سپاس و آفرین، ایزد جهان آفرین راست؛ آن که اختران رخشان به پرتو روشنی و پاکی او تابندهاند و چرخ گردان به خواست و فرمان او پاینده؛ آفرینندهای که پرستیدنِ اوست سزاوار. دهندهای که خواستن جز از او نیست خوشگوار؛ هست کننده از نیستی؛ نیست کننده پس از هستی؛ ارجمند گردانندهی بندگان از خواری؛ در پای افکنندهی گردنکشان از سروری؛ پادشاهی او راست زیبنده؛ خدایی، او راست درخورنده؛ بلندی و برتری از درگاه او جوی و بس؛ هر آن که از روی نادانی نه او را گزید، گزند او ناچار بدو رسید؛ هستی هر چه نام هستی دارد، بدوست.
جهان را بلندی و پستی تویی |
|
ندانم چهای، هر چه هستی تویی |
و درود بر پیمبر بازپسین؛ پیشرو پیمبران پیشین؛ گمراهان را راه نماینده؛ جهانیان را به نیک و بد آگاهاننده؛ به همه زبانی نام او ستوده و گوش پند نیوشان آواز او شنونده.
و همچنین درود و سلام بر یاران گزیده و خویشان پسندیدهی او باد. تا باد و آب و آتش و خاک در آفرینش بر کار است و گل بر شاخسار هم بستر خار.[1]
در شروع، مترجم، توجه خوانندگان محترم را به چند نکتهی مهم و اساسی جلب میکند:
(1)
احکام و قوانین اسلام را میتوان به سه بخش عمده تقسیم نمود:
الف) اصول عقاید: اصول عقاید، در نهاد هر انسانی وجود دارد و توسط رسول باطنی، یعنی اندیشه و خرد، بدان راهنمایی و ارشاد میشود و پارهای از تعالیم و دستورهای اسلامی در این ارتباط وارد شدهاند که حکم عقل را تأیید میکنند.
علم کلام، عهدهدار اینگونه از احکام است. در این علم، از خداوند بلند مرتبه که مبدأ آفرینش است و از صفات او و از پیامبران - به ویژه حضرت ختمی مرتبت ج - و از حیات پس از مرگ و پاداش و جزای روز رستاخیز و دیگر مسائل اعتقادی بحث میکند. بر هر فرد مسلمانی، واجب است اینگونه از اعتقادات را به گونهای اجتهادی تعقّلی مورد بررسی قرار دهد.
ب) احکام اخلاقی: احکام اخلاقی، عهدهدار بیان خیر و شر، فضیلت و رذیلت است. در حقیقت، تخلّق به سجایای اخلاقی و دوری از رذایل، بسیار شایسته و بایسته است و دین مقدس اسلام نیز به آن توجه ویژه و خاصّی داشته و دربارهی آن، تأکید و توصیه نموده است. علم اخلاق، جایگاه درس و بحث اینگونه از احکام و مسائل است.
ج) احکام فقهی: اینگونه از احکام، مجموعهی قوانین و وظایف عملی برای هر مکلّف میباشد به این بیان که هر چه از مکلّف سرمیزند یا به طور مشروح و یا به نحو کلّی در اسلام آمده است.
ترتیب امور سه گانه، بدینگونه است که نخست آدمی پس از اندیشه و اجتهاد به اصول عقاید میگرود و مسلمان و حقگرا میشود؛ آنگاه اسلام؛ دستورات اخلاقی، نفوس هر مسلمانی را تهذیب مینماید و انسان را برای پذیرش احکام عملی، یعنی عبادات و معاملات و دیگر احکام و مسائل اسلامی، آماده میسازد. اینجاست که فقه پا به صحنه مینهد و تکلیف و مکلّف هر دو در قلمرو اعمال انسان، تجلّی پیدا میکند.
(2)
هرگاه انسان با چشم حقیقت بنگرد و مسائل فقهی و اصولی را با دقت مورد توجه قرار دهد و قلب را از تعصب و پیشداوری و کینه پاک کند و به دور از تعلّقات و وابستگیهای خاص، فقه و اصول را بررسی نماید و منصفانه به قضاوت بنشیند، با صراحت و صداقتِ کامل اعتراف خواهد کرد که فقه و اصول جوهرهی دانش و حکمت و تزکیه و تربیت و اخلاق و معنویت است، چیزی است که در مسیر تکامل حرکت مینماید و تلاش و کوشش را تنها وسیلهی دستیابی به خیر و برکت و پیشرفت مادی و معنوی، و دنیوی و اخروی و فردی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی معرفی میکند.
فقه و اصول گوهرهای است فعال و پویا که از جهانبینی کامل و صحیح بهرهمند، و با دگرگونی شرایط و اوضاع و احوال و تطوّر زمان و تغییر مکان قابل انطباق است، و پاسخگوی نیازهای فطری، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مادی، معنوی و... میباشد.
فقه و اصول، سرچشمهی اعتدال و میانهروی است، افراط و سختگیری را قبول ندارد همانگونه که اِهمال و بیبند و باری را نمیپذیرد و هیچ کس را به چیزی که خارج از توان و قدرت او باشد مکلف نمینمایند. احکام و قوانین فقهی و اصولی مبتنی بر عدالت و دارای فلسفهی روشن و متکی بر دلیل و برهان و منطق هستند که معیار تشخیص آنها، فکر درست و عقل سلیم و روایت صحیح است.
در حقیقت شریعت اسلام، به خوبی تعالیم و آموزهها و احکام و دستورات شرعی را بیان نموده است و علما و دانشمندان و مجتهدان و صاحبنظران فقهی و اصولی - که رحمت خدا بر روان پاکشان باد - با تلاش بیوقفه و مخلصانهی خود، کلیهی مسائل مربوط به دین را جمعآوری نموده و کتابهای با ارزشی را در این مورد از خود به یادگار گذاشتهاند و در پرتو قرآن و حدیث به اصول و قواعدی دست یافتهاند که استنباط احکام شرعی را سهل و آسان میسازند و حکم مسائلی را که در زمان پیامبرج نبوده و بعدها حادث شده و یا بوقوع خواهند پیوست با آشنایی به این اصول و قواعد روشن میگردد.
بر جوانان و نوجوانان و دانشجویان و طلبههای ما لازم است تا ارزش و جایگاه فقهاء و اندیشمندان مذاهب را پاس دارند و بدانها احترام بگذارند و آثار و افکار آنها را با دقت مورد بررسی قرار دهند، چرا که آنها چراغ هدایتند و پیامبران ارشادند و امانتداران خدا در میان مردمند که گمراهان را هدایت ودست طالبان هدایت و ارشاد را میگیرند و به مقصد میرسانند.
خداوند فهم وسیع، عقل سرشار و بصیرت نافذ را به آنان بخشیده است که از اشتباه و خطا در رأی و فساد فکری، مصون باشند و آنان را در کشف حقائق و غوامض علوم یاری دهد، سینههایشان ظرف معارف و دلهایشان گنجینهی حکمتها است که به سان چشمههای جوشانی هستند که مردم را سیراب میسازند بدون اینکه خشک شوند؛ هر چند در میان ملّتی بیشتر باشند پیشرفته و مترقیتر است و کمی و دور بودنشان از ملت موجب انحطاط و عقبماندگی است.
با مرگ عالم، چراغی که تاریکیهای زندگی را میزدود، خاموش میشود و شمشیر برندهای که مدافع حق بود، کند میشود و رکنی از ارکان عظمت امت اسلامی منهدم میگردد و هرگاه چنین عالمی، جانشینی نداشته باشد تاریکی همچنان بر دوام و کاخ عظمت هم چنان بیرکن و خرافات و اوهام بر عقلها مستولی میشود و حشراتِ فتنه و گمراهی در فضا ظاهر میگردند و کسانی صدرنشین مجالس میشوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کرسی فقاهت و اِفتاء مینشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش و فقاهت و روایت و درایت ندارند و اساطیر و خرافات و بدعتها حاکم شده و علم حقیقی برمیبندد و در نتیجه گمراهی همه جا را فرا میگیرد.
علما و فقها و طلایهداران عرصهی علم و دانش و پیشقراولان عرصهی فقاهت و درایت از زمرهی کسانی نبودند که مغزشان صندوقچهی آرا و افکار این و آن و انباشته از قوانین و فرمولهای علمی جهان و زبانشان گویای این مسایل و محل زندگیشان مدارس و دانشگاهها و نظامیهها وکتابخانههاست بلکه آنها نور علم و دانش، تمام وجودشان را به نور خدا و ایمان و تقوا روشن ساخته و نسبت به وظایفشان سخت احساس مسئولیت میکردند و از همه پایبندتر بودند و نسبت به همه، خیرخواه و دلسوز و مشفق و مهربان بودند.
آنها مجتهدانِ غیور و فقهای مجاهدی بودند که با تلاش و تفقّه در دین، احکام و مسائل شریعت را از سرچشمهی پاک نبوی و الهی استخراج، و میراث بزرگ فقه و حقوق اسلامی را هماهنگ با مقتضیات زمان و پیشرفت تمدن به جامعهی بشری عرضه نمودند؛ و به جهانیان چنان تمدن و فرهنگی استوار و متعالی ارزانی داشتند که تا جهان بر پا است در هر دیاری که ثقافتی پا گیرد؛ از دوحهی آن درخت پر بار شریعت پیوند خورده و از سرچشمهی فیاض آن سیراب گشته است.
(3)
بیوگرافی نویسندهی کتاب «نورالایضاح»:
مؤلف این کتاب، علامه، ابوالاخلاص، حسن بن عمار بن علی مصری، شُرُنبُلالی، متفکر وارسته و از بزرگترین نامآوران اندیشه در قرن دهم هجری قمری است.
او در سال 994 ه . ق ، در شهری به نام «شبرا بلولة» در مصر، چشم به جهان گشود.
وی فردی فقیه، ادیب، مفسّر، محدّث، زاهد، پارسا، عابد و از بزرگان علماء و صاحب نظران عهد خویش به شمار میآمد.
از استادان وی میتوان به این افراد اشاره نمود:
شیخ محمد حموی؛ شیخ عبدالرحمن مسیری؛ امام عبدالله نحریری؛ علامه محبّی و شیخ علی بن غانم مقدّسی.
و از شاگردان وی میتوان بدینها اشاره کرد:
علامه احمد عجمی؛ سید احمد حموی؛ شیخ شاهین ارمناوی و علامه اسماعیل نابلسی.
از علامه، ابوالاخلاص، حسن بن عمار، تألیفات زیادی از علوم مختلف بر جای مانده که مهمترین آنها، عبارت است از:
«نور الایضاح و نجاة الارواح»؛ شرح نور الایضاح با عنوان «امداد الفتاح»؛ مختصر نور الایضاح با نام «مراقی الفلاح»؛ «شرح منظومهی ابن وهبان» (در علم فقه)؛ «مراقی السعادات» (در علم توحید و عبادات)؛ «غنیة ذوی الاحکام فی بغیة درر الاحکام» (شرح درر الاحکام شرح غرر الاحکام) و...
سرانجام، سنّت الهی در حق علامه ابوالاخلاص نیز تحقق یافت و ایشان پس از عمری تلاش و مبارزهی خستگیناپذیر در راه گسترش معارف اسلامی، حقایق و اسرار قرآنی، اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین نبوی و کوشش بیوقفه برای بازگشت مجد و عظمت دیرینهی اسلام، به دیار یار پرگشود.
وی در سال 1069 ه . ق (در هفتاد و پنج سالگی) در روز جمعه، بعد از نماز عصر، در بیست و یکم ماه رمضان وفات یافت و چهره در نقاب خاک کشید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
برای آگاهی بیشتر میتوانید به «خلاصة الاثر» تألیف محبّی (2/38-39)؛ «هدیة العارفین» (1/292-294) و «معجم المؤلفین» (1/575) مراجعه فرمایید.
(4)
در اینجا این سؤال را مطرح میکنیم که جوانان دانشجو و دانشپژوهان فارسیزبان جامعهی ما، آیا باید از علوم و معارف دینی آگاه شوند و بهرهای برگیرند؛ یا بایستی محروم بمانند و از این علوم و دانشها، آگاهی نیابند؟ عدهای معتقدند که علوم و دانشهای دینی و حوزوی را باید به زبان عربی خواند و نوشت و نباید آنها را به زبان فارسی نوشت و یا ترجمه کرد! و گروهی بر این باورند که علم و دانش را باید به هر وسیلهی ممکن، گسترش داد و ترجمه از زبانی به زبان دیگر، یکی از راهها و از ابزار انتقال علوم و دانشهاست.
در واقع، ما از سویی به جوانان خود توصیه میکنیم که تحت تأثیر فلسفهها و افکار و فرهنگ غربیان قرار نگیرند و مستقل بیاندیشند و براساس مبانی دینی و اندیشههای اسلامی زندگی کنند و هویت مذهبی و دینی خود را از دست ندهند. و از سوی دیگر، کتابهای فلسفی، فقهی، کلامی، اصولی و... را به زبانی مینگاریم که این جوانان، نتوانند از آنها استفاده کنند و متون درسی قدمای خودمان را به فارسی ترجمه نمیکنیم و آنها را به صورتی ساده و روان عرضه نمینمائیم که دانشجویان و طلّاب ما، با رغبت و میل به سمت آنها بیایند و این متون و کتابها را در دست بگیرند و مطالعه کنند و از آنها، بهرهای برگیرند! آیا این دو امر، با یکدیگر سازگار است؟ و آنگاه چگونه توقّع داریم که جوانان ما، تحت تأثیر کتابهای فلسفهی مغرب زمین قرار نگیرند و در زندگی و سلوک خود، از آنان الگوگیری نکنند!
به نظر میرسد این توّهم و پندار غلط که در ذهن برخی از ما نفوذ کرده، ریشهی استعماری دارد و طرّاحان این افکار و ایدهها، میخواهند از این طریق، راه توسعهی علوم و دانشهای دینی را در جامعه - و به خصوص در میان جوانان ما - ببندند.
طبیعی است وقتی ما کتابهای فلسفی، حقوقی، فقهی، کلامی و... خودمان را به فارسی ننگاریم و ترجمه نکنیم، ترجمهی کتابهای دیگران، قفسههای کتاب جوانان ما را در خانه و دانشگاه و حوزه و... پر میکند و در نتیجه، افکار و ایدههای دیگران در ذهن و ضمیر جوانان ما جای میگیرند.
بنابراین، ما برای این که فرهنگ دینی خودمان را در ذهن و اندیشهی نسل جوان و نوخاستهی جامعهی خویش، جای دهیم، باید با زبان آنان سخن بگوییم و با همین زبان، برای آنان چیز بنویسیم و متون درسیشان را با قلمی بنگاریم که بفهمند و با میل و رغبت به مطالعهی آنها بپردازند. از این رو، ترجمه کردن متون درسی حوزوی - که غالباً به زبان عربی است - و برگردان آنها به زبان فارسی، یک ضرورت است.
مگر ما در حوزههای علمیه، برای فارسیزبانان، به زبان فارسی و برای عربزبانان، به زبان عربی و برای ترکزبانان، به زبان ترکی و برای انگلیسی زبانان، به زبان انگلیسی و برای اردوزبانان، به زبان اردو و... تدریس نمیکنیم؟ چه فرقی بین تدریس دروس حوزوی و تألیف متون برای آموزش علوم حوزوی وجود دارد؟ البته آنها که میتوانند و فرصت دارند که زبان عربی را فراگیرند و به طور مستقیم از متون عربی درسی استفاده کنند، چه بهتر که چنین کنند؛ امّا برای قشر عظیمی از علاقهمندان به علوم و دانشهای دینی و اسلامی که توانایی استفادهی مستقیم از متون عربی و درسی حوزه را ندارند، راهی جز ترجمهی این متون، با قلم و نگارشی روان و سلیس و جذّاب وجود ندارد؛ و این مسئولیت مهم، به عنوان یک وظیفه و رسالت سنگین بر دوش کسانی است که قدرت نویسندگی دارند و میتوانند با قلمی شیوا و نگارشی زیبا، مطالب علمی را برای نسل جوان، عرضه کنند.
(5)
اما دربارهی ترجمهی حاضر، ذکر چند نکته لازم به نظر میرسد:
1- نسخهای که در ترجمه مورد استفاده قرار گرفته، چاپ «سرکیروڈ» - کوئٹه - پاکستان بوده است که البته با شرح «نورالایضاح» یعنی «حاشیة الطحطاوی علی مراقی الفلاح» دو جلدی (قطع وزیری) در موارد بسیاری تطبیق داده شده است.
2- سعی شده است تا در ترجمه و شرح این کتاب، از روش ترجمهی آزاد استفاده شود؛ بدین معنا که با رعایت کامل متن در حدیث، مفاهیم در قالب الفاظی بسیار ساده و قابل فهم برای همگان و به زبان روز و به صورت گویا و دلنشین بیان گردد.
3- در ترجمه و نگارش این اثر، با احساس مسئولیت خطیر دینی، اخلاقی و علمی و با استفاده از کتابهای معتبر فقهی، بهترین ترجمه و معنا را انتخاب و گزینش نمودهام.
4- در مواردی که نیاز به مثال بوده و یا شرطی برای حکم مذکور در کار بوده است و یا حکمی در حالت خاص بیان شده که در متن کتاب «نورالایضاح» نیامده است، آن را به طور مختصر، مفید و مستدل بر متن و داخل قلاب افزودهام که اهمیت آن از خود متن کمتر نبوده و به خواننده در فهم عبارات و متون کمک شایانی میکند.
5- افزودههای مترجم، جهت رفع ابهامات و اجمالات، داخل [ ] آمده است.
6- به منظور تطبیق دادن متن با ترجمه که مشکل عمدهی دانشجویان و دانشپژوهان فقهی میباشد، مناسب دیدم که متن اعرابگذاری شده را نیز بیاورم.
7- تفسیر، تشریح و تبیین مفاهیم و موضوعات فقهی.
8- تفسیر و تبیین لغات و واژهها و ترجمه و شرح مفردات و مفاد متون فقهی.
9- تطبیق دادن موضوعات فقهی کتاب، با احادیث پیامبر ج و آیات قرآن.
10- برای معادلیابی برخی از کلمات، به کتابهای گوناگونی مراجعه کرده و حتّی الامکان سعی کردهام معادل دقیقی برای آن بیابم. تمام توان مترجم صرف این شده تا مطالب و مضامین بلند کتاب «نورالایضاح» با بیانی ساده و قابل فهم در ذهن خواننده جای بگیرد.
11- با توجه به حساسیت و ظرافتی که در ترجمهی متون تخصّصی و به ویژه متون فقهی و اصولی نهفته است و تنها اهل فنّ بدان واقف هستند، تلاش وافر شده است تا رعایت امانتداری در ترجمه صورت گیرد و بیجهت مطلبی افزوده یا کاسته نشود. شیوهی مدّ نظر مترجم بر آن بوده است که از بیان اصطلاحات غافل نگردیده ولی در عین حال، مفهوم صحیحی از آنها به مخاطب منتقل سازم.
12- از آنجا که عدهای، فقه احناف را متهم به این میکنند که از احادیث و روایات پیامبر ج بهرهای ندارد، از این رو، تصمیم بر آن گرفتم تا برای بیشتر موضوعات فقهی این کتاب، دلائلی از آیات قرآن و براهینی از احادیث پیامبرج بیاورم و فقه احناف را در پرتو قرآن و سنّت مورد بحث و بررسی و کند و کاو قرار بدهم.
در پایان، مترجم با ارج نهادن به انتقاد و پیشنهاد پژوهشگران و صاحبنظران، در جهت هر چه زیباتر و پُربارتر شدن این اثر گرانسنگ، تقاضا دارد، دیدگاه، پیشنهاد و انتقاد خود را به مترجم گوشزد کنند تا در چاپهای آینده - انشاءالله - از آنها بهرهور گردیم؛ چرا که مترجم، تلاش خویش را پیراسته از اشکال نمیشمرد و آغوش خود را برای هر نقد خیرخواهانه و هر راهنمایی دلسوزانه و هر پیشنهاد سازنده و دیدگاه مفید و ارزنده میگشاید.
و امید آن دارم که ترجمه و شرح این اثر، برای خوانندگان فارسیزبان، سودمند افتد و افقهای تازهای دربارهی دینداری و عشق به اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، فرارویشان بگشاید.
گر قبول افتد، زهی عزّ و شَرَف
فیض محمد بلوچ
خرداد ماه یکهزار و سیصد و نود خورشیدی