ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
(1) حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ مَسْعَدَةَ الْبَصْرِیُّ، حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ الأَسْوَدِ، عَنِ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِی الله تعالی عنها، قَالَتْ: مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْرُدُ کسرْدِکُمْ هَذَا، وَلَکِنَّهُ کَانَ یَتَکَلَّمُ بِکَلاَمٍ بَیِّنٍ فَصْلٍ، یَحْفَظُهُ مَنْ جَلَسَ إِلَیْهِ.
223 ـ (1)... عایشهل گوید: رسول خدا ج اینگونه که شما تند و پیاپی سخن میگویید سخن نمیگفتند؛ بلکه ایشان با گفتاری شمرده و واضح و با فاصله سخن میفرمودند؛ به گونهای که هر کس در محضر ایشان نشسته بود، آن را حفظ میکرد.
&
«یَسردُ»: پیاپی و تند سخن میگفت.
«بکلام بیّن فصل»: با گفتاری شمرده و با فاصله؛ یعنی گفتار رسول خدا ج شیرین و دلچسب بود. به اندازه سخن میگفت؛ نه کم و نه زیاد؛ و چنان بود که گویی گفتارش، رشتههای مروارید و گوهر بودند که سرازیر میشدند؛ و ایشان از جهت شیوایی بیان و رسایی سخن از همگان ممتاز بودند؛ و از این حیث جایگاهی والا و پایگاهی غیر قابل انکار داشتند. از سلامت طبع، اصالت سخن، قاطعیّت گفتار، درستی مضامین و دوری از تکلّف برخوردار بودند. جوامع کلم در اختیار آن حضرت ج بود و حکمتهای بدیع به ایشان ارزانی شده بود و به زبانهای گوناگونِ رایج در جزیره العرب آشنا بودند. با مردم هر قبیله به زبان خودشان سخن میگفتند و با هر طایفه از آنان، به لهجهی خودشان گفتگو میکردند. بدیهه گویی و حاظر جوابی بادیه نشینان و لفظ قلم و نطق و بیان شهرنشینان را با هم یکجا داشتند؛ و در کنار همهی اینها، از تأیید الهی و سرچشمهی وحی نیز برخوردار بودند.
ایشان هرگز بیهوده سخن نمیگفتند؛ سکوتهای طولانی داشتند؛ سخنان خود را از آغاز تا پایان با تمامی فضای دهانشان ادا میکردند؛ و با گوشهی دهان سخن نمیگفتند؛ سخنانشان همواره عبارت از کلمات جامع (جوامع الکلم) بود؛ و کلام آن حضرت ج قول فَصل بود؛ نه افزونی داشت و نه کاستی.
و سخن آن حضرت ج قول فصل و سخن آخر بود؛ نه زیاد و نه کم.
(2) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا أَبُو قُتَیْبَةَ سَلْمُ بْنُ قُتَیْبَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُثَنَّى، عَنْ ثُمَامَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُعِیدُ الْکَلِمَةَ ثَلاَثًا، لِتُعْقَلَ عَنْهُ.
224 ـ (2)... انس بن مالکس گوید: گاهی اوقات اتفاق میافتاد که رسول خدا ج یک کلمه را سه بار تکرار میفرمودند؛ و هدفشان از این کار این بود تا معنی و مفهوم آن به طور کامل و درست، فهمیده و درک شود.
&
«یعید»: تکرار میکرد. «ثلاثاً»: سه بار.
«لتعقل»: تا درست و کامل فهمیده شود.
خاطر نشان میشود که پیامبر گرامی اسلام ج بر مبنای مقتضیات زمان و حالات مردمان، گاهی اوقات که موضوعی مهم و اساسی و محوری و بنیادین را میخواستند گوش زد کنند و یا حضّار و شنوندگان زیاد بودند؛ یک کلمه را سه بار تکرار میفرمودند، تا معنی و مفهوم آن به طور کامل فهمیده و درک شود.
(3) حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ وَکِیعٍ، حَدَّثَنَا جُمَیْعُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعِجْلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ ـ مِنْ وَلَدِ أَبِی هَالَةَ زَوْجِ خَدِیجَةَ، یُکْنَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ـ، عَنِ ابْنٍ لِأَبِی هَالَةَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ رَضِی الله تعالی عَنهُما قَالَ: سَأَلْتُ خَالِی هِنْدَ بْنَ أَبِی هَالَةَ ـ وَکَانَ وَصَّافًا ـ فَقُلْتُ: صِفْ لِی مَنْطِقَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُتَوَاصِلَ الأَحْزَانِ، دَائِمَ الْفِکْرَةِ، لَیْسَتْ لَهُ رَاحَةٌ، طَوِیلَ السَّکْتِ، لاَ یَتَکَلَّمُ فِی غَیْرِ حَاجَةٍ، یَفْتَتِحُ الْکَلاَمَ وَیَخْتِمُهُ بِاسْمِ اللَّهِ تَعَالَى، وَیَتَکَلَّمُ بِجَوَامِعِ الْکَلِمِ، کَلاَمُهُ فَصْلٌ، لاَ فُضُولٌ وَلاَ تَقْصِیرٌ، لَیْسَ بِالْجَافِی وَلاَ الْمُهِینِ، یُعَظِّمُ النِّعْمَةَ وَإِنْ دَقَّتْ، لاَ یَذُمُّ مِنْهَا شَیْئًا، غَیْرَ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ یَذُمُّ ذَوَاقًا وَلاَ یَمْدَحُهُ، وَلاَ تُغْضِبُهُ الدُّنْیَا وَلاَ مَا کَانَ لَهَا، فَإِذَا تُعُدِّیَ الْحَقُّ، لَمْ یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَیْءٌ حَتَّى یَنْتَصِرَ لَهُ، وَلاَ یَغْضَبُ لِنَفْسِهِ، وَلاَ یَنْتَصِرُ لَهَا، إِذَا أَشَارَ أَشَارَ بِکَفِّهِ کُلِّهَا، وَإِذَا تَعَجَّبَ قَلَبَهَا، وَإِذَا تَحَدَّثَ اتَّصَلَ بِهَا، وَضَرَبَ بِرَاحَتِهِ الْیُمْنَى بَطْنَ إِبْهَامِهِ الْیُسْرَى، وَإِذَا غَضِبَ أَعْرَضَ وَأَشَاحَ، وَإِذَا فَرِحَ غَضَّ طَرْفَهُ، جُلُّ ضَحِکِهِ التَّبَسُّمُ، یَفْتَرُّ عَنْ مِثْلِ حَبِّ الْغَمَامِ.
225 ـ (3) ... حسن بن علیب گوید: از داییام، هندبن ابوهالهس ـ که توصیف کنندهی صفات ظاهری و اخلاقی پیامبر ج بود ـ پرسیدم و بدو گفتم: چگونگی گفتار رسول خدا ج را (آنچنان که دیدهای) برای من توصیف و بازگو کن!
هند بن ابوهالهس در پاسخ سؤالم چنین گفت:
رسول خدا ج همیشه اندوهگین و همواره در حال اندیشیدن بودند؛ هیچگاه آسایش نداشتند؛ سکوتهایی ژرف و طولانی داشتند؛ و جز در موارد لزوم، سخن نمیگفتند؛ و هرگز بیهوده لب به سخن نمیگشودند. سخنان خویش را با نام خداوندﻷ آغاز مینمودند و به نام او به پایان میرساندند. سخنانشان همواره جامع همه معانی بود؛ و کلام آن حضرت ج قول فصل (تعیین کنندهی حق و باطل از یکدیگر و سخن آخر) بود؛ نه افزونی داشت و نه کاستی؛ خویی معتدل داشتند؛ نه درشتی میکردند و نه خود را خوار و خفیف میکردند؛ نعمت خدا را هر چند کوچک بود، بزرگ میداشتند. هیچ چیز از نعمت را نکوهش نمیکردند. خوردنیها و نوشیدنیها را نه نکوهش میکردند و نه (فزون از اندازه) ستایش.
دنیا و امور وابسته بدان، ایشان را به خشم نمیآورد؛ (یعنی برای مسائل دنیایی، هیچ وقت خشمگین نمیشدند). هنگامی که حق مورد تعرض قرار میگرفت، هیچ کس یارای مقاومت در برابر خشم و غضب ایشان را نداشت تا وقتی که از آن حق پشتیبانی لازم را به عمل آورند.
به خاطر خودشان هیچ وقت خشم نمیگرفتند؛ و از روی سماحت، هرگز برای خویشتن انتقام نمیگرفتند. هرگاه میخواستند (به چیزی یا کسی) اشاره کنند، با تمامیِ کف دستشان اشاره میکردند؛ و هنگامی که میخواستند اظهار شگفتی کنند، دستشان را پشت و رو میکردندو در آن حال اگر سخن میگفتند، انگشت ابهام دستِ چپ خویش را در دستِ راست میگرفتند.
هرگاه به خشم میآمدند، روی بر میگردانیدند و به روی خودشان نمیآوردند. و هرگاه بسیار شادمان میشدند، چشمانشان را فرو میهشتند و پلکها را برهم مینهادند؛ خندیدن آن حضرت ج بیشتر به صورت تبسّم بود و چون لبخند میزدند، دندانهای پیشین ایشان، به سان مروارید (یا دانههای تگرگ) آشکار و هویدا میگردید و برق میزد.
&
«خالی»: دایی من.
«هندبن ابی هالة»: دربارهی نام اصلی ابوهاله اختلاف است؛ گروهی نام او و پدرش را به صورت «هند» و «زرارة» نوشتهاند.
و ابوهاله، شوهر دوم خدیجهل و از اَشراف و بزرگان قریش بوده و در دورهی جاهلی درگذشته است؛ و پسرش «هند» در کنف حمایت پیامبراکرم ج و درکنار مادرش خدیجهی کبریل تربیت شده و پرورش یافته است. از این رو هندس برادر فاطمهی زهرال و دایی حسن بن علیب به حساب میآید.
«وصّافاً»: بسیار توصیف کنندهی صفات ظاهری و اخلاقی پیامبر ج بود.
«صِف»: فعل امر؛ توصیف کن، بیان کن.
«مَنطق»: سخن گفتن، گفتار، سخن، میزان سخن و استدلال، کیفیّت گفتار.
«متواصل»: همواره و همیشه.
«احزان»: جمع «حُزن»، و به معنای اندوه و دلتنگی.
«الفکرة»: اندیشیدن. «راحة»: آسایش، شادمانی.
«یفتتح الکلام و یختمه باسم الله تعالی»: سخنان خود را با نام خدا آغاز میکرد و به نام او به پایان میرساند.
و در نسخهای دیگر از «الشمائل المحمدیة» با این عبارت آمده است:«یفتتح الکلام و یختمه باشداقه»؛ «سخنان خود را از آغاز تا پایان، با تمامیِ فضای دهانشان ادا میکردند و همچون متکبران و خودبزرگ بینان با گوشهی دهان، سخن نمیگفتند.»
«جوامع الکلم»: سخنانی که جامعِ همهی معانی و مفاهیم باشد. سخنانی کوتاه و مختصر امّا پُر محتوا و کامل.
«کلامه فصلٌ»: این عبارت را میتوان به دو گونه ترجمه کرد:
1- کلام پیامبر ج تعیین کنندهی حق از باطل بود.
2- گفتار آن حضرت ج شمرده و با فاصله بود، که نه فزونی داشت و نه کاستی.
«فضول»: پُرحرفی، فزونی در کلام.
«تقصیر»: کم حرفی، کاستی در کلام که منجر به گنگ و مبهم شدن کلام گردد.
«الجافی»: خشن و تندخوی، درشت و غلیظ.
«المهین»: این عبارت را میتوان به دو گونه خواند:
1- «المُهین» به ضم میم (اسم فاعل از اَهانَ): کسی را با گفتار و کردار خویش، خوار و زبون کردن.
2- «المَهین» به فتح میم (اسم مفعول، از مهانة و حقارة و ابتذال): خوار و زبون؛ کم خرد و کم تمیز.
«یُعظّم»: احترام و بزرگداشت آن را میگرفت، بزرگ میداشت .
«و ان دقّت»: اگر چه آن نعمت، کم و ناچیز بود.
«لا یذمّ»: مذمّت و نکوهش نمیکرد.
«ذَواقاً»: هر خوردنی و آشامیدنی.
«تعدی الحق»: حق مورد تعرّض و تجاوز قرار میگرفت.
«ینتصر»: انتقام میگرفت.
«قَلَبَها»: کف دست خویش را پشت و رو کرد و گرداند.
«براحته الیمنی»: با کف دستِ راستش. «راحة»: کف دست.
«اَعرَضَ»: از آن روی گردان شد و بدو پشت کرد.
«اَشاح»: این واژه تأکید کنندهی معنای «اَعرَضَ» است؛ یعنی: هرگاه رسول خداج به خشم میآمدند، روی بر میگردانیدند و به روی خودشان نمیآوردند.
«غَضَّ طَرفَه»: چشمانش را فرو میهشت و پلکها را بر هم مینهاد.
«جُلُّ»: قسمت عمده و اساسی؛ بیشترین.
«التبسّم»: لبخند زدن، آهسته خندیدن.
«یَفتَرُّ»: به نرمی و آهستگی میخندید.
«حبّ الغمام»: دانههای تگرگ، یا دانههای مروارید.