یُسَنَّ تَوجِیهُ المُحتَضَرِ عَلَی یَمِینِه؛ وَ جَازَ الاِستِلقَاءُ؛ وَ یُرفَعُ رَأسُه قَلِیلًا؛ وَ یُلَقَّنُ بِذِکرِ الشَّهَادَتَینِ عِندَه مِن غَیرِ إِلحَاحٍ وَ لَا یُؤمَرُ بِهَا. وَ تَلقِینُه فِی القَبرِ، مَشرُوعٌ؛ وَ قِیلَ: لَا یُلَقَّنُ؛ وَ قِیلَ: لَا یُؤمَرُ بِه وَ لَا یُنهَی عَنهُ.
وَ یَستَحِبُّ لِأَقرِبَاءِ المُحتَضَرِ وَ جِیرَانِهِ، الدُّخُولُ عَلَیهِ؛ وَ یَتلُونَ عِندَه سُورَةَ یس وَ استُحسِنَ سُورَةُ الرَّعدِ؛ وَاختَلَفُوا فِی إِخرَاجِ الحَائِضِ وَالنُّفَسَاءِ مِن عِندِهِ.
فَإِذَا مَاتَ، شُدَّ لِحیَاهُ وَ غُمِّضَ عَینَاهُ وَ یَقُولُ مُغَمِّضُه: «بِسمِ اللهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم؛ اَللَّهُمَّ یَسِّر عَلَیهِ أَمرَه وَ سَهِّل عَلَیهِ مَا بَعدَه وَ أَسعِدهُ بِلِقَائِکَ وَاجعَل مَا خَرَجَ اِلَیهِ خَیرًا مِمَّا خَرَجَ عَنهُ».
وَ یُوضَعُ عَلی بَطنِه حَدِیدَةٌ لِئَلَّا یَنتَفِخَ؛ وَ تُوضَعُ یَدَاهُ بِجَنبَیهِ وَ لَا یَجُوزُ وَضعُهُمَا عَلَی صَدرِهِ؛ وَ تَکرَهُ قِرَاءَةُ القُرآنِ عِندَهُ حَتَّی یُغسَلَ؛ وَ لَا بَأسَ بِإِعلَامِ النَّاسِ بِمَوتِه. وَ یُعَجَّل بِتَجهِیزِه؛ فَیُوضَعُ کَمَا مَاتَ عَلَی سَرِیرٍ مُجَمَّرٍ وِترًا؛ وَ یُوضَعُ کَیفَ اِتَّفَقَ عَلَی الأَصَحِّ؛ وَ یُستَرُ عَورَتُه ثُمَّ جُرِّدَ عَن ثِیَابِه وَ وُضِّیءَ إِلَّا أَن یَکُونَ صَغِیرًا لَا یَعقِلُ الصَّلَاةَ بِلَا مَضمَضَةٍ وَ اِستِنشَاقٍ إِلَّا أَن یَّکُونَ جُنُبًا؛ وَ صُبَّ عَلَیهِ مَاءٌ مُغلًی بِسِدرٍ أَو حُرضٍ وَ إِلَّا فَالقُرَاحُ وَ هُوَ المَاءُ الخَالِصُ؛ وَ یُغسَلُ رَأسُه وَ لِحیَتُه بِالخِطمِیِّ؛ ثُمَّ یُضجَعُ عَلَی یَسَارِهِ فَیُغسَلُ حَتَّی یَصِلَ المَاءُ اِلَی مَا یَلِی التَّختَ مِنهُ؛ ثُمَّ عَلَی یَمِینِه کَذَالِکَ ثُمَّ أُجلِسَ مُسنَدًا اِلَیهِ؛ وَ مَسَحَ بَطنَه رَفِیقًا وَ مَا خَرَجَ مِنهُ، غَسَلَه وَ لَم یُعَد غُسلُه؛ ثُمَّ یُنَشَّفُ بِثَوبٍ وَ یُجعَلُ الحَنُوطُ عَلَی لِحْیَتِهِ و رَأسِه وَ الکَافُورُ عَلَی مَسَاجِدِه؛ وَ لَیسَ فِی الغُسلِ اِستِعمَالُ القُطنِ فِی الرِّوَایَاتِ الظَّاهِرَةِ. وَ لَا یُقَصُّ ظُفرُه وَ شَعرُه وَ لَا یُسرَحُ شَعرُه وَ لِحیَتُه.
وَالمَرأَةُ تَغسِلُ زَوجَهَا بِخِلَافِه؛ کَأُمِّ الوَلَدِ لَا تَغسِلُ سَیِّدَهَا. وَ لَو مَاتَت اِمرَأَةٌ مَعَ الرِّجَالِ یَمَّمُوهَا کَعَکسِه بِخِرقَةٍ؛ وَ إِن وُجِدَ ذُو رَحمٍ مَحرَمٍ، یُمِّمَ بِلَا خِرقَةٍ؛ وَ کَذَا الخُنثَی المُشکِلُ، یُمِّمَ فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ؛ وَ یَجُوزُ لِلرِّجُلِ وَالمَرأَةِ تَغسِیلُ صَبِیٍّ وَ صَبِیَّةٍ لَم یَشتَهِیَا؛ وَ لَا بَأسَ بِتَقبِیلِ المَیِّتِ.
وَ عَلَی الرَّجُلِ، تَجهِیزُ اِمرَأَتِه وَ لَو مُعسِرًا فِی الأَصَحِّ؛ وَ مَن لَا مَالَ لَه، فَکَفَنُه عَلَی مَن تَلزِمُه نَفَقَتُه؛ وَ إِن لَم یُوجَد مَن تَجِبُ عَلَیهِ نَفَقَتُه، فَفِی بَیتِ المَالِ؛ فَإِن لَم یُعطِ عِجزًا أَو ظُلمًا، فَعَلَی النَّاسِ؛ وَ یَسأَلُ لَهُ التَّجهِیزَ مَن لَا یَقدِرُ عَلَیهِ غَیرُه.
وَکَفَنُ الرَّجُلِ سُنَّةً: قَمِیصٌ وَ إِزَارٌ وَ لِفَافَهٌ مِمَّا کَانَ یَلبَسُه فِی حَیَاتِه؛ وَکِفَایَةً: إِزَارٌ وَ لِفَافَةٌ؛ وَ فُضِّلَ البِیَاضُ مِنَ القُطنِ. وَ کُلٌّ مِنَ الإِزَارِ وَاللِفَافَةِ، مِنَ القَرنِ اِلَی القَدَمِ؛ وَ لَا یُجعَلُ لِقَمِیصِه کُمٌّ وَ لَا دِخرِیصٌ وَ لَا جَیبٌ وَ لَا تُکَفُّ أَطرَافُه؛ وَ تَکرَهُ العِمَامَةُ فِی الأَصَحِّ؛ وَ لُفَّ مِن یَسَارِهِ ثُمَّ یَمِینِه وَ عُقِدَ إِن خِیفَ اِنتِشَارُهُ؛ وَ تُزَادُ المَرأَةُ فِی السُّنَّةِ، خِمَارًا لِوَجهِهَا وَ خِرقَةً لِرَبطِ ثَدیَیهَا؛ وَ فِی الکِفَایَةِ، خِمَارًا. وَ یُجعَلُ شَعرُهَا، ضَفِیرَتَینِ عَلَی صَدرِهَا فَوقَ القَمِیصِ؛ ثُمَّ الخِمَارُ فَوقَه تَحتَ اللِفَافَةِ؛ ثُمَّ الخِرقَةُ فَوقَهَا. وَ تُجَمَّرُ الأَکفَانُ وِترًا قَبلَ أَن یُّدرَجَ فِیهَا. وَکَفَنُ الضُّرُورَةِ: مَا یُوجَدُ.
باب: پیرامون احکام و مسائل جنائز
سنّت است، شخصی که در حالتِ احتضار و لحظات پایانی عمرش رسیده و بر او نشانههای مرگ، آشکار گردیده است [مُحْتَضَر]، بر [پهلوی] راست خویش قرار داده شود؛ [و صورت وی به سوی قبله گردانیده شود.] و همچنین جایز است که بر پشت خوابانیده شود، به گونهای که [پاهای وی به جانب قبله باشد و] سرش اندکی بلند گردانیده شود [تا روی وی به سوی قبله گردد.
به هر حال، هرگاه کسی در شُرف مرگ بود، شایسته است که اطرافیان، او را خوابیده بر پهلوی راست، رو به قبله بنمایند و چنانچه چنین حالتی برای او امکان نداشت، در همان حالت، کف پاهایش را متوجه قبله بکنند.]
و [سنّت است که بر کسی که نشانههای مرگ آشکار گردیده و در حالتِ احتضار و لحظات پایانی عمرش رسیده،] بر وی «شهادتین» [لا اله الّا الله محمد رسول الله] تلقین شود؛ و روش تلقین، بدینگونه است که «شهادتین» در نزد وی [بلند] خوانده شود [به گونهای که شخص مُحْتَضَر آن را بشنود؛] و شخص تلقین کننده در تلقین شهادتین، پافشاری و اصرار نورزد و شخص مُحْتَضَر، مأمور به خواندن شهادتین نیز نشود [و بدو چنین گفته نشود: «بگو» یا «بخوان»؛ تا شخص مُحْتَضَر «نه» نگوید و در نتیجه، گمان بد در حق وی نرود.
به هر حال، هرگاه مسلمانی، مسلمانی دیگر را در حالت اِحتضار و لحظات پایانی عمرش ببیند، لازم است او را برای گفتن کلمهی «توحید و اخلاص» یعنی «لا اله الا الله»، تشویق و تلقین نماید؛ و چند بار آن را برای او تکرار نماید؛ و چنانچه یک بار بیمار نیز آن را تکرار کرد، کافی است و تلقین کننده لازم نیست آن را ادامه بدهد.
ابوسعید خدریس گوید: پیامبر ج فرمود: «لَقِّنُوْا مَوْتٰاکُمْ لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ» (مسلم، ابوداود، ترمذی، ابن ماجه و نسایی)؛ «به کسانی که در حال احتضار و مرگ هستند، لا اله الا الله را تلقین کنید».
امر پیامبر ج به تلقین، به این امید است که آخرین سخن مُحْتَضَر، «لا اله الا الله» باشد. معاذبن جبلس گوید: پیامبر ج فرمود: «مَنْ کٰانَ آخِرُ کَلٰامِهِ لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ، دَخَلَ الْجَنَّةَ» (ابوداود)؛ «کسی که آخرین سخنش لا اله الا الله باشد، داخل بهشت میشود».]
و تلقین مرده [پس از آن که] در قبر نهاده میشود نیز مشروع و روا است. [و کیفیت آن، بدین ترتیب است که گفته شود: «یٰا فُلٰانُ بْنُ فُلٰانٍ! اُذْکُرْ دِیْنَکَ الَّذِیْ کُنْتَ عَلَیْهِ فِیْ دٰارِ الدُّنْیٰا بِشَهٰادَةِ اَنْ لّٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَّسُوْلُ اللهِ»؛ «ای فلانی فرزند فلان! به یاد آور دین خود را؛ آن دینی که در دنیا بر آن بودی؛ این طور که به این حقیقت گواهی دهی که جز الله معبودی نیست و محمد ج فرستادهی او است».] و برخی گفتهاند: در قبر، تلقین به شهادتین نشود؛ و برخی نیز گفتهاند: نه بدین کار، فرمان داده میشود و نه از آن، نهی میگردد؛ [یعنی: این کار، نه واجب است و نه ممنوع.]
و برای خویشاوندان و نزدیکان و همسایگان فردی که در حالت اِحتضار و لحظات پایانی عمرش رسیده و بر او نشانههای مرگ آشکار گردیده است [مُحْتَضَر]، مستحب و پسندیده است که بر وی وارد شوند و در نزد او، سورهی یاسین را تلاوت نمایند. [و از ناحیهی صاحبنظران متأخر فقهی نیز،] خواندن سورهی «رعد»، تحسین و تجویز شده است. [پیامبر ج میفرماید: «مٰا مِنْ مَرِیْضٍ یُقْرَأُ عِنْدَهُ یس اِلّٰا مٰاتَ رَیّٰاناً وَّ اُدْخِلَ قَبْرُهُ رَیّٰاناً» (ابوداود) و دیلمی در «مسند الفردوس» چنین روایت کرده است: «مٰا مِنْ مَرِیْضٍ یُقْرَأُ عِنْدَهُ سُوْرَةُ یس، اِلّٰا مٰاتَ رَیّٰاناً وَ حُشِرَ یَوْمَ الْقِیامَةِ رَیّٰاناً»؛ «هیچ بیماری نیست که در نزد وی سورهی یاسین خوانده شود مگر آن که سیراب میمیرد و در قبر خویش سیراب داخل کرده میشود و در روز رستاخیز، سیراب حشر میگردد».
و در مورد خواندن سورهی «رعد»، جابربن عبداللهس گوید: «فَاِنّ ذٰلِکَ یُخَفِّفُ عَنِ الْمَیِّتِ، فَاِنَّهُ اَهْوَنُ لِقَبْضِهِ» (سیوطی در درّ المنثور)؛ «خواندن سورهی رعد، سکرات مرگ را از مرده سبک میگرداند و راحت قبض روح میشود».]
و علماء و صاحبنظران فقهی در مورد بیرون کردن زنان حائضه [زنانِ جنب و ناپاک،] و زنانی که دچار نفاس و زایمان هستند از نزد میت، با همدیگر اختلافنظر دارند.
و هرگاه شخصِ در حال اِحتضار، وفات کرد، محاسن وی [یعنی دو فک وی با پارچهی عریضی از بالای سر وی] بسته شود و پلکهای چشمانش روی هم فرو آورده شود؛ [یعنی چشمهای وی را ببندند؛] و کسی که پلکهای مرده را روی هم مینهد و چشمانش را فرو میپوشاند، چنین بگوید: «بِسْمِ اللهِ وَ عَلٰی مِلّةِ رَسُوْلِ اللهِ ج؛ اَللّٰهُمَّ یَسِّرْ عَلَیْهِ اَمْرَهُ وَ سَهِّلْ عَلَیْهِ مٰا بَعْدَهُ وَ اَسْعِدْهُ بِلِقٰاءِکَ وَ اجْعَلْ مٰاخَرَجَ اِلَیْهِ خَیْراً مِمّٰا خَرَجَ عَنْهُ»؛ «به نام خدای؛ و بر آیین پیامبر گرامی اسلام ج. بار خدایا! کار وی را بر او آسان گیر و امور پس از مرگ را نیز بر وی سهل گردان و با لقای خویش، او را سعادتمند و نیک بخت گردان و سرای بازپسین او را - که به سوی آن رهسپار گردیده است - بهتر از دنیای وی - که از آن بیرون شده است - بگردان».
[امّ سلمهل گوید: پیامبر ج بر ابوسلمهس وارد شد در حالی که چشمهایش باز بود؛ پیامبر ج چشمهای ابوسلمه را بست و فرمود: «اِنَّ الرُّوْحَ اِذٰا قَُبِضَ، تَبِعَهُ الْبَصَرُ»؛ «وقتی که روح قبض شود، چشم آن را دنبال میکند». برخی از نزدیکانش، شیون و گریه کردند، پیامبر ج فرمود: «لٰا تَدْعُوْا عَلیٰ اَنْفُسِکُمْ اِلّٰا بِخَیْرٍ؛ فَاِنَّ الْمَلٰائِکَةَ یُؤَمِّنُوْنَ عَلیٰ مٰا تَقُوْلُوْنَ» ؛ «دعای خیر برای خودتان کنید؛ چون فرشتگان بر آنچه میگویید، آمین میگویند».
سپس فرمود: «اَللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِاَبِیْ سَلَمَةَ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِی الْمَهْدِیِّیْنَ وَ اخْلُفْهُ فِیْ عَقِبِهِ فِی الْغٰابِرِیْنَ وَ اغْفِرْلَنٰا وَ لَهُ یٰا رَبَّ الْعٰالَمِیْنَ وَ افْسَحْ لَهُ فِیْ قَبْرِهِ وَ نَوِّرْ لَهُ فِیْهِ» (مسلم و ابوداود)؛ «پروردگارا! گناهان ابوسلمه را بیامرز و مقام او را در میان هدایت یافتگان، رفیع فرما و از فرزندانش، جانشینی برای او در میان بازماندگان قرار بده، ای پروردگار جهانیان! گناهان ما و او را بیامرز و قبرش را گشاد و فراخ و نورانی فرما».
ناگفته نماند که: هرگاه خبر مرگ کسی میرسد، دو چیز بر بازماندگان وی واجب است:
1- صبر و راضی بودن به تقدیر: زیرا خداوند میفرماید: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾ [البقرة: 155-157] «و به یقین شما را با برخی از (امور، همچون) ترس وگرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوهها آزمایش میکنیم و مژده بده به بردباران. آن کسانی که وقتی بلایی بدانان میرسد، میگویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم؛ آنان اَلطاف و رحمت و احسان و مغفرتِ خدایشان، شامل حالشان میگردد و مسلماً ایشان راهیافتگانند».
و انس بن مالکس گوید: پیامبر ج از کنار زنی که در کنار قبری گریه میکرد، عبور کرد و به او فرمود: «اِتَّقِی اللهَ وَ اصْبِرِیْ»؛ «تقوای خدا را پیشه کن و صبر کن». آن زن گفت: از من دور شو که به مصیبتی، مانند مصیبت من گرفتار نشدهای؟ انسس گوید: آن زن، پیامبر ج را نشناخت. بدان زن گفتند: این رسول خدا ج است، گویا که او را مرگ فرا گرفت؛ به در خانهی رسول خدا ج رفت و دربان و حاجبی را نیافت. گفت: ای رسول خدا ج! من تو را نشناختم. پیامبر ج فرمود: «اِنَّ الصَّبْرَ عِنْدَ اَوَّلِ الصَّدَمَةِ» (بخاری و مسلم)؛ «صبر باید در ابتدای وارد آمدن مصیبت باشد».
2- اِسترجاع: اِسترجاع این است که شخص بگوید: «اِنّٰا لِلّٰهِ وَ اِنّٰا اِلَیْهِ رٰاجِعُوْنَ» - همچنانکه در آیه آمد - و بعد از آن بگوید: «اَللّٰهُمَّ اَجِرْنِیْ فِیْ مُصِیْبَتِیْ وَ اخْلُفْ لِیْ خَیْراً مِّنْهٰا» (بخاری و مسلم)؛ «بار خدایا! مرا در این مصیبت مأجور بگردان و بهتر از آن را برایم جایگزین بفرما».
امّ سلمهل گوید: از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: «هر مسلمانی، هنگام گرفتار شدن به مصیبتی، چیزی را بگوید که خدا به آن امر کرده است: «اِنّٰا لِلّٰهِ وَ اِنّٰا اِلَیْهِ رٰاجِعُوْنَ، اَللّٰهُمَّ اَجِرْنِیْ فِیْ مُصِیْبَتِیْ وَ اخْلُفْ لِیْ خَیْراً مِّنْهٰا»؛ خداوند چیزی بهتر از آن را برای او جایگزین میکند. امّ سلمهل گوید: هنگامی که ابوسلمه وفات کرد، گفتم کدام یک از مسلمانان، از ابوسلمه بهتر هستند؛ خانوادهی او، اولین خانوادهای بود که به سوی پیامبر ج هجرت کرد؟ سپس گفتم: «اَللّٰهُمَّ اَجِرْنِیْ فِیْ مُصِیْبَتِیْ وَ اخْلُفْ لِیْ خَیْراً مِّنْهٰا»؛ و خداوند پیامبر ج را به جای ابوسلمه به من داد» (مسلم و ابن ماجه)
و آنچه بر بازماندگان میت حرام است، عبارتند از:
1- شیون و نوحه: ابومالک اشعریس گوید: پیامبر ج فرمود: «اَرْبَعٌ فِیْ اُمَّتِیْ مِنْ اُمُوْرِ الْجٰاهِلِیَّةِ لٰا یَتْرُکُوْنَهُنَّ: اَلْفَخْرُ فِیْ الْاَحْسٰابِ، وَ الطَّعْنُ فِی الْاَنْسٰابِ وَ الْاِسْتِسْقٰاءُ بِالنُّجُوْمِ وَ النِّیٰاحَةِ» (مسلم)؛ «چهار چیز در امّت من از امور جاهلی هستند که از آن دست برنمیدارند: افتخار به نیاکان، طعن در نَسَب، طلب باران با ستارگان و نوحهخوانی».
و نیز میفرماید: «اَلنّٰائِحَةُ اِذٰا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهٰا، تُقٰامُ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَ عَلَیْهٰا سِرْبٰالٌ مِّنْ قَطِرٰانٍ وَّ دِرْعٌ مِّنْ جَرَبٍ» (مسلم)؛ «اگر زن نوحهخوان قبل از مرگش توبه نکند، روز قیامت زنده میشود، در حالی که پیراهنی آغشته به روغن (قیر اندود شده) و زرهای از زنگار بر تن دارد».
2- زدن به گونهها و پاره کردن گریبان: عبداللهس گوید: پیامبر ج فرمود: «لَیْسَ مِنّٰا مَنْ لَطَمَ الْخُدُوْدَ وَ شَقَّ الْجُیُوْبَ وَ دَعٰا بِدَعْوَی الْجٰاهِلِیَّةِ» (بخاری و مسلم)؛ «از ما نیست کسی که بر گونههایش بزند و گریبانش را پاره کند و شیون و زاری جاهلانه سر دهد».
3- کندن مو: ابوبردة بن ابوموسیس گوید: «وَجَِعَ اَبُوْمُوْسیٰ وَجَعاً فَغُشِیَ عَلَیْهِ وَ رَأْسُهُ فِیْ حِجْرِ اِمْرَأَةٍ مِنْ اَهْلِهِ؛ فَصٰاحَتِ امْرَأَةٌ مِنْ اَهْلِهِ فَلَمْ یَسْتَطِعْ اَنْ یَّرُدَّ عَلَیْهٰا شَیْئاً فَلَمّٰا اَفٰاقَ قٰالَ: اَنَا بَرِیْءٌ مِمَّنْ بَرِیءَ مِنْهُ رَسُوْلُ اللهِ ج؛ فَاِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج بَرِیَء مِنَ الصّٰالِقَةِ وَ الْحٰالِقَةِ وَ الشّٰاقَّةِ» (بخاری و مسلم)؛ «ابوموسی دچار بیماری شدیدی شد و بیهوش گردید در حالی که سرش در آغوش زنی از اهلش بود؛ زن فریاد کشید. ابوموسی نتوانست جوابش دهد؛ وقتی به هوش آمد، گفت: من بیزارم از کسی که رسول خدا ج از او اظهار بیزاری کرده است. پیامبر ج بیزار است از کسی که با صدای بلند گریه کند و کسی که هنگام مصیبت، موی سرش را بتراشد و کسی که لباسش را چاک کند».
4- ژولیده کردن مو: به دلیل حدیثی که یکی از زنانِ بیعت کننده در بیعت عقبه روایت کرده و گفته است: «کٰانَ فِیْمٰا اَخَذَ عَلَیْنٰا رَسُوْلُ اللهِ ج فِی الْمَعْرُوفِ الَّذِیْ اَخَذَ عَلَیْنٰا اَنْ لّٰا نَعْصِیْهِ فِیْهِ: وَ اَنْ لّٰا نَخْمِشْ وَجْهاً وَ لٰا نَدْعُوْا بِوَیْلٍ وَّ لٰا نَشُقُّ جَیْباً وَّ اَنْ لّٰا نَنْشُرْ شَعْراً» (ابوداود)؛ «از کارهای خوبی که پیامبر ج از ما بر آن عهد گرفت تا از آن سرپیچی نکنیم این بود که هنگام مصیبت، صورتمان را نخراشیم و واویلا نگوییم و گریبان چاک نکیم و موهایمان را ژولیده رها نکنیم».]
و بر شکم مرده، [چیزی سنگین همانند] آهن نهاده شود تا شکم وی باد و ورم نکند و دستهای وی به هر دو پهلوی او نهاده شود؛ و نهادن دستهای او بر سینههایش جایز نیست.
و تا زمانی که غسل داده میشود، قرائت قرآن [به طور بلند] در نزد وی مکروه است؛ [ناگفته نماند که قرائت قرآن فقط آنگاه مکروه میباشد که قاری به میت نزدیک باشد؛ ولی اگر چنانچه از او دور بود، پس کراهیتی در آن نیست.]
و ایرادی ندارد که خبر وفات مرده را به مردم اعلان نمایند؛ [به تعبیری دیگر، مستحب است که خبر مرگ، به اقوام و دوستان و همسایگان و مردم محل برای مشارکت در تشییع جنازه، اعلام شود؛ زیرا در روایتها آمده است که رسول خدا ج فرمود: که خبر شهادت زیدس، جعفرس و عبدالله بن رواحهس را اعلان نمایند (بخاری)؛ و نیز روایت شده است که پیامبر ج خبر مرگ نجاشی را به مردم اعلان نمود. بخاری و مسلم]
و در تجهیز و آماده ساختن مرده برای کفن و دفن، عجله و شتاب شود؛ [زیرا ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «اِسْرَعُوْا بِِالْجَنٰازَةِ فَاِنْ تَکُ صٰالِحَةً فَخَیْرٌ تُقَدِّمُوْنَهٰا عَلَیْهِ؛ وَ اِنْ تَکُ غَیْرَ ذٰلِکَ؛ فَشَرٌّ تَضُعُوْنَهُ عَنْ رِقٰابِکُمْ» (بخاری و مسلم)؛ «در تجهیز و دفن جنازه عجله کنید؛ چون اگر مرده، انسانی صالح و نیک باشد، خیری را به او میرسانید و در غیر این صورت، شرّی است که از گردنتان پایین میگذارید».]
[غسل دادن مرده:
غسل دادن مرده، بر زندگان «فرض کفایه» است؛ یعنی اگر برخی از مردمان، به غسل دادن مرده اقدام نمودند، فرض آن از دوش سایر مردم ساقط میگردد. و اگر چنانچه به غسل دادن وی اقدام نکرد، همهی مردمان گنهکار خواهند بود.
و غسل دادن مرده، در صورتی فرض است که مرده دارای شرایط ذیل باشد:
1- مسلمان باشد؛
2- از جسد مرده، اکثر یا نصف آن به همراه سرش وجود داشته باشد؛
3- مرده، شهیدی نباشد که در راه دفاع از کیان اسلام و مسلمانان کشته شده است؛ زیرا شهید، غسل داده نمیشود، بلکه با خون و جامهی خویش دفن میگردد؛
4- مرده، جنینی سقط شده و ناقص الخلقة نباشد؛ از این رو اگر چنانچه نوزاد، زنده از شکم مادر خویش بیرون آمد و از وی آوازی شنیده شد یا حرکتی کرد، در آن صورت غسل دادن وی واجب است؛ خواه تولّد او پیش از تمام شدن مدت بارداری باشد یا پس از آن.
و همچنین اگر چنانچه نوزاد، مرده از شکم مادر خویش بیرون آمد و حال آن که اعضاء و اندامهای بدن او کامل گردیده بود، در آن صورت غسل داده میشود؛ ولی اگر جنین کورتاژ و سقط شد و حال آن که اعضاء و اندامهای بدن او، تکمیل نگردیده بود، در آن صورت، با غسلِ معروف و شناخته شده، غسل داده نمیشود، بلکه بر وی آب ریخته میشود و بس.
و وجوب غسل میت، از احادیث زیر که پیامبر ج بدان امر فرموده، گرفته شده است:
پیامبر ج دربارهی شخصی که اِحرام بسته بود و از مرکبش بر زمین افتاد و فوت کرد، فرمود: «وَ اغْسِلُوْهٰ بِمٰاءٍ وَّ سِدْرٍ ...» (بخاری و مسلم)؛ «او را با آب و سِدْر غسل دهید...».
و پیامبر ج پس از فوت دخترش زینبل فرمود: «اِغْسِلْنَهٰا ثَلٰاثاً اَوْ خَمْساً اَوْ سَبْعاً...» (بخاری و مسلم)؛ «او را سه یا پنج یا هفت بار غسل دهید...».
و کسی که از همه بهتر سنّتهای غسل را میداند، غسل میت را به عهده گیرد؛ و اگر از خانواده و نزدیکانش باشد بهتر است؛ چون کسانی که عهدهدار غسل پیامبر ج شدند، از خانوادهی ایشان بودند.
علیس گوید: «غَسَّلْتُ رَسُوْلَ اللهِ ج فَجَعَلْتُ اَنْظُرُ مٰا یَکُوْنُ مِنَ الْمِیِّتِ فَلَمْ أَرَ شَیْئاً وَّ کٰانَ طَیِّباً حَیّاً وَ مَیِّتاً» (ابن ماجه)؛ «پیامبر ج را شستم و نگاه کردم که آیا چیزی که از میت خارج میشود، دیده میشود؛ پس چیزی را ندیدم؛ او در حال حیات و مرگش، پاک و خوشبو بود».
و لازم است که غسل مذکّر را، مردان و غسل مؤنث را، زنان بر عهده گیرند.
و کیفیت غسل دادن مرده، بدین ترتیب است که:]
میت - هرگاه مرگش قطعی و حتمی شد - بر یک تختهی بُخور داده شده که به صورت طاق خوشبو کرده شده است، نهاده شود؛ و - بنا به قول صحیحتر - بدن میت - هرگونه که امکان داشت - بر تختهی بُخور داده شده نهاده شود؛ آنگاه عورت مرده [از ناف تا زانوی وی] پوشانیده شود؛ سپس جامهاش از تنش بیرون آورده شود؛ و - بنا به قول صحیح - وضو داده شود [چنانکه برای نماز وضو ساخته میشود؛ با این تفاوت که] نباید او را «مضمضمه» [شستن دهان] و «استنشاق» [تمیز کردن بینی] داد؛ [بلکه دهان و بینی او را با پارچهی خیس شده به آب، مسح نمایند؛] مگر آن که جُنب و ناپاک [یا حائض و نُفساء] باشد [که در آن صورت، شستن دهان و بینی وی نیز لازم میباشد.]
و بر وی، آبی که با «سدر» یا «اُشنان» [غاسول] گرم کرده شده است، ریخته شود؛ و اگر «سدر» یا «اُشنان» وجود نداشت، با آب خالص غسل داده شود. [و «سدر»: درخت کنار؛ درختی است گرمسیری که بسیار تناور میشود و بلندیاش تا 40 متر میرسد؛ میگویند تا سه هزار سال عمر میکند. میوهاش کوچک و خوردنی و به اندازهی سنجد است و بعد از رسیدن، سرخ یا زرد رنگ و شیرین میشود. برگ آن را پس از خشک کردن میسایند و در حمام، بدن خود را با آن شستشو میدهند. برای تمیز کردن پوست بدن و تقویت موها و جلوگیری از ریزش مو، سودمند است.
و «اُشنان»: گیاهی است دارای شاخههای باریک و برگهای ریز و ساقهی ستبر که در شورهزارها میروید. طعمش شور است و چهارپایان آن را نمیخورند؛ از خاکستر آن شخار به دست میآید. ریشهی آن را پس از خشک کردن، نرم میکوبند و در شستن جامه و بدن به کار میبرند.]
و سر و محاسن مرده با خِطمی [گل خوشبو و معطّر خِطمی، یا صابون] شسته شود؛ [و «خطمی»: گیاهی است از تیرهی پنیرکیان؛ دارای ساقهی ضخیم و بلند و بلندیاش به یک متر و نیم میرسد؛ برگهایش پهن و ستبر و گلهای آن شیپوری درشت به رنگ سرخ یا سفید میباشد و ریشهاش دراز و به کلفتی انگشت و طعم آن، شیرین است. ریشه و برگ آن، در طب به کار میرود و جوشاندهی گل خطمی به طور غرغره در معالجهی درد گلو و آبسه و دملهای دهان و لثه و حلق، نافع است. از خارج نیز برای نرم کردن دمل، روی آن میگذارند.]
آنگاه مرده، بر پهلوی چپ خویش خوابانیده شود و بر وی، آب ریخته شود تا آن که آب به زیر تختهای که پهلوی چپش بر آن خوابانیده شده، برسد؛ سپس بر پهلوی راست خویش خوابانده شود و بر وی آب ریخته شد تا آن که آب به زیر تختهای که پهلوی راستش بر آن خوابانیده شده برسد؛ آنگاه نشانده شود در حالی که به شخص شستشو دهنده، تکیه داده شده است؛ و شکم مرده به آرامی دست کشیده شود؛ و آنچه که از [پس یا پیش] مرده بیرون میآید، شخص شستشو دهنده، آن را بشوید و در این صورت، غسل میت را تکرار نکند؛ سپس بدن میت، با جامهای خشک کرده شود.
و بر سر و محاسن مرده، «حَنوط» قرار داده شود؛ و «کافور» بر مواضع سجدهی وی [همانند: پیشانی، بینی، دو دست، دو زانو و دو قدم وی] گردانیده شود. [و «حنوط»: گیاهی خوشبو مانند کافور است که پس از غسل دادن میت، به جسد او میزنند. و «کافور»: دارویی است خوشبو و سفید رنگ که از بعضی گیاهان به خصوص درختی معروف به درخت کافور به دست میآید. درخت کافور در جنگلهای نواحی شرقی آسیا و مناطق کوهستانی شرقی هند و در چین و ژاپن میروید و بلندیاش تا 50 متر و قطر آن تا 2 متر میرسد؛ گلهایش سفید و کوچک و برگهایش بیضی و سبز و دارای بوی مخصوص است. گاهی کافور به صورت متبلور در شکاف درخت پیدا میشود و از برگهای آن نیز کافور میگیرند. و کافور دارای بوی قوی و نافذ و اثر ضدعفونی و در طب، جهت تقویت قلب و پایین آوردن حرارت بدن و کاهش شهوت به صورت پودر و کاشه و حب یا محلولهای روغنی به کار میرود.]
و - بنا به روایات ظاهر - در شستن میت، پنبه به کار برده نشود؛ [و زیلعی گوید: ایرادی ندارد که شخص شستشو دهنده، پنبه را در صورت، سوراخ مقعد، شرمگاه، سوراخ دو گوش، بینی و دهان میت به کار ببرد؛ و در کتاب «الظهیریة» چنین آمده است که: عموم مشایخ، قرار دادن پنبه در مقعد و شرمگاه میت را قبیح و زشت دانستهاند.]
و ناخن میت و موی وی، کوتاه و گرفته نشود؛ و همچنین موی سر و ریش میت، شانه کرده نشود.
و [در صورتی که مردی پیدا نشد تا غسل مرده را به عهده گیرد؛ در آن صورت] زن میتواند شوهر خویش را غسل دهد؛ و عکس آن درست نیست؛ [یعنی اگر چنانچه زنی پیدا نشد که زن را غسل بدهد، در آن صورت مرد، زنش را غسل ندهد؛ بلکه او یا کسی دیگر، دست خویش را با پارچهای پوشیده و زن را تیمّم دهد.
و در مورد این که زن میتواند شوهرش را غسل دهد، روایت شده است که: «اِنَّ اَبٰابَکرٍ الصِّدِّیْقِس اَوْصٰی اِلَی اِمْرَأَتِهِ اَسْمٰاءَ بِنْتَ عَمِیْسٍ اَنَّهٰا تَغْسِلُهُ بَعْدَ وَفٰاتِهِ» (مستدرک حاکم و سنن بیهقی)؛ «بیگمان ابوبکرصدیقس به همسرش اسماء دختر عمیس سفارش کرد که پس از وفات، او را غسل بدهد».
و حکم شوهر که نمیتواند زنش را غسل بدهد،] همانند [حکم] امّ ولد است که نمیتواند ارباب و خواجهی خویش را غسل دهد؛ [بلکه میبایست او یا کسی دیگر، - در صورتی که مردی برای غسل سید پیدا نشد - دست خویش را با تکه پارچهای پوشیده و ارباب و خواجهی خویش را تیمّم بدهد. و همچنین هرگاه امّ ولد بمیرد، ارباب نمیتواند او را غسل بدهد؛ بلکه اگر زنی برای غسل دادن او پیدا نشد، ارباب یا مردی دیگر میتواند دست خویش را با تکه پارچهای پوشیده و امّ ولد را تیمّم بدهد. و «امّ ولد»: به کنیزی گفته میشود که برای ارباب و خواجهی خویش، فرزندی را به دنیا آورده باشد.]
و اگر چنانچه زنی، در میان چند مرد وفات کرد [و زنی دیگر وجود نداشت که او را غسل دهد،] در آن صورت مردان میتوانند او را با تکه پارچهای [که به دست خویش میبندند،] تیمّم دهند؛ همانند عکس آن؛ [یعنی اگر چنانچه مردی در میان چند زن وفات نماید و مردی دیگر وجود نداشته باشد که او را غسل دهد، در آن صورت زنان میتوانند او را با تکه پارچهای که به دست خویش بستهاند، تیمّم دهند.]
و اگر چنانچه خویشاوندِ محرم پیدا شد، در آن صورت بدون نیاز به تکه پارچه، میتواند میت [چه مرد و چه زن] را تیمّم بدهد. و همچنین - بنا به «ظاهر روایت» - «خُنثی مشکل» نیز [با تکه پارچهای که فرد به دست خویش میبندد،] تیمّم داده شود. [خنثی: آن که مرد بودن یا زن بودنش معلوم نباشد. یا به تعبیری دیگر؛ کسی که نه مرد باشد نه زن؛ یعنی کسی که آلت مردی و زنی هر دو را داشته باشد.]
و برای مرد و زن جایز است که پسر بچه و دختر بچهای که [کوچکاند و هنوز] به سنّ اِشتهاء و علاقه و تمایل جنسی نسبت به جنس مخالف نرسیدهاند، غسل بدهند.
و بوسیدن میت، ایرادی ندارد؛ [زیرا عایشهل گوید: «اِنَّ النَّبِیَّ ج دَخَلَ عَلٰی عُثْمٰانَ بْنَ مَظْعُوْنٍ وَ هُوَ مَیِّتٌ، فَکَشَفَ عَنْ وَجْهِهِ، ثُمَّ اَکَبَّ عَلَیْهَ فَقَبَّلَهُ وَ بَکٰی، حَتّٰی رَأَیْتُ الدُّمُوْعَ تَسِیْلُ عَلٰی وَجْنَتَیْهِ» (ابن ماجه، ابوداود و ترمذی)؛ «عثمان بن مظعونس فوت کرده بود؛ پیامبر ج بر او وارد شد؛ پارچهی صورتش را برداشت و بر او خم شد و او را بوسید و گریست؛ به طوری که دیدم اشک بر گونههای پیامبر ج جاری شد».]
و بر مرد لازم است که هزینههای کفن و دفن زن خویش را به عهده گیرد؛ اگر چه - بنا به قول صحیحتر - مرد، تنگ دست و نادار [و زن ثروتمند و توانگر] باشد؛ [و میت نیز از مالِ خالصِ خویش - که حق غیر بدان تعلّق نگرفته است، کفن و دفن میشود.]
و کسی که [بمیرد و] دارایی و مالی نداشته باشد؛ در آن صورت هزینههای کفن [و دفن] وی بر کسی لازم است که تأمین هزینهها و مخارج میت [در حال زندگیاش] بر عهدهی وی لازم بوده است؛ و اگر چنانچه کسی وجود نداشت که تأمین هزینهها و مخارج میت در حال زندگیاش بر عهدهی وی باشد، در آن صورت، هزینههای کفن و دفن میت، از بیتالمال تأمین میشود.
و اگر چنانچه برای بیت المالِ مسلمانان، دارایی و مالی وجود نداشت [یا برای مسلمانان، بیتالمالی نبود و یا برای ایشان بیتالمالی بود؛ ولی] امکان گرفتن هزینههای کفن و دفن میت از بیتالمال - به خاطر ظلم و ناحقی که در آن حاکم است - وجود نداشت، در آن صورت، هزینهی کفن و دفن میت، بر مردم [مسلمانانی که بر این کار قادر و توانمند هستند،] واجب است.
و کسی که توان پرداخت هزینههای کفن و دفن میت را ندارد، میتواند برای تکفین میت، از دیگران [که قادر به پرداخت هزینههای کفن و دفن او هستند،] بخواهد تا او را [با مال و دارایی خویش،] تکفین نمایند.
[احکام تکفین میت:
پس از غسل، واجب است که مسلمانِ فوت شده، به وسیلهی پارچههایی کفن شود.
و وجوب کفن کردن میت، به این دلیل است که پیامبر ج در مورد شخص مُحرمی که شتر، گردنش را شکست و مرد، فرمود: «اِغْسِلُوْهُ بِمٰاءٍ وَّ سِدْرٍ وَّ کَفِّنُوْهُ فِیْ ثَوْبَیْنِ ...» (بخاری و مسلم)؛ «او را با آب و سدر بشویید و در دو پارچه کفن کنید».
و مستحبات کفن عبارتند از:
1- رنگ سفید: به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «اِلْبِسُوْا مِنْ ثِیٰابِکُمُ الْبِیٰاضِ؛ فَاِنَّهٰا خَیْرُ ثِیٰابِکُمْ وَ کَفِّنُوْا فِیْهٰا» (ترمذی و ابوداود)؛ «لباس سفید بپوشید که بهترین لباسهایتان است و با پارچهی سفید، مردههایتان را کفن کنید».
2- باید سه پارچه برای مرد باشد؛ به دلیل حدیث عایشهل که فرمود: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج کُفِّنَ فِیْ ثَلٰاثَةِ اَثْوٰابٍ یَمٰانِیَّةٍ بِیْضٍ سَحُوْلِیَّةٍ مِنْ کُرْسُفٍ لَیْسَ فِیْهٰا قَمِیْصٌ وَ لٰا عِمٰامَةٌ» (ابوداود)؛ «پیامبر ج در سه تکه پارچهی یمنی سَحولی (لباسی که از یمن به مدینه برده میشد) از جنس پنبه که در آنها پیراهن و عمامه نبود، کفن کرده شد».
و کفن ابریشم برای مردان مسلمان حرام است ؛ زیرا در حالت حیات، استفاده از حریر و ابریشم بر او حرام بوده است. امّا برای زنان مسلمانی که فوت کردهاند - هر چند در زمان حیاتشان بر آنان حرام نبوده است - امّا به خاطر جلوگیری از اسراف و اشرافیگری، استفاده از کفن ابریشم برایشان کراهت دارد؛ زیرا رسول خدا ج فرمودهاند: «در کفن پوشانیدن، زیادهروی نکنید؛ زیرا خیلی زود، از میان میرود». ابوداود.
و ابوبکر صدّیقس میفرماید: «زنده، بیش از مرده به لباس جدید نیاز دارد؛ کفن نمودن، تنها برای پوشانیدن بدن مرده و جلوگیری از ریختن خون و چرک احتمالی اوست». بخاری.
ناگفته نماند که کفن مرد بر سه نوع است:
الف) کفن سنّت. ب) کفن کفایت. ج) کفن ضرورت.
و «کفن سنّت» برای مرد، عبارت است از: «پیراهن»؛ [که بدون آستین بوده و از گردن تا پا را بپوشاند.]؛ «ازار» [از سر تا قدم را بپوشاند.]؛ و «لفّافه» [چادری که تمام بدن را بپوشاند]؛ و کفن، از آن جنسی گرفته میشود که مرده در زمان حیات و زندگی خودش [در روزهای جمعه و عید] میپوشید.
و «کفن کفایت» برای مرد: «ازار» است و «لفّافه»؛ [و کمتر از این، مکروه است.]
و جامهی سفید که از جنس پنبه باشد، [بر دیگر جامهها و رنگها،] برتری و تفوّق دارد؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «اِلْبَسُوْا مِنْ ثِیٰابِکُمُ الْبِیٰاضَ؛ فَاِنَّهٰا خَیْرُ ثِیٰابِکُمْ وَ کَفِّنُوْا فِیْهٰا» (ترمذی و ابوداود)؛ «لباس سفید بپوشید که بهترین لباسهایتان است و با پارچهی سفید، مردههایتان را کفن کنید».]
و هر یک از «ازار» و «لفّافه»، از فرق سر تا پا را میپوشانند؛ و نباید برای پیراهن، آستین و دامن و جیب قرار داده شود؛ [و چنین پیراهنی که بدون جیب، دامن و آستین است، از گردن تا پای میت را میپوشانند؛] و همچنین نباید اطراف پیراهن، لبهدوزی و حاشیهگذاری شود؛ و - بنا به قول صحیحتر - عمامه به سر میت کردن، مکروه میباشد.
و [کیفیت تکفین مرد، بدین ترتیب است که: ابتدا در کفنهای میت، مواد خوشبویی به صورت طاق به کار میرود، آنگاه نخست «لفّافه»، نهاده میشود؛ سپس «ازار» بالای «لفّافه»؛ پس از آن، «پیراهن» بالای «ازار»؛ آنگاه پس از آن که میت را خشک میکنند، بر بالای آن مینهند و به سر و محاسن وی، «حنوط» قرار میدهند و بر مواضع سجدهاش، همانند: پیشانی، بینی، کف دستها، زانوها و دو قدمش، «کافور» میزنند؛ آنگاه نخست «پیراهن» را بر میت بپوشانند؛ سپس «ازار» را] از طرف چپ میت و آنگاه از راست، بر وی پیچیده شود؛ [سپس «لفّافه» از چپ، آنگاه از راست، بر وی پیچانده شود؛] و اگر چنانچه بیم باز شدن و پراکندگی کفن بود، با چیزی هر دو طرف آن، گره زده میشود تا باز و پراکنده نگردد.
[و کفن زن بر سه نوع است: الف) کفن سنّت. ب) کفن کفایت. ج) کفن ضرورت.] و در «کفن سنّت» زن، [علاوه از «پیراهن»، «ازار» و «لفّافه»، دو چزی دیگر نیز افزون میگردد؛ یکی «خمار» [چهارقد و روپوش] برای پوشاندن صورت [و سر] زن؛ و دوّم: پارچهای برای بستن سینههای زن؛ [یعنی «سینهبند» که از زیر بغل تا زیر ناف زن مرده را بپوشاند؛ پس «کفن سنّت» برای زن، عبارت است از «پیراهن»؛ «ازار»؛ «لفّافه»؛ «خمار» - سربند که بتوان موهای او را با آن پوشاند - ؛ و «سینه بند» - که از زیر بغل تا زیر ناف زن مرده را بپوشاند.]
و در «کفن کفایت» زن، [علاوه از «ازار» و «لفّافه»،] «خمار» [چهارقد و روپوش] نیز اضافه میگردد؛ [پس «کفن کفایت» برای زن: «ازار»؛ «لفّافه» و «خمار» است.]
[و کیفیت تکفین زن، بدین ترتیب است که:]
موهای زن، دو دسته قرار داده شود و بر روی سینهاش بالای پیراهن نهاده شود؛ آنگاه «خمار» [چهارقد و روپوش، بر روی سر و صورت زن مرده] بر بالای پیراهن و زیر لفّافه، نهاده شود؛ و سپس «سینه بند» بر بالای، «لفّافه» قرار داده شود.
[به تعبیری دیگر، کیفیت تکفین زن، بدین ترتیب است که: ابتدا در کفنهای میت، مواد خوشبویی به صورت طاق به کار میرود؛ آنگاه نخست «لفّافه» هموار میگردد؛ سپس «ازار» بالای «لفّافه» هموار میشود؛ و پس از آن، «پیراهن» بالای «ازار» هموار میگردد؛ آنگاه «پیراهن» بر او پوشانده میشود و موهای زن را دو دسته قرار میدهند و بر سینهاش بالای پیراهن مینهند؛ آنگاه «خمار» - چهارقد و روپوش - بر سر وی نهاده میشود. به تعبیری دیگر؛ «خمار» بر بالای سر و دو طرف گیسوان میت نهاده شود و آن را، روی سینههای میت بر بالای پیراهن بگذارند؛ آنگاه «سینه بند» را بر بالای پیراهن ببندند؛ سپس «ازار» از چپ، و آنگاه از راست، بر وی پیچانده میشود؛ و پس از آن، «لفّافه» بر میت دور داده میشود. و اگر چنانچه بیم باز شدن و پراکندگی کفن بود، میتوانند با چیزی، هر دو طرف آن را گره بزنند تا باز و پراکنده نشود.]
و پیش از آن که مرده [چه مرد و چه زن]، در کفن پیچانده شود، کفنها به صورت طاق، خوشبو کرده میشوند؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «اِذٰا اَجْمَرْتُمُ الْمَیِّتَ فَاَجْمِرُوْا وِتْراً» (مسند احمد، سنن بیهقی و مستدرک حاکم)؛ «هرگاه مرده را خوشبو نمودید، به صورت طاق، خوشبویش کنید».]
و «کفن ضرورت» [برای مرد و زن]: آن چیزی است که [در حال ضرورت] یافته شود؛ [اگر چه به اندازهی پوشاندن عورت باشد. خبّاب بن ارتس گوید: «هٰاجَرْنٰا مَعَ النَّبِیِّ ج نَلْتَمِسُ وَجْهَ اللهِ؛ فَوَقَعَ اَجْرَنٰا عَلَی اللهِ؛ فَمِنّٰا مَنْ مّٰاتَ لَمْ یَأْ کُلْ مِنْ اَجْرِهِ شَیْئاً، فَمِنْهُمْ مُصْعَبً بْنُ عُمَیْرٍ؛ وَ مِنّٰا مَنْ اَیْنَعَتْ لَهُ ثَمَرَتُهُ فَهُوَ یُهْدِ بُهٰا. قُتِلَ یَوْمَ اُحُدٍ فَلَمْ نَجِدْ مٰا نُکَفِّنُهُ اِلّٰا بُرْدَةً اِذٰا غَطَّیْنٰا بِهٰا رَأْسَهُ، خَرَجَتْ رِجْلٰاهُ؛ وَ اِذٰا غَطَّیْنٰا رِجْلَیْهِ خَرَجَ رَأْسَهُ؛ فَاَمَرَنَا النَّبِیُّ ج اَنْ نُغَطِّیْ رَأْسَهُ وَ اَنْ نَّجْعَلَ عَلیٰ رِجْلَیْهِ مِنَ الْاِذْخِرِ» (بخاری، مسلم، نسایی، ابوداود و ترمذی)؛ «با پیامبر ج به خاطر خدا هجرت کردیم؛ پاداش ما با خداست. بعضی از ما از جمله مصعب بن عمیرس فوت کردند و چیزی از غنائم جنگی دریافت ننمودند؛ و بعضی از ما میوهاش رسید و آن را چید؛ یعنی پاداش خود را از غنائم دریافت کرد. مصعبس که روز جنگ اُحد کشته شد، چیزی برای کفن او غیر از چادری که اگر سرش را میپوشاندیم، پاهایش را نمیگرفت و اگر پاهایش را میپوشاندیم، سرش را نمیگرفت نیافتیم. پیامبر ج به ما فرمان داد که سرش را پوشانده و روی پاهایش را با گیاه خوشبوی اِذخر بپوشانیم».]
فَصلٌ
اَلصَّلَاةُ عَلَیهِ فَرضٌ کِفَایَةً. وَ أَرکَانُهَا: التَّکبِیرَاتُ وَالقِیَامُ. وَ شَرَائِطُهَا سِتَّةٌ: إِسلَامُ المَیِّتِ وَ طَهَارَتُه وَ تَقَدُّمُه وَ حُضُورُه أَو حُضُورُ أَکثَرِ بَدَنِه أَو نِصفِه مَعَ رَأسِه وَ کَونُ المُصَلِّی عَلَیهَا غَیرُ رَاکِبٍ بَلَا عُذرٍ وَ کَونُ المَیِّتِ عَلَی الأَرضِ؛ فَإِن کَانَ عَلَی دَابَّةٍ أَو عَلَی أَیدِی النَّاسِ، لَم تَجُزِ الصَّلَاةُ عَلَی المُختَارِ إِلَّا مِن عُذرٍ.
وَ سُنَنُهَا أَربَعٌ: قِیَامُ الإِمَامِ بِحَذَاءِ صَدرِ المَیِّتِ؛ ذَکَرًا کَانَ أَو أُنثَی؛ وَالثَّنَاءُ بَعدَ التَّکبِیرَةِ الأُولَی وَالصَّلَاةُ عَلَی النَّبِیِّ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم بَعدَ الثَّانِیَةِ وَالدُّعَاءُ لِلمَیِّتِ بَعدَ الثَّالِثَةِ؛ وَ لَا یَتَعَیَّنُ لَه شَیءٌ؛ وَ إِن دَعَا بِالمَأثُورِ فَهُوَ أَحسَنُ وَ أَبلَغُ؛ وَ مِنهُ مَا حَفِظَ عَوفٌس مِن دُعَاءِ النَّبِیِّ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم: «اَللَّهُمَّ اغْفِر لَه وَارْحَمهُ وَ عَافِه وَاعْفُ عَنهُ وَ أَکرِم نُزُلَه وَ وَسِّع مَدخَلَه وَاغْسِلهُ بِالمَاءِ وَالثَّلجِ وَالبَرَدِ وَ نَقِّهِ مِنَ الخَطَایَا کَمَا یُنَقَّی الثَّوبُ الأَبیَضُ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَبْدِلهُ دَارًا خَیرًا مِن دَارِهِ وَ أَهلًا خَیرًا مِن أَهلِه وَ زَوجًا خَیرًا مِن زَوجِه وَ أَدخِلهُ الجَنَّةَ وَ أَعِذهُ مِن عَذَابِ القَبرِ وَ عَذابِ النَّارِ» وَ یُسَلِّمُ بَعدَ الرَّابِعَةِ مِن غَیرِ دُعَاءٍ فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ؛ وَ لَا یَرفَعُ یَدَیهِ فِی غَیرِ التَّکبِیرَةِ الأُولَی. وَ لَو کَبَّرَ الإِمَامُ خَمسًا، لَم یُتبَع؛ وَ لَکِن یُنتَظَرُ سَلَامه فِی المُختَارِ. وَ لَا یُستَغفَرُ لِمَجنُونٍ وَ صَبِیٍّ وَ یَقُولُ: «اَللَّهُمَّ اجْعَلهُ لَنَا فَرَطًا وَاجْعَلهُ لَنَا أَجرًا وَ ذُخرًا وَاجْعَلهُ لَنَا شَافِعًا وَ مُشَفَّعًا».
فصل: [پیرامون احکام نماز جنازه]
نماز جنازه خواندن بر میت، بر مسلمانان، «فرض کفایه» است؛ [از این رو، اگر یک نفر از مسلمانان بر میت، نماز جنازه گزارد، فرض از ذمّهی سایر مسلمانان ساقط میگردد؛ و اگر چنانچه کسی بر جنازه نماز نخواند، همگی مسلمانان، گنهکارند.
و نماز جنازه بر کسانی که نمازهای فرض بر آنها واجب است، واجب میباشد؛ البته در صورتی که از مرگ وی، آگاه و مطّلع باشند. و کسی که از مرگ میت، آگاه و باخبر نیست، بر وی نماز جنازه نیز واجب نمیباشد.
و احادیث زیادی از پیامبر ج بیانگر این موضوع هستند که نماز خواندن بر جنازه، «فرض کفایه» است.
زید بن خالد جُهنیس گوید: «اِنَّ رَجُلاً مِّنْ اَصْحٰابِ النَّبِیِّ ج تُوُفِّیَ یَوْمَ خَیْبَرَ؛ فَذَکَرُوْا ذٰلِکَ لِرَسُوْلِ اللهِ ج فَقٰالَ: صَلُّوْا عَلیٰ صٰاحِبِکُمْ. فَتَغَیَّرَتْ وُجُوْهُ النّٰاسِ لِذٰلِکَ؛ فَقٰالَ: اِنَّ صٰاحِبَکُمْ غَلَّ فِیْ سَبِیْلِ اللهِ؛ فَفَتَّشْنٰا مَتٰاعَهُ فَوَجَدْنٰا خَرَزاً مِنْ خَرَزِ الْیَهُوْدِ لٰا یُسٰاوِیْ دِرْهَمَیْنِ» (ابوداود، ابن ماجه و نسایی)؛ «مردی از یاران پیامبر ج روز خیبر فوت کرد. جریان را برای پیامبر ج بازگو کردند. پیامبر ج فرمود: بر دوستتان نماز بخوانید. با این سخن، چهرهی مردم تغییر کرد؛ (چون پیامبر ج راضی نبود خودش بر او نماز بخواند.) پیامبر ج فرمود: دوست شما خیانت کرده و به ناحق از غنیمت برداشته است. وسایلش را بازدید کردیم؛ مُهرهای از مُهرههای یهود پیدا کردیم که دو درهم ارزش نداشت».
و پیامبر ج فرموده است: «مٰا مِنْ مَیِّتٍ تُصَلِّیْ عَلَیْهِ اُمَّةٌ مِّنَ الْمُسْلِمِیْنَ یَبْلُغُوْنَ مِائَةً کُلُّهُمْ یَشْفَعُوْنَ لَهُ اِلّٰا شُفِّعُوْا فِیْهِ» (مسلم، ترمذی و نسایی)؛ «هیچ میتی نیست که جماعتی صد نفره بر او نماز بخوانند و دعا کنند، مگر این که خداوند، دعای آنان را اجابت میکند».
و در حدیثی دیگر فرموده است: «مٰا مِنْ رَجُلٍ مُّسْلِمٍ یَّمُوْتُ، فَیَقُوْمُ عَلیٰ جَنٰازَتِهِ اَرْبَعُوْنَ رَجُلاً لٰایُشْرِکُوْنَ بِاللهِ شَیْئاً اِلّٰا شَفَّعَهُمُ اللهُ فِیْهِ» (مسلم، ابوداود و ابن ماجه)؛ «هر مسلمانی بمیرد و چهل نفر که بر خدا شرک نکرده، بر جنازهی او نماز بخوانند، حتماً خداوند دعای آنها را دربارهی او اجابت میکند».]
[ارکان نماز جنازه:]
و ارکان نماز جنازه، عبارتند از:
* تکبیرات [چهارگانه؛ که هر تکبیری از آنها، به منزلهی یک رکعت است. ابوهریرهس گوید: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج نَعٰی النَّجٰاشِیَ فِی الْیَوْمِ الَّذِیْ مٰاتَ فِیْهِ، فَخَرَجَ اِلَی الْمُصَلّٰی فَصَفَّ بِهِمْ وَ کَبَّرَ اَرْبَعاً» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «روزی که نجاشی فوت کرد، پیامبر ج خبر مرگ او را به مردم اعلام کرد و به طرف مصلّی خارج شد و مردم را صف کرد و چهار تکبیر گفت».
و نیز از ابوهریرهس روایت است که گفت: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج صَلّٰی عَلٰی جَنٰازَةٍ فَکَبَّرَ عَلَیْهٰا اَرْبَعاً» (بیهقی و مستدرک حاکم)؛ «پیامبر ج بر میتی نماز خواند و چهار تکبیر گفت».]
* ایستادن؛ [از این رو، نماز جنازه بدون عذر در حال نشسته، صحیح نیست.]
[شرایط نماز جنازه:]
و شرطهای نماز جنازه، عبارتنداز:
* میت، مسلمان باشد؛ [زیرا خواندن نماز جنازه بر شخص کافر، جایز نمیباشد؛ و علاوه از آن، نماز جنازه، شفاعت است و پرواضح است که کافر، لیاقت و صلاحیت شفاعت را ندارد.]
* میت، [از نجاستهای حقیقی و حکمی] پاک باشد؛ [از این رو، نماز جنازه بر میت، پیش از غسل داده شدن وی، جایز نیست.]
* میت، در جلو روی نمازگزاران قرار داشته باشد؛ [زیرا اگر چنانچه میت در پشت سر نمازگزاران نهاده شده باشد، در آن صورت نماز جنازه بر میت، صحیح نیست.]
* میت، حاضر باشد؛ [زیرا نماز جنازه بر میت غائب، جایز نیست.] یا از بدن میت، بیشتر آن یا نصف آن به همراه سرش، وجود داشته باشد.
* و فردی که بر جنازه، نماز میگزارد، نباید بدون عذر، بر مرکب و چهارپایی سوار باشد؛ [زیرا قیام در نماز جنازه، از ارکان میباشد؛ از این رو، بدون عذر، ترک نمیگردد. و همچنین، فردی که بر جنازه نماز میگزارد، نباید بدون عذر، نشسته نماز را بخواند.]
* میت، بر زمین نهاده شده باشد؛ از این رو، اگر چنانچه میت، [بدون عذری از عذرها،] بر چهارپا یا بر دستان مردم؛ حمل شده بود، در آن صورت - بنا به قول مختار و برگزیده - نماز خواندن بر وی جایز نیست؛ مگر آن که عذری وجود داشته باشد. [یعنی اگر میت، به جهت عذری از عذرها بر مرکب یا بر دستان مردم نهاده شده بود، در آن صورت نماز خواندن بر وی جایز است.
و همچنین اگر میت بر تختی نهاده شده بود که آن تخت، بر زمین قرار داشت، در آن صورت نیز، نماز خواندن بر وی جایز است.]
[سنّتهای نماز جنازه:]
و سنّتهای نماز جنازه، چهار مورد است که عبارتند از:
* ایستادن امام در برابر سینهی میت؛ خواه میت، مرد باشد یا زن.
* خواندن «سُبْحٰانَکَ اللّٰهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ و تَبٰارَکَ اسْمُکَ وَ تَعٰالیٰ جَدُّکَ وَ لٰا اِلٰهَ غَیْرُکَ» پس از تکبیر اوّل.
* درود فرستادن بر پیامبر گرامی اسلام ج پس از تکبیر دوّم. [یعنی خواندن: «اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ عَلیٰ آلِ مُحَمَّدٍ کَمٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اِبْرٰاهِیْمَ وَ عَلیٰ آلِ اِبْرٰاهِیْمَ اِنَّکَ حَمِیْدٌ مَّجِیْدٌ. اَللّٰهُمَّ بٰارِکْ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ عَلیٰ آلِ مُحَمَّدٍ کَمٰا بٰارَکْتَ عَلیٰ اِبْرٰاهِیْمَ وَ عَلیٰ آلِ اِبْرٰاهِیْمَ».]
* دعا نمودن در حقّ میت پس از تکبیر سوّم.
و برای دعا در حق میت، چیزی از دعاها، تعیین و مشخّص نمیشود؛ [بلکه شخص نمازگزار میتواند هر دعایی را که به نفع میت است بخواند.] و اگر چنانچه دعاهایی را که از پیامبر ج نقل گردیده است بخواند، این کار بهتر و به اجابت نزدیکتر خواهد بود. و برخی از این دعاها، دعایی است که «عوف [بن مالک]»س از دعای پیامبر ج حفظ نموده و به خاطر خویش سپرده است؛ و آن این که:
«اَللّٰهُمَّ اغْفِرْ لَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ عٰافِهِ وَ اعْفُ عَنْهُ وَ اَکْرِمْ نُزُلَهُ وَ وَسِّعْ مَدْخَلَهُ وَ اغْسِلْهُ بِالْمٰاءِ وَ الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ نَقِّهِ مِنَ الْخَطٰایٰا کَمٰا یُنَقَّی الثَّوْبُ الْاَبْیَضُ مِنَ الدَّنَسِ وَ اَبْدِلْهُ دٰاراً خَیْراً مِنْ دٰارِهِ وَ اَهْلاً خَیْراً مِّنْ اَهْلِهِ وَ زَوْجاً خَیْراً مِّنْ زَوْجِهِ وَ اَدْخِلْهُ الْجَنَّةَ وَ اَعِذْهُ مِنْ عَذٰابِ الْقَبْرِ وَ عَذٰابِ النّٰارِ».
«بار خدایا! او را بیامرز و به او رحم کن و او را از عذاب، نجات ده و او را مورد عفو و آمرزش خویش قرار ده، و مکانش را در بهشت، والا و بلند گردان و جایگاهش را در قبر، فراخی و وسعت ده و او را از گناهان، با آب و برف و تگرگ بشوی و او را از خطاها پاک کن همچنانکه پارچهی سفید از چرک پاک میشود. و برای او خانهای بهتر از خانهاش و اهلی، بهتر از اهلش و همسری، بهتر از همسرش جایگزین بفرما؛ و او را وارد بهشت کن و او را از عذاب قبر و عذاب آتش سوزان دوزخ، دور بفرما».
و پس از گفتن تکبیر چهارم، بدون آن که پس از آن دعا کند، سلام بدهد؛ بنا به ظاهر روایت.
و نمازگزار، به جز در هنگام گفتن تکبیر اول، دستهایش را بلند نکند؛ [عبدالله بن عباسب گوید: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج کٰانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ عَلَی الْجَنٰازَةِ فِیْ اَوَّلِ تَکْبِیْرَةٍ ثُمَّ لٰایَعُوْدُ» (احکام الجنائز؛ آلبانی)؛ «پیامبر ج در تکبیر اول نماز جنازه، دو دستش را بلند میکرد و در تکبیرات بعدی، این کار را نمیکرد».]
و اگر چنانچه امام، تکبیر پنجم را گفت، از وی پیروی و اتّباع نشود؛ بلکه - بنا به قول مختار و برگزیده - انتظار سلامش، کشیده شود. [یعنی هرگاه امام، تکبیر پنجم را گفت، مقتدی از وی پیروی نکند؛ بلکه صبر کند تا امام، سلام بدهد؛ آنگاه به همراه او، سلام بدهد.]
و برای فرد دیوانه و کودک، آمرزش و مغفرت خواسته نمیشود؛ [زیرا آنها، مکلّف نمیباشند؛] بلکه در حق آنها، چنین گفته شود:
«اَللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ لَنٰا فَرَطاً وَّ اجْعَلْهُ لَنٰا اَجْراً وَّ ذُخْراً وَّ اجْعَلْهُ لَنٰا شٰافِعاً وَّ مُشَفَّعاً» ؛ «بار خدایا! او را مزدی که پیشاپیش داده میشود بگردان؛ و او را برای ما اجر و ذخیرهای بگردان؛ و او را برای ما شفاعتکننده و شفاعت پذیرفته شده بگردان».
[به هر حال؛ کیفیت نماز جنازه، بدین ترتیب است که: امام در برابر سینهی میت بایستد؛ و مقتدیها در پشت سر امام، سه صف یا بیشتر بکشند؛ و گرفتن سه صف، آنها را کفایت میکند؛ سپس هر یک از آنان، ادای فریضهی نماز جنازه را به عنوان عبادتی برای خداوند بلند مرتبه، نیت نمایند. و همچنین مقتدی، متابعت امام را نیز نیت نماید؛ آنگاه امام و مقتدیها برای تحریمه، تکبیر بگویند؛ البته همراه با بالا نمودن دستهای خویش به هنگام گفتن تکبیر تا برابر گوشها؛ سپس به حمد و ثنای خداوند متعال مشغول شوند و اگر خواستند میتوانند «سبحانک اللهم...» را تا آخر آن بخوانند؛ آنگاه تکبیر دوم را بگویند بدون این که دستهای خویش را بالا نمایند؛ و پس از تکبیر دوم، بر پیامبر گرامی اسلام درود بخوانند و «اللهم صلّ على محمد و على آل محمد..» را تا آخر بخوانند؛ آنگاه تکبیر سوم را بگویند بدون آن که دستهای خویش را بالا نمایند؛ و پس از تکبیر سوّم، در حقّ میت و در حق تمامی مسلمانان - زندگان و مردگان - دعا نمایند. اگر چنانچه میت، بالغ بود - چه مرد باشد یا زن - در دعای وی میتواند چنین بگوید.
«اَللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِحَیِّنٰا وَ مَیِّتِنٰا وَ شٰاهِدِنٰا وَ غٰائِبِنٰا وَ صَغِیْرِنٰا وَ کَبِیْرِنٰا وَ ذَ کَرِنٰا وَ اُنْثٰانٰا؛ اَللّٰهُمَّ مَنْ اَحْیَیْتَهُ مِنّٰا فَاَحْیِهِ عَلَی الْاِسْلٰامِ وَ مَنْ تَوَفَّیْتَهُ مِنّٰا فَتَوَفَّهُ عَلَی الْاِیْمٰانِ»؛ «بار خدایا! زنده و مردهی ما، حاضر و غائب ما، کوچک و بزرگ ما، و مرد و زن ما را بیامرز. بار خدایا! هر که را از ما زنده نگه میداری، پس او را بر اسلام زنده نگهدار؛ و هر که را از ما میمیرانی، پس او را بر ایمان بمیران».
و اگر میت، کودک پسر بود، در دعای خویش چنین بگوید:
«اَللّٰهُمَّ اجْعَلُهُ لَنٰا فَرْطاً وَّ اجْعَلْهُ لَنٰا اَجْراً وَّ ذُخْراً وَّ اجْعَلْهُ لَنٰا شٰافِعاً وَّ مُشَفَّعاً» ؛ «بار خدایا! او را مزدی که پیشاپیش داده میشود بگردان؛ و او را برای ما اجر و ذخیرهای بگردان؛ و او را برای ما شفاعتکننده و شفاعت پذیرفته شده بگردان».
و اگر میت، کودک دختر بود، در دعای وی چنین بگوید:
«اَللّٰهُمَّ اجْعَلْهٰا لَنٰا فَرَطاً وَّ اجْعَلْهٰا لَنٰا اَجْراً وَّ ذُخْراً وَّ اجْعَلْهٰا لَنٰا شٰافِعَةً وَّ مُشَفَّعَةً». ترجمهی این دعا، مانند ترجمهی دعای کودک پسر است.
سپس تکبیر چهارم را بگویند بدون آن که دستهای خویش را بالا نمایند؛ آنگاه پس از تکبیر چهارم، دو سلام از راست و چپ خویش بدهند.
و مستحب است که صفهای نمازگزاران، طاق - فرد - باشد؛ یعنی: سه یا پنج یا هفت یا مانند آن.]
فَصلٌ
اَلسُّلطَانُ، أَحَقُّ بِصَلاتِه؛ ثُمَّ نَائِبِه؛ ثُمَّ القَاضِی؛ ثُمَّ إِمَامُ الحَیِّ؛ ثُمَّ الوَلیُّ. وَ لِمَن لَهُ حَقُّ التَّقَدُّمِ، أَن یَّأذَنَ لِغَیرِه؛ فَإِن صَلَّی غَیرُه، أَعَادَهَا إِن شَاءَ وَ لَا یُعِیدُ مَعَه مَن صَلَّی مَعَ غَیرِه؛ وَ مَن لَه وِلَایَةُ التَّقَدُّمِ فِیهَا، أَحَقُّ مِمَّن أَوصَی لَهُ المَیِّتُ بِالصَّلَاةِ عَلَیهِ عَلَی المُفتَی بِه.
وَ إِن دُفِنَ بِلَا صَلَاةٍ، صُلِیَ عَلَی قَبرِهِ وَ إِن لَم یُغسَل مَا لَم یَتَفَسَّخ؛ وَ اِذَا اِجتَمَعَتِ الجَنَائِزُ، فَالإِفرَادُ بِالصَّلَاةِ لِکُلٍّ مِنهَا، أَولَی؛ وَ یُقَدَّمُ الأَفضَلُ فَالأَفضَلُ. وَ إِن اِجتَمَعنَ وَ صَلَّی عَلَیهَا مَرَّةً، جَعَلَهَا صَفًّا طَوِیلًا مِمَّا یَلِی القِبلَةَ بِحَیثُ یَکُونُ صَدرُ کُلٍّ، قُدَّامِ الإِمَامِ؛ وَ رَاعَی التَّرتِیبَ؛ فَیَجعَلُ الرِّجَالَ مِمَّا یَلِی الإِمَامَ؛ ثُمَّ الصِّبیَانَ بَعدَهُم؛ ثُمَّ الخَنَاثَی؛ ثُمَّ النِّسَاءَ؛ وَ لَو دَفَنُوا بِقَبرٍ وَاحِدٍ، وَضَعُوا عَلَی عَکسِ هَذَا. وَ لَا یَقتَدِی بِالإِمَامِ مَن وَجَدَهُ بَینَ تَکبِیرَتَینِ؛ بَل یَنتَظِرُ تَکبِیرَ الإِمَامِ؛ فَیَدخُلُ مَعَهُ وَ یُوَافِقهُ فِی دُعَائِه ثُمَّ یَقضِی مَا فَاتَه قَبلَ رَفعِ الجَنَازَةِ. وَ لَا یَنتَظِرُ تَکبِیرَ الإِمَامِ مَن حَضَرَ تَحرِیمَتَه؛ وَ مَن حَضَرَ بَعدَ التَّکبِیرَةِ الرَّابِعَةِ قَبلَ السَّلَامِ، فَاتَتهُ الصَّلَاةُ فِی الصَّحِیحِ.
وَ تَکرَهُ الصَّلَاةُ عَلَیهِ فِی مَسجِدِ الجَمَاعَةِ وَ هُوَ فِیهِ أَو خَارِجَه وَ بَعضُ النَّاسِ فِی المَسجِدِ عَلَی المُختَارِ وَ مَنْ اِسْتَهَلَّ، سُمِّیَ وَ غُسِلَ وَ صُلِّیَ عَلَیْهِ؛ وَ اِنْ لَّمْ یَسْتَهِلَّ، غُسِلَ فِی الْـمُخْتٰارِ وَ أُدرِجَ فِی خِرقَةٍ وَ دُفِنَ وَ لَم یُصَلَّ عَلَیهِ؛ کَصَبِیٍّ سُبِیَ مَعَ أَحَدِ أَبَوَیهِ إِلَّا أَن یُّسلِمَ أَحَدُهُمَا أَو هُوَ أَو لَم یُسَب أَحَدُهُمَا مَعَه. وَ إِن کَانَ لِکَافِرٍ، قَرِیبٌ مُسلِمٌ؛ غَسَلَه کَغَسلِ خِرقَةٍ نَجِسَةٍ وَکَفَّنَه فِی خِرقَةٍ وَ أَلقَاهُ فِی حُفرَةٍ أَو دَفَعَه اِلَی أَهلِ مِلَّتِه. وَ لَا یُصَلِّی عَلَی بَاغٍ وَ قَاطِعِ طَرِیقٍ قُتِلَ فِی حَالَةِ المُحَارَبَةِ وَ قَاتِلٍ بِالخَنقِ غِیلَةً وَ مُکَابِرٍ فِی المِصرِ لَیلًا بِالسِّلَاحِ وَ مَقتُولٍ عَصَبِیَّةً وَ إِن غُسِلُوا؛ وَ قَاتِلُ نَفسِهِ یُغسَلُ وَ یُصَلَّی عَلَیهِ؛ لَا عَلَی قَاتِلِ أَحَدِ أَبَوَیهِ عَمَدًا.
فصل: [پارهای از احکام و مسائل که به نماز جنازه تعلّق دارند]
شایستهترین و سزاوارترین فرد برای امامت نماز جنازه، سلطان است؛ [البته در صورتی که حضور داشته باشد؛] و سپس [به هنگام عدم حضور وی،] سزاوارترین شخص برای امامت، کسی است که سلطان او را مأمور ساخته باشد؛ [یعنی نائب و جانشین وی.] و پس از آن، شایستهترین شخص برای امامت، قاضی [و پس از آن، جانشین قاضی] است؛ و پس از آن [به هنگام عدم حضور وی]، سزاوارترین فرد برای امامت، امام مسجد محلّه است؛ و پس از آن، شایستهترین شخص برای امامت، ولیّ میت است؛ البته در صورتی که مرد [مکلّف و عالم و دانا و فرزانه] باشد.
و کسانی که حقّ اولویت در امامت را دارند، میتوانند به غیر خویش اجازه دهند تا نماز جنازه را برگزار نماید.
و اگر چنانچه غیرِ کسانی که حقّ اولویت و تقدّم در امامت را دارند؛ نماز جنازه را برگزار نمودند، در آن صورت کسانی که حقّ اولویت در امامت را دارند، اگر خواستند، میتوانند نماز جنازه را اعاده نمایند. و اگر نمازگزاران به امامت کسی که حقّ اولویت در امامت را ندارد، نماز جنازه را گزاردند، در آن صورت اگر کسی که حقّ اولویت در امامت را دارد، نماز جنازه را اعاده کرد، در آن صورت این نمازگزاران، دوباره نماز جنازه را با او نخوانند؛ [زیرا روا نیست که بر جنازه، دوبار نماز گزارند.]
و - بنا به قول مُفتی به - کسانی که صلاحیت و قابلیت و لیاقت و شایستگی امامت در نماز جنازه را دارند، از کسانی که میت سفارش کرده است تا آنها بر وی نماز جنازه بگزارند، در اولویت میباشند؛ و آنها از سفارش شدگان، برای امامت نماز جنازه، شایستهتر و سزاوارتر میباشند.
و اگر چنانچه میت، بدون نماز خواندن بر وی دفن گردیده بود، در آن صورت تا آنگاه که [بر مبنای گمان غالب،] جسدش متلاشی و پوسیده نشده بود، بر قبر وی نماز خوانده شود؛ اگر چه این مرده، غسل داده نیز نشده بود. [به تعبیری دیگر؛ اگر مرده رابدون غسل و نماز دفن نمودند، در این صورت تا آنگاه که بدن وی بر مبنای گمان غالب، متلاشی و پوسیده نشده است، استحساناً میتوان بر وی نماز جنازه گزارد؛ و این قول نیز صحیح است. پس تعیین کردن روزها صحیح نیست؛ یعنی برخی گفتهاند: هرگاه مرده بدون آن که بر وی نماز خوانده شود، دفن گردید، در آن صورت تا سه روز بر قبر وی نماز خوانده میشود؛ و پس از سپری شدن سه روز، دیگر نمیتوان بر قبر او نماز گزارد؛ و این قول صحیح نمیباشد؛ زیرا با اختلاف اوقات و اماکن، سردی و گرمی هوا، و لاغری و چاقی مرده، حالات نیز فرق میکند. و همین موضوع را علامه شامی در کتاب «البحر» نقل کرده است.]
و هرگاه جنازهها متعدّد و زیاد بود، در آن صورت بهتر آن است که بر هر جنازهای به طور جداگانه نماز خوانده شود؛ و گزاردن نماز جنازهی هر یک از مردهها که برتر و افضل از دیگری است، در اولویت قرار داده شود.
و اگر همهی جنازهها، با هم در یکجا جمع شدند و امام، بر تمامی آنها به یک بار نماز خواند، [باز هم جایز است و در آن صورت، امام] همهی جنازهها را در یک صف دراز و طولانی، رو به جهت قبله قرار دهد؛ به گونهای که سینهی هر یک از آنها در برابر و جلوی روی امام باشد. و امام در نهادن جنازهها بر زمین، ترتیب را مراعات کند؛ اینگونه که نخست، جنازههای مردان را نزدیک به خویش قرار دهد؛ آنگاه پس از آنها، جنازهی کودکان؛ سپس جنازهی خنثایان و در آخر، جنازهی زنان را قرار دهد.
و اگر چنانچه [از روی ضرورت و نیاز،] تمامی آنها در یک گور دفن شدند؛ در آن صورت برخلاف ترتیب پیشین، در گور نهاده شوند؛ [و مستحب است که در آن صورت، بین دو تن از آنها، با خاک فاصله قرار داده شود.]
و کسی که امام را در میان دو تکبیر نماز جنازه درمییابد، در آن حال به امام اقتدا نکند؛ بلکه انتظار تکبیرِ [سوّم] امام را بکشد؛ [و چون امام، تکبیر سوّم را گفت، بدو اقتدا کند و] از وی در دعایش [که در حقّ میت میکند]، پیروی نماید؛ سپس پیش از برداشته شدن جنازه، آنچه را که از تکبیرات از وی فوت شده است، قضا آورد؛ [یعنی کسی که از وی برخی از تکبیرات به همراه امام فوت شده است، تکبیرات فوت شدهی خویش را پیش از آن که جنازه برداشته شود، قضا آورد.]
و کسی که پس از تکبیر اول[یعنی تکبیر تحریمه] و پیش از تکبیر دوم، حاضر گردید، در آن صورت به امام اقتدا کند و منتظر تکبیر دوّم باقی نماند. و آن کسی که پس از تکبیر چهارم و پیش از سلام حاضر گردید، در آن صورت - بنا به قول صحیح - نماز جنازه از وی فوت شده است.
و گزاردن نماز جنازه بر میت، در مسجدی که جماعت در آن برپا میگردد، [بدون عذر] و در حالی که میت [به همراه برخی از نمازگزاران] در داخل یا خارج مسجد و برخی دیگر از مردم، در داخل مسجد هستند، - بنا به قول مختار و برگزیده - مکروه میباشد؛ [زیرا پیامبر گرامی اسلام ج نماز جنازه را خارج از مسجد میگزارد و در آن روزگار، جنازهها نیز خارج مسجد نهاده میشدند.
بخاری از ابوهریرهس چنین نقل میکند که وی گفت: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج نَعَی النَّجٰاشِیَ فِی الْیَوْمِ الّذی مٰاتَ فِیْهِ وَ خَرَجَ بِهِمْ اِلَی الْمُصَلّٰی فَصَفَّ بِهِمْ وَ کَبَّرَ عَلَیْهِ اَرْبَعَ تَکْبِیْرٰاتٍ»؛ «روزی که نجاشی فوت کرد، پیامبر ج خبر مرگ او را به مردم اعلام کرد و به طرف مصلّی خارج شد و مردم را صف کرد و چهار تکبیر گفت».
و همچنین از عبدالله بن عمرب روایت شده است که وی گفت: «اِنَّ الْیَهُوْدَ اَتَوْا اِلَی النَّبِیِّ ج بِرَجُلٍ مِّنْهُمْ وَ امْرَأَةٍ زَنَیٰا فَاَمَرَ بِهِمٰا فَرُجِمٰا قَرِیْباً مِنْ مَوْضِعِ الْجَنٰائِزِ عِنْدَ الْمَسْجِدِ»؛ «یهودیان، مرد و زنی را که زنا کرده بودند، نزد پیامبر ج آوردند؛ پیامبر ج دستور رجم و سنگسار آنان را داد و آنان، نزدیک محل برگزاری نماز جنازه در کنار مسجد رجم شدند».
حدیث اول، بیانگر آن است که رسول خدا ج به جهت ادای نماز به مصلّی رفت و حال آن که میت نیز در آن جا وجود نداشت؛ و حدیث دوم نیز روشنگر آن است که جنازه در نزدیکی مسجد نهاده میشدند.
محمد بن عبدالله بن جحشس گوید: «کُنّٰا جُلُوْساً بِفِنٰاءِ الْمَسْجِدِ حَیْثُ یُوْضَعُ الْجَنٰائِزُ وَ رَسُوْلُ اللهِ ج جٰالِسٌ بَیْنَ ظَهْرَیْنٰا...» (مسند احمد بن حنبل)؛ « ما در صحن مسجد در جایی نشسته بودیم که جنازهها گذاشته میشدند؛ و رسول خدا ج نیز در میان ما نشسته بود».
در این حدیث بیان شده است که محل جنازهها در صحن مسجد بوده است.
ابن همام در کتاب «فتح القدیر» گوید: در صحیح مسلم چنین آمده است: «وقتی که سعد بن ابی وقاصس فوت کرد، عایشهل گفت: او را وارد مسجد کنید تا بر وی نماز گزاریم؛ مردم این سخن عایشهل را انکار کردند؛ از این رو عایشهل گفت: «وَاللهِ لَقَدْ صَلَّی النَّبِیُّ ج عَلیٰ اِبْنَیْ بَیْضٰاءَ فِی الْمَسْجِدِ، سَهْلٍ وَّ اَخِیْهِ»؛ «سوگند به خدا! که پیامبر ج نماز جنازهی دو پسر بیضاء، یعنی سهل و برادرش (سهیل) را در داخل مسجد خواند».
در جواب این حدیث میگوئیم: این واقعه، کلّی نیست؛ زیرا که پیامبر ج به خاطر ضرورت اعتکاف، نماز جنازهی آنها را در مسجد خواند؛ و اگر ضرورت اعتکاف را نپذیریم، در آن صورت همین که صحابه و تابعان، این عمل را انکار کردهاند، دلیل بر آن است که آنها پس از این قضیه، خواندن نماز جنازه را در مسجد ترک کردهاند.
ولی اگر به جهت وجود عذری از عذرها، نماز جنازه بر میت در مسجدی که جماعت در آن برپا میگردد گزارده شد، پس کراهیتی وجود نخواهد داشت.]
و نوزادی که در حال ولادت، در او نشانههای حیات و زندگی یافته میشود؛ [مانند این که پس از تولّد، صدایش را به گریه بلند کرد و در او نشانههای زندگی، از قبیل: حرکت و غیره یافته شد،] هم نامگذاری میشود و هم غسل داده میگردد و هم بر وی نماز جنازه گزارده میشود؛ [زیرا جابربن عبداللهس میگوید: پیامبر ج فرمود: «اَلطِّفْلُ لٰایُصَلّٰی عَلَیْهِ وَ لٰایَرِثُ وَ لٰا یُوْرَثُ حَتّٰی یَسْتَهِلَّ» (ترمذی و ابن ماجه)؛ «نوزاد بر او نماز خوانده نمیشود، ارث نمیبرد و از او ارث برده نمیشود تا آن که در او نشانههایی از زندگانی یافته شود».]
و اگر چنانچه نوزادی متولّد شد و پس از تولّد، صدایش را به گریه بلند نکرد و در او نشانههای حیات و زندگی یافته نشد، در آن صورت - بنا به قول مختار و برگزیده - غسل داده میشود و در جامهای پیچانیده و دفن میگردد و بر وی نماز جنازه، گزارده نمیشود؛ همانند کودکی که به همراه یکی از پدر و مادر [کافرش، از سرزمین دشمن - دارحرب- ] به اسارت گرفته شده باشد [و سپس بمیرد؛ که در آن صورت غسل داده میشود و در جامهای پیچانیده و دفن میگردد و بر وی نماز جنازه گزارده نمیشود؛] مگر آن که یکی از پدر و مادرش، یا خود کودک، مسلمان گردد و یا هیچ یک از پدر و مادرش همراه با او به اسارت گرفته نشود؛ [که در این صورتها، کودک غسل داده میشود و کفن و دفن میگردد و بر وی نماز جنازه خوانده میشود.]
و اگر چنانچه فرد کافر، فامیل و خویشاوندِ مسلمان و حقگرایی داشت؛ [سپس این فرد کافر مُرد؛] در آن صورت خویشاوندِ مسلمان، میتواند او را همانند شستن یک تکّه پارچهی نجس [یعنی بدون مراعات سنّتها و آداب غسل،] بشوید؛ و او رادر تکه پارچهای [بدون در نظر گرفتن سنّتها و آداب تکفین،] کفن نماید و او را در گودالی بیافکند؛ و یا او را به همکیشانِ کفرپیشهی او تحویل بدهد [و خود از دور، او را تشییع نماید.]
و بر بغاوتگر [کسی که علیه نظام اسلامی سرکشی نموده است] و بر راهزن که در جنگ و پیکار کشته شدهاند، نماز جنازه خوانده نمیشود.
و همچنین بر کسی که دیگران را فریب میدهد و آنها را به جایی میبرد و میکشد نیز نماز جنازه گزارده نمیشود.
و نیز بر کسی که از روی یکدندگی و لجبازی و خودرأیی و سرکشی، شب هنگام همراه با سلاح در شهر میچرخد [و در همین حال کشته میشود] نیز نماز جنازه خوانده نمیشود.
و کسی که از روی «عصبیت» [تعصّب جاهلی؛ گروهگرایی؛ عِرق گروهی و قبیلهگرایی] میجنگد و کشته میشود نیز نماز جنازه گزارده نمیشود؛ اگر چه تمامی این افراد، غسل داده هم شوند، باز هم نماز بر آنها خوانده نمیشود.
و کسی که خودکشی میکند، هم غسل داده شود و هم بر وی نماز جنازه گزارده شود.
و کسی که یکی از پدر و مادر خویش را [به ستم و] از روی عمد کشته است، بر وی نماز جنازه گزارده نمیشود.
فَصلٌ فِی حَملِهَا وَ دَفنِهَا
یُسَنُّ لِحَملِهَا، أَربَعَةُ رِجَالٍ. وَ یَنبَغِی حَملُهَا أَربَعِینَ خُطوَةً؛ یَبدَأُ بِمُقَدَّمِهَا الأَیمَنِ عَلَی یَمِینِه؛ وَ یَمِینُهَا: مَا کَانَ جِهةَ یَسَارِ الحَامِلِ؛ ثُمَّ مُؤَخَّرِهَا الأَیمَنِ عَلَیهِ؛ ثُمَّ مُقَدَّمِهَا الأَیسَرِ عَلَی یَسَارِهِ؛ ثُمَّ یَختِمُ الأَیسَرَ عَلَیهِ.
وَ یَستَحِبُّ الإِسرَاعُ بِهَا بِلَا خَبَبٍ؛ وَ هُوَ مَا یُؤَدِّی إِلَی اِضطِرَابِ المَیِّتِ؛ وَالمَشیُ خَلفَهَا، أَفضَلُ مِنَ المَشیِ أَمَامَهَا؛ کَفَضلِ صَلَاةِ الفَرضِ عَلَی النَّفلِ. وَ یَکرَهُ رَفعُ الصَّوتِ بِالذِّکرِ وَالجُلُوسُ قَبلَ وَضعِهَا.
وَ یُحفَرُ القَبرُ نِصفَ قَامَةٍ أَو اِلَی الصَّدرِ؛ وَ إِن زِیدَ کَانَ حَسَنًا. وَ یُلحَدُ وَ لَا یُشَقُّ اِلَّا فِی أَرضٍ رَخوَةٍ. وَ یُدخَلُ المَیِّتُ مِن جِهَةِ القِبلَةِ وَ یَقُولُ وَاضِعُه: «بِسمِ اللهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم». وَ یُوَجَّهُ اِلَی القِبلَةِ عَلَی جَنبِهِ الأَیمَنِ؛ وَ تُحَلُّ العُقَدُ وَ یُسَوَّی اللَبِنُ عَلَیهِ وَالقَصَبُ؛ وَ کُرِهَ الآجُرُّ وَالخَشَبُ؛ وَ أَن یُّسَجَّی قَبرُهَا لَا قَبَرُه؛ وَ یُهَالُ التُّرَابُ وَ یُسَنَّمُ القَبرُ وَ لَا یُرَبَّعُ؛ وَ یَحرُمُ البَنَاءُ عَلَیهِ لِلزِّینَةِ؛ وَ یَکرَهُ لِلإِحکَامِ بَعدَ الدَّفنِ؛ وَ لَا بَأسَ بِالکِتَابَةِ عَلَیهِ لِئَلَّا یَذهَبَ الأَثَرُ وَ لَا یُمتَهَنَ؛ وَ یَکرَهُ الدَّفَنُ فِی البُیُوتِ لِاِختِصَاصِه بِالأَنبِیَاءِ عَلَیهِمُ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ؛ وَ یَکرَهُ الدَّفَنُ فِی الفَسَاقِی؛ وَ لَا بَأسَ بِدَفنِ أَکثَرَ مِن وَاحِدٍ فِی قَبرٍ لِلضُّرُورَةِ؛ وَ یُحجَزُ بَینَ کُلِّ اِثنَینِ بِالتُّرَابِ.
وَ مَن مَاتَ فِی سَفِینَةٍ وَکَانَ البَرُّ بَعِیدًا وَ خِیفَ الضَرَرُ، غُسِلَ وَکُفِّنَ وَ صُلِّیَ عَلَیهِ وَ أُلقِیَ فِی البَحرِ.
وَ یَستَحِبُّ الدَّفنُ فِی مَحَلٍّ مَاتَ بِه أَو قُتِلَ؛ فَإِن نُقِلَ قَبلَ الدَّفنِ قَدرَ مِیلٍ أَو مِیلَینِ، لَا بَأسَ بِه؛ وَکُرِهَ نَقلُه لِأَکثَرَ مِنهُ. وَ لَا یَجُوزُ نَقلُه بَعدَ دَفنِهِ بِالإِجمَاعِ إِلَّا أَن تَکُونَ الأَرضُ مَغصُوبَةً أَو أُخِذَت بِالشُّفعَةِ. وَ إِن دُفِنَ فِی قَبرٍ حُفِرَ لِغَیرِه، ضَمِنَ قِیمَةَ الحَفرِ وَ لَا یُخرَجُ مِنهُ؛ وَ یُنبَشُ لِمَتَاعٍ سَقَطَ فِیهِ وَ لِکَفَنٍ مَغصُوبٍ وَ مَالٍ مَعَ المَیِّتِ؛ وَ لَا یُنبَشُ بِوَضعِه لِغَیرِ القِبلَةِ أَو عَلَی یَسَارِه. وَاللهُ أَعلَم.
فصل: پیرامون [احکام و مسائل] حمل جنازه و دفن میت
سنّت است که جنازه را چهار مرد حمل نمایند؛ و [برای هر یک از حملکنندگان] مناسب و زیبنده است که جنازه را چهل قدم حمل نمایند؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «مَنْ حَمَلَ جَنٰازَةً اَرْبَعِیْنَ خُطْوَةً کُفِّرَتْ عَنْهُ اَرْبَعِیْنَ کَبِیْرَةً» (ابن عساکر)؛ «هر کس جنازه را چهل قدم حمل کند، چهل گناه از او بخشوده میشود».
و کسی که میخواهد تابوت میت را حمل کند،] نخست، پایهی راست جلوی تابوت را بر بالای شانهی راست خویش بگذارد؛ [آنگاه پایهی آخر راست تابوت را بر بالای شانهی راستش بنهد؛] پس از آن، پایهی چپِ جلوی تابوت را بر بالای شانهی چپ و آنگاه در آخر، پایهی چپ آخر تابوت را بر بالای شانهی چپ خویش بگذارد. [ابوهریرهس گوید: «مَنْ حَمَلَ الْجَنٰازَةَ بِجَوٰانِبِهَا الْاَرْبَعِ، فَقَدْ قَضَی الَّذِیْ عَلَیْهِ» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «هر کس جنازه را با چهار جانب آن حمل کند، به راستی وظیفهی خویش را به انجام رسانده است».]
و [هرگاه مسلمانان بخواهند میت را حمل و تشییع نمایند؛ باید چهار پایهی تابوت میت را بگیرند؛ و] مستحب و پسندیده است که با شتاب، جنازه را ببرند؛ امّا این شتاب نباید به گونهای تند بوده باشد که به تکان خوردن و به جنبش درآمدن میت بیانجامد؛ [ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «اِسْرَعُوْا بِالْجَنٰازَةِ فَاِنْ تَکُ صٰالِحَةً فَخَیْرٌ تُقَدِّمُوْنَهٰا عَلَیْهِ؛ وَ اِنْ تَکُ غَیْرَ ذٰلِکَ؛ فَشَرٌّ تَضَعُوْنَهُ عَنْ رِقٰابِکُمْ» (بخاری و مسلم)؛ «در دفن جنازه عجله و شتاب کنید؛ چون اگر میت، انسان نیک و صالحی باشد، خیری را به او میرسانید و اگر غیر از آن باشد، شرّی است که از دوش خود برمیدارید».]
و پیاده رفتن پشت سر جنازه، بهتر از پیاده رفتن در جلوی آن است؛ [و فضیلت حرکت کردن پشت سر جنازه، بر حرکت کردن جلوی آن،] همانند فضیلت نماز فرض بر نماز نفل است.
[به هر حال؛ حرکت کردن پشت سر جنازه بهتر است؛ زیرا این کار مطابق با این فرمودهی پیامبر ج است که فرمود: «وَاتَّبِعُوا الْجَنٰائِزَ»؛ «و جنازهها را دنبال کنید».
و قول علیس نیز این را تأیید میکند که میگوید: «اَلْمَشْیُ خَلْفَهٰا، اَفْضَلُ مِنَ الْمَشْیِ اَمٰامَهٰا، کَفَضْلِ صَلٰاةِ الرَّجُلِ فِیْ جَمٰاعَةٍ عَلیٰ صَلٰاتِهِ فَذّاً» (بیهقی و مصنّف عبدالرزاق)؛ «فضیلت حرکت کردن پشت سر جنازه بر حرکت کردن جلوی آن، مانند فضیلت نماز جماعت بر نماز فُرادی است». و ابوامامهس نیز گوید: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج مَشٰی خَلْفَ جَنٰازَةِ ابْنِهِ اِبْرٰاهِیْمَ حٰافِیاً» (مستدرک حاکم)؛ «پیامبر ج با پای برهنه، پشت سر جنازهی پسرش ابراهیم، حرکت کرد».]
و ذکر کردن با صدای بلند [در پیشاپیش جنازه،] مکروه است؛ [چون این کار بدعت است. و قیس بن عبادهس گوید: «کٰانَ اَصْحٰابُ النَّبِیِّ ج یَکْرَهُوْنَ رَفْعَ الصَّوْتِ عِنْدَ الْجَنٰائِزِ» (بیهقی و الجنائز آلبانی)؛ «یاران پیامبر ج بلند کردن صدا هنگام تشییع جنازه را مکروه میدانستند»؛ چرا که این کار، مشابهت با مسیحیان است؛ چون آنان به هنگام خواندن انجیل و دعاهایشان، آوازشان را همراه با کشیدن صدا و لحن دادن بدان و غمناک کردن آن، بلند میکردند؛ و زشتتر از آن، این است که تشییع جنازه با نواختن آلات موسیقی با صدایی حُزنانگیز، پیشاپیش جنازه همراه باشد؛ همچنانکه در بعضی از ممالک اسلامی به تقلید از کفّار، این کار را انجام میدهند.
و پیامبر ج در حدیثی دیگر میفرماید: «لٰاتُتَّبَعُ الْجَنٰازَةُ بِصَوْتٍ وَّ لٰا نٰارٍ» (ابوداود)»؛ «جنازه با سر و صدا و آتش و بخور، تشییع نشود».]
و همچنین نشستن بر زمین پیش از آن که جنازه بر زمین نهاده شود مکروه است؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «مَنْ تَبِعَ الْجَنٰازَةَ فَلٰا یَجْلِسْ حَتّٰی تُوْضَعَ» (بخاری)؛ «هر کس جنازهای را دنبال میکند، تا وقتی که جنازه بر زمین نهاده نشده است، بر زمین ننشیند».]
برای عمق و گودی قبر، [حداقل] نصف قامت یا تا سینه کنده شود؛ و اگر چنانچه عمق و گودی آن از نصف قامت یا سینه زیادتر گردید، این، بهتر است.
و [در زمینهای سفت و سخت رو به جانب قبله برای قبر،] لحد قرار داده شود؛ [و «لحد»: حفرهای است که در طرف راست پایین قبر کنده میشود]؛ و نباید برای قبر، شکاف و گودالی راست، بدون لحد قرار دهند؛ مگر آن که قبر، در زمینی نرم و سست و شکننده قرار گرفته باشد؛ [که در آن صورت میتوانند برای میت، لحد قرار ندهند و فقط قبر را بشکافند و گود نمایند و او را در آن قرار دهند؛ و میت در قبر،] از جهت قبله نهاده شود. [پیامبر ج در مورد لحد فرموده است: «اَللَّحَدُ لَنٰا وَ الشَّقُّ لِغَیْرِنٰا» (ابوداود و ترمذی)؛ «لحد از آنِ ما مسلمانان، و شکاف از آن غیر ما است».
و مناسب است که قبر عمیق، وسیع و خوب باشد. هشام بن عامرس گوید: «لَمّٰا کٰانَ یَوْمُ اُحُدٍ، اُصِیْبَ مَنْ اُصِیْبَ مِنَ الْمُسْلِمِیْنَ وَ اَصٰابَ النّٰاسَ جَرٰاحٰاتٌ؛ فَقُلْنٰا یٰا رَسُوْلَ اللهِ ج! اَلْحَفْرُ عَلَیْنٰا لِکُلِّ اِنْسٰانٍ شَدِیْدٌ؛ فَکَیْفَ تَأْمُرُنٰا؟ فَقٰالَ: اُحْفُرُا وَ اَوْسِعُوْا وَ اعْمُقُوْا وَ اَحْسِنُوْا وَ اَدْفِنُوا الْاِثْنَیْنِ وَ الثَّلٰاثَةَ فِیْ الْقَبْرِ وَ قَدِّمُوْا اَکْثَرَهُمْ قُرْآناً. قٰالَ: فَکٰانَ اَبِیْ ثٰالِثُ ثَلٰاثَةٍ، وَ کٰانَ اَکْثُرُهُمْ قُرْآناً فَقُدِّمَ» (نسایی، ابوداود و ترمذی)؛ «زمانی که جنگ اُحد روی داد، بسیاری از مسلمانان کشته شدند و عدّهای هم جراحاتی برداشتند. گفتیم: ای رسول خدا ج! کندن قبر برای هر کدام از آنها، کار دشواری است، به ما چه دستوری میدهید؟ پیامبر ج فرمود: قبرها را به صورت وسیع، عمیق و خوب حفر کنید و دو نفر و سه نفر را در یک قبر دفن نمایید و کسی را که قرآن بیشتری از حفظ داشته، در دفن مقدّم کنید. هشام بن عامرس گوید: پدرم سوّمین شخصی بود که کشته شده بود و بیشتر از همه قرآن را از حفظ داشت، در نتیجه او را جلوتر از همه، دفن کردند».
و کندن قبر هم به صورت لحد و هم به صورت شق جایز است؛ چون در زمان پیامبرج هر دو صورت رواج داشته است، ولی لحد بهتر است.
انس بن مالکس گوید: «لَمّٰا تُوَفِّیَ النَّبِیُّ ج کٰانَ بِالْمَدِیْنَةِ رَجُلٌ یَلْحَدُ وَ آخَرٌ یَضْرَحُ؛ فَقٰالُوْا: نَسْتَخِیْرُ رَبَّنٰا وَ نَبْعَثُ اِلَیْهِمٰا؛ فَاَیُّهُمٰا سَبَقَ تَرَکْنٰاهُ؛ فَاَرْسِلَ اِلَیْهِمٰا فَسَبَقَ صٰاحِبُ اللَّحَدِ؛ فَلَحَدُوْا لِلنَّبِیِّ ج» (ابن ماجه و سند این حدیث، حسن است)؛ «وقتی پیامبر ج فوت کرد، در مدینه دو قبرکن بود که یکی قبر را به صورت لحد و دیگری به صورت شق حفر میکرد. اصحاب گفتند: از پروردگارمان، استخاره میکنیم و به دنبال آن دو میفرستیم؛ هر کدام زودتر آمد قبر را حفر کند؛ به دنبال آن دو نفر فرستادند، لحدکن زودتر آمد، لذا برای پیامبر ج قبر را به صورت لحد حفر کردند».
و میت، اگر چه زن باشد، توسط مردان به داخل قبر گذاشته میشود؛ چرا که در زمان پیامبر ج مردان این کار را انجام میدادند و تاکنون نیز مسلمانان این کار را انجام میدهند.]
و کسی که میت را در گور مینهد، چنین بگوید: «بِسْمِ اللهِ وَ عَلیٰ مِلَّةِ رَسُوْلِ اللهِ ج»؛ «به نام خدای؛ و بر آیین و کیش رسول خدا ج». [ابن عمرب گوید: «اِنَّ النَّبِیَّ ج کٰانَ اِذٰا وَضَعَ الْمَیِّتَ فِی الْقَبْرِ قٰالَ: بِسْمِ اللهِ وَ عَلیٰ سُنَّةِ رَسُوْلِ اللهِ» (ابوداود، ترمذی و ابن ماجه)؛ «پیامبر ج وقتی میت را در قبر قرار میداد، میفرمود: «بسم الله و علی سنة رسول الله؛ یعنی به نام خدا و بر سنّت پیامبر خدا ج».
و در حدیثی دیگر پیامبر ج میفرماید: «اَلْمَیِّتُ اِذٰا وُضِعَ فِیْ قَبْرِهِ، فَلْیَقُلِ الَّذِیْنَ یَضَعُوْنَهُ حِیْنَ یُوْضَعُ فِی اللَّحَدِ: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلیٰ مِلَّةِ رَسُوْلِ اللهِ» (مستدرک حاکم)؛ «وقتی که میت در قبرش گذاشته میشود، کسانی که او را در لحد میگذارند، بگویند: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلیٰ مِلَّةِ رَسُوْلِ اللهِ؛ یعنی به نام خدا و با توکل به خدا و بر آیین پیامبر خدا ج».]
و میت، در قبر رو به سوی قبله و بر پهلوی راست خویش قرار داده شود؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «اَلْبَیْتُ الْحَرٰامُ، قِبْلَتُکُمْ اَحْیٰاءاً وَّ اَمْوٰاتاً» (ابوداود)؛ «خانهی کعبه هم در زندگانی و هم در مرگ، قبلهی شما است».]
و [پس از آن که میت در گور نهاده شد،] نوار پارچهها[یی که از بیم باز شدن کفن بسته بودند،] باز کرده شود؛ [زیرا روایت شده است که پسر سمرة بن جندبس فوت کرد؛ و وی به هنگام کفن کردن پسرش، از بیم باز شدن کفنش، آن را با نوار پارچههایی بست؛ به هنگام تدفین، پیامبر ج بدو فرمود: «اَطْلِقْ عُقَدَ رَأسِهِ وَ عُقَدَ رِجْلَیْهِ» (بیهقی و طحاوی در شرح معانی الاثار)؛ «گرههای سر و پایش را باز کن».]
و [پس از آن که میت در لَحد نهاده شد، مستحب است که] لحد با خشت خام یا نَی، مسدود ساخته شود؛ و مکروه است که لَحد از آجر و چوب، مسدود ساخته شود؛ [مگر آنگاه که خشت خام یا نَی موجود نباشد که در آن صورت، کراهیتی رونما نمیگردد.]
و [اگر چنانچه] میت، زن بود، در آن صورت [مستحب است که] قبرش با پردهای پوشانیده شود؛ ولی اگر میت مرد بود؛ قبرش پوشانیده نشود؛ [زیرا روایت شده است که: «اِنَّ عَلِیّاًس مَرَّ بِقَوْمٍ قَدْ دَفَنُوْا مَیِّتاً وَ بَسَطُوْا عَلیٰ قَبْرِهِ ثَوْباً فَجَذَبَ بِهِ وَ قٰالَ: اِنَّمٰا یُصْنَعُ هٰذٰا بِالنِّسٰاءِ» (بیهقی در سنن الکبری)؛ «علیس از کنار گروهی از مردم گذشت که مردهای را دفن میکردند و با جامهای، قبرش را پوشانیده بودند؛ از این رو لباس را کشید و گفت: بیگمان این کار را با زنان انجام میدهند».]
و [پس از پوشاندن لَحد، بر قبر] خاک ریخته شود [تا آن که قبر، به وسیلهی خاک، پر و مسدود گردد؛] و قبر به شکل کوهان شتر برجسته گردد؛ و چهارگوش قرار داده نشود.
[به هر حال، برای کسی که کنار قبر است، مستحب است که پس از بستن لَحد و گذاشتن خشتها، با هر دو دست خویش، سه مشت خاک بر روی قبر بریزد؛ در بار اول بگوید: «مِنْهٰا خَلَقْنٰاکُمْ»؛ «ما شما را از زمین آفریدیم». و در بار دوّم بگوید: «وَ فِیْهٰا نُعِیْدُکُمْ»؛ «و ما دوباره شما را به زمین برمیگردانیم». و در بار سوم بگوید: «وَ مِنْهٰا نُخْرِجُکُمْ تٰارَةً اُخْریٰ»؛ «و بار دیگر شما را از زمین بیرون خواهیم آورد».
ابوهریرهس گوید: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج صَلّیٰ عَلیٰ جَنٰازَةٍ؛ ثُمَّ اَتَی الْمَیِّتَ فَحَثیٰ عَلَیْهِ مِنْ قِبَلِ رَأْسِهِ ثَلٰاثاً» (ابن ماجه)؛ «پیامبر ج بر جنازهای نماز خواند؛ سپس نزدیک قبر شد و از طرف سرش، سه مشت خاک بر آن ریخت».
و پس از دفن میت، انجام موارد زیر سنّت است:
1- قبر، حدود یک وجب از زمین بلند شود تا مشخص شود که قبر است و به آن اهانت نشود. جابر بن عبداللهس گوید: «اِنَّ النَّبِیَّ ج اُلْحِدَ لَهُ لَحَدٌ وَ نُصِبَ عَلَیْهِ اللَّبَنُ نَصْباً وَّ رُفِعَ قَبْرُهُ مِنَ الْاَرْضِ نَحْواً مِّنْ شِبْرٍ» (صحیح ابن حبان و بیهقی)؛ «برای پیامبر ج لحدی کنده شد و بر او خشت قرار داده شد و قبرش به اندازهی یک وجب از زمین بلند کرده شد».
2- قبر مقداری مرتفع شود؛ سفیان تمار گوید: «رَأَیْتُ قَبْرَ النَّبِیِّ ج مُسَنَّماً» (بخاری)؛ «قبر پیامبر ج را دیدم که به شکل کوهان شتر برجسته بود».
3- با قرار دادن تکه سنگی یا شبیه آن در قسمت بالای قبر (سر میت)؛ آن را مشخص کند تا هرگاه کسی از بستگان میت بمیرد، نزد او دفن شود. مطلب بن ابی وداعهس گوید: «لَمّٰا مٰاتَ عُثْمٰانُ بْنُ مَظْعُوْنٍ اُخْرِجَ بِجَنٰازَتِهِ فَدُفِنَ؛ اَمَرَ النَّبِیُّس رَجُلاً اَنْ یَّأْتِیَهُ بِحَجَرٍ؛ فَلَمْ یَسْتَطِعْ حَمْلَهُ؛ فَقٰامَ اِلَیْهٰا رَسُوْلُ اللهِ ج وَ حَسَرَ عَنْ ذِرٰاعَیْهِ. قٰالَ الْمُطَلِّبُ: قٰالَ الَّذِیْ یُخْبِرُنِیْ عَنْ رَسُوْلِ اللهِ ج کَاَنِّیْ اَنْظُرُ اِلیٰ بَیٰاضِ ذِرٰاعَیْ رَسُوْلِ اللهِ ج حِیْنَ حَسَرَ عَنْهٰا؛ ثُمَّ حَمَلَهٰا فَوَضَعَهٰا عِنْدَ رَأْسِهِ وَ قٰالَ: اَتَعَلَّمُ بِهٰا قَبْرَ اَخی وَ اَدْفُنُ اِلَیْهِ مَنْ مّٰاتَ مِنْ اَهْلِیْ» (ابوداود)؛ «وقتی که عثمان بن مظعون فوت کرد، جنازهاش را بیرون بردند و دفن کردند. پیامبر ج به مردی دستور داد تا سنگی را برای او بیاورد؛ آن شخص نتوانست سنگ را حمل کند؛ پیامبر ج به طرف سنگ رفت و آستینش را بالا زد. مطلّب گوید: کسی از پیامبر ج به من خبر داد و گفت: وقتی که پیامبر ج آستینش را برای برداشتن سنگ بالا زد، سفیدی ساعدهایش را دیدم. سنگ را حمل کرد و در کنار سر عثمان قرار داد و فرمود: با این سنگ، قبر برادرم را نشانه میکنم و هر کس از خویشاوندانم فوت کند، نزد او دفنش میکنم».
4- بالای قبر بایستد و برای پایداری میت، دعا و طلب آمرزش کند و حاضران را نیز به این کار سفارش کند. عثمان بن عفانس گوید: «کٰانَ النَّبِیُّ ج اِذٰا فَرَغَ مِنْ دَفْنِ الْمَیِّتِ، وَقَفَ عَلَیْهِ فَقٰالَ: اِسْتَغْفِرُوْا لِاَخِیْکُمْ وَ سَلُوْا لَهُ التَّثْبِیْتَ فَاِنَّهُ الْآنُ یُْسأَلُ» (ابوداود)؛ «وقتی که پیامبر ج از دفن میت فارغ میشد، بالای سر او میایستاد و میفرمود: برای برادرتان طلب مغفرت کنید و برای او از خدا طلب پایداری کنید که هم اینک از او سؤال میشود».]
و ساختن ساختمان بر قبرها برای زینت و آرایش و تزیین و دکور، حرام است؛ و همچنین ساختن بناء بر قبر برای محکم سازی آن پس از دفن، مکروه است. [به هر حال؛ سنگ و سیمان کاری و ساختن مقبره و قبّه و گنبد، بر روی قبر، ممنوع و حرام است؛ زیرا رسول خدا ج از گچ کردن قبر، آراستن قبرها، سیمان کردن آنها و ساختمان سازی بر روی آنها نهی فرموده است.
و نشستن و قدم نهادن بر روی قبر انسان مسلمان، نیز روا نیست؛ زیرا پیامبر ج میفرماید: «لاتجلسوا علی القبور و لا تصلّوا الیها» (مسلم)؛ «بر روی گورها ننشینید و رو به آنها نماز نخوانید».
و ساختن مسجد بر روی قبرها و نهادن چراغ بر روی آنها، حرام است؛ زیرا پیامبرج میفرماید: «خداوند یهود را به خاطر آن که قبرهای پیامبران خویش را مسجد نمودند، مورد نفرین قرار داده است». بخاری و مسلم.
و نیز روایت شده است که: جابرس گوید: «نَهٰی رَسُوْلُ اللهِ ج عَنْ تَجْصِیْصِ الْقُبُوْرِ وَ الْبَنٰاءِ عَلَیْهِ وَ الْجُلُوْسِ عَلَیْهٰا» (حاکم در مستدرک)؛ «پیامبر ج از گچ کردن قبرها و ساختمان ساختن بر آنها و نشستن بر آنها، نهی کرده است».
و علامتگذاری قبر به وسیلهی سنگ یا امثال آن برای شناخته شدن صاحب قبر، مانعی ندارد؛ زیرا رسول خدا ج به وسیلهی سنگی، قبر عثمان بن مظعونس را علامتگذاری فرمود.]
و ایرادی به نوشتن بر روی قبر - بدان خاطر که یاد و خاطرهی وی از میان نرود و بدو بیاعتنایی و بیاحترامی نگردد - نیست [و با وجود این، باز هم بهتر است که بر روی قبر، چیزی نوشته نشود.]
و دفن نمودن میت در خانهها مکروه است؛زیرا دفن کردن در خانه از ویژگیها و خصوصیات پیامبران است.
و دفن کردن میت در اماکنی که به «فساقی» نامیده میشوند، مکروه است؛ [و «فساقی» اماکنی شبیه حوضهایی است که از سنگ مرمر ساخته شدهاند. و دفن کردن مردگان در چنین اماکنی به این دلایل مکروه است:
1- عدم کنده شدن لحد در آنها.
2- دفن شدن یک گروه در یک قبر بدون ضرورت.
3- اختلاط زنان و مردان در چنین جاهایی.
4- گچکاری و ساختن بناء در آنها.]
و دفن بیشتر از یک نفر در یک قبر به هنگام ضرورت، ایرادی ندارد. و اگر چنانچه بیشتر از یک تن در یک قبر دفن گردیدند، در آن صورت [مستحب است که] بین هر دو نفر از آنها با خاک فاصله قرار داده شود.
[به هر حال، در حالت اختیار و امکان، دو جنازه در یک قبر دفن نمیشوند، بلکه باید هر یک جداگانه دفن شود مگر در وقت نیاز و ضرورت و ناچاری؛ مانند تنگی گورستان و زمین و کثرت مردگان به گونهای که دفن هر جنازهای به طور جداگانه سخت باشد که در آن صورت، جمع بین دو یا سه یا بیشتر در یک گور بر حسب ضرورت، اشکالی ندارد؛ همانگونه که اگر کفن کمیاب و نایاب باشد، چند نفر در یک کفن جمع میشود؛ به علّت تبعیت از پیامبر ج که در کشته شدگان جنگ اُحُد چنین کرد؛ همانطوری که بخاری روایت کرده است. در این صورت اول آن کس که فاضلتر و بزرگوارتر است، در جهت قبله قرار داده شده و پشت سرش دیگری به ترتیب فضل قرار داده میشود.]
و کسی که در کشتی بمیرد و خشکی نیز دور باشد و بیم ضرر و زیان [و تغییر و دگرگون شدن جسد میت] وجود داشته باشد، در آن صورت، میت غسل داده شود و کفن گردد و [بر وی نمازگزارده شود و] در دریا افکنده شود؛
و مستحب است که مرده در جایی دفن شود که در آن، مرده یا به قتل رسیده است. و اگر چنانچه پیش از دفن شدن میت، به اندازهی یک یا دو مایل [از مکانی که در آن مرده یا به قتل رسیده است،] انتقال داده شد، در آن صورت ایراد و اشکالی رونما نخواهد گردید؛ ولی انتقال دادن میت به بیشتر از دو مایل، مکروه میباشد.
و به اجماع صاحبنظران فقهی احناف، بیرون آوردن و جابهجا نمودن مرده پس از دفنش، جایز نمیباشد؛ [زیرا رسول خدا ج میفرماید: «کشتهها را در محل کشته شدنشان دفن کنید» ابوداود؛] مگر آن [مرده] در زمینی غصبی، دفن شده باشد؛ یا در زمینی دفن گردیده باشد و حال آن که آن زمین بنا به حقِّ شُفْعه، در ملکیت کسی قرار گرفته باشد.
و اگر چنانچه مرده، در قبری دفن گردید که برای غیر او کنده شده بود، در آن صورت، ضمانت قیمتِ حفر این گور، [از مال و ترکهی مرده] پرداخت میگردد و میت از آن بیرون آورده نمیشود.
و قبر، نَبش میشود در صورتی که کالایی [چون درهم و لباس] در آن افتاده باشد. و همچنین قبر، نَبش میگردد در صورتی که کفن مرده، غصبی باشد [و صاحب آن کفن نیز خواستار کفن خویش باشد.] و نیز قبر، نَبش میشود اگر چنانچه به همراه میت، مالی دفن کرده شده بود؛ [زیرا روایت شده که: «اِنَّ النَّبِیَّ ج اَبٰاحَ نَبْشَ قَبْرَ اَبِیْ رِغٰالٍ» (ابوداود)؛ «پیامبر ج به خاطر مالی که به همراه ابورغال دفن شده بود، اجازه داد تا قبرش، نبش گردد».
و قبر، نَبش کرده نشود، اگر چنانچه میت به سوی غیر جهت قبله نهاده شده بود. و همچنین قبر، نَبش کرده نشود، اگر چنانچه میت، بر پهلوی چپ خویش، نهاده شده بود. و خداوند داناتر است.
فَصلٌ فِی زِیَارَةِ القُبُورِ
نَدَبَ زِیَارَتُهَا لِلرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ عَلَی الأَصَحِّ؛ وَ یَستَحِبُّ قِراءَةُ یس لِمَا وَرَدَ: أَنَّه مَن دَخَلَ المَقَابِرَ وَ قَرَأَ یس، خَفَّفَ اللهُ عَنهُم یَومَئِذٍ؛ وَ کَانَ لَه بِعَدَدِ مَا فِیهَا حَسَنَاتٌ»؛ وَ لَا یَکرَهُ الجُلُوُسُ لِلقِرَاءَةِ عَلَی القَبرِ فِی المُختَارِ؛ وَ کُرِهَ القُعُودُ عَلَی القُبُورِ لِغَیرِ قِرَاءَةٍ وَ وَطؤُهَا وَالنَّومُ وَ قَضَاءُ الحَاجَةِ عَلَیهَا وَ قَلعُ الحَشِیشِ وَالشَّجَرِ مِنَ المَقبَرَةِ؛ وَ لَا بَأسَ بِقَلعِ الیَابِسِ مِنهُمَا.
فصل: پیرامون [احکام و مسائل] زیارت قبرها
بنا به قول صحیحتر، زیارت قبور، برای مردان و زنان، مستحب میباشد. [زیارت قبور، به منظور پندگرفتن و یادآوری آخرت، مشروع است؛ به شرط این که در قبرستان، چیزی که موجب غضب خداوند بلندمرتبه شود، مانند: خواستن از صاحب قبر و به کمک طلبیدن او و مانند اینها نگوید.
ابوسعید خدریس گوید: پیامبر ج فرمود: «اِنِّیْ نَهَیْتُکُمْ عَنْ زِیٰارَةِ الْقُبُوْرِ فَزُوْرُوْهٰا فَاِنَّ فِیْهٰا عِبْرَةً وَ لٰاتَقُوْلُوْا مٰایُسْخِطُ الرَّبَّ» (بیهقی و مستدرک حاکم)؛ «من پیشتر شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم؛ ولی الان میگویم که به زیارت قبور بروید؛ چون در آن، پند و عبرت است و چیزی نگویید که خشم خدا را برانگیزد».
و زیارت قبور برای زنان هم جایز است؛ چون زنان نیز در علّت زیارت قبور، یعنی پند گرفتن و یادآوری آخرت، با مردان شریک هستند.
در اینجا این سؤال را میتوان مطرح کرد که آیا زیارت قبور سنت است یا بدعت؟ و اگر سنت است آیا مسافرت کردن به قصد زیارت آنها بدعت و حرام است؟ زیرا رسول خدا فرموده است: «لٰاتُشَدُّ الرِّحٰالُ اِلّا اِلیٰ ثَلٰاثَةِ مَسٰاجِدَ، اَلْمَسجِدِ الْحَرامِ و مسجدی هٰذٰا وَ الْمَسجدِ الْاَقْصیٰ».
در پاسخ میتوان چنین گفت: اولاً در مشروعیت و سنت بودن زیارت قبور توسط مردان کسی از علماء مخالفت نکرده است جز آنچه که از ابنسیرین و نخعی و شعبی روایت شده است.
زیارت قبور توسط مردان مستحب است و دلیل مشروعیت آن حدیثی است که مسلم و ترمذی از پیامبر ج روایت کردهاند که فرمود: «کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ زِیٰارَةِ الْقُبُوْرِ فَزوُروها فَاِنَّهٰا تُذَکِّرُ الآخِرَةَ».
یعنی: (من شما را از زیارت قبور منع کرده بودم از این به بعد به زیارت آنها بروید چرا که آخرت را به یاد شما میآورد) مُسمل و ترمذی آن را روایت کردهاند.
و نیز به دلیل این که رسول خدا ج قبرستان بقیع عَرْقَد را زیارت میکردند.
پیامبر ج در اوائل دعوت به اسلام مردم را از زیارت قبور منع کردند چون نزدیک دورهی جاهلیت بودند. دورهای که قبور و بتها را تقدیس میکردند بعد از اینکه عادات گذشته را ترک کردند و ایمان در دلهایشان رسوخ کرد، به آنان اجازه داد که قبور را زیارت کنند تا آخرت برایشان یادآوری شود و پند و عبرت گیرند. از کسانی که در رفتن به سوی آخرت از آنان سبقت گرفتهاند و ترک کردند عیش و نوش و زر وزیورهای دنیا را، و جز عمل صالحی که پیش فرستادند چیزی بدست نیاوردند. اما واجب است که زیارت شرعی باشد، خرافات و نوآوریهای خلاف شرع در آن نباشد. زیارت شرعی به اینگونه است که بر اموات سلام کرده و برای آنان دعای خیر کنی و طلب مغفرت نمایی و بگویی: «سلام بر شما ای اهل این دیار، ای مؤمنین و ای مسلمین، ما هم ان شاء الله به شما ملحق میشویم، از خداوند برای شما و خود طلب سلامتی میکنیم.» و امثال این دعاها که در سنت آمده است. و از دست کشیدن بر ضریح و بوسیدن قبر و طواف آن و نذر برای آن اجتناب شود زیرا اینگونه اعمال دورهی جاهلیت است و جزء زیارت شرعی نیست.
اما زیارت قبور توسط زنان: اگر زیارت زن موجب فتنه گردد یا زینتهای خود را به نمایش گذارد و با مردان مختلط شود، یا برای نوحهخوانی و شیون و زاری بیاید، حرام است به اجماع علماء و اگر چنانچه زیارتش خالی از اینگونه امور باشد، در مورد جایز بودن آن علماء اختلاف نظر دارند. گروهی از علماء زیارت زنان را حرام دانستهاند بنا به حدیث «اِنَّ رسولَ اللهِ ج لَعَنَ زَوّاراتِ الْقُبُور» که ابوهریرهس آن را روایت کرده است و امام احمد و ترمذی آن را صحیح میدانند. یعنی: رسول خدا ج زنان زیارت کنندهی قبور را لعن کرد.
گروهی دیگر از فقهاء قائل به کراهت آنند بعضی چون حنفیه آن را مکروه تحریمی میدانند و بعضی دیگر مکروه تنزیهی.
در این مورد استدلال کردهاند به خبری که مسلم ازام عطیه روایت میکند که گفت: ما زنان از زیارت قبور منع شدیم ولی بر ما واجب نشد. گروهی دیگر آن را جایز میدانند که در مذهب شافعی/ قول ارجح همین است و در نزد امام احمد مرجوح است.
کسانی که زیارت قبور را برای زنان جایز دانستهاند استدلال کردهاند به فعل امر(فزوروها) در حدیث «فَزَوروها فانّها تُذَکِّرُ الآخِرة» که دلالت بر عموم میکند زیرا هر گاه فعل امر خطاب به مردان باشد آن امر شامل زنان نیز میشود. (مانند اَقیمُوا الصَّلوٰة)
و نیز بنا به حدیثی که مسلم از عایشهل روایت کرده که عایشهل گفت از رسول خدا ج پرسیدم: وقتی که به زیارت قبور میروم، چه بگویم حضرت فرمود: بگو: السلام علیکم اهل الدیار من المؤمنین.
و نیز بنا به خبری که بخاری از رسول خدا ج روایت کرده روزی پیامبر به زنی گذشت که در کنار قبری گریه میکرد، رسول خدا ج فرمود تقوا داشته باش و صبر کن. (زن پیامبر را نشناخت) و گفت: راحتم بگذار، پیامبر ج زن را از زیارت نهی نکرد.
و نیز ترمذی روایت کرده که عایشهل قبر برادرش عبدالرحمن را زیارت میکرده.
اما حدیث «انَّ رسولَ اللهِ ج لَعَنَ زَوّاراتِ الْقُبُور» را علماء حمل بر زمانی کردهاند که زن به قصد نوحه و شیون و زاری به زیارت برود.
به هر حال، اهل علم در مورد حرام بودن رفت و آمد بیش از حدّ زنان به قبرستان، اتفاقنظر دارند؛ زیرا از رسول خدا ج روایت شده است که فرمود: «خداوند زنانی را که زیاد به قبرستان رفت و آمد مینمایند، نفرین کند».
امّا رفت و آمد اندک آنها را به قبرستان، برخی از علماء به خاطر همان حدیث، مکروه میدانند. و برخی هم آن را بدون کراهت جایز میشمارند؛ زیرا روایت شده است که عایشهل به زیارت قبر برادرش عبدالرحمنس رفته است و چون از ایشان در مورد آن سؤال شد، فرمود: «درست است که رسول خدا ج پیشتر از زیارت قبور نهی فرمود، امّا بعدها به مردم اجازه فرمود که به خاطر یادآوری آخرت، به زیارت قبرستان بروند». مستدرک حاکم و بیهقی.
و کسانی که رفت و آمد اندک زنان به قبرستان را جایز شمردهاند، آن را مشروط به این نمودهاند که عمل و حرکت نامشروعی مانند فغان و زاری با صدای بلند، بیحجابی، سخن گفتن با مردگان و درخواست رفع احتیاج و ... توسط آنها انجام نگیرد. اموری که متأسفانه در بسیاری از ممالک اسلامی شاهد آن هستیم.]
و خواندن سورهی یاسین، به هنگام زیارت گورستان، مستحب و پسندیده است؛ زیرا از [طریق انس بن مالکس] وارد شده که [وی گفته است: پیامبر ج فرموده است:] «کسی که به گورستان وارد شود و یاسین را بخواند؛ خداوند بلندمرتبه در آن روز، عذاب را از مردهها فرومینشاند و سبک میگرداند؛ و برای تلاوت کنندهی آن، نیکیها و پاداشهایی به تعداد مردگانی که در آن گورستان آرمیدهاند، وجود دارد».
[و کسی که به زیارت و سرکشی گورستان میرود، برایش مستحب است که کلمات و جملاتی را بگوید که رسول خدا ج هنگام رفتن به قبرستان بقیع بیان میفرمود.
عایشهل گوید: خطاب به پیامبر ج گفتم: ای فرستادهی خدا! وقتی وارد قبرستان شدم، چه بگویم؟ فرمود: بگو: «اَلسَّلٰامُ عَلیٰ اَهْلِ الدِّیٰارِ مِنَ الْمُؤْمِنِیْنَ وَ الْمُسْلِمِیْنَ وَ یَرْحُمُ اللهُ الْمُسْتَقْدِمِیْنَ مِنّٰا وَ الْمُسْتَأْخِرِیْنَ وَ اِنّٰا اِنْ شٰاءَ اللهُ بِکُمْ لٰاحِقُوْنَ» (مسلم و نسایی)؛ «سلام بر مؤمنان و مسلمانان این دیار باد! خداوند به گذشتگان و آیندگان ما رحم کند، و ما هم به خواست خدا، به شما ملحق خواهیم شد».
و سلیمان بن بریدهس از پدرش روایت میکند: پیامبر ج به آنان یاد میداد که هرگاه به قبرستان رفتند بگویند: «اَلسَّلٰامُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الدِّیٰارِ مِنَ الْمُؤْمِنِیْنَ وَ الْمُسْلِمِیْنَ وَ اِنّٰا اِنْ شٰاءَ اللهُ بِکُمْ لٰاحِقُوْنَ؛ اَسْأَلُ اللهَ لَنٰا وَ لَکُمُ الْعٰافِیَةً» (مسلم و نسایی)؛ «سلام بر شما مؤمنان و مسلمانان این دیار؛ و ما هم - به خواست خدا - به شما ملحق خواهیم شد و از خداوند برای خود و شما، طلب عافیت میکنم».]
و - بنا به قول مختار و برگزیده - نشستن بر قبر به خاطر قرائت، مکروه نمیباشد؛ ولی نشستن بر قبر برای غیر قرائت، لگدمال کردن قبر، خواب شدن بر قبر، اجابت مزاج و قضای حاجت کردن بر قبر [یا قضای حاجت نمودن به نزدیکی قبر،] و قَلع و قَمع نمودن علف و درخت گورستان، مکروه میباشند. و اشکالی ندارد که علف خشک و درخت خشکیدهی گورستان، برکنده و ریشهکن شوند.
[به هر حال؛ انجام کارهای ذیل در کنار قبرها، ناروا میباشد:
1- ذبح برای غیر رضای خدا؛ به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «لٰاعُقْرَ فِی الْاِسْلٰامِ» (ابوداود)؛ «در اسلام، ذبح بر قبر نیست». عبدالرزاق بن همام گوید: «کٰانُوْا یَعْقُرُوْنَ عِنْدَ الْقَبْرِ بَقَرَةً اَوْ شٰاةً» (ابوداود)؛ «اهل جاهلیت، گاو یا گوسفندی را کنار قبر سر میبریدند».
2- چیزهایی که در حدیث زیر نهی شده است:
جابربن عبداللهس گوید: «نَهٰی رَسُوْلُ اللهِ ج اَنْ یُّجَصَّصَ الْقَبْرُ وَ اَنْ یُقْعَدَ عَلَیْهِ وَ اَنْ یُبْنٰی عَلَیْهِ اَوْ یُزٰادَ عَلَیْهِ اَوْ یُکْتَبَ عَلَیْهِ» (ابوداود، مسلم، ترمذی و نسایی)؛ «پیامبر ج از گچکاری قبر و نشستن و بنا کردن روی آن و بلند کردن بیش از حدّ شرعی و از نوشتن روی آن، نهی کرده است».
3- نماز خواندن رو به روی قبر: به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «لٰاتُصَلُّوْا اِلَی الْقُبُوْرِ» (مسلم، ابوداود، ترمذی و نسایی)؛ «رو به قبور نماز نخوانید».
4- نماز خواندن کنار قبور، اگر چه بدون رو کردن به آن باشد. از ابوسعید خدریس روایت است که پیامبر ج فرمود: «الارض کلّها مسجد الّا المقبرة و الحمّام» (ابوداود و ترمذی)؛ «میتوان روی تمام زمین نماز خواند به جز قبرستان و حمام».
5- ساختن مسجد روی قبر: عایشهل و عبدالله بن عباسب گفتهاند: «لَمّٰا نُزِلَ بِرَسُوْلِ اللهِ ج طَفِقَ یَطْرَحُ خَمِیْصَةً لَّهُ عَلٰی وَجْهِهِ؛ فَاِذَا اغْتَمَّ بِهٰا کَشَفَهٰا عَنْ وَجْهِهِ فَقٰالَ: وَ هُوَ کَذٰلِکَ: لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الْیَهُوْدِ وَ النَّصٰارٰی، اِتَّخَذُوْا قُبُوْرَ اَنْبِیٰاءِهِمْ مَسٰاجِدَ، یُحَذِّرُ مٰا صَنَعُوْا» (بخاری و مسلم)؛ «وقتی پیامبر ج مریض شد (بیماری وفاتش)؛ پارچهای روی صورتش کشید؛ هرگاه اذیت میشد آن را از صورتش برمیداشت و در همان حال فرمود: لعنت خدا بر یهود و نصاری باد که قبرهای پیامبرانشان را به مسجد تبدیل کردند؛ از آنچه آنها کردند، مسلمانان را بر حذر میداشت».
و عایشهل گوید: پیامبر ج در بیماریای که از آن بهبود نیافت، فرمود: «لَعَنَ اللهُ الْیَهُوْدَ وَ النَّصٰاریٰ، اِتَّخَذُوْا قُبُوْرَ اَنْبِیٰاءِهِمْ مَسٰاجِدَ. قٰالَتْ فَلَوْلٰا ذٰاکَ اُبْرِزَ قَبْرُهُ غَیْرَ اَنَّهُ خَشِیَ اَنْ یُتَّخَذَ مَسْجِداً» (بخاری و مسلم)؛ «خداوند یهود و نصاری را لعنت کند؛ زیرا که قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند. عایشهل گوید: اگر این نبود، قبرش را آشکار میکردند، اما بیم آن داشت که مسجد قرار داده شود».
6- تبدیل کردن قبرستان به محل برزگراری اعیاد و رفتن به قبرستان در اوقات معین و مناسبتهای معروف به قصد عبادت، نزد قبور یا غیر آن: ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرموده است: «لٰاتَتَّخِذُوْا َقبْرِیْ عِیْداً وَّ لٰا تَجْعَلُوْ بُیُوْتَکُمْ قُبُوْراً وَ حَیْثُمٰا کُنْتُمْ فَصَلُّوْا عَلَیَّ فَاِنَّ صَلٰاتَکُمْ تَبْلُغُنِیْ» (ابن ماجه و ابوداود)؛ «قبر مرا به محل برگزاری اعیاد قرار ندهید و خانههایتان را قبرستان نکنید و هر کجا بودید بر من صلوات بفرستید؛ چون صلوات شما به من میرسد».
7- شکستن استخوان میت: به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «اِنَّ کَسْرَ عَظْمِ الْمُؤْمِنِ مَیِّتاً مِثْلُ کَسْرِهِ حَیّاً» (ابوداود و ابن ماجه)؛ «شکسن استخوان میت مؤمن، مانند شکستن استخوانش در حال زندگانی است».]