ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
10- ایّوب بن ابی تمیمة سَختیانی/[1]
[متوفّای 131 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، ایوب بن ابی تمیمة کیسان، امام ابوبکر سختیانی بصری میباشد؛ او، از حافظ حدیث و یکی از شخصیتهای برجسته و بزرگ مردان عرصهی علم و دانش و پیشقراولان و طلایه داران عرصهی حکمت و فرزانگی به شمار میآید که در جرگهی «موالی» داخل بود.
[موالی: تعریف موالی:
الف) تعریف لغوی: «موالی» جمع «مولی» است. و واژهی «مولی» از اضداد است که هم بر «مالک» [سید، آقا، ارباب] استعمال میشود و هم بر «عبد» [= برده] و هم بر «مُعتِق» [= آزاد کنندهی برده] و هم بر «مُعتَق» [بردهی آزاد شده].[3] [4]
ب) تعریف اصطلاحی: «مولی» به یکی از این سه معنی استعمال شده است:
· شخص محالَف [= شخص هم پیمان].
· مُعتَق [= بردهی آزاد شده].
· کسی که به دست دیگری اسلام آورده باشد.
2- انواع موالی:
موالی بر سه نوع است که عبارتند از:
الف) «مولی الحِلف» [هم پیمانی]: مثل امام مالک بن انس اصبحی تیمی [صاحب کتاب موطأ]؛ که از تیرهی «اصبحی» و همپیمان قبیلهی تیم میباشد. بدین خاطر که قومش «اصبح» با قبیلهی تیم که از قریش است، هم پیمان میباشند [از این رو به او تیمی نیز گفتهاند.]
ب) «مولی العتاقة» [که مالک برده، پس از آزاد ساختن وی، بر او ولاء عتق و آزاد کردن دارد و در شرع مقدس اسلام، احکامی بر آن جاری است]؛ مثل «ابوالبختری طایی» تابعی، که نامش: «سعید بن فیروز» و مولای قبیلهی «طیّ» میباشد؛ زیرا که مالکش از قبیلهی طی بود که او را آزاد ساخت.
ج) «مولی الاسلام»: مثل محمد بن اسماعیل بخاری جُعفی؛ که چون جدش «مغیره»، مجوسی و آتشپرست بود و به دست «یمان بن اخنس جعفی» اسلام آورده، وی را «بخاری جُعفی» گفتند و او را بدان منسوب کردند.
3- برخی از فواید شناخت موالی:
[برخی از فواید شناخت موالی عبارتند از:] ایمن شدن از التباس و ابهام و اختلال و سردرگمی، و شناخت راویانی که به قبیلهای منسوب میشوند که آیا آنها از لحاظ نسب بدان قبیله، نسبت داده شدهاند، یا از طریق ولاء.
از این رو [با شناخت موالی] میتوان در بین راویانی که در اسم آنها اتفاق است، جدایی انداخت و تفکیک قائل شد، و راویانی که از لحاظ نسب بدان قبیله منسوباند از راویانی که از طریق ولاء بدان منسوباند، جدا کرد و آنها را متمایز ساخت.]
ایوب سختیانی، از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:
عمرو بن سلمة جرمی؛ ابوالعالیة ریاحی؛ سعید بن جبیر؛ ابوقلابة؛ عبدالله بن شقیق؛ ابن سیرین؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی روایت و درایت.
و از کسانی که از ایوب سختیانی به سماع حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
شعبه؛ مَعمر؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینه؛ معتمر بن سلیمان؛ ابن علیّة؛ و شمار زیادی از دیگر مردمان و شیفتگان علم و دانش.
علی بن مدینی گوید: «له نحو ثمان مائة حدیث»؛ «از ایوب سختیانی، در حدود 800 حدیث نقل شده است».
و شعبه گفته است: «کان ایوب، سیّد العلماء»؛ «ایوب سختیانی، سالار دانشوران و صاحب نظران اسلامی است».
سفیان بن عیینه گفته است: «لم الق مثله»؛ «تاکنون چون ایوب سختیانی را (در علم و دانش، مهارت و چیرگی، کاردانی و تخصص، اخلاص و صداقت، اعتقاد و عمل، روایت و درایت و ...) ملاقات و دیدار نکردهام.»
حماد بن زید گوید: «هو افضل من جالستُ واَشدّه اتّباعاً للسنّة»؛ «ایوب سختیانی، برترین و بهترین فردی است که تاکنون با او، نشست و برخاست و مجالست و همنشینی نمودهام؛ و به راستی او، سختترین و شدیدترین و متعهّدترین و مُلزمترین مردمان، نسبت به اتّباع و پیروی از سنّت رسول خدا ج بود».
وُهیب، از جَعد ابوعثمان نقل میکند که گفت: از حسن شنیدم که میگفت: «ایوب، سیّد شباب اهل البصرة»؛ «ایوب سختیانی، سرور و سالار جوانان بصره است».
ابن سعد گفته است: «کان ایوب، ثقةً ثبتاً فی الحدیث؛ جامعاً کثیر العلم؛ حجّةً عدلاً»؛ «ایوب سختیانی، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار و امین و مُعتمد و قوی و کاردان، در حدیث میباشد؛ او کسی است که بهرهی زیادی از علم و دانش و حکمت و فرزانگی را فراچنگ آورده است؛ و او در عرصهی روایت و درایت، هم «حجّت» است و هم عادل و دادگر.»
ابوحاتم گفته است: «ثقة لایُسأل عن مثله»؛ «ایوب سختیانی، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد که در نوع خودش، بینظیر و منحصر به فرد و یکتا و بیهمتا و بیمثل و مانند است؛ از این رو؛ از مثل او، سؤال کرده نمیشود؛ (چون شخصی به سان او، وجود ندارد)».
حریر ضبی به نقل از اشعث گفته است: «کان ایوب، جهبذ العلماء»؛ «ایوب سختیانی، از زمرهی کارشناسان و استادان علماء و از جملهی خبرگان و ماهران ِ دانشوران وصاحب نظران اسلامی است».
و هشام بن عروة گفته است: «لم اَر بالبصرة مثل ایوب»؛ «هرگز در شهر بصره، کسی را چون ایوب سختیانی ندیدهام».
و سرانجام، ایوب سختیانی به سال 131 ه . ق در حادثهی طوفان و در 63 سالگی، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[5] ایوب سختیانی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
ایوب سختیانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «من اکفر اخاه بغیر تأویل، فهو کما قال»:[6]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا وُهَیْبٌ، حَدَّثَنَا أَیُّوبُ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ ثَابِتِ بْنِ الضَّحَّاکِ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “مَنْ حَلَفَ بِمِلَّةٍ غَیْرِ الإِسْلاَمِ کَاذِبًا فَهُوَ کَمَا قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ عُذِّبَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ، وَلَعْنُ المُؤْمِنِ کَقَتْلِهِ، وَمَنْ رَمَى مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَتْلِهِ”» (ح 6105)
«موسی بن اسماعیل، از وُهیب، از ایوب سختیانی، از ابوقلابة، از ثابت بن ضحاک، برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که به دینی غیر از اسلام، سوگند دروغ بخورد (مثل این که بگوید: یهودی باشم اگر این کار را کردهام)؛ پس او همانگونه است که میگوید؛ و کسی که توسط چیزی خودکشی کند، توسط همان چیز در آتش دوزخ، عذاب میشود؛ و لعنت کردن مسلمان، همچون کشتن او است؛ و کسی که مسلمانی را به کفر نسبت دهد، مانند آن است که او را کشته است.
* در باب «ما یجوز من الشعر والرجز والحداء وما یکره منه»:[7]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ، حَدَّثَنَا أَیُّوبُ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَتَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى بَعْضِ نِسَائِهِ وَمَعَهُنَّ أُمُّ سُلَیْمٍ، فَقَالَ: “وَیْحَکَ یَا أَنْجَشَةُ، رُوَیْدَکَ سَوْقًا بِالقَوَارِیرِ” قَالَ أَبُو قِلاَبَةَ: فَتَکَلَّمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِکَلِمَةٍ، لَوْ تَکَلَّمَ بِهَا بَعْضُکُمْ لَعِبْتُمُوهَا عَلَیْهِ، قَوْلُهُ: “سَوْقَکَ بِالقَوَارِیرِ”» (ح 6149)
«مسدّد، از اسماعیل، از ایوب سختیانی، از ابوقلابة، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج در حالی به نزد برخی از همسران خویش آمد که امّ سُلیم (مادر انس بن مالک) نیز با ایشان بود؛ (یعنی امّ سُلیم، در میان زنان مسافر بود و انجشه، بردهی رسول خدا ج شتران را سوق میداد)؛ پیامبرج فرمود: «ای انجشه! وای بر تو؛ خدا بر تو رحم کند؛ شترانت را آهسته بران که شیشه بار دارند (و مراد از شیشه بار داشتن شتران، زنان بود که بر شتران سوار بودند)».
ابوقلابة گوید: پیامبر ج (در فرمودهی خود)، کلمهای را بر زبان رانده است که اگر هر یک از شما بر زبان آورید، به آن کلمه عیب میگیرید؛ یعنی این فرمودهی پیامبرج: «سوقک بالقواریر». (یعنی این عبارت اشکال دستوری دارد)».
* در باب «قول النبیّ ج: سمّوا باسمی ولا تکتَنُوا بکنّیتی»:[8]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنِ ابْنِ سِیرِینَ، سَمِعْتُ أَبَا هُرَیْرَةَ: قَالَ أَبُو القَاسِمِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “سَمُّوا بِاسْمِی وَلاَ تَکْتَنُوا بِکُنْیَتِی”» (ح 6188)
«علی بن عبدالله، از سفیان، از ایوب سختیانی، از ابن سیرین برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابوهریرهس شنیدم که گفت: ابوالقاسم ج فرمودند: «اسم مرا به عنوان اسم، انتخاب کنید ولی از کنیهی من (ابوالقاسم) استفاده نکنید».
* باب «ما جاء فی قول الرجل: ویلک»؛[9]
* باب «من دعی صاحبه فنقص من اسمه حرفاً».[10]
* باب «المعاریض مندوحة عن الکذب».[11]
* باب «باب الدعاء اذا علا عَقبَةً».[12]
* باب «المعاصی من امر الجاهلیّة».[13]
* باب «من اجاب الفتیا باشارة الید والرأس».[14]
* باب «عظة الامام النساء وتعلیمهنّ».[15]
* باب «لیبلغ العلم الشاهد الغائب».[16]
* باب «ابوال الابل والدواب والغنم ومرابضها».[17]
* باب «الطیب للمرأة عند غسلها من المحیض».[18]
* باب «شهود الحائض العیدین ودعوة المسلمین ویعتزلن المصلّی».[19]
* باب «الصفرة والکدرة فی غیر ایام الحیض».[20]
* باب «الصلاة فی القمیص والسراویل والتبّان والقباء».[21]
به هر حال، روایات ایوب سختیانی/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 118 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «ایّوب سختیانی» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/81؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/255؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/53؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/15؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 36؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/145؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 1/404؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر 1/348؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/116؛ «طبقات الحفّاظ»، سیوطی ص 59؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/246؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/181؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/34؛ «العبر فی خبر من غبر»، حافظ ذهبی 1/172
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/130-132
[3]- نگا: القاموس، ج4، ص 404.
[4]- واژهی «مولی» در لغت به این معانی به کار برده شده است: مالک، سید، آقا، ارباب، برده، آزاد کنندهی برده، بردهی آزاد شده، ولی نعمت، نعمت دهنده، نعمت یافته، نعمت داده شده، دوستدار، دوست، هم پیمان، همسایه، مهمان، شریک، پسر، پسرعمو، خواهرزاده، عمو، داماد، نزدیک، قریب، خویشاوند، پیرو، تابع. [مترجم]
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 101
[6]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/901
[7]- همان 2/908
[8]- همان 2/914
[9]- همان 2/910
[10]- همان 2/915
[11]- همان 2/917
[12]- همان 2/944
[13]- همان 1/9
[14]- همان 1/18
[15]- همان 1/20
[16]- همان 1/21
[17]- همان 1/36
[18]- همان 1/45
[19]- همان 1/46
[20]- همان 1/47
[21]- همان 1/52