ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باب (49)
شرم و حیای پیامبر ج
(1) حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ، حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَاللَّهِ بْنَ أَبِی عُتْبَةَ یُحَدِّثُ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَشدَّ حَیَاءً مِنَ الْعَذرَاءِ فِی خِدْرِهَا، وَکَانَ إِذَا کَرِهَ شَیْئًا عُرِفَ فِی وَجْهِهِ.
358 ـ (1) ... ابوسعید خدریس گوید: شرم و حیای آن حضرت ج از دوشیزگان زیر چادر هم بیشتر بود؛ و هرگاه از چیزی خوششان نمیآمد،آثار آن ناخوشایندی در چهرهی آن حضرت ج مشهود میگردید.
&
«حیاء»: شرم، آزرم، پرهیز و خودداری از امری یا کاری از بیم ملامت و سرزنش.
«العذراء»: دوشیزه، دخترجوانِ شوهر نکرده.
«خدرها»: «خدر»: پرده برای زنان و دختران در گوشۀ اتاق و خانه.
«کره»: زشت و نازیبا دانست، خوشش نیامد.
(2) حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ، حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ یَزِیدَ الْخَطْمِیِّ، عَنْ مَوْلًى لِعَائِشَةَ قَالَ: قَالَتْ عَائِشَةُ: مَا نَظَرْتُ إِلَى فَرْجِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَوْ قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ فَرْجَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَطُّ.
359 ـ (2) ... عایشهل گوید: هرگز به عورت و شرمگاه رسول خدا ج نگاه نکردهام. یا گفت: هرگز عورت و شرمگاه پیامبر ج را ندیدهام.
&
«فرج»: عورت و شرمگاه انسان.
«ما نظرتُ الی فرج رسول الله؛ اوقالت: ما رأیت ...»: این شک در گفتار، از ناحیهی راوی است؛ و مورد شک: واژه ی «ما نظرتُ» و «ما رأیتُ» است؛ نه واژهی «قطّ».
به هر حال، دو حدیث بالا، بیانگر شرم و حیای رسول خدا ج است. و به راستی شرم و حیای پیامبر ج از همهی مردمان بیشتر بود؛ و همچنانکه ابوسعید خدریس گفت: شرم و حیای آن حضرت ج از دوشیزگان زیر چادر نیز بیشتر بود و هرگاه از چیزی خوششان نمیآمد آثار آن ناخوشایندی در چهرهی آن حضرت ج مشهود میگردید. و هیچگاه از فرط شرم و حیاء، نگاهشان را بر چهرهی کسی نمیدوختند؛ پلک هایشان را پیوسته فرو میهشتند. نگاه هایشان به زمین طولانیتر از نگاه هایشان به آسمان بود.
نگاههای آن حضرت ج غالباً مستقیم نبود و به نیم نگاهی اکتفا میفرمودند. از فرط شرم و حیا و کرامت نفس، چیزی را که خوش نداشتند، مطرح نمیکردند. هرگز کسی را که از او کردار ناپسندی را به آن حضرت ج گزارش کرده بودند، نام نمیبردند، بلکه میگفتند: «ما بال اقوامٍ یصنعون کذا»؛ «چه شده است که برخیها چنین و چنان کارها را انجام میدهند؟!».