(1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، وَمُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، قَالاَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ یَزِیدَ، یُحَدِّثُ عَنِ الأَسْوَدِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّهَا قَالَتْ: مَا شَبِعَ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ خُبْزِ الشَّعِیرِ یَوْمَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ، حَتَّى قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.
143 ـ (1) ... ابواسحاق/ گوید: از عبدالرحمن بن یزیدس شنیدم که از اسود بن یزیدس و او نیز به نقل از عایشهل روایت مینمود که وی گفته است: خاندان پیامبر اکرم ج هیچگاه دو روز پیاپی [تا چه رسد به چند روز]، از نان جوین سیر نشدند؛ و این موضوع تا هنگام رحلت آن حضرت ج که به خدا پیوستند، ادامه داشت.
&
«ما شبع»: سیر نشد.
«آل محمد»: واژهی «آل» در لغت به این معانی آمده است: «دودمان، اهل خانه، خاندان، فرزندان، خانوادهی مرد از زن و فرزند، نزدیکان، فامیل».
و در اینجا مراد از آل پیامبر ج کسانی است که تأمین مخارج آنها بر پیامبر ج واجب است؛ همچون همسران و اهل خانوادهی آن حضرت ج.
«خبز»: نان.
«الشعیر»: جو. و جو یکی از غلات است که شبیه به گندم میباشد و دانههای آن بیشتر به مصرف تغذیهی چهارپایان میرسد؛ دارای مواد ازته و مواد چرب و سلولز و فسفر و کلسیوم و آهن و ویتامین B است؛ و از آرد آن نان میپزند و از نظر ارزش غذایی به پای گندم نمیرسد.
«خبز الشعیر»: نان جوین.
«یومین»: مثنی «یوم»: روز.
«متتابعین»: مثنی «متتابع»: پیاپی و پشت سرهم. «یومین متتابعین»: دو شبانه روز پیاپی؛ و مراد از روز، «شبانه روز» است یعنی روز با شبش.
«قُبض رسول الله ج»: رسول خدا ج رحلت فرمودند و دار فانی را وداع گفتند و چهره در نقاب خاک کشیدند.
(2) حَدَّثَنَا عَبَّاسُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدُّورِیُّ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی بُکَیْرٍ، حَدَّثَنَا حَرِیزُ بْنُ عُثْمَانَ، عَنْ سُلَیْمِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا أُمَامَةَ یَقُولُ: مَا کَانَ یَفْضُلُ عَنِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خُبْزُ الشَّعِیرِ.
144 ـ (2) ... سُلیم بن عامر/ گوید: از ابواُمامةس [صحابی مشهور رسول خداج] شنیدم که میگفت: هیچگاه از سفرهی خاندان پیامبر ج حتی قطعه نان جوینی هم باقی نمیماند.
&
«ما کان یفضل»: باقی نمیماند؛ از مقدار نیاز، افزون نمیشد.
(3) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُعَاوِیَةَ الْجُمَحِیُّ، حَدَّثَنَا ثَابِتُ بْنُ یزَیْدٍ، عَنْ هِلاَلِ بْنِ خَبَّابٍ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَبِیتُ اللَّیَالِیَ الْمُتَتَابِعَةَ طَاوِیًا هُوَ وَأَهْلُهُ لاَ یَجِدُونُ عَشَاءً وَکَانَ أَکْثَرُ خُبْزِهِمْ خُبْزَ الشَّعِیرِ.
145 ـ (3) ... ابن عباسب گوید: گاهی اوقات اتفاق میافتاد که رسول خدا ج و خانوادهشان، چند شب پیاپی گرسنه میماندند، و غذا و خوراکی که به هنگام شب بخورند، نمییافتند؛ و بیشتر نان آن حضرت ج و خانوادهشان را نان جو تشکیل میداد.
&
«یَبیت»: شب را به روز میآورد، شب را تا صبح سپری میکرد.
«اللیالی المتتابعة»: شبهای پیاپی و پشت سرهم.
«طاویاً»: در حالی که گرسنه بود. «الطاوی»: گرسنه؛ گشنه.
«لا یجدون»: نمییافتند.
«عَشاءاً»: شام، غذای شب، غذایی که شب بخورند. و «عِشاء» [به کسر]: اول تاریکی، اول شب، شامگاه، از مغرب تا نیمه شب. نماز عشاء: نماز خفتن که چهار رکعت است و بعد از نماز مغرب گزارده میشود؛ و چون غذای شب را در این وقت میخورند، بدان «عَشاء» میگویند.
«اکثر خبزهم»: بیشتر نانی که آن حضرت ج و خانوادهشان مصرف میکردند.
(4) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَنْبَأَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَجِیدِ الْحَنَفِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ هُوَ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، حَدَّثَنَا أَبُو حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ، أَنَّهُ قِیلَ لَهُ: أَکَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ النَّقِیَّ ؟ - یَعْنِی الْحُوَّارَى - فَقَالَ سَهْلٌ: مَا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ النَّقِیَّ حَتَّى لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ، فَقِیلَ لَهُ: هَلْ کَانَتْ لَکُمْ مَنَاخِلُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ؟ قَالَ: مَا کَانَتْ لَنَا مَنَاخِلُ. قِیلَ: کَیْفَ کُنْتُمْ تَصْنَعُونَ بِالشَّعِیرِ؟ قَالَ: کُنَّا نَنْفُخُهُ فَیَطِیرُ مِنْهُ مَا طَارَ ثُمَّ نَعْجِنُهُ.
146 ـ (4) ... ابو حازم/ گوید: از سهل بن سعدس پرسیده شد: آیا رسول خداج نانی که از آرد سفید و نیکو و خالص و غربال شده فراهم شده باشد، میخوردند؟
سهل بن سعدس در پاسخ گفت: پیامبر ج تا هنگامی که رحلت فرمودند و چهره در نقاب خاک کشیدند، آرد سفید و غربال شده را ندیدند [و نخوردند].
دوباره، از سهل بن سعدس پرسیده شد: آیا برای شما در روزگار رسول خدا ج غربال و اَلک وجود داشت؟ گفت: در آن زمان، ما غربالی نداشتیم [تا با آن جو یا گندم را از نخالههای آنها، غربال و خالص کنیم!]
گفته شد: پس با نخالههای جو، چه میکردید؟ [و چگونه نان و آرد، درست میکردید؟] سهلس گفت: [معمولاً دانههای جو را دستاس میکردیم و بعد] آرد را فوت میکردیم؛ پس مقداری از پوست آن با فوت کردن و دمیدن، به هوا میرفت؛ و آنگاه [باقی ماندهی] آن را خمیر مینمودیم.
&
«النَّقِیُّ»: راویِ حدیث، واژهی «النَّقِیّ» را به «الحُوّارَی» ترجمه کرده است؛ یعنی: آرد سفید و نیکو و غربال شده و خالص؛ آردی که به وسیلهی غربال و اَلک، از نخاله پاک و تمیز شده باشد.
«مناخل»: جمع «مُنخُل»: غربال. اَلک. موبیز که دارای سوراخهای بسیار ریز باشد. و غربال: ظرفی دارای سوراخهای ریز است که از روده بافته میشود با دیوارهی تختهای مدوّر که در آن غلّه [جو و گندم] و یا چیز دیگر میبریزند. در فارسی، پرویزن و غرویزن نیز گفتهاند.
«عَهد»: زمان و روزگار.
«کیفَ»: چگونه؛ چون. اسم مبهم غیر متمکن و مبنی بر فتح است؛ و بر دو وجه به کار میرود:
1- برای شرط که در این حال، اقتضای دو فعل غیر مجزوم میکند که در لفظ و معنی متفق باشند: «کیف تصنع اصنع: هر چه تو میکنی، من هم میکنم».
2- برای استفهام؛ چه استفهام حقیقی باشد: «کیف زیدٌ: زید چگونه است»؛ و چه غیر حقیقی: «کیف تکفرون بالله: چگونه به خدا کافر میشوید». که در این صورت برای تعجّب به کار میرود. و هرگاه پس از «کیف» اسم باشد، آن اسم بنابر خبر بودن، در محل رفع است: «کیف زیدٌ: زید چگونه است»؛ و اگر پس از آن، فعل باشد، آن فعل بنابر حال بودن، یا بنابر مفعول بودن، در محل نصب است: «کیف جاء زیدٌ: زید چگونه و به چه حال آمد»؛ و «کیف فعل ربک: پروردگار تو، چه کاری را انجام داد».
«کیف تصنعون بالشعیر»: با نخالههای جو چه میکردید؟ یعنی بدون غربال و اَلک، با نخالههای جو چه میکردید، و چگونه دانههای جو را از نخالههای آن پاک و پیراسته میکردید و چگونه نان و آرد درست مینمودید؟
«ننفخه»: آرد را فوت میکردیم و بر آن میدمیدیم.
«فیطیر»: پس به هوا میرفت. میپرید.
«ما طار»: آنچه که باید بپرد. مقصود نخالهها و پوست دانههای جو است که با فوت کردن به هوا میرود و از دانهها جدا میشود.
«ثمّ»: حرف عطف است برای مهلت و به معنای: پس. سپس. باز. پس از آن.
«نَعجنه»: آرد را خمیر میکنیم.
(5) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ هِشَامٍ، أَخبَرَنِی أَبِی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: مَا أَکَلَ نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى خِوَانٍ وَلاَ فِی سُکُرُّجَةٍ، وَلاَ خُبِزَ لَهُ مُرَقَّقٌ.
قَالَ: فَقُلْتُ لِقَتَادَةَ: فَعَلی مَا کَانُوا یَأْکُلُونَ ؟ قَالَ: عَلَى هَذِهِ السُّفَرِ.
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ: یُونُسُ هَذَا الَّذِی رَوَى عَنْ قَتَادَةَ هُوَ یُونُسُ الإِسْکَافُ.
147 ـ (5) ... انس بن مالکس گوید: رسول خدا ج هرگز بر میز غذا خوری، و دیس و بشقاب و جام و سینیهای توگِرد و دارای دیواره [همچون ظرفهای ماست خوری و ترشی خوری] چیزی نخوردند؛ و هرگز برای پیامبر ج از آرد بیخته و سفید، نان فراهم نمیشد.
یونس [که یکی از راویان این حدیث است] گوید: از قتادة/ پرسیدم: پس بر چه چیزی رسول خدا ج و صحابهش غذا میخوردند؟ قتادة/ در پاسخ بدین سؤال گفت: بر روی همین توشهدانهای مسافران، غذا میخوردند.
محمد بن بشّار/ گوید: مراد از این «یونس» که حدیث را از قتادة نقل کرده است، همان یونس اِسکاف [و معروف به ابن ابوالفرات] است.
&
«خِوانٍ»: میز غذاخوری؛ آنچه که غذا روی آن بگذارند برای خوردن؛ سفرههای مجلّل.
پیامبر ج بر میز غذاخوری، غذا نمیخوردند؛ چون چنین کاری بیانگر ترفّه و تکبّر و خودخواهی و خودمحوریِ فرد خورنده، و نشانگر عاداتِ متکبّران و گردن کشان از عجمها است؛ و آنها به خاطر اینکه سرهایشان را به سوی غذا خم نکنند، بر روی میزها، غذا میخوردند و بر زمین نشستن را کسر شأن خویش میدانستند. با این وجود، اگر کسی بدون اینکه قصد تکبّر و ترفّه داشته باشد بر روی میز، غذا خورد، مرتکب گناه نشده است.
«سُکُرُّجَة»: ابن عربی میگوید: «سُکرجة» ظرفی است کوچک، که در آن ترشیجات یا نان شیرینی میگذارند و بر سر سفره نهند، تا در فرد خورنده ایجاد اشتهاء کند. از این رو به «ماستخوری» و «ترشی خوری»، «سکرجة» میگویند. و پیامبراکرم ج به این جهت در «سکرجة» غذا نخوردند؛ زیرا که بیشتر غذای ایشان را نان جوین، آن هم به مقداری اندک تشکیل میداد، تا با آن سدّ رمق نمایند؛ از این رو هیچگاه به ظرف ماستخوری و ترشی خوری برای ایجاد اشتهاء و هاضمه، نیاز پیدا نکردند؛ چون غالباً کسانی از چنین ظرفهایی استفاده میکنند که غذای زیاد و رنگارنگ برای خوردن داشته باشند.
ابن عربی میگوید: «رفع الطعام علی الخِوان من الترفّه، و وضعه عل الارض افساد له، فتوسط الشارع حیث طلب ان یکون علی السفرة و المائدة»؛ «گذاشتن خوراکی بر میز غذاخوری، ترفّه است و گذاشتن آن بر روی زمین، موجب فاسد شدن آن میباشد؛ از این رو شرع مقدس اسلام حد میانه را در نظر گرفته و خواسته است تا غذا بر سفره و مائده نهاده شود».
و حسن بصری میگوید: «الاکل علی الخوان، فعل الملوک و علی المندیل فعل العجم و علی السفرة فعل العرب و هو سنة».
ناگفته نماند که در لغت برای واژهی «سُکُرُّجة» این معانی نیز استعمال شده است: ظرفی است کوچک که در آن کمی چیز نهند؛ پیاله؛ جام؛ دیس؛ بشقاب؛ بشقاب توگِرد و دارای دیواره.
«لا خُبِزَ له»: برای پیامبر ج نانی فراهم نشد.
«مُرَقَّق»: نان فراهم آمده از آرد بیخته.
«اَلسُّفَر»: جمع «سفرة»، و به این معانی آمده است: «غذای مسافر، زاد، توشهی راه مسافران، توشه دان مسافر، پارچهای که روی میز یا روی زمین میگسترانند و خوردنیها را در آن میچینند، چرم یا جز آن که زیر خوان گسترده شود».
و در اینجا مراد از «سفرة»، همان توشهدانهایِ مُحقّر مسافران است.
(6) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنِیعٍ، حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ عَبَّادٍ الْمُهَلَّبِیُّ، عَنْ مُجَالِدٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ، فَدَعَتْ لِی بِطَعَامٍ وَقَالَتْ: مَا أَشْبَعُ مِنْ طَعَامٍ فَأَشَاءُ أَنْ أَبْکِیَ إِلَّا بَکَیتُ . قَالَ: قُلْتُ لِمَ؟ قَالَتْ: أَذْکُرُ الْحَالَ الَّتِی فَارَقَ عَلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الدُّنْیَا، وَاللَّهِ مَا شَبِعَ مِنْ خُبْزٍ وَلَحْمٍ مَرَّتَیْنِ فِی یَوْمٍ.
148 ـ (6) ... مسروق/ گوید: به نزد عایشهل رفتم؛ ایشان برای من، خوارکی طلبیدند و گفتند: هیچگاه از غذایی سیر نمیشوم، مگر آنکه میخواهم گریه کنم؛ و گریه نیز میکنم!
مسروق/ گوید: به عایشهل گفتم: به چه علّت گریه میکنید؟ عایشهی صدّیقهل در پاسخ گفت: گریهام به خاطر اوضاع و احوالی است که رسول خدا ج در آن احوال، چشم از این جهان فرو بستند و چهره در نقاب خاک کشیدند. به خدا سوگند! هرگز رسول خدا ج در یک روز، دوبار از نان و گوشت سیر نشدند. [یعنی: آن حضرت ج تا زمانی که از دنیا رحلت فرمودند و دارفانی را وداع گفتند، هیچگاه در شبانه روز از دو نوع غذا سیر نشدند؛ و هرگز در شبانه روز، دوبار از نان و گوشت سیر نمیشدند.]
&
«فدعت»: پس [عایشهل] خواست و طلبید.
«ما اشبع»: سیر نمیشوم.
«فاشاء»: پس میخواهم.
«ابکی»: بگریم.
«اِلاّ»: ادات استثناء است و به معنی: مگر آنکه؛ ولی؛ مگر اینکه؛ به جز.
«لِمَ»: کلمهای است مرکب از لام تعلیل و ماء استفهامی؛ چرا، برای چه.
«اذکر»: به یاد میآورم، به خاطر میآورم.
«الحال»: صفت و هیئت و کیفیّت چیزی.
«فارق»: از آن جدا شد.
«الدنیا»: زندگانی حاضر؛ جهانی که در آن هستیم؛ نقیض آخرت.
«والله»: به خدا سوگند. در اینجا «واو» برای قسم است و فقط بر سر اسم ظاهر درمیآید و به عامل محذوفی متعلق است.
«ما شبع»: سیر نشد.
«لحم»: گوشت.
«مرَّتین»: مثنی «مرة»: دوبار.
«یوم»: مدت زمان میان هر ظهر تا ظهر روز بعد؛ یا هر نیمه شب تا نیمه شب دیگر. و در اینجا مراد شبانه روز است؛ یعنی روز همراه با شب.
عِمران بن زید مَدَنی، از پدرش نقل میکند که وی گفته است: به خانهی عایشهل رفتیم و گفتیم: مادر جان سلام! گفت: سلام برتو و گریست. گفتیم: مادرجان چرا گریه میکنی؟ گفت: به من خبر رسیده است که برخی از شما چندان غذای گوناگون میخورند که نیازمند دارو میشوند تا غذای آنان را هضم کند؛ و پیامبر شما را به خاطر میآورم که از دنیا رحلت فرمودند در حالی که هیچگاه در شبانه روز از دو نوع غذا سیر نمیشدند؛ اگر خرما خورده بود، نان نمیخورد و اگر نان خورده بود، خرما نمیخورد؛ و این موضوع مرا به گریه واداشت.
(7) حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ، حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ یَزِیدَ، یُحَدِّثُ عَنِ الأَسْوَدِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: مَا شَبِعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ خُبْزِ الشَّعِیرِ یَوْمَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ حَتَّى قُبِضَ.
149 ـ (7)... عایشهل گوید: رسول خدا ج تا زمانی که چشم از این جهان فرو بستند و به خدای خویش پیوستند، دو روز پیاپی از نان جوین سیر نشدند.
(8) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَنْبَأَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو أَبُو مَعْمَرٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی عَرُوبَةَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: مَا أَکَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى خِوَانٍ وَلاَ أَکَلَ خُبْزًا مُرَقَّقًا حَتَّى مَاتَ.
150 ـ (8) ... انس بن مالکس گوید: هرگز رسول خدا ج بر میز غذا خوری، چیزی نخوردند؛ و تا هنگامی که به خدای خویش پیوستند و چهره در نقاب خاک کشیدند، هرگز نانی که از آرد بیخته فراهم شود را نخوردند.