(1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ وَضَعَ کَفَّهُ الْیُمْنَى تَحْتَ خَدِّهِ الأَیْمَنِ، وَقَالَ: «رَبِّ قِنِی عَذَابَکَ یَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَکَ».
254 ـ (1) ... براء بن عازبس گوید: هرگاه رسول خدا ج به رختخواب خویش میرفتند، (بر پهلوی راست میخوابیدند و) کف دستِ راست خویش را زیرگونهی راست خود مینهادند و با خود این کلمات را زمزمه مینمودند: «رَبِّ قِنِیْ عَذابَکَ یَوْمَ تَبْعَثُ عِبادَکَ»؛ «بارخدایا ! مرا از عذاب خویش مصون بدار، در روزی که بندگان خویش را برای حساب و کتاب، برمیانگیزانی».
&
«اخذ مضجعه»: به بستر خود رفت، برای خواب به رختخوابش رفت.
«خدَّه»: گونهاش.
«قِنی»: فعل امر: حفظ کن مرا.
«بعث»: برانگیخته میکنی، زنده میگردانی، برمیانگیزانی.
به هر حال، مقدار خواب رسول خدا ج نه بسیار کم بود و نه بسیار زیاد؛ آن حضرتج در خواب و بیداری اعتدال و میانهروی را رعایت مینمودند، و در بیشتر اوقات بلافاصله پس از نماز عشاء با طهارت و وضوء به رختخواب خویش میرفتند؛ و پیش از آنکه بخوابند، بستر خویش را تکان داده و کفشها را بیرون میآوردند و به یاد خدا مشغول میشدند و چند آیت از قرآن کریم تلاوت میفرمودند؛ آنگاه به خواب میرفتند.
ایشان در آخر شب از خواب بلند میشدند و پس از طهارت، به نماز شب [تهجّد] میپرداختند، و در پایان نماز شب، اگر خواب بر ایشان غلبه میکرد، میخوابیدند وگرنه تا نماز بامداد بیدار میماندند و به ذکر و دعا و راز و نیاز مشغول میشدند.
کیفیّت خوابیدن آن حضرت ج چنین بود که روی تمام بدن نمیخوابیدند؛ بلکه هرگاه به بستر میرفتند بر پهلوی راست دراز میکشیدند و کف دست راست خویش را زیرگونهی راست خود مینهادند و دعاهایی را میخواندند؛ و بر حسب ضرورت پهلو نیز عوض میکردند.
(2) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، مِثْلَهُ وَقَالَ: «یَوْمَ تَجْمَعُ عِبَادَکَ».
255 ـ (2) از محمد بن مثنی، از عبدالرحمن بن مهدی، از اسرائیل، از ابواسحاق، از ابوعبیدة، از عبدالله بن مسعودس نیز نظیر همین حدیث، روایت شده است؛ با این تفاوت که به جای عبارت «یوم تبعث عبادک» [روزی که بندگان خویش را برمیانگیزانی]، عبارت «یوم تجمع عبادک» [روزی که بندگان خویش را جمع مینمایی] نقل شده است.
(3) حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِالْمَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ: «اللَّهُمَّ بِاسْمِکَ أَمُوتُ وَأَحْیَا» وَإِذَا اسْتَیْقَظَ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَیْهِ النُّشُورُ».
256 ـ (3) ... حذیفهس گوید: هرگاه پیامبر ج به بستر خویش میرفتند، [کفّ دستِ راست خویش را زیر گونهی راست خود مینهادند و] با خود این کلمات را زمزمه مینمودند: «اللَّهُمَّ بِاسْمِکَ أَمُوتُ وَأَحْیَا»؛ «بارخدایا ! فقط با نام و یاد تو میخوابم و بیدار میشوم».
و چون از خواب بیدار میشدند، چنین میفرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَیْهِ النُّشُورُ»؛ «سپاس و ستایش خدایی را سزاست که ما را زنده (بیدار) فرمود، پس از آنکه میراند؛ و بازگشت همه به سوی او است».
&
«أوی»: در بستر جای گرفت؛ آهنگ بستر نمود و بدان روی آورد.
«فراشه»: بستر، جامهی خواب، رختخواب، هر چیز گستردنی.
«أموت و أحیی»: میمیرم و زنده میشوم؛ یعنی میخوابم و بیدار میشوم.
و از عبارت «اموت و احیی»، دانسته میشود که خواب، برادر مرگ است و شکل ضعیفی از آن میباشد؛ زیرا که رابطهی روح با جسم به هنگام خواب به حداقل میرسد و بسیاری از پیوندهای این دو قطع میشود؛ واین نیز دانسته میشود که انسان ترکیبی از روح است؛ روح گوهری است غیر مادی که ارتباط آن با جسم مایهی نور و حیات آن است، و به هنگام مرگ، خداوند این رابطه را قطع میکند و روح را به عالم ارواح میبرد و به هنگام خواب نیز این روح را میگیرد، امّا نه آنچنان که رابطه به کلّی قطع شود. بنابراین روح نسبت به بدن دارای سه حالت است: ارتباط تامّ (حالت حیات و بیداری)؛ ارتباط ناقص (حالت خواب)، و قطع ارتباط به طور کامل (حالت مرگ).
خلاصه، اینکه خواب، چهرهی ضعیفی از «مرگ» است، و مرگ نمونهی کاملی از خواب.
«استیقظ»: از خواب بیدار شد.
«احیانا»: زنده کرد ما را؛ یعنی: ما را از خواب بیدار کرد.
«اماتنا»: میرانده بود ما را؛ یعنی: ما را به خواب برده بود.
«النشور»: رستاخیز، و زنده شدن در روز قیامت.
(4) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا الْمُفَضَّلُ بْنُ فَضَالَةَ، عَنْ عُقَیْلٍ: أُرَاهُ عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ کُلَّ لَیْلَةٍ جَمَعَ کَفَّیْهِ فَنَفَثَ فِیهِمَا، وَقَرَأَ فِیهِمَا (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) وَ(قُلْ اعوذ بربّ الفلق) وَ(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا مَا اسْتَطَاعَ مِنْ جَسَدِهِ، یَبْدَأُ بِهِمَا رَأْسَهُ وَوَجْهَهُ وَمَا أَقْبَلَ مِنْ جَسَدِهِ یَصْنَعُ ذَلِکَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ.
257 ـ (4)... عایشهل گوید: رسول خدا ج هر شب چون به رختخواب خویش میرفتند، هر دو کف دستهای خود را جمع مینمودند و در آنها سورههای «اخلاص(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)» و «فلق (قُلْ اعوذب بربّ الفلق)» و «ناس (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ)» را میخواندند؛ و سپس در هر دو کف دستهای خویش میدمیدند و آنها را تا جایی که میتوانستند نخست بر سر و صورت و پس از آن بر بخشهای قدامی بدن خویش میمالیدند؛ و همه شب این کار را سه بار تکرار میفرمودند.
&
«فنفث»: «نَفَثَ»: در لغت به معنای «تف انداختن از دهان» است. و «نَفث»: به بزاق غلیظ و خلطی گفته میشود که از دهان بیرون ریخته میشود. و در اینجا مراد از «نفث» همان دمیدن است که در آن بزاق و خلطی نباشد. «فوت کرد»؛ «دمید».
«مسح»: دست مالید، مسح کشید.
«ما استطاع»: تا جایی که میتوانست و در توان داشت.
«یبدأ»: شروع میکرد.
«یصنع»: انجام میداد.
(5) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیلٍ، عَنْ کُرَیْبٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَامَ حَتَّى نَفَخَ، وَکَانَ إِذَا نَامَ نَفَخَ، فَأَتَاهُ بِلاَلٌ فَآذَنَهُ بِالصَّلاَةِ، فَقَامَ وَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ. وَفِی الْحَدِیثِ قِصَّةٌ.
258 ـ (5) ... ابن عباسب گوید: هرگاه رسول خدا ج میخوابیدند، با دهان نفس میکشیدند؛ و عادت پیامبر ج نیز همین بود که در موقع خواب، با دهان نفس میکشیدند؛ و هرگاه بلالس به نزد ایشان میآمد و فرا رسیدن وقت نماز را برای ایشان اعلام میکرد، آن حضرت ج از جای برمیخواستند و بدون اینکه وضو بستانند، نماز میگزاردند.
و در پی این حدیث، قصّهای طولانی روایت شده است.
&
«نفخ»: با دهان نفس کشید. و در اصل واژهی «نفخ»، به معنای بیرون دادن نفس از دهان با صدا است. از این رو به «پف کردن» و «فوت نمودن» نیز اطلاق میشود.
«فاذنه»: برای پیامبر ج فرا رسیدن وقت نماز را اعلام کرد.
«فقام و صلّی و لم یتوضّأ»: پیامبر ج از خواب بلند شدند و بدون اینکه وضو بگیرند، نماز گزاردند. این موضوع از ویژگیها و خصوصیّات آن حضرت ج در مقابل امّت است؛ چرا که خواب، وضوی پیامبر ج را باطل نمیکند؛ زیرا هر چند چشم آن حضرت ج میخوابد، ولی دلشان نمیخوابد. در حدیثی پیامبر ج میفرمایند: «نحن معاشر الانبیاء تنام اعیننا ولا تنام قلوبنا»؛ «ما گروه پیامبران، چشممان میخوابد ولی دلمان نمیخوابد و بیدار است».
«و فی الحدیث قصّة»: و در پی این حدیث، قصهای طولانی نقل شده است.
و حدیث کامل چنین است:
«عَن کُریبٍ، عَن ابنِ عَبَّاسٍب انّه اَخبَرَهُ انَّهُ بَاتَ عِندَ مَیمُونَةَ وَ هِیَ خَالَتهُ. قال: فَاضطَجَعتُ فِی عرض الوسادة، واضطجع رسول الله ج فی طولها، فنام رسول الله ج حتّی اذا انتصف اللیل، او قبله بقلیل، او بعده بقلیل، فاستیقظ رسول الله ج فجعل یمسح النوم عن وجهه، و قرأ العشر الآیات الخواتیم من سورة آل عمران، ثم قام الی شنّ معلَّق فتوضَّأ منها، فأحسن الوضوء ثمَّ قام یصلّی. قال عبدالله بن عباسب فقمت الی جنبه، فوضع رسول الله ج یده الیمنی علی رأسی، ثم أخذ بأُذنی الیمنی ففتلها، فصلّی رکعتین، ثم رکعتین، ثم رکعتین، ثم رکعتین، ثم رکعتین، ثم رکعتین.ـ قال معن: ستّ مرّات ـ ثم اوتر، ثم اضطجع، حتی جاء المؤذّن فقام فصلّی رکعتین خفیفتین، ثم خرج فصلّی الصبح».
«کُریب، از ابن عباسب نقل میکند که میگفته است:
«شبی در خانهی میمونهل، همسر پیامبر اکرم ج که خالهی ابن عباسب بوده است، ماندم. پیامبر ج در طول بستر استراحت فرمود و من در عرض آن ـ یعنی ابن عباسب به رعایت ادب، پائین پای آن حضرت ج خفته بود ـ پیامبر ج تا نزدیک نیمه شب، یعنی اندکی پیش یا پس از آن خوابید و سپس بیدار شد و دست بر چهرهی خود کشید ـ چشمهای خود را مالید ـ آنگاه ده آیهی آخر سورهی آل عمران را تلاوت فرمود و سپس از جای برخاست و از مشکی آویخته، به بهترین وجه وضو ساخت؛ آنگاه به نماز ایستاد. و من هم برخاستم و وضو ساختم و کنار آن حضرت ج ایستادم. پیامبر ج دست راست خود را بر سر من نهاد و سپس گوش راست مرا با مهربانی گرفت و کشید. رسول خدا ج شش نماز دو رکعتی گزارد و پس از آن، نماز وتر را خواند و اندکی در بستر خود آرمید. چون مؤذن فرا رسیدن وقت نماز را اعلام کرد، رسول خدا ج برخاست و دو رکعت نماز آسان و کوتاه گزارد و سپس برای نماز صبح از خانه بیرون آمد».
(6) حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنَا وَسَقَانَا، وَکَفَانَا وَآوَانَا، فَکَمْ مِمَّنْ لاَ کَافِیَ لَهُ وَلاَ مُؤْوِی».
259 ـ (6) ... انس بن مالکس گوید: چون رسول خدا ج به رختخواب خویش میرفتند، با خود این دعا را زمزمه میکردند: «الْحَمْدُ للهِ الَّذِی أَطْعَمَنَا وَسَقَانَا وَکَفَانَا وَآوَانَا، فَکَمْ مِمَّنْ لاَ کَافِیَ لَهُ وَلاَ مُؤْوِی»؛ «سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که به ما آب و نان داد، و در گرفتاریها و مشکلات و چالشها و دغدغهها (ی مادّی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و ...) ما را کفایت کرد و ما را در زیر چتر رحمتها و نعمتهایش پناه داد؛ و چه بسیارند کسانی که نه معاوِن و کفایت کنندهای دارند و نه پناه دهندهای».
&
«کفانا»: کفایت کرد ما را. یعنی ما را در گرفتاریها و دغدغهها کفایت کرد؛ یا ما را از شرّ گرفتاریها حفظ کرد.
«آوانا»: ما را پناه داد.
«فَکَم»: چه بسیارند ... . «کم»: اسمی است مبنی بر سکون که به وسیلهی آن از عددی که مقدار و جنس آن مبهم باشد، تعبیر میشود؛ و به همین جهت نیازمند ممیّز است و به دو وجه زیر آورده میشود:
1- کم خبریّه؛ به معنی «بسیار» که تمییز آن یا مفرد است: «کَم کتابٍ قرأت: کتاب خواندهای». و یا جمع: «کم کتب قرأت: کتابها خواندهای».
و گاهی تمییز آن به وسیلهی «مِن» مجرور میشود: «کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرةً بِاذن الله: چه بسا گروه اندکی که به فرمان خدا بر گروه بسیاری غالب آمدند».
2- کم استفهامی، به معنی «چند و چند عدد»: «کم کتاباً قرأت: چند کتاب خواندهای».
«کافی»: کفایت کننده؛ آنکه برای انسان بسنده باشد و او را از دیگری بینیاز کند.
«مُؤوی»: پناه دهنده.
تذکر یک نکته: رویکرد اساسی و محوری اسلام در آداب عمومی خود این است که در تمامی حالات و لحظات، مسلمان را با خدا پیوند دهد، و به همین خاطر از فرصتهای طبیعی و مناسبات عادی نیز که پیوسته در روز یک یا چند مرتبه تکرار میگردند، استفاده مینماید تا از این طریق، فرد مسلمان پیوسته به یاد خدا باشد و با او در پیوند و در ارتباط باشد و خداوند متعال را پیوسته به وسیلهی تسبیح، تهلیل، تکبیر، تحمید و یا دعا و نیایش به یاد آورد.
راز فلسفهی اذکار و دعاهای مأثور که در آغاز و پایان خوردن و نوشیدن، هنگام خواب، بیداری، دخول و خروج مستراح، استفاده از یک وسیلهی سواری، پوشیدن لباس، مسافرت و بازگشت از آن و... وارد شده نیز همین است تا پیوسته انسان مسلمان به یاد خدا بوده و رابطهی خویش را با او قطع ننماید؛ و از این رهگذر است که مفاهیم و معانی ربّانی در سطح جامعهی اسلامی گسترش خواهد یافت و در زندگی یک فرد مسلمان ظهور و بروز مییابد.
(7) حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْجُرَیْرِیُّ، حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمُزَنِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رَبَاحٍ، عَنْ أَبِی قَتَادَةَ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا عَرَّسَ بِلَیْلٍ: اضْطَجَعَ عَلَى شِقِّهِ الأَیْمَنِ، وَإِذَا عَرَّسَ قُبَیْلَ الصُّبْحِ: نَصَبَ ذِرَاعَهُ، وَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى کَفِّهِ.
260 ـ (7) ... ابوقتادهس گوید: عادت پیامبر ج این بود که هرگاه (در سفر) درآخر شب برای استراحت فرود میآمدند، بر پهلوی راست خویش میخوابیدند، (و با آرامش و آسودگی کامل میآرمیدند)؛ و چون نزدیک صبح برای استراحت فرود میآمدند، آرنج دست راست خویش را بر پا میداشتند و سرشان را بر کف دستِ راست خویش مینهادند.
&
«عَرَّسَ»: در آخر شب برای استراحت فرود آمد.
«اضطجع»: دراز کشید، یک وری خوابید، لَم داد، استراحت کرد و آرمید.
«شقّه الایمن»: پهلوی راست خود؛ و مراد از «اضطجع علی شقه الایمن»: این است که پیامبر ج با آرامش و آسودگیِ کامل به خواب میرفتند و خوابشان سنگین میشد.
«قُبیل الصبح»: اندکی پیش از صبح.
«نصب»: برافراشت، بلند کرد.
«ذراعه»: ذراع از ابتدای آرنج تا سرانگشتان.
و مراد از «نَصَبَ ذِرَاعَهُ، وَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى کَفِّهِ»: این است که هرگاه پیامبر ج اندکی پیش از صبح برای استراحت فرود میآمدند، آرنج دست راست خود را بر پا میداشتند و سرشان را بر کف دست راست خویش مینهادند تا خوابشان سنگین نشود و وقت نماز صبح از فضیلت خود نگذرد؛ و یا نماز صبح را از دست ندهند. و این کار به منظور تعلیم به مردمان بود تا به سان پیامبر ج رفتار کنند.