اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

سورۀ الفاتحه


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ١

 

ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢

 

ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣

 

مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤

 

إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥

 

ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦

 

صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ٧

 

 

به نام الله بسیار مهربان و نهایت بارحم ﴿1

 

همۀ حمد و ستایش مخصوص الله، پروردگار جهانیان است ﴿2

 

بخشندۀ مهربان است ﴿3

 

صاحب روز جزا است ﴿4

 

(پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم.﴿5

 

ما را به راه راست راهنمایی فرما﴿6.

 

راه کسانی‌که بر آنها انعام فرموده‌ای نه راه کسانی که بر آنها خشم گرفته‌شده و نه (راه) گمراهان﴿7.


تفسیر اجمالی سوره الفاتحه

سورۀ الفاتحه در مکه نازل شده و دارای هفت آیه است.

چرا این سوره را الفاتحه نامیدند؟

چون که کلمۀ فاتحه بمعنای سرآغاز هرچیز است، این سوره نیز به فاتحه یا فاتحة الکتاب موسوم شده است زیرا مصحف شریف با آن افتتاح شده است و از جهت دیگر این سوره اولین سورۀ قرآن کریم است که نویسندۀ مصحف آن را می‌نویسد و اولین سورۀ کتاب عزیز است که تلاوت کننده آن را تلاوت می‌کند و نیز نماز با خواندن آن آغاز می‌شود؛ با آنکه در ترتیب نزول آیات، اولین آیات نازل شده نیست.

در مورد نزول این سوره گفته شده که در مکه نازل شده است و به قولی در مدینه نازل شده است. مگر قول اول راجح‌تر است چون در سورۀ حجر که مکی است تأیید آن آمده است: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَٰکَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِی وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِیمَ٨٧ [الحجر: 87] «و به راستی که سبع المثانی و قرآن بزرگ را به تو داده‌ایم».

نام‌های سورۀ الفاتحه

امام قرطبی دربارۀ نام‌های این سوره گفته است که این سوره دوازده نام دارد. و معروف‌ترین آن «فاتحة الکتاب»، «ام الکتاب»، «السبع المثانی»، «الحمد»، «الصلاة» و «الواقیة» می‌باشد.

اهداف این سوره

1-    این سوره با وجود کوتاهی و اختصارش مشتمل بر مفاهیمی است که هیچ سورهای از سوره‌های قرآن آن را در بر ندارد. و مفاهیم این سوره از قرار ذیل است: بیان انواع توحید سه گانه: توحید ربوبیت که از ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ گرفته می‌شود، و توحید الوهیت که به معنی پرستش الله یکتا است از کلمه: ﴿ٱللَّهِ

 و ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ استنباط می‌شود، و توحید اسماء و صفات که به معنی باور داشتن به صفات کمال است که الله أ برای خویش ثابت نموده و پیامبر ج نیز بدون تعطیل و تشبیه و تمثیل آنها را برای پروردگار ثابت کرده است، از واژه ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣ استنباط می‌شود.

اثبات نبوت از ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ گرفته می‌شود، زیرا هدایت یافتن به راه راست جز به کمک رسول و رسالت امکان ندارد. و اثبات روز جزا و ثواب و عقاب اخروی از ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤ استبناط می‌گردد، زیرا دین به معنای پاداش عادلانه است.

و نیز این سوره قضا و قدر الهی را اثبات می‌کند، و بیان اینکه بنده فاعل حقیقی است، به خلاف پندار قدریه و جبریه که چنین اعتقادی ندارند.

این سوره همچنین متضمن رد نظریات اهل بدعت و گمراهی است و این مطلب از ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ دریافت می‌شود، زیرا راه راست به معنی شناخت حق و عمل کردن به آن است، امری که هر بدعت‌گذار و گمراهی با آن مخالف است.

و نیز ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ متضمن آن است که عبودیت و بندگی باید خالصانه برای الله متعال صورت گیرد و فقط از بارگاه ایشان استعانت جست. پس سپاس ذاتی را که پروردگار جهانیان است.

2-    این سوره شامل سرگذشت و داستان اقوام پیشین است و در آن از عاقبت و منزلت نیکبختان و بدبختان اطلاع به دست می‌آید.

3-    از جانب دیگر مدار این سوره بر ثنا و ستایش الله أ می‌چرخد، زیرا الله أ آن را با حمد و ستایش ذات بزرگ خود آغاز نموده است. و حقا که همه انواع ستایش و همه انواع ثناها شایستۀ معبود بحقّی است که (رب العالمین) است. یعنی در جهانیان، در همه انواع موجودات، در خشکی و دریا، در زمین و آسمان، در آنچه می‌دانیم و آنچه نمی‌دانیم، در آنچه می‌بینیم و آنچه نمی‌بینیم، در آنچه می‌شنویم و آنچه نمی‌شنویم تصرف می‌کند. بنابراین همه ستایشات شایسته ذاتی است که پروردگاریِ کامل بر همه مخلوقات دارد.

4-    این سوره همه انواع و اجناس ثناها و ستایش‌هایی که شایستۀ ذات یگانۀ الله أ است را در برمی‌گیرد، این انواع و اجناس فراوانند ولی به صورت کلی در پنج دسته جا می‌گیرند که وقتی بنده هر بار (الحمد لله رب العالمین) را می‌خواند همه و یا یکی از این پنج نوع به ذهنش خطور می‌کند:

نوع اول: الله أ از آن جهت مورد ستایش است که در ربوبیتش یگانه است، پروردگار مالک و سرور متصرف در تمام کائنات می‌باشد، تمام این کائنات رب و پروردگاری جز ذات یگانه ندارند، پس الله أ را ثنا و ستایش می‌کنیم به جهت اینکه یگانه پروردگار تمام کائنات بوده و یگانه رب همه جهانیان و همه گونه‌هاست.

نوع دوم: الله أ از آن جهت شایستۀ ستایش است که در الوهیت یگانه بوده و شریک ندارد یعنی به خاطر توحید الوهیت شایستۀ ثناست چون تنها او معبود حقیقی است و معبودهای دیگر، غیر او معبود واقع نمی‌شوند مگر از طریق تجاوز، ظلم و ستم.

بنابراین تنها الله أ است که شایستگی آن را دارد که بندگان به عبادتش بپردازند و در برابر او تعظیم کنند، او را دوست بدارند، به او امیدوار بوده و از او خوف داشته باشند، به او حسن ظن داشته و بر او توکل نمایند، از او استعانت طلبیده و به او پناه ببرند، از او یاری بخواهند و برای او قربانی کنند و تنها برای او اقامه نماز کنند. همه اینها فقط و فقط برای الله أ است. پس الله را باید ستایش کرد چون فقط اوست که شایستۀ همۀ این امور از جانب بندگان باشد، با همه اختلافاتشان، چه آنها که در خشکی‌اند و چه آنها که در دریا هستند و چه آنها که در فضا باشند، همه او را تسبیح کرده، به ستایش او مشغولند و تنها او را عبادت می‌کنند و از مردم نیز آنهایی که فقط او را بپرستند بسیارند.

نوع سوم: الله أ از آن جهت مورد ستایش است که دارای اسمای حسنی و صفات والا می‌باشد. یعنی ستوده می‌شود به جهت داشتن آن اسمائی که در نهایت کمال و حُسن قرار دارند، و ستوده می‌شود به جهت داشتن آن صفات عالی و صفات کامل، چراکه از هر صفتی، کاملترینش را داراست و از هر صفت کاملی، اکمل آن را دارد، بنابراین نقصی ندارد و شر به او باز نمی‌گردد بلکه ذات والایش در اسماء و صفاتش کامل و بی‌عیب و نقص است.

 مسلما اسماء و صفات او آثار بزرگی در مخلوقاتش دارند که قلب با انواع ثنا و ستایش‌ها در آنها شناور می‌گردد. و چون در اسامی الله أ تأمل کنی در می‌یابی که بی‌شکّ هر اسمی تأثیر خاص خودش را در زندگی و کائنات خواهد گذاشت.

بنده‌ای که این معانی اسماء و صفات را بداند و در آن تأمل نماید، الله أ را از روی محبت به گونه‌ای ستایش خواهد کرد که شخص جاهل به این معانی و مفاهیم از عهدۀ آن عاجز است.

نوع چهارم: الله أ از آن جهت مورد ستایش قرار می‌گیرد که قرآن کریم را نازل کرده است، چون قرآن کریم برای هدایت و صلاح مردم نازل شده، این هدایت و صلاح چه در احکام عبادات باشد و چه در احکام معاملات، چه در احکام فردی باشد، و چه در احکامی جمعی، چه در احکام عملی باشد، و چه احکام خبری و امور عقاید. الله أ به خاطر همه اینها ستایش می‌شود و کسی که این را بداند معنای ثنا و ستایش الله أ به خاطر انزال این کتاب و این منت بزرگ بر بندگانش را درک می‌کند.

نوع پنجم: الله أ ستایش می‌شود به خاطر امور هستی و اراده آن امور و تقدیراتی که برای بندگانش کرده است که نعمت‌ها را شامل می‌شود. زیرا از زمرۀ چیزهایی که الله أ قرار داده این امور هستی می‌باشد، و عموم مردم به هنگام گفتن (الحمد لله) این معنی به ذهنشان خطور می‌کند، البته محامد الهی فراوان و غیرقابل شمارش‌اند، و قلب بنده توانایی حمل همه آنها را با هم ندارد، لذا شایسته است به هنگام حمد الله بزرگ در نماز و یا در تسبیحاتِ بعد از نماز، یکی از این انواع را به یاد بیاورد و در آن تأمل نماید.

5-    و بالاخره این سوره مشتمل بر معانی قرآن کریم اعم از اصول و فروع دین است. به همین جهت نسبت به سایر سوره‌های قرآن کریم همچون مادر است و به همین مناسبت، نام «ام الکتاب» به خود گرفته است؛ چون تمام مطالب قرآن کریم را به طور اجمال جا داده است.

فضایل سورۀ الفاتحه در احادیث رسول الله ج

در فضیلت این سوره چندین حدیث روایت شده است از آن جمله:

فرمودۀ رسول اکرم ج به ابو سعید المعلی س: «لأُعَلِّمَنَّکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فِی الْقُرْآنِ، -أَوْ مِنَ الْقُرْآنِ- قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنَ الْمَسْجِدِ»، قَالَ: فَأَخَذَ بِیَدِی، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الْمَسْجِدِ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّکَ قُلْتَ: لَأُعَلِّمَنَّکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فِی الْقُرْآنِ؟ قَالَ: «نَعَمْ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ هِیَ السَّبْعُ الْمَثَانِی، وَالْقُرْآنُ الْعَظِیمُ الَّذِی أُوتِیتُهُ»[1].

«البته پیش از آنکه از مسجد بیرون شوی، با عظمت‌ترین سوره‌ای در قرآن- یا از قرآن- را به تو یاد می‌دهم» ابو سعید س گفت: سپس رسول اکرم دستم را گرفت و همین که خواست از مسجد بیرون شود، گفتم: ای رسول الله! آیا شما نگفتید که باعظمت‌ترین سوره‌ای در قرآن- یا از قرآن- را به تو یاد می‌دهم؟ «فرمود: بلی!» باعظمت‌ترین سوره «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» است همان (السَّبْعُ الْمَثَانِی-هفت آیتی که در هر رکعت نماز مکرر خوانده می‌شود) و قرآن عظیمی است که به من داده شده است».

همچنین در فضیلت این سوره از ابن عباس ب روایت است که فرمود: «بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ج وَعِنْدَهُ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلامُ إِذْ سَمِعَ نَقِیضًا فَوْقَهُ، فَرَفَعَ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلامُ بَصَرَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَقَالَ: "هَذَا بَابٌ قَدْ فُتِحَ مِنَ السَّمَاءِ مَا فُتِحَ قَطُّ، قَالَ: فَنَزَلَ مِنْهُ مَلَکٌ فَأَتَى النَّبِیَّ ج فَقَالَ: أَبْشِرْ بِنُورَیْنِ أُوتِیتَهُمَا لَمْ یُؤْتَهُمَا نَبِیٌّ قَبْلَکَ: فَاتِحَةِ الْکِتَابِ وَخَوَاتِیمِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ لَمْ تَقْرَأْ حَرْفًا مِنْهُمَا إِلا أُعْطِیتَهُ»[2].

«در اثنایی که جبریل ÷ نزد رسول اکرم ج بود که ناگهان رسول اکرم ج از بالای سر خویش صدایی را شنید. جبریل ÷ بسوی آسمان نگاه کرد و فرمود: این دری است که هم اکنون در آسمان باز شد و قبل از این هرگز باز نشده بود. راوی می‌افزاید: سپس از آن در فرشته‌ای نزد رسول اکرم ج فرود آمد و گفت: مژده باد تو را به دو نوری که برایت داده شده و قبل از تو به هیچ پیغمبری داده نشده است؛ فاتحة الکتاب و آیاتی که سورۀ بقره با آن خاتمه می‌یابد. هیچ حرفی از آنها را قرائت نمی‌کنی، مگر اینکه همان را داده می‌شوی».

همچنین رسول اکرم ج در مورد عظمت این سوره در حدیث قدسی فرموده‌اند: «قَالَ اللهُ تَعَالَى: قَسَمْتُ الصَّلاةَ بَیْنِی وَبَیْنَ عَبْدِی نِصْفَیْنِ، وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ، فَإِذَا قَالَ الْعَبْدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ، قَالَ اللهُ تَعَالَى: حَمِدَنِی عَبْدِی، وَإِذَا قَالَ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ، قَالَ اللهُ تَعَالَى: أَثْنَى عَلَیَّ عَبْدِی، وَإِذَا قَالَ: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ، قَالَ: مَجَّدَنِی عَبْدِی - وَقَالَ مَرَّةً فَوَّضَ إِلَیَّ عَبْدِی - فَإِذَا قَالَ: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ قَالَ: هَذَا بَیْنِی وَبَیْنَ عَبْدِی، وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ، فَإِذَا قَالَ: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ7 قَالَ: هَذَا لِعَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ»[3].

«الله أ فرموده است: نماز را بین خود و بنده‌ام دو نصف کرده‌ام که یک نصف آن، از آنِ من و نصفه دیگر آن، از آنِ بنده‌ام می‌باشد و به بنده‌ام [در این نصف خودش که دعاست] هر چه بخواهد، داده می‌شود». و مرادش از الصلاة در این حدیث سورۀ فاتحه بوده است. بنابراین سوره فاتحه بین بنده در حال نماز و پروردگارش تقسیم شده است و این عظمت سوره را می‌رساند. رسول اکرم ج در ادامه حدیث می‌فرماید: «الله أ می‌فرماید: هنگامی که بنده می‌گوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ الله أ می‌فرماید: بنده‌ام مرا ستایش کرد. و هنگامی که بنده می‌گوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ الله أ می‌فرماید: بنده‌ام بر من ثناء گفت. و هنگامی که بنده می‌گوید: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ الله أ می‌فرماید: بنده‌ام مرا تمجید نمود، هنگامیکه بنده می‌گوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ الله أ می‌فرماید: این [آیه، حد فاصله آن دو نصفۀ] بین من و بنده‌ام بود و بنده‌ام هر چه بخواهد برآورده می‌شود، و هنگامی که بنده می‌گوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ الله أ می‌فرماید: این [نصفۀ] بنده‌ام است و هر چه بخواهد، برآورده می‌شود».

تفسیر تفصیلی سورۀ الفاتحه

مسأله: علماء دربارۀ بسمله اقوالی دارند. برخی گفته‌اند بسمله آیه‌ی مستقلی است که در اول هر سوره ذکر شده است. برخی دیگر گفته‌اند که بسمله جزوی مربوط به اولین آیه در هر سوره است، یا تنها در اولین آیه سورۀ الفاتحه است. و برخی گفته‌اند که بسمله مربوط به هیچ یک از سوره‌ها نیست بلکه بخاطر فاصله گذاشتن بین سوره‌ها خوانده می‌شود. لیکن همه علماء با هم متفق اند که بسمله آیه‌ای از قرآن کریم است که در سورۀ النمل آیه‌ی 30 آمده است.

(الله) اسم علمی ذات اقدس پروردگار است که بر غیر او تعالی اطلاق نمی‌گردد. اصل این اسم از «اله» گرفته شده است که بر هر معبودی چه حق و چه باطل اطلاق می‌گردید سپس اطلاق آن بر معبود برحق غالب گشت. پس لفظ جلاله یک اسم عَلَم برای معبود بحقّ می‌باشد. زیرا معبودانی که به همراه الله أ عبادت می‌شوند بحقّ نیستند و بحقّ عبادت نمی‌شوند و معبود بحقّ، اللهِ یگانه است.

محققین بر این باورند که: لفظ جلاله (الله) بزرگترین اسم ذات الله أ بوده و همان اسم اعظمی است که پیامبر ج در بیان فضیلت آن فرموده است: «إِذَا دُعِیَ بِهِ، أَجَابَ، وَإِذَا سُئِلَ بِهِ، أَعْطَى»[4].

«هر که الله تعالی را به وسیلۀ اسم اعظمش دعا کند، دعایش را می‌پذیرد، و اگر چیزی بخواهد برایش می‌دهد».

(الرحمن) و (الرحیم) دو اسم گرفته شده از کلمۀ «رحمت» اند. رحمن و رحیم هردو صیغۀ مبالغه‌ای است که از (رحمت) گرفته شده‌اند مگر رحمن مبالغه‌اش از رحیم زیادتر، دامنه شمولش گسترده‌تر و تأثیر و گسترۀ آن بیشتر است. و به همین دلیل بعضی گفته‌اند: رحمن یعنی رحمن در دنیا و آخرت و رحیم یعنی رحیم در آخرت.

البته اسم الرحمن عامتر و فراگیر است و در مقابل (رحیم) خاصّتر می‌باشد: یعنی الله أ دارای رحمت خاص بوده و رحمت خاص او شامل حال مؤمنین می‌شود در حالی که رحمت عامّ وی همه چیز را دربر می‌گیرد. بنابرین اسم «الرحمن» خاص به الله أ اطلاق می‌گردد که دیگران نباید به این اسم نامیده شوند.

به عبارت دیگری می‌توان گفت: الرحمن: دارندۀ رحمت گسترده، بناء بر وزن (فَعلان) آمده است که دلالت بر گسترش می‌کند. و الرحیم: رسانندۀ رحمت برای هر که بخواهد از بندگانش، بناء بر وزن (فعیل) آمده است که دلالت بر وقوع فعل می‌کند، و الرحمن دلالت بر صفت ذاتی اوتعالی می‌کند. همچنان الرحیم دلالت بر فعل او تعالی می‌کند که همانا رساندن رحمت برای مرحوم است.

این رحمتی که الله تعالی ذات خود را به آن وصف نموده است؛ رحمت حقیقی است که شایان او تعالی بوده و به رحمت مخلوق مماثلت و مشابهت ندارد، و تأویل آن به انعام و یا ارادۀ انعام درست نیست.

﴿2  حمد به معنای ثنا و ستایش و سپاس است که با زبان برای برتری دادن گفته می‌شود. حمد تنها به زبان است، اما سپاس یا شکر هم با زبان و هم با قلب و هم با سایر اعضای بدن می‌باشد. از جهت دیگر شکر و سپاس در برابر نعمت است، ولی حمد یا ستایش در مقابل کمال آنچه محمود است گفته می‌شود هر چند در برابر نعمت هم نباشد.

دیگر اینکه حمد؛ ثنایی است که ریشه در محبت و تعظیم دارد و اگر ریشه در محبت و تعظیم نداشته باشد حمد نامیده نمی‌شود، از اینجاست که همیشه در حق اوتعالی واژۀ حمد بکار برده می‌شود، اما واژۀ مدح را در صورتی می‌توان در حق الله تعالی بکار برد که جانب محبت و تعظیم را در نظر بگیریم پس حمد، ثنا و ستایش محمود است با صفات کمال از روی محبت و تعظیم. و واژۀ حمد در اینجا مقرون به (ال) استغراق آمده است که تمام محامد و ثناها را در بر می‌گیرد، پس ثناها و ستایش‌ها همه از آنِ الله أ است. بنابرین وقتی به پیامبر اکرم ج خوشی و شادی رخ می‌داد می‌فرمود: «الحمد لله الذی بنعمته تتم الصالحات» و اگر امر ناخوش آیندی به ایشان رخ می‌داد می‌فرمود: «الحمد لله على کل حال»[5].

(لِلَّهِ) یعنی «حمد» شایستۀ الله است به این اعتبار که (لام) در (لله) لام استحقاق و شایستگی باشد و در اینجا مراد شایستگی داشتن و صاحب بودن است، پس الله أ مالک همه ثناها و همچنین او شایستۀ همه ستایش‌ها است که هیچ کسی جز او، این گونه شایسته ثنا نیست. مخلوقات هر یک شایسته یک نوع از این ستایش‌ها هستند ولی به این حالت کلی و فراگیر فقط الله أ است که شایسته آن می‌باشد. همچنان می‌توان گفت که این (لام) لام اختصاص است، چون اینگونه حمد مطلق و کامل و فراگیر تنها به الله تعالی اختصاص دارد.

«الرب» یعنی پروردگار، سرور، مصلح، مالک، تدبیر کنندۀ امور مخلوقات و معبود و نامی از نام‌های نیک الله متعال است که به غیر اوتعالی جز با اضافه اطلاق نمی‌گردد، مثلا بگویی: «هذا الرجل رب المنزل» یعنی: این مرد مالک یا صاحب منزل است. «العالمین» جمع عالم است که به جز الله متعال به هر موجودی اطلاق می‌شود. برخی گفته‌اند: عالم عبارت از مجموعۀ موجودات عاقل است که چهار نوع مخلوق را دربر می‌گیرد: انسان‌ها، جنیات، فرشتگان و شیاطین.

و به قولی: ﴿ٱلۡعَٰلَمِینَ جمع مذکر سالم از (عالم) می‌باشد و (عالَم) نیز جمع است که از ریشه خود مفرد ندارد، (عالَم) اسم جنس بوده که انواع مختلفی را دربرمی‌گیرد، همچنانکه شیخ محمد بن عبدالوهاب / در «الأصول الثلاثة» می‌گوید: هر چیزی غیر الله عالَمی است و من یکی از این عالَم‌ها هستم.

پس عوالم زیادند: عالَم انس، عالَم جن، عالم ملائکه، عالم پرندگان، عالم حیوانات، عالم گیاهان، عالم هوا و عوالم و جهانهای مختلف.

و این جهانیان هر کدام یک عالَم نامیده می‌شوند چون عِلمِ حق بودن کسی که آنها را با ربوبیت و پرورش کامل ایجاد نموده، بوسیله این عوالم فهمیده می‌شود و از طریق اینها درک می‌شود که او معبود بحقّ می‌باشد.

بنابراین ﴿ٱلۡعَٰلَمِینَ یعنی انواع و اجناس این عوالم مختلف، چه عوالمی که دانسته شده، و چه آنکه کسی نمی‌داند، و هر چیزی غیر الله خودش عالَمی است، و تو یکی از این عوالم هستی، پس همه عوالم از عرش به پایین داخل در ربوبیت الله هستند. و این معنی ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ است.

با این تفصیل معنی آیه چنین شد: همه انواع ثناها و ستایش‌ها شایسته الله است، معبود بحقّی که حقّ تصرف دارد، و امرش در همه جهانیان نافذ است، و این عوالم عبارتند از هر چه غیر الله باشد. و این مسأله بی‌شک انواعی از گشادگی قلب برای تحمل امور را به دنبال دارد.

﴿3  تفسیر این آیه در شرح معنای (بسم الله الرحمن الرحیم) بیان شد. ولی از آن جایی که الله متعال رب العالمین است و این خود معنای تخویف و ترهیب را می‌رساند؛ الله مهربان به تعقیب آن آیه «الرحمن الرحیم» را آورد تا در وصف و بیان صفات خویش معنای بیم و هراس را با امید و رغبت به سوی خویش یکجا نماید. و این خود در راستای اطاعت و فرمانبرداری بندگان تأثیر به سزایی دارد.

(الرحمن) و (الرحیم) دو اسم از اسامی والای الله أ بوده که متضمن معنی رحمت می‌باشند، و این رحمت در (رحمن) بلیغ‌تر، بزرگتر و فراگیرتر است از رحمت در (رحیم). قبلاً بیان گردید که (رحمن) یعنی متصف به رحمتی که همه زمان‌های دنیا و آخرت را در بر بگیرد، و رحمت از صفات ذاتی الله می‌باشد.

(رحیم) متضمن صفت رحمت در آخرت می‌باشد، تفاسیر سلف نیز بر همین تفسیر دلالت می‌کنند، همچنانکه ابن کثیر / می‌گوید: (رحمن) یعنی رحمن دنیا و آخرت، و (رحیم) یعنی رحیم آخرت.

به همین دلیل می‌گوئیم که کفار نیز مشمول رحمت دنیوی گشته، از آن بهره‌مند می‌گردند، و از انواع رحمت‌های الهی برخوردارند.

بنابراین کافر از انواع متاع دنیوی استفاده می‌کند و چه بسا که زندگی راحتی هم داشته باشد در حالی که کافری است که شرک هم می‌ورزد پناه به الله چون رحمت الهی در این دنیا همه چیز را فرا گرفته است. ولی در آخرت رحمت الله متعال مخصوص مؤمنین است.

رحمت الهی مخصوص مؤمنان در آخرت هم با اسم (رحمن) بیان شده و هم با اسم (رحیم). و رحمت خاص مؤمنان در دنیا نیز در ضمن آیه ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ وجود دارد به همین دلیل علماء می‌گویند: دو اسم (رحمن) و (رحیم) برای کسی که تعقل کند وسیع‌‌ترین درهای محبت و امیدواری را می‌گشایند.

﴿4  در قرائت دیگری «مَلِک» نیز خوانده شده است. برخی از مفسران گفته‌اند: «مَلِک» عامتر وبلیغ‌تر از «مالِک» است چرا که فرمان ملِک بر مالک در مُلک وی نافذ می‌باشد و او نمی‌تواند جز با رأی و نظر ملِک در مُلک خود تصرف کند. برخی دیگر گفته‌اند: «مالِک» بلیغ‌تر است، زیرا الله متعال مالک مردم و همه جهانیان می‌باشد. لیکن رأی درست‌تر آن است که فرق در میان دو صفت نسبت به الله متعال این است که «ملِک» صفت ذاتی اوتعالی است و «مالِک» صفت فعلی اوتعالی می‌باشد. در جمع میان این دو قرائت: (مالک) و (ملک) فائدۀ بزرگی وجود دارد و آن اینکه: مُلک الله تعالی ملک حقیقی است چون اوتعالی هم مالک: یعنی صاحب ملک است، و هم مَلک یعنی: صاحب اختیار و تصرف در ملک است، برخلاف مخلوق که گاه مَلک می‌باشد ولی مالک نبوده و تصرف او ناقص می‌باشد. و گاه هم مالک می‌باشد اما مَلِک نیست، زیرا نمی‌تواند از مُلک خود استفادۀ کامل ببَرَد.

الله أ به هر دو صفت و هر دو اسم مالک و ملِک متصف می‌باشد، و این بلیغ‌ترین وجه ممکن است. و چنانچه بشر تعلق خاطری پیدا کرد نسبت به پادشاهان دنیا، یا نسبت به گستردگی قلمرو وتدابیرشان، اوامر و نواهی‌شان، و اطاعت از آنان، و انواع هیبت و شکوهی که برای خود ایجاد کرده‌اند و یا انعام و بخشش و غیره که انجام می‌دهند، باید بداند که این پادشاهان هر چقدر هم در این کار پیشرفت داشته باشند باز نمی‌توانند مالک و صاحب اشیاء باشند.

﴿یَوۡمِ ٱلدِّینِ روز حساب و جزا و یکی از نام‌های قیامت است که الله أ در آن روز بندگان را محاسبه می‌کند. قتاده / می‌گوید: یوم الدین روزی است که الله متعال بندگان خویش را در برابر اعمال شان کیفر یا پاداش می‌دهد.

آری! ﴿یَوۡمِ ٱلدِّینِ، روز سزا و جزاست و روز محاسبه است، روزی که هر کس هر چه کرده نتیجه‌اش را در آن روز خواهد دید، به همین خاطر مردم تعلق خاطر به این روز دارند، و لذا کسی را که مالک این روز باشد مورد توجه قرار می‌دهند، پس در قلب بنده توجه به دنیا و محبت دنیا و عبادت در آن از یک طرف، و توجه به آخرت از طرف دیگر، با هم جمع می‌شوند، که با تکرار این آیه توجه‌اش به آن طرف [آخرت و روز سزا و جزا] معطوف می‌گردد.

بنابراین کسی که با تأمل و تدبر آیه «مالک یوم الدین» را بخواند همه حوادث قیامت به تفصیل در ذهنش مجسم می‌شود و این باعث خوف فزاینده می‌شود، خوفی که از کلمه (مالک) به تنهایی نشأت نمی‌گیرد.

این مسأله در تفسیر ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ به ما کمک می‌کند. و این همان غرض و مقصودی است که با فهم و تدبر حاصل می‌شود؛ زیرا پیامبران ( ﻹ) مبعوث شده‌اند تا بندگان را به بندگی الله یگانه به تنهایی دعوت و راهنمایی کنند.

﴿5  ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ «خاص تو را عبادت می‌کنیم و خاص از تو استعانت می‌جوییم» و به غیر از تو هیچ کسی را نمی‌پرستیم و نه از کسی جز تو، یاری می‌خواهیم. عبادت یا پرستش در لغت به معنای نهایت خضوع و ذلت و فروتنی است. و در اصطلاح شرع: عبارت از کردار و گفتاری است که نهایت محبت را به همراه نهایت ذلت و ترس جمع کند. شیخ الاسلام ابن تیمیه عبادت را چنین معرفی می‌کند که: عبادت عبارت است از هر آنچه که الله تعالی به آن امر فرموده، و ترک هر آنچه که الله تعالی از آن نهی نموده است. پس هرکه اوامر الهی را انجام دهد اما نواهی اوتعالی را ترک نکند، یا نواهی را ترک کند و اوامر اوتعالی را انجام ندهد؛ عابد حقیقی نیست.

عبادت اسمی است جامع و فراگیر برای هر چیزی از گفتار و کردار ظاهری و باطنی که الله أ دوست دارد.

تعبیر دو فعل (نَعۡبُدُ) و (نَسۡتَعِینُ) به صیغۀ جمع بمنظور اظهار تواضع و خواری از جانب خود دعا کننده و دیگران است؛ نه بخاطر این که خود را تعظیم نموده و بزرگ بشمارد. و مقدم ساختن عبادت بر استعانت به این خاطر است که اولی وسیله و سببی برای درخواست دومی است. عبد الله ابن عباس ب در تفسیر ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ می‌فرماید: ای پروردگار! تنها تو را به یگانگی می‌پرستیم و تنها از تو می‌ترسیم نه از کسی دیگری.

و آنچنانکه پیداست این آیه توحید عبادی را می‌رساند. پس آیا کسی که به الله أ شرک می‌ورزد و غیر الله را نیز عبادت می‌کند، چنانچه بگوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ صادق است یا دروغگو؟ بدون شک دروغگوست. بنابراین کفار و مشرکین بزرگترین دروغگویانند به الله أ و به خودشان.

شخصی که به الله أ شرک می‌ورزد ولی در نمازش می‌گوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ و غیر الله را عبادت و مورد دعاء قرار داده، برای غیر الله قربانی نموده، از غیر الله کمک و مدد می‌خواهد، اینچنین شخصی به معنای ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ تعقل و اندیشه ننموده است و این بزرگترین بلاست، که با قرآن یا الفاتحه یا کلمۀ توحید و شهادت به رسالت محمد ج انس و محبت دارد، اما از تعقل در معنای آن غافل است.

﴿وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ (و تنها از تو یاری می‌جوییم) بر طاعت و بر همه امور خویش. قتاده / می‌فرماید: الله متعال در این آیه به شما بندگان دستور داده است تا عبادت را خاص و خالص برای ذات اقدس او انجام دهید و در همه امورتان تنها از ذات اقدس او یاری و نصرت بخواهید.

علما فرموده‌اند: استعانت را بعد از عبادت آورده چون استعانت به جنبه ربوبیت بر می‌گردد و بین ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ مناسبتی بزرگ و هدفی ارزشمند وجود دارد و آن اینکه بندۀ موحدی که می‌‌گوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ برایش ممکن نیست که موحد باشد مگر اینکه از الله استعانت بطلبد، در غیر این صورت شیاطین، انسان را محاصره و بر او غالب می‌شوند و لذا فرموده: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ در یک آیه واحد و با عطف دو جمله به هم به وسیله واو عطف، یعنی: تنها تو را عبادت می‌کنیم ولا غیر، و در همه امور تنها از تو به تنهایی استعانت می‌طلبیم و عبادت خویش را خاص تو می‌گردانیم.

در اینجاست که بنده نیاز شدیدش به پروردگار را احساس می‌کند که او را بر توحید ثابت قدم نگه دارد، زیرا بدون کمک الهی نمی‌تواند در راه توحید ثابت قدم باشد. پس با گفتن ﴿وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ همه غرورهای بنده و همه اعتمادش به خود از بین می‌رود و قلب و روانش را برای پروردگارش خالی می‌گذارد و می‌داند که برای یک لحظه نمی‌تواند از الله بی‌نیاز باشد.

آری، در توحید عبادت و توحید استعانت از الله در همه امور، سرّی بزرگ و هدفی بزرگتر نهفته است که هر کس بتواند آن را محقق سازد بزرگترین خیر و صلاح را محقق ساخته است.

﴿6  هدایت کن ما را به راهی که به خشنودی تو و بهشت برینت می‌رساند. هدایت: عبارت از ارشاد، دلالت و راهنمایی است. هدایت بر دوقسم است:

یکم: هدایت دلالت و ارشاد؛ که راهنمایی به سوی حق است، و عبارت از همان علم نافعی است که انسان را به حق آشنا می‌کند. و این نوع هدایت هم از جانب الله تعالی و هم از جانب پیامبران و علماء و دعوتگران حق صورت می‌گیرد، الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیۡنَٰهُمۡ [فصلت: 17] «و اما قوم ثمود را؛ هدایتشان کردیم» و می‌فرماید: ﴿وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٢ [الشورى: 52] «و البته تو به راه راست هدایت می‌کنی». و می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا [السجدة: 24] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی می‌نمودند».

دوم: هدایت توفیق و عمل؛ که عبارت از قبول حق و عمل به آن می‌باشد، و این نوع هدایت فقط از جانب الله تعالی می‌باشد و جز الله تعالی کسی دیگر قادر به آن نیست، چنانکه فرموده است: ﴿مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِی [الأعراف: 178] «الله هرکس را که هدایت کند او راه یافته است». بناءً این نوع هدایت را از غیر خود نفی کرده است. و می‌فرماید: ﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ [القصص: 56] «(ای پیامبر!) تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، بلکه الله هر کس را که بخواهد هدایت می‌کند». هدایت ارشاد بر هدایت توفیق مقدم است و مراد از هدایت در اینجا هردو نوع آن است، پس بنده در نماز خویش از الله تعالی هم هدایت ارشاد یعنی علم نافع، و هم هدایت توفیق یعنی عمل صالح را می‌خواهد که وی را به حق آشنا ساخته و (در مسیر)قبول آن و عمل به آن موفق سازد.  

شخص راه یافته وقتی از پروردگار متعال طلب هدایت می‌کند این درخواست او به معنای طلب افزودن بر هدایت وی و ثبات و پایداری بر آن است. چنانکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى [محمد: 17] «کسانی که هدایت یافته‌اند، الله بر هدایتشان افزود». از اینجاست که هدایت یافتگان بر یک درجه نیستند، مثلا میان انبیاء ﻹ و مسلمانان عادی مراتب و درجاتی متفاوت وجود دارد، به همین خاطر الله تعالی بر ما لازم گردانیده که در هر رکعت نماز خود، از او تعالی طلب هدایت کنیم.

صراط مستقیم در لغت راهی را گویند که هیچ کجی و پیچ و خم در آن نباشد. و در اینجا مراد آن راه روشن و آشکار اسلام است. در مسند امام احمد(17634) و سنن ترمذی(2859) به روایت نواس بن سمعان س آمده است که رسول اکرم ج فرمود: «الله متعال برای صراط مستقیم مثَلی را زده است. به این گونه که بر دوپهلوی صراط دو دیواری است که در آنها درهایی گشوده شده و برآن درها پرده‌هایی آویخته شده و بر سر درِ صراط دعوتگری است که می‌گوید: ای مردم! در صراط داخل شوید و کج نروید. و دعوتگر دیگری است که بالای صراط ایستاده، و چون انسان بخواهد تا قسمتی از این درها را بگشاید به او می‌گوید: وای برتو! آن را باز مکن، که اگر بازش کنی حتما به آن وارد می‌شوی. بنابراین، صراط اسلام است، دو دیوار، حدود الهی و درهایی باز شده محرمات وی‌اند، دعوتگری که بر سر صراط است، کتاب الله أ است و دعوتگری که بالای صراط قرار دارد، واعظ و اندرزگوی الهی در قلب هر مسلمانی است»[6].

در مورد صراط مستقیم در دنیا اقوال مختلفی از مفسّرین سلف به جا مانده است.

بعضی گفته‌اند: مراد از آن قرآن کریم است،

بعضی دیگر گفته‌اند: مراد از آن اسلام است.

و بعضی گفته‌اند: مراد از آن سنّت مطهر است.

و بعضی هم گفته‌اند: مراد از آن تبعیت از پیغمبر ج می‌باشد.

بعضی از علماء مثل ابن جریر طبری و ابن کثیر و شیخ الاسلام رحمهم الله و گروهی دیگر بر این باورند که همه این تفاسیر پیرامون یک نقطه می‌چرخند، زیرا کسی که به قرآن ملتزم باشد به اسلام نیز پایبند شده و از پیغمبر ج هم تبعیت کرده و همچنین به سنت ملتزم گردیده است.

بنابراین بنده با دعای ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ از پروردگارش می‌خواهد او را در دنیا هدایت کند، هدایت به اسلام، به قرآن و به تبعیت از پیغمبر ج.
و هیچ کس از این مسألت‌خواهی بی‌نیاز نیست و پیغمبران نیز به آن نیاز دارند، پیغمبر
 ج نیز این آیه را می‌خوانده و به آن محتاج بوده، صحابه ش نیز همین طور. پس هر کسی این آیه را می‌خواند، از الله می‌خواهد که او را به این معنی به راه راست هدایت کند با همه تفاصیل، انواع و مصادیق راه راست. و هر کسی به حسب حال خود به این دعا نیازمند می‌باشد.

پس بنده‌ای که این آیه را تلاوت می‌کند، حق ندارد، بگوید: من از هدایت یافتگان هستم پس چرا طلب هدایت کنم؟

چون به او جواب داده می‌شود که: بزرگترین احتیاج و نیازمندی تو این است که از پروردگارت بخواهی که تو را به این راه راستِ پرمسائل هدایت کند و آن را به تو بیاموزد و تفهیم کند، سپس توفیق التزام به آن در دنیا را نصیبت گرداند و سرانجام در آخرت پاداش آن را از طریق جواز عبور از صراط به تو ارزانی کند. پس ما در هر یک از مسائل صراط به هدایت نیازمندیم. این نکته مسأله را روشن‌تر می‌سازد که جز آنانکه ایمان قوی دارند کسی نمی‌تواند از پل صراط در آخرت عبور کند، و مردم به اندازه قوت یقینی که دارند، و ثبات و معرفتی که نسبت به صراط دنیا داشته‌اند، سرعت دارند. پس مقدار معرفت (صراط مستقیم) در دنیا و ثبات در آن، و التزام به آن تعیین کننده حال و وضعیت هر کسی در آخرت خواهد بود.

﴿7  ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ (راه کسانی‌که به آنها نعمت داده‌ای) این نعمت داده شدگان، آن کسانی‌اند که الله متعال در سورۀ النساء از ایشان نام برده است چنانکه می‌فرماید: ﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا٦٩ ذَٰلِکَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِیمٗا٧٠ [النساء: 69-70].

«و هرکس از الله و پیامبر اطاعت کند پس ایشان همنشین کسانی خواهند بود که الله به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان، و آنان چقدر دوستان خوبی هستند! این بخششی است از جانب الله، و کافی است که الله آگاه باشد».

الله أ به این وسیله کسانی را که انعام کرده و این (صراط) به آنها منتسب است معرفی می‌کند، آنها هستند که این راه را به کمک نوری و برهان صحیحی از پروردگارشان پیموده‌اند و آنها عبارتند از: انبیاء، صدیقان، شهیدان و نیکوکاران که مورد انعام الهی قرار گرفته‌اند.

و بنده چنانکه به انبیاء بنگرد، این راهشان است و چنانکه به شهیدانی که در راه پیروزی دین الله جنگیده‌اند بنگرد، این راهشان است و چون به راست‌روان بنگرد که راست بودند و راستی پیشه کردند و راست را تصدیق کردند، درگفتارشان صادق و راستگو بوده و اعتقادی خلاف واقعیت نداشتند و برخلاف واجباتشان که عین واقعیت است عمل نکردند، چون به این راست‌روان بنگرد این راهشان است، و اگر هیچیک از اینان را نمی‌بیند به شایستگان و صالحان بنگرد و به آنها اقتدا کند که هیچ وقت زمین از آنان خالی نخواهد بود و آنانند که قوام خیر و صلاحند و همنشینی با آنان باعث اصلاح اعتقادات در قلب و انواع کلام زیبا و دلنشین بر زبان و کردار تابع سنّت می‌شود.

کسانی که الله أ بر آنها خشم گرفت یهودیانند و کسانیکه گمراه شدند نصاری یا مسیحیانند. در حدیث صحیح از پیغمبر ج توسط ترمذی(2953) و امام احمد(19381) روایت شده و نیز اتفاق مفسرین بر این امر نقل شده که مراد از ﴿ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ یهودیان و مراد از ﴿ٱلضَّآلِّینَ مسیحیان می‌باشند.

 چون یهودیان حق را شناختند و آگاهانه آن را ترک کردند و از آن رویگردان شدند، لذا سزاوار خشم و عقوبت الهی گردیدند. نصاری نیز از روی جهل و نادانی از راه حق و پیروی آن منحرف شدند و در شأن عیسی ÷ غلو و افراط‌گری را در پیش گرفتند؛ پس در گمراهی آشکاری قرار گرفتند.

گرچه مراد از ﴿ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡیهود و از ﴿ٱلضَّآلِّینَ نصاری است، لیکن این دو صفت تنها به این دو گروه اختصاص ندارد، بلکه هر کس همچون یهود حق را بشناسد ولی به آن عمل نکند از جملۀ مغضوب علیهم می‌باشد، و هر کس جاهلانه از راه حق منحرف شود و مرتکب بدعت در دین گردد ضال و گمراه است. بنابراین علمای کرام فرموده‌اند: هرکس از علماء و دانشمندان فاسد گردد پس در وی شباهتی از یهود است، و هرکه از عبّاد و زهّاد فاسد گردد پس در وی شباهتی از نصاری است. پس واضح می‌گردد که سبب بیرون شدن از راه مستقیم که همانا راه انبیاء و صدیقان و شهیدان و نیکوکاران است یکی از دو چیز است: یا عناد و گردنگشی که شیوۀ یهودیان، و یا جهل و نادانی که شیوۀ نصاری است. یعنی گمراهی در علم و یا گمراهی در عمل.

(آمین) یعنی: ای پروردگار! دعای ما را اجابت کن.

امام احمد (25029) و ابن ماجه (856) با سند صحیح و البانی در صحیح الجامع(5613) به روایت عایشه ل آورده‌اند که رسول اکرم ج فرمود: «مَا حَسَدَتْکُمُ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ، مَا حَسَدَتْکُمْ عَلَى السَّلَامِ وَالتَّأْمِینِ». «یهود برهیچ چیزی دیگر، به اندازۀ سلام گفتن و آمین گفتن بر شما حسد نورزیده‌اند».

این حدیث شریف مى رساند که صحابه کرام آمین را به جهر و با صدای بلند می‌گفتند تا جایی که قریه‌های یهود صدای آنان را می‌شنیدند.

(آمین) جزء سورۀ الفاتحه نیست بلکه یک دعاست به معنای (ای پروردگار! دعای ما را اجابت کن)، و کسی که (آمین) می‌گوید یکی از دعاکنندگان است، یعنی هنگامی که امام فاتحه را با این دعاهای داخل آن تلاوت کرد و سپس مأموم (آمین) بگوید، مثل این است که در دعا با او همکاری کرده و شریک اوست، گویی مأموم نیز این دعا را از اول تا آخر تکرار کرده است. امام بخاری در صحیحش(4475) از ابوهریره س نقل می‌کند که رسول اکرم ج فرمود: «إِذَا قَالَ الإِمَامُ: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ فَقُولُوا: آمِینَ، فَمَنْ وَافَقَ قَوْلُهُ قَوْلَ المَلاَئِکَةِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».

هرگاه امام گفت: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ بگوئید: آمین، زیرا هر کس [در این گفتار] با ملائکه همصدا شود گناهان گذشته‌اش مورد مغفرت قرار خواهد گرفت». به همین دلیل کسی که در نماز بعد از فاتحه آمین نمی‌گوید از خیر آن محروم می‌شود.

از فواید سورۀ الفاتحه

1- سورۀ الفاتحه، سورۀ عظیمی است و در آن اصول عقاید، اصول سلوک و اصول احکام قرار دارد، به همین دلیل امّ القرآن نامیده شده است.

2- بسمله بخاطر کمک خواستن و برکت جستن است، اما استعاذه بخاطر پناه گرفتن از ترس و خوف است. گفتن بسمله درهای امیدواری به الله أ، محبت او و سپردن امور به او را بر روی قلب می‌گشاید.گفتن بسمله اعتقاد است به اینکه فقط الله است که انسان را توفیق می‌دهد، تنها اوست که هدایت می‌کند و در آنچه بنده می‌خواند، تلاوت می‌کند، می‌خورد، می‌نوشد و در همه امورش برکت می‌آورد. بنابراین استعاذه جلب کننده امن و امان از خوف است، و بسمله باب رجاء و امیدواری، و ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ باب محبت. پس کسی که توصیفش مورد علاقه همگان بوده و صفاتش شایسته ستایش‌اند، ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ است، و هم او صاحب همه کائنات است، همه چیز در دست اوست؛ به هر کس بخواهد خیر عطا می‌کند، و از هر کس که بخواهد باز می‌دارد، هر کسی را که بخواهد عزّت می‌بخشد، و هر کس را بخواهد ذلّت. این توانای عزتمند و این کسی که دارای این صفات است و ذوالجلال می‌باشد آیا شایستگی آن را ندارد که دوست داشته شود؟

3- همچنان در بسمله، توجیه و ارشاد الهی بر گفتن آن در آغاز هرکاری است.

4- رحمت، صفت الهی است و از نظر معنا وابسته به الله أ است و یک صفت ذاتی بوده که قائم به ذات الله متعال می‌باشد.

اما اهل بدعت کلام را تحریف کرده و گفتند: رحمت؛ ارادۀ احسان است به غیر. مثلاً می‌گویند: رحمت یعنی اراده احسان، غضب یعنی اراده انتقام و رضی [رضایت] یعنی ارادۀ اِنعام و .... آنها رحمت را به اراده تفسیر کرده‌اند چون اراده یکی از صفات الهی می‌باشد و این تفسیر آنان را وادار کرده که این آیت ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ و آیات دیگر شبیه آن را مجاز بگیرند و بگویند: رحمت مجاز است برای احسان یا اراده احسان!! لازم به تذکر است که مجاز در صفات الهی باطل و نادرست است و جایز نمی‌باشد.

5- صفات الله أ یا متضمن معنی عظمت و جلال‌اند و یا متضمن معنی زیبایی و جمال، و یا اینکه به ربوبیت بر می‌گردند و یا به الوهیت اوتعالی. ربوبیت الله أ در این سوره در دو آیه‌ی ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ و ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ مطرح شده است، و عظمت و جلال الله متعال نیز در آیه‌ی ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ عنوان شده، زیرا این آیه باعث بزرگداشت الله أ و خوف و ترس و بیم از او می‌گردد. همچنین صفات جمال در ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ، و صفت الوهیت در ذکر اسم «الله» که بزرگترین اسم الله أ می‌باشد، و در ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ نهفته است.

6- تلاوت و تدبر در معنای ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ باعث خوف می‌گردد، و کسی که آن را با حضور قلب بخواند انواع شبهات و شهوات درونی‌اش را به یاد می‌آورد که او را از تسلیم شدن محض در برابر پروردگار باز می‌دارند. چنانچه آیه را با تعقل بخواند خوف از روز محاسبه‌ی خلایق توسط الله متعال سراسر وجودش را فراخواهد گرفت. به همین جهت، علماء گفته‌اند: الله متعال این سوره را با چیزی که باعث محبت بنده نسبت به الله أ می‌گردد آغاز کرده است، و آن بیان ربوبیت الله نسبت به جهانیان است، و برای ایجاد امید در قلب بنده‌اش بعد از آن ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ فرمود. سپس بعد از این چیزی را عنوان کرد که باعث ایجاد خوف می‌شود و آن ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ است.

7- چرا (ملک) به ﴿یَوۡمِ ٱلدِّینِ تخصیص یافته است؟ چون (یوم الدِّین)، روز سزا و جزاست و روز محاسبه است، روزی که هر کس هر چه کرده نتیجه‌اش را در آن روز خواهد دید، به همین خاطر مردم تعلق خاطر به این روز دارند، و لذا کسی هم که مالک این روز باشد مورد توجه قرار می‌دهند، پس در قلب بنده توجه به دنیا و محبت دنیا و عبادت در آن از یک طرف، و توجه به آخرت از طرف دیگر، با هم جمع می‌شوند، که با تکرار این آیه توجه‌اش به آن طرف [آخرت و روز سزا و جزا] معطوف می‌گردد.

و چرا در این آیه ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِمالکیت الله تعالی به روز جزا اختصاص داده شده، در حالیکه اوتعالی مالک دنیا هم است؟ جواب: بخاطر اینکه در دنیا کسانی وجود دارند که برای خود و یا برای دیگران دعوای ملکیت می‌کنند طوری که فرعون گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ أَلَیۡسَ لِی مُلۡکُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِی مِن تَحۡتِیٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٥١ [الزخرف: 51] «ای قوم من! آیا فرمانروایی مصر و این نهرهایی که از زیر (کاخ‌های) من روان است از آنِ من نیست؟ آیا نمی‌بینید؟» و قصۀ قارون نیز معروف است...اما در روز آخرت هیچ کسی جز الله تعالی دعوای ملک و مالکیت را نمی‌تواند ‌داشته باشد چنانکه می‌فرماید: ﴿یَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَیۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦ [غافر: 16] «روزی‌که آنان آشکار شوند چیزی از آنان بر الله پنهان نمی‌ماند (الله می‌فرماید:) امروز فرمانروایی از آنِ چه کسی است؟ (در پاسخ می‌فرماید:) از آنِ الله یکتای غالب و تواناست».

8- علماء فرموده‌اند: ﴿إِیَّاکَ که ضمیر منفصل است، «مفعول به» مقدم می‌باشد، و اصل در «مفعول به» این است که بعد از فعل مربوط به خودش قرار بگیرد، ولی در اینجا بر فعلش مقدم شده که فوائدی بر این تقدیم مترتّب است، از جمله حصر و قصر. یعنی محصور کردن فعل در آن مفعول و در اینجا یعنی حصر عبادت برای الله أ.

تقدیم اکثراً باعث تخصیص می‌شود، به همین دلیل در مورد ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ گفته می‌شود: معنی‌اش چنین است که: پروردگارا! فقط تو را عبادت می‌کنیم و غیر تو را عبادت نمی‌کنیم و فقط از تو کمک می‌جوییم و از غیر تو کمک نمی‌‌خواهیم. و معنی آیه‌ی ﴿إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢ [البقرة: 172] این است که: «اگر عبادت را مخصوص او می‌گردانید».

و این آیه می‌رساند که بنده باید کار و عمل نماید و از الله تعالی کمک و یاری بجوید، زیرا استعانت جستن از الله تعالی، در ادای عمل و اتمام آن می‌باشد نه در تنبلی و عدم عمل.

9- از آنجا که در دنیا خارهای دلبستگی وجود دارند که عبارتند از خارهای شبهات و شهوات، باید مواظب بود که به آنها تعلق خاطر پیدا نکنیم و هنگامی که آیه ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ را می‌خوانیم، خارهای دو طرف پل را بیاد آوریم. و رسول اکرم ج می‌فرماید: «آنان که بر روی پل صراط عبور می‌کنند بعضی سالم می‌گذرند، بعضی آسیب می‌بینند [ولی عبور می‌کنند] و برخی هم در آتش افکنده می‌شوند»[7]. میزان آسیب‌پذیری بر روی صراط به میزان وابستگی به خارهای شبهات و شهوات در دنیا بستگی دارد، مگر اینکه الله أ ببخشاید و از بنده درگذرد.

10- صراط مستقیم اسلام است به دلیل فرمودۀ الله تعالی: ﴿قُلۡ إِنَّنِی هَدَىٰنِی رَبِّیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ دِینٗا قِیَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۚ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٦١ [الأنعام: 161] «ای پیامبر) بگو: همانا پروردگارم مرا به راه راست هدایت نموده است، و آن دین راست و استوار، دین ابراهیم است که یکسو و حق‌گرا بود و از مشرکان نبود».

11- بیان اهمیت دعا در عبادت و اینکه بنده باید تنها به الله تعالی تضرع و التماس کند و تنها از اوتعالی امید داشته باشد.

12- یهودیان حلال را با آنکه می‌دانستند حلال است تحریم کردند، و حرام را با آنکه می‌دانستند حرام است حلال نمودند، و حدود الله أ را با آنکه می‌شناختند، تغییر دادند، و لذا به «مورد خشم و غضب واقع شده» توصیف شدند، غضب بر همه یهود نازل شده در حالی که علمایشان مرتکب این کارها شده بودند ولی آنها کورکورانه از علمای خویش پیروی کردند، و این همچنانکه بعضی از علماء گفته‌اند نشان می‌دهد که عموم مردم تابع حکمی هستند که برای علمایشان وجود دارد و این مسأله مهمی است.

13- تقدیم نصیحت و خیرخواهی به یهود و نصاری اینکه منهج و رفتار خود را درست سازند و از عناد و سرکشی دست برداشته به خاتم الانبیاء ایمان بیاورند.

14- (آمین) اسم فعل بوده و چون به اتفاق علماء مبنی است به هنگام وصل به مابعد فتحه می‌گیرد (آمینَ). و بنابر رأی جمهور به معنی (اجابت کن) می‌باشد و آمین گفتن به جای خلاصه دعاست بعد از تفصیل آن. دعاکننده خواسته‌ها را به تفصیل بیان می‌کند ولی گویندۀ آمین، با همین لفظ همه معنا را بازگو می‌کند، گویی دو مرتبه دعا شده یک بار مفصل و یک بار مجمل.

15- در این سوره الله تعالی مردم را به سه دسته تقسیم کرده است:

دستۀ اول: کسانی که بر ایشان انعام کرده است و بر راه راست قرار دارند.

دستۀ دوم: کسانی که مورد خشم و غضب قرار گرفته‌اند، چون دانسته و شناخته و از روی علم؛ راه راست را رها کرده و به بیراهه رفته‌اند.

دستۀ سوم: گمراهانی‌اند که بسبب جهل و نادانی از راه راست بیرون شده به کجروی دچار شدند.

16- از بلاغت قرآن این است که خیر و نیکی را به صراحت و به ضمیر معلوم، به الله تعالی نسبت می‌دهد، چنانکه در اینجا فرمود: ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ زیرا درین روش و اسلوب، بدی به الله تعالی نسبت داده نشده و همه خوبی‌ها و نیکی‌ها مخصوص اوتعالی است. اما شر و بدی را با صراحت و به ضمیر معلوم به الله تعالی نسبت نمی‌دهد، بلکه ضمیر مجهول را بکار برده است، چنانکه فرمود: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ نفرمود: (الذین غضبتَ علیهم). البته در این روش و اسلوب دو فائده وجود دارد:

1.     عدم نسبت این فعل صراحتا به الله تعالی تا جانب ادب با اوتعالی مراعات گردد.

2.     بخاطر افادۀ عموم، چون این طائفه کسانی که حق را شناختند ولی از آن روی گرداندند- هم مورد غضب الله تعالی قرار گرفته‌اند و هم مورد غضب بندگان مؤمن و دوستان الله تعالی.

17- و در این سوره حسن ادب با الله متعال در دعا بیان شده است. طوری که بنده نخست در دعایش الله تعالی را حمد و ثنا گفته او را تعظیم نماید سپس از اوتعالی هدایت و راه مستقیم و ثبات بر آن را بخواهد، و بخواهد که او را از راه گمراهان در امان بدارد.

 




[1]- صحیح بخاری شماره (4474) ومسند احمد شماره (17851).

[2]- صحیح مسلم شماره(254) و سنن نسایی شماره(912).

[3]- صحیح مسلم شماره حدیث(395).

[4]- سنن ترمذی (3542) و سنن ابوداود (1493) و سنن ابن ماجه (3857) با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (3411).

[5]- صحیح، سنن ابن ماجه(3803) شعب الإیمان از بیهقی (4065) با تحسین البانی در تخریج الکلم الطیب (140). «حمد و ثنا مخصوص خداوندی است که با نعمت او نیکیها به کمال و سر انجام می‌رسد». « در هر حال (و در هر صورت) حمد و ثنا  مخصوص خداوند است».

[6]- البانی این حدیث را در صحیح الجامع(3887) صحیح خوانده است.

[7]- متفق علیه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد