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨﴾، «ولی خدا نور (آئین) خود را کامل میگرداند، هرچند که کافران دوست نداشته باشند».
إتمام در اینجا به معنی إکمال است. و ﴿مُتِمُّ﴾ اسم فاعل است و تعبیر با اسم فاعل در اینجا برای نشان دادن ثابت و استقرار است. حقیقت قطعی در اینجا، کامل کردن و به انجام رساندن اسلام است، آیات دیگری از قرآن این حقیقت را مورد تأکید قرار میدهند مانند این سخن خداوند که میفرماید:
﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ﴾ [المائدة: 3].
«امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».
خداوند کاملکننده نورش، و یاریدهنده دینش است
خداوند کاملکننده نورش، و یاریدهنده دینش است، اگرچه کافران چنین چیزی را نسپندند، و اگر با دین خداوند بجنگند و بخواهند با دهانشان نورش را خاموش کنند، ناخشنودی آنان نزد خداوند ارزش و اعتباری ندارد، و پیشاپیش پایان و عاقبت نبردشان با دین خداوند مشخص است. این سوره معنی جملهی: ﴿وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ﴾ را بلافاصله در آیه بعدی روشن کرده است:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ٩﴾ [الصف: 9].
«خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود (آسمانی) و آئین راستین (اسلام) فرستاده است تا این آئین را بر همهی آئینهای دیگر چیره گرداند، هرچند مشرکان دوست نداشته باشند».
﴿رَسُولَهُۥ﴾ ذکر شده در آیه همان خاتم انبیاء و پیامبران محمد مصطفی ج است. و ﴿دِینِ ٱلۡحَقِّ﴾: در اینجا منظور اسلام است، دینی که خاتم پیامبران ج با خود آورده است، و اینکه آن را به دین حق توصیف نموده نشاندهنده آن است که دیگر ادیان همچون یهودیت و مسیحیت، باطلاند. هرچند که در اصل آسمانی باشند، زیرا پیروان این ادیان آنها را تحریف کردهاند و خداوند آنها را نسخ و لغو کرده است.
بودنشان دلیل بر حق بودنشان نیست، در سخن خدا آشکارا آمده است که:
﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ حَتَّىٰ یُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡیَةَ عَن یَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٢٩﴾ [التوبة: 29].
«با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز قیامت ایمان دارند و نه آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام میدانند و نه دین حق را میپذیرند، بجنگید؛ تا زمانی که با ذلّت و خواری به دست خویش جزیه بدهند».
لام در این سخن خدا: ﴿لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ﴾: لام عاقبت و سرانجام است. یعنی: نتیجه و سرانجام فرستادن پیامبر ج به همراه دین حق اسلام این است که خداوند آن را بر دیگر ادیان پیروز میگرداند. اظهار در اینجا به معنی پیروزی و غلبه، و نمود و استقرار یافتن، و حاکمیت و سلطه است. منظور از ﴿ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ﴾ در اینجا: همهی آئینها است، چه آنها که در اصل آسمانیاند، و چه آنها که زمینی و ساختهی ذهن آدمیاند، همچنین شامل ایدهها، افکار، اندیشهها و اصول و نظامهایی میشود که مردم بدان اعتقاد داشته و به سوی آن دعوت میکنند.
وعدهی پیروزی اسلام بر دیگر آئینها
بزودی خداوند اسلام را بر همهی این آئینها و ایدئولوژیها پیروز میگرداند، و اسلام تا برپایی قیامت چیره و پیروز و مسلط بر آنها باقی میماند.
پیشتر اشاره کردیم که پیروزی اسلام بر دیگر ادیان دو جنبه دارد:
اول: پیروزی مادی: که نمود آن ریشهدار شدن اسلام و قدرت گرفتن آن، و استقرار و تحکیمش در سرزمینهای اسلامی است همچنین از دیگر نمود آن عقیم و ناکام ماندن تلاشهای کفار در از میان بردن و محو کردن آن در این سرزمینها است. به رغم دور ساختن اسلام از حضور سیاسی در سرزمینهای مسلمانان، اما اسلام در این سرزمینها راسخ و ریشهدار است.
دوم: پیروزی معنوی: که نمود آن در نیروی استدلالها و برهانهای اسلام، و روشنی حقائق و قوانین و مقررات آن، و پیروزی محتواها و آموزهها و رهنمودهای آن است. بیتردید حجت و استدلال اسلام قویترین حجت است تا آنجا که هیچ اندیشه و دین ایدهای توان ایستادگی در برابر آن را ندارد، هیچ گفت و گوی رو در روی فکری میان اسلام و دیگری روی نمیدهد، مگر اینکه اسلام در آن پیروز و چیره میشود و هیچ متفکر و دعوتگر مسلمانی، در مباحثه و مناقشه و کنفرانسی که متفکری از آئین و اندیشهی دیگری حضور دارد شرکت نمیجوید مگر اینکه متفکر مسلمان پیروز میدان است، زیرا او براساس حق، و دشمنش بر پایهی باطل، سخن میگوید، و پیوسته حق بر باطل پیروز است، همچنان که خداوند میفرماید:
﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ﴾ [الأنبیاء: 18].
«بلکه حق را به جان باطل میاندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود».
پیروزی اسلام در دو سوره صف و توبه
این آیات از سوره صف نزدیک به آیات دیگری از سوره توبه است، و واضح است که سوره صف پیش از سوره توبه نازل شده است، زیرا سوره صف مسلمانان را به جهاد تشویق میکند و این در سالهای اولیهی هجرت بوده، اما نزول سوره توبه دیرتر صورت گرفته، یعنی سال نهم هجری، زیرا نزول آن بعد از غزوه تبوک است.
به رغم آنکه آیات در هردو سوره وعدهای راست و قطعی در خصوص پیروزی و غلبهی اسلام ارائه میدهند، اما میان آنها در لفظ و عبارت تفاوتهایی وجود دارد.
خداوند در سوره صف میفرماید:
﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ٩﴾ [الصف: 8-9].
«میخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش گردانند. ولی خدا نور خود را کامل میگرداند، هرچند که کافران دوست نداشته باشند. خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود و آئین راستین فرستاده است تا این آئین را بر همه آئینهای دیگر چیره گرداند. هرچند مشرکان دوست نداشته باشند».
و در سورهی توبه میفرماید:
﴿یُرِیدُونَ أَن یُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَیَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن یُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٣٢ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ٣٣﴾ [التوبة: 32-33].
«آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش گردانند، ولی خداوند جز این نمیخواهد که نور خود را به کمال رساند هرچند که کافران دوست نداشته باشند. خدا است که پیغمبر خود (محمد) را همراه با هدایت و دین راستین (به میان مردم) روانه کرده است تا این آئین (کامل و شامل) را بر همهی آئینها پیروز گرداند (و به منصّهی ظهورش رساند) هرچند که مشرکان نپسندند».
آیه دوم هردو سوره یکی است و میان کلمات و شیوهی بیان و عبارات آنها تفاوتی وجود ندارد، بلکه تفاوت در آیهی اول آنهاست.
آیهی اول از سه جمله تشکیل شده است:
جملهی اول: خداوند در سورهی صف میفرماید: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾ و در سوره توبه میفرماید: ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾.
مفعول به متعلق به فعل ﴿یُرِیدُونَ﴾ در سوره صف محذوف است، و جمله ﴿لِیُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ﴾ تعلیلی است، و برای مفعولبه محذوف علّت میآورد، و در محل نصب مفعول لأجله است، و تقدیر آن چنین است: «یریدونَ حربَ الإسلامِ لإطفاء نورِالله».
در همان حال مفعولبه متعلق به فعل ﴿یُرِیدُونَ﴾ در سوره توبه مصدر مؤوَّل است. و تقدیر آن چنین است: «یُرِیدونَ إطفاءَ نورِ اللهِ بأفواهِهم».
جملهی دوم: خداوند در سوره صف میفرماید: ﴿وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ﴾، و در سوره توبه میفرماید: ﴿وَیَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن یُتِمَّ نُورَهُۥ﴾. تأکید در آیهی سوره توبه بیش از سوره صف است.
جملهی سوم: در هردو سوره یکی است: ﴿وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨﴾.
آنچه قابل توجه است این است که وعده بیان شده در سوره توبه بیش از آنچه در سوره صف بیان شده مورد تأکید قرار گرفته، زیرا سوره توبه چند سال پس از سوره صف نازل شده است. اما هردو سوره نقطه مشترکشان این است که بر تحقق وعده قرآنی در خصوص پیروزی و ظهور و استقرار اسلام، و استمرار این وعده تا برپایی قیامت تأکید مینمایند.
[1]- ترجمه شعر و معادل فارسی آن برگرفته از کتاب: مثلهای رایج در زبان عربی، تألیف: هادی صاحبی، ص 115، انتشارات مدرسه، اول 1381.