ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
(1) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ دَخَلَ مَکَّةَ وَعَلَیْهِ مِغْفَرٌ، فَقِیلَ لَهُ: هَذَا ابْنُ خَطَلٍ! مُتَعَلِّقٌ بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ، فَقَالَ: «اقْتُلُوهُ».
112 ـ (1) ... انس بن مالکس گوید: رسول خدا ج [در روز فتح مکه] در حالی وارد مکهی مکرمه شدند که بر سر ایشان کلاه خود بود؛ به آن حضرت ج گفته شد: این، ابن خَطَل است که خویشتن را به پردههای خانهی کعبه درآویخته است. پیامبرج فرمودند: او را بکشید.
&
«مِغفَر»: کلاه خود؛ زرهی که زیر کلاه خود بر سر میگذاشتهاند.
«ابن خَطَل»: جرم عبدالعزّی بن خطل این بود که وی مسلمان شده و به مدینه هجرت کرده بود و پیامبر جاو را برای جمع آوری صدقات و زکات اعزام فرمودند و مردی از قبیلهی بنی خزاعه را هم همراه او کردند. این مرد خزاعی برای ابن خَطل خوراک میپخت و او را خدمت میکرد. در یکی از منازل که فرود آمدند، ابن خَطل به خزاعی دستور داد که برایش خوراکی تهیه کند و خود در نیمروز خوابید. چون از خواب بیدار شد، دید خزاعی هم خفته و خوراکی درست نکرده است؛ لذا به خشم آمد و او را چندان زد که مرد. همینکه او را کشت با خود گفت: اگر پیش محمد ج برگردم مرا خواهد کشت. این بود که مرتد شد و از اسلام برگشت و هر چه از زکات گرفته بود برداشت و به مکه گریخت. اهل مکه از او پرسیدند: چه چیز تو را پیش ما برگردانده است؟ گفت: من دینی بهتر از دین شما نیافتم. و همچنان بر شرک خود باقی ماند. او دو کنیزِ خواننده هم داشت که نام یکی «فَرتنا» و نام دیگری، «اَرنب» بود و هر دو بدکاره هم بودند. ابن خطل شعر هم میگفت و ترانههایی در هجو رسول خدا ج میسرود و به آن دو دستور میداد تا ترانه بخوانند. مشرکان پیش او و دو کنیزش رفت و آمد داشتند و شراب میخوردند و در مجلس باده گساری، آن دو زن، همان ترانهها را میخواندند.
«مُتعلِّق»: درآویزنده، آویزان، آویخته.
«اَستار»: پردهها. در قدیم، عادت اعراب بر این بود که هر مجرمی که خویشتن را به پردههای کعبه آویخته مینمود و زیر پردههای کعبه پناه میبرد، او را پناه میدادند.
خاطر نشان میشود که در روز فتح مکه، رسول خدا ج خون 9 تن از سران مکه را که از بزرگترین تبهکاران و جنایتکاران به حساب میآمدند، هَدَر اعلام کردند و دستور دادند آنان را بکشند؛ حتی اگر کناره پردهی خانهی کعبه دستگیر شوند. و آن نُه تن عبارت بودند از:
عبدالعزّی بن خَطل؛ عبدالله به سعد بن ابی سَرح؛ عِکرمة بن ابی جهل؛ حارث بن نُفیل بن وهب؛ مَقیس بن صُبابة؛ هَبّاربن اسود؛ دو کنیزک آواز خوان از آنِ ابن خطل که اشعار حاکی از هجو پیامبراکرم ج را به آواز میخواندند؛ و ساره کنیزک آزاده شدهی متعلق به یکی از فرزندان عبدالمطلب، همان زنی که نامهی حاطب بن ابی بَلتعه نزد او پیدا شده بود.
ابن ابی سَرح را عثمان بن عفانس نزد پیامبر ج برد و شفاعت او را کرد. پیامبر ج نیز خون وی را محترم اعلام کردند و اسلام وی را پذیرفتند؛ البته پس از آنکه مدتی درنگ کردند، به امید آنکه یکی از صحابهی آن حضرت ج او را به قتل برساند. ابن ابی سَرح، پیش از آن اسلام آورده بود و مهاجرت نیز کرده بود، اما بعدها مرتد شده بود و به مکه بازگشته بود.
عِکرمه بن ابی جهل، به یمن گریخت؛ همسرش برای او از پیامبر ج امان طلبید؛ پیامبر اکرم ج نیز او را امان دادند. همسرش به دنبال او رفت. عکرمه با همسرش به مدینه بازگشت و مسلمانی نیک گردید.
ابن خَطل، به پردههای کعبه درآویخته بود. شخصی به نزد پیامبر اکرم ج آمد و این خبر را به آن حضرت ج داد. پیامبر اکرم ج فرمودند: او را بکشید. آن شخص نیز بازگشت و او را کشت.
مَقیس بن صُبابة را، نُمیلة بن عبدالله به قتل رسانید. مَقیس، پیش از آن اسلام آورده بود؛ آنگاه بر مردی از انصار حمله برده و او را کشته بود؛ سپس مرتد شده بود و به مشرکان پیوسته بود.
حارث بن نُفیل بن وهب، همان کسی بود که در مکه، بسیار رسول خدا ج را آزار و شکنجه میداد؛ و علی بن ابی طالبس او را کشت.
هبّاربن اسود، همان کسی بود که به هنگام مهاجرت، متعرض زینب دختر رسول خدا ج شده، و او را به عمد بر روی تخته سنگی غلطانیده بود و جنین وی سقط شده بود. هبّار در روز فتح مکه گریخت، بعدها اسلام آورد و مسلمانی نیک گردید.
از آن دو کنیزک آواز خوان، یکی به قتل رسید و برای دیگری امان طلبیدند و وی اسلام آورد. همچنین برای ساره، امان طلبیدند و او نیز اسلام آورد.
بنا به گزارش ابن حجر عسقلانی، ابومعشر، نام حارث بن طُلاطِل خزاعی را در ردیف کسانی که پیامبراکرم ج خون آنان را هَدَر اعلام کرده بودند، یاد کرده است؛ که علی بن ابی طالبس وی را به قتل رسانید. حاکم نیشابوری نیز، کعب بن زهیر را در زمرهی کسانی که خونشان هدر اعلام شده بود، یاد کرده است که داستان آن مشهور است، و بعدها آمد و اسلام آورد و قصیدهای در مدح رسول خدا ج سرود.
همچنین، ابن اسحاق، وحشی بن حرب و هند بن عتبة همسر ابوسفیان را که اسلام آورد و ارنب، کنیز آزاد شدهی ابن خطل و امّ سعد را که هر دو کشته شدند، نام برده است.
با این ترتیب، تعداد این افراد بر هشت مرد و شش زن بالغ میگردد. در عین حال، احتمال دارد که اَرنب و اُمّ سعد، همان دو کنیزک آوازخوان بوده باشند که پیشتر یاد شدند، و نامشان به اختلاف ثبت شده باشد؛ یا خلط نام و کنیه و لقب، پیش آمده باشد.
(2) حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ أَحْمَدَ، حَدَّثَنَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ وَهْبٍ، حَدَّثَنا مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ دَخَلَ مَکَّةَ عَامَ الْفَتْحِ، وَعَلَى رَأْسِهِ الْمِغْفَرُ، قَالَ: فَلَمَّا نَزَعَهُ، جَاءَهُ رَجُلٌ، فَقَالَ لَهُ: ابْنُ خَطَلٍ مُتَعَلِّقٌ بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ! فَقَالَ: «اقْتُلُوهُ».
قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: وَبَلَغَنِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمْ یَکُنْ یَوْمَئِذٍ مُحْرِمًا.
113 ـ (2) ... انس بن مالکس گوید: رسول خدا ج به سال فتح مکه، در حالی وارد مکهی مکرمه شدندکه کلاه خود بر سر داشتند.
انسس در دنبالهی سخنانش گوید: آن حضرت ج چون کلاه خود را از سر خویش برداشتند، مردی به نزدشان آمد و بدیشان گفت: ابن خَطل، خویشتن را به پردههای خانهی کعبه درآویخته است و بدانجا پناه برده است! پیامبر اکرم ج فرمودند: او را بکشید.
ابن شهاب [که یکی از راویان این حدیث است] گوید: به من خبر رسیده که رسول خدا ج در آن روز، مُحرم نبودهاند.
&
«عام الفتح»: سال فتح مکه. فتح مکه، در رمضان سال هشتم هجری قمری اتفاق افتاده است.
«نزعه»: کلاه خود را از سر خویش کشید و برکند.
«بلغنی»: به من خبر رسیده است.
«یومئذٍ»: در آن روز.
«مُحرِماً»: آنکه برای زیارت کعبه، احرام پوشیده باشد. کسی که احرام حج بسته باشد و جامهی احرام بر تن کرده باشد.