اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

12- جریر بن حازم اَزْدی بصری/[1] [متوفّای 170 ه‍ . ق]

12- جریر بن حازم اَزْدی بصری/[1]
[متوفّای 170 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، ابوالنّضر اَزْدی بَصری، محدّث شهر بصره و یکی از شخصیّت‌های برجسته و بزرگ مردان عرصه‌ی علم و دانش و از طلایه داران و پیشقراولان عرصه‌ی حکمت و فرزانگی است؛ وی از ابورجاء عُطاردی، حسن، ابن سیرین، طاوس، عطاء، ابن ابی ملکیة، نافع و حمید بن هلال، به روایت حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از جریر بن حازم، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            پسرش: وهب؛ استادش: ایوب سختیانی؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینه؛ ابن وهب؛ شیبان بن فَرّوخ؛ ابوالربیع زهرانی؛ ابونصر تمّار؛ و شمار دیگری از مردمان.

            جریر بن حازم، از لحاظ علمی در جایگاهی است که قلم فرسایان و نویسندگان و مؤلّفان و مصنّفان کتاب‌های حدیث، به (احادیث و روایات) او، استدلال و استناد می‌جویند و از آن‌ها، بهره می‌برند و استفاده‌ها می‌کنند؛ تا جایی که موسی بن اسماعیل در مورد وی گفته است: «ما رأیتُ حمّاد بن سلمة، یعظّم احداً تعظیمه جریر بن حازم»؛ «هرگز ندیدم که حماد بن سلمة، کسی را به مانند جریر بن حازم، تعظیم و بزرگداشت و احترام و تجلیل نماید و بزرگش بداند».

            جریر بن حازم، به سال 170 ه‍ . ق در آستانه‌ی 90 سالگی، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

            احمد بن حنبل گوید: «جریر بن حازم، صاحب سنّة؛ هو احبّ الیّ من همّام»؛ «جریر بن حازم، صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان است؛ و از دیدگاه من، او بهتر و برازنده‌تر از همّام است».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            عثمان دارمی از یحیی بن معین نقل می‌کند که وی گفت: «ثقة»؛ «جریر بن حازم، از راویان قابل اعتماد و مورد وثوق است».

            و عبدالله بن احمد گفته است: «سألتُ ابن معین عنه؛ فقال: لیس به بأس»؛ «از یحیی بن معین، درباره‌ی جریر بن حازم پرسیدم؟ او در پاسخ گفت: در احادیث و روایات وی، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا او، فردی مؤثق و مورد اعتماد است».

            و احمد عجلی نیز درباره‌ی وی گفته است: «بصری ثقة»؛ «جریر بن حازم، از مردمان شهر بصره و از راویان ثقه و مورد اعتماد است».

            و نسایی گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات جریر بن حازم، ایراد و نقصی نیست؛چرا که وی، فردی ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و قابل اعتبار می‌باشد».

            و ابوحاتم گفته است: «صدوق صالح»؛ «جریر بن حازم، فردی صادق و راستگو و درستکار و امین و متخصّص و کارشناس و شریف ونجیب و شایسته و کارآمد است».

            و ساجی گفته است: «و جریر ثقة»؛ «جریر، از زمره‌ی افراد مؤثق و مطمئن و قوی و مورد اعتماد است».

            و احمد بن صالح نیز به توثیق جریر به حازم پرداخته و اظهار داشته که وی، روایت کننده‌ای مطمئن و قابل اعتماد می‌باشد.

            و بزّار در مُسند خویش، در مورد جریر بن حازم چنین گفته است: «ثقة»؛ «وی، مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار می‌باشد».

            و ابن سعد گفته است: «کان ثقة الّا انّه اختلط فی آخر عمره»؛ «جریر بن حازم، از زمره‌ی راویان ثقه و قابل اعتماد است؛ جز این که وی در آخر عمر خویش، دچار حواس پرتی و آشفتگی ذهنی شده است».

تعریف اختلاط:

الف) تعریف لغوی: همچنان‌که در «القاموس» آمده: «اختلاط» در لغت به معنای «فساد عقل» [دیوانگی، اختلال حواس، سبک مغزی، حواس پرتی، آشفتگی فکری، درهم‌آمیختگی ذهنی] است؛ گفته می‌شود: «اختلَط فلانٌ»؛ «یعنی حواسش پرت شد، دیوانه شد، اختلال حواس پیدا کرد.»

ب) تعریف اصطلاحی: «اختلاط» عبارت است از: «فساد العقل، او عدم انتظام الاقوال بسبب خَرَف، او عمی، او احتراق کتب او غیر ذلک».

«پیدا شدن اختلال حواس یا آشفتگی اقوال، به علت پیری، نابینایی، یا احتراق کتاب‌ها و...»

2- انواع «راویانی که دچار کم هوشی و اختلال حواس شده‌اند»:

الف) راویانی که به علت پیری و خرفتی، دچار کم هوشی و اختلال حواس شده‌اند؛ مثل: عطاء بن سائب ثقفی کوفی.

ب) راویانی که به سبب نابینایی، دچار حواس‌پرتی و آشفتگی ذهنی شده‌اند؛ مثل: عبدالرزاق بن همام صنعانی. وی پس از اینکه چشمانش را از دست داد، احادیث و روایات بدو دیکته می‌شد، و او نیز آن‌ها را دریافت می‌کرد.

ج) راویانی که به اسباب و علت‌هایی دیگر، دچار کم هوشی و اختلال حواس شده‌اند؛ مانند احتراق و آتش گرفتن کتاب‌ها، مثل: عبدالله بن لهیعه‌ی مصری (که بر اثر سانحه‌ی احتراق کتاب‌هایش، دچار اختلال حواس و آشفتگی ذهنی شد و حافظه‌اش را از دست داد.)

3- حکم روایتِ راوی مُختلط [روایت کننده‌ای که به علت پیری، نابینایی، احتراق کتاب‌ها و... دچار کم هوشی و اختلال حواس شده است]:

الف) احادیث و روایاتی که پیش از دچار شدن وی به کم هوشی و اختلال حواس، از او روایت شده‌اند، پذیرفته می‌شود.

ب) و احادیثی که پس از دچار شدن وی به حواس پرتی و آشفتگی ذهنی، از او نقل شده‌اند، مورد قبول و پذیرش نخواهد بود.

            و همچنین احادیث و روایاتی که مورد شک و تردیدند و مشخص نیست که آیا آن‌ها پیش از دچار شدن وی به کم هوشی و اختلال حواس، از او روایت شده‌اند یا بعد از دچار شدن وی به حواس پرتی و کم هوشی؛ در این صورت نیز، چنین روایاتی قابل قبول و پذیرش نخواهد بود.

4- اهمیت شناخت راویان مُختلط، و فایده‌ی آن:

            شناخت راویانی که به علت پیری، نابینایی، احتراق کتاب‌ها و... دچار کم هوشی و حواس پرتی شده‌اند، فنی بسیار مهم و اساسی و محوری و بنیادین [در علوم حدیث] است؛ و فایده‌اش در این امر نهفته است که با شناخت این فن، می‌توان به جداسازی و تفکیک احادیث راویانِ ثقه و معتبری پرداخت که آن‌ها را پس از دچار شدن به حواس پرتی و آشفتگی ذهنی نقل کرده‌اند، تا بدین ذریعه بتوان به ردّ و عدم قبول آن‌ها پرداخت [و آن‌ها را از روایات و احادیثی که قبل از دچار شدن به کم هوشی و اختلال حواس روایت نموده، متمایز و جدا ساخت.]

5- آیا بخاری و مسلم در صحیح خویش، از راویانِ ثقه و معتبری که دچار کم هوشی و اختلال حواس شده‌اند، حدیث روایت کرده‌اند؟:

            آری، بخاری و مسلم در صحیح خویش، از راویان ثقه و معتبری که دچار کم هوشی و اختلال حواس شده‌اند، حدیث نقل کرده‌اند، ولی [نه هر گونه روایتی، بلکه روایاتِ] راویانی که پیش از دچار شدن به کم هوشی واختلال حواس به نقل آن‌ها پرداخته‌اند.

6- مشهورترین کتاب‌هایی که در زمینه‌ی «شناخت راویان مُختلط» به رشته‌ی تحریر درآمده‌اند:

گروهی از علماء از قبیل: علایی و حازمی، در این عرصه دست به قلم برده‌اند و قلم‌فرسایی نموده‌اند؛ و از کتاب‌هایی که در زمینه‌ی «شناخت راویان مُختلط» نگاشته شده‌اند و به رشته‌ی تحریر درآمده‌اند، می‌توان به کتاب «الاغتباط بمن رُمی بالاختلاط»، تألیف حافظ ابراهیم بن محمد، نوه‌ی ابن العجمی (متوفی 841 ه‍ . ق) اشاره کرد.]

            به هر حال، جریر بن حازم، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[4] جریر بن حازم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/، ذکر کرده است.

            و همچنین علّامه ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] وی را در زمره‌ی روایان شهر بصره که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[6] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو مع جلالة قدره، یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «جریر بن حازم - با وجود این که از شأن و مقام و منزلت و جایگاهی والا برخوردار است - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.»

نگارنده گوید:

            جریر بن حازم، از ابوحنیفه، از زهری، از سالم بن عبدالله، از عبدالله بن عمرب روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «انّما الناس کابل مائة لاتکاد تجد فیها راحلة»؛ «مردم مانند صد شتری هستند که یک سواری در میان آن‌ها یافت نمی‌شود؛ (یعنی همان طور که در میان صد شتر، یک شتر خوب برای سواری پیدا نمی‌شود، در میان این همه انسان، یک نفر برای دوستی و رفاقت یافت نمی‌شود)».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و گفته است: ابوعبدالله بن خسرو، این حدیث را در مُسند خویش به نقل از وُهیب بن جریر، از پدرش (جریر بن حازم) از نعمان بن ثابت - یعنی امام ابوحنیفه/ - روایت نموده است.

و همچنین نگارنده گوید:

                جریر بن حازم اَزْدی بصری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «یستقبل الامام الناس اذا سلّم»:[8]

            «حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَرِیرُ بْنُ حَازِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ، عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا صَلَّى صَلاَةً أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ» (ح 845)

            «موسی بن اسماعیل، از جریر بن حازم، از ابورجاء، از سمرة بن جندبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «عادت رسول خدا ج بر آن بود که هر گاه نمازی را می‌گزاردند، پس از نماز، رو به ما می‌کردند (و می‌نشستند)».

* در باب «فضل اتّباع الجنائز»:[9]

            «حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا جَرِیرُ بْنُ حَازِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ نَافِعًا یَقُولُ: حُدِّثَ ابْنُ عُمَرَ أَنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ یَقُولُ: مَنْ تَبِعَ جَنَازَةً فَلَهُ قِیرَاطٌ فَقَالَ: أَکْثَرَ أَبُو هُرَیْرَةَ عَلَیْنَا، فَصَدَّقَتْ یَعْنِی عَائِشَةَ أَبَا هُرَیْرَةَ، وَقَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُهُ فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: لَقَدْ فَرَّطْنَا فِی قَرَارِیطَ کَثِیرَةٍ فَرَّطْتُ: ضَیَّعْتُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» (ح 1323 و 1324)

            «ابونعمان، از جریر بن حازم برای ما روایت کرده که وی گفته است: از نافع شنیدم که می‌گفت: ابن عمر، چنین روایت نموده که ابوهریرهس می‌گوید: «هر کس، جنازه‌ای را تشییع کند، به اندازه‌ی یک قیراط (واحد پیمانه)، اجر و پاداش دریافت می‌کند». ابن عمرب گفت: ابوهریرهس ثواب آن را زیاد گفته است! بعد، عایشهل نیز حدیث ابوهریرهس را تأیید کرد و گفت: من این حدیث را از رسول خدا ج شنیدم. ابن عمرب گفت: پس ما، تا کنون، قیراط‌های زیادی را از دست داده‌ایم».

* در باب «عذاب القبر من الغیبة والبول».[10]

* باب «ما قیل فی اَولاد المشرکین».[11]

* باب «فضل مکّة وبنیانها».[12]

* باب «من قال فی الخطبة بعد الثناء: اما بعد».[13]

* باب «التلبیة والتکبیر غداة النحر، حین یرمی جمرة العقبة والارتداف فی السیر».[14]

* باب «المدینة تنفی الخبث».[15]

* باب «آکل الربا وشاهده وکاتبه».[16]

* باب «اذا اختلفوا فی الطریق المیتاء».[17]

به هر حال، روایات جریر بن حازم اَزْدی بصری/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 33 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «جریر بن حازم» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/2/213؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/144؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/504؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/144؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/98؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/392؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/181؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/158؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 52؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/270؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 3/345؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 92؛ «العبر فی خبر من غبر»، حافظ ذهبی 1/258؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/74

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/199

[3]-           «تهذیب التهذیب» 2/61 و 62

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 104

[5]-           «المناقب»، کردری 2/228

[6]-           «جامع المسانید»، خوارزمی 2/420 و 421

[7]-           «جامع المسانید»، خوارزمی 1/201 و 202

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/117

[9]-           همان 1/176 و 177

[10]-        «الجامع الصحیح»،امام بخاری 1/184

[11]-        همان 1/185

[12]-        همان 1/215

[13]-        همان 1/126

[14]-        همان 1/228

[15]-        همان 1/253

[16]-        همان 1/280

[17]-        همان 1/336

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد