اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

19- حمّاد بن اُسامة (بن زید قرشی)، ابواسامة (کوفی)/[1] ‍[متوفّای 201 ه‍ . ق]

19- حمّاد بن اُسامة (بن زید قرشی)، ابواسامة (کوفی)/[1]
‍[متوفّای 201 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و امام کارشناس و خبره و آگاه و مورد اعتماد و کاردان و متخصّص: حمّاد بن اُسامة کوفی، آزده‌ی بنی هاشم می‌باشد که از هشام بن عروة، یزید بن عبدالله، بَهز بن حکیم، اعمش، جریری و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان، به روایت حدیث پرداخته است.

و از کسانی که از حمّاد بن اُسامه، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این بزرگان را نام برد:

            عبدالرحمن بن مهدی؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ علی کوسج؛ احمددَورقی؛ محمد بن عبدالله مخزمی؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و شمار زیادی از دیگر مردمان.

            احمد بن حنبل، در مورد وی گوید: «ابواسامة ثقة؛ کان اعلم الناس بامور الناس واخبار اهل الکوفة»؛ «حماد بن اسامه، فردی مؤثق و قابل اعتماد می‌باشد که داناترین و آگاه‌ترین مردمان، نسبت به امور مردم و اخبار اهل کوفه به شمار می‌آید».

            و همچنین احمد بن حنبل در جایی دیگر گفته است: «کان ثبتاً، لایکاد یخطیء»؛ «حماد بن اسامه، روایت کننده‌ای مطمئن و مؤثق و معتبر و قابل اعتماد و امین و درستکار بود که به ندرت و خیلی کم، دچار خطا و اشتباه می‌شد». ابن عمار گفته است: «کان ابواسامة یعدّ من النساک فی زمن الثوری»؛ «ابواسامه، در روزگار سفیان ثوری، از زاهدان، پارسایان و ریاضت کشان به شمار می‌آمد.»

علامه ذهبی در ادامه گوید:

            امّت اسلامی، بر پذیرش و قبول و تأیید و دریافت احادیث و روایات ابواسامه، به خاطر حفظ و ضبط و تدیّن و پرهیزگاری و پارسایی و وَرع او، اتفاق نظر دارند. وی 80 سال عمر کرد و در ماه ذی القعده، به سال 201 ه‍ . ق درگذشت و برای همیشه این خاکدان را ترک کرد و به رحمت ایزدی پیوست. خدایش، او را بیامرزد و او را غریق رحمت‌های خویش بگرداند.

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابن سعد گفته است: «کان ثقةً مأموناً کثیرالحدیث، یدلّس ویبیّن تدلیسه؛ وکان صاحب سنّة وجماعة»؛ «حماد بن اسامه، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر بود که احادیث زیادی را روایت نموده است؛ وی به «تدلیس در حدیث» نیز دست می‌یازید و در ضمن «تدلیس»، به تبیین و تشریح و توضیح و تفسیر «تدلیس» خویش نیز در احادیث می‌پرداخت؛ و در همه حال، متعهّد و پایبند به «سنّت و جماعت» بود.»

            احمد عجلی گوید: «کان ثقة، وکان یعدّ من حکماء اصحاب الحدیث»؛ «حماد بن اسامه، فردی ثقه و مورد اعتماد بود و از زمره‌ی خردمندان و دوراندیشان و ژرف نگران و دانایان اصحاب حدیث، به شمار می‌آمد».

            و ابن قانع گفته است: «کوفی صالح الحدیث»؛ «حماد بن اسامه، از مردمان کوفه می‌باشد که در تحمّل و ادای حدیث، از لیاقت و شایستگی کافی، برخوردار است؛ از این رو، احادیث و روایات وی - به عنوان مرجع و مأخذ -نوشته می‌شود و بدان‌ها استدلال و استناد می‌شود».

            ابن حبان نیز، وی را در شمار راویان مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد ذکر کرده است.

            و شایان ذکر است که «حماد بن اسامه» از آن دسته از راویانی است که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «حماد بن اسامه، در این مُسندها، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

            و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[5] حماد بن اسامه را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

نگارنده گوید:

            حماد بن اُسامه ابواُسامة، از ابوحنیفه، از عبدالملک بن عُمیر، از ربعی بن حراش، از حذیفة بن یمانس روایت می‌کند که آن حضرت ج فرمودند: «اِقتدوا باللذین من بعدی، ابی بکرو عمر؛ اِهتدوا بهدی عمّار وتمسّکوا بعهد ابن امّ عبد»؛ «پس از من، به این دو نفر، یعنی ابوبکر و عمرب اقتدا کنید؛ و با راه و روش عمارس، هدایت یابید و به دانش و آگاهی عبدالله بن مسعودس، تمسّک جویید».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»،[6] ذکر کرده و گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از ابواُسامه، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

 

و همچنین راقم سطور گوید:

                ابواسامه، حماد بن اسامة بن زید قرشی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ می‌باشد؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «اذا مات فی الزّحام او قتل به»؛[7]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، أَخْبَرَنَا أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ: هِشَامٌ، أَخْبَرَنَا عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ هُزِمَ المُشْرِکُونَ، فَصَاحَ إِبْلِیسُ: أَیْ عِبَادَ اللَّهِ أُخْرَاکُمْ، فَرَجَعَتْ أُولاَهُمْ فَاجْتَلَدَتْ هِیَ وَأُخْرَاهُمْ، فَنَظَرَ حُذَیْفَةُ فَإِذَا هُوَ بِأَبِیهِ الیَمَانِ، فَقَالَ: أَیْ عِبَادَ اللَّهِ أَبِی أَبِی قَالَتْ: «فَوَاللَّهِ مَا احْتَجَزُوا حَتَّى قَتَلُوهُ، قَالَ حُذَیْفَةُ غَفَرَ اللَّهُ لَکُمْ» قَالَ عُرْوَةُ: «فَمَا زَالَتْ فِی حُذَیْفَةَ مِنْهُ بَقِیَّةُ خَیْرٍ حَتَّى لَحِقَ بِاللَّهِ»»(ح 6890)

            «اسحاق بن منصور، از ابواسامة، حماد بن اسامه، از هشام، از پدرش (عروة)؛ از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: در روز جنگ اُحد، مشرکان و چندگانه پرستان، شکست خوردند و شیطان فریاد برآورد: «ای بندگان خدا! به پشت سر خویش بنگرید (که دشمن است)؛ پس صف اول مسلمانان به عقب برگشتند و با صف دیگر مسلمانان درگیر شدند. حذیفه ناگاه پدر خویش، یمان را دید که در معرض حمله است؛ از این روگفت: ای بندگان خدا! وی پدر من است! پدر من است! او را نکشید.

            عایشهل گوید: «به خدا سوگند! از وی دست برنداشتند تا او را کشتند. عروة گوید: حذیفهس همواره بدیشان طلب آمرزش می‌کرد تا این که به خدا پیوست».

* در باب «هل علی من لایشهد الجمعة غسل من النساء والصبیان وغیرهم»[8]

            «حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: کَانَتِ امْرَأَةٌ لِعُمَرَ تَشْهَدُ صَلاَةَ الصُّبْحِ وَالعِشَاءِ فِی الجَمَاعَةِ فِی المَسْجِدِ، فَقِیلَ لَهَا: لِمَ تَخْرُجِینَ وَقَدْ تَعْلَمِینَ أَنَّ عُمَرَ یَکْرَهُ ذَلِکَ وَیَغَارُ؟ قَالَتْ: وَمَا یَمْنَعُهُ أَنْ یَنْهَانِی؟ قَالَ: یَمْنَعُهُ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَمْنَعُوا إِمَاءَ اللَّهِ مَسَاجِدَ اللَّهِ»»(ح 900)

            «یوسف بن موسی، از ابواُسامه، حماد بن اسامه، از عُبید الله بن عمر، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: عمر بن خطابس، زنی داشت که نمازهای صبح و عشاء را در مسجد به جماعت حاضر می‌شد. به آن زن گفته شد: چرا بیرون می‌آیی و حال آن که می‌دانی که عمرس این عمل تو را ناخوشایند می‌دارد و به غیرتش برمی خورد؟ آن زن گفت: چه چیزی عمرس را از منع کردن من بازداشته است؟به آن زن گفته شد: این فرموده‌ی رسول خدا ج او را منع می‌کند که گفته است: «کنیزان خدای را از رفتن به مساجد خدای، منع نکنید».

* در باب «من قال فی الخطبة بعد الثناء: اما بعد»[9].

* در باب «الذکر فی الکسوف»[10].

* در باب «فی کم یقصر الصلاة»[11].

* در باب «فضل الطهور باللیل والنهار وفضل الصلاة بعدالوضوء باللیل والنهار»[12].

* در باب «الصدقة قبل الردّ»[13].

* در باب «اجر الخادم اذا تصدّق بأمر صاحبه غیر مُفسد»[14].

* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَٱلۡعَٰمِلِینَ عَلَیۡهَا [التوبة: 60]، ومحاسبة المصدّقین مع الامام»[15].

* در باب «من این یخرج من مکة»[16].

* در باب «فضل مکة وبنیانها»[17].

* در باب «فضل من علم وعلَّم»[18].

* در باب «الغضب فی الموعظة والتعلیم اذا رأی مایکره»[19].

* در باب «خروج النساء الی البراز»[20].

* در باب «الغسل والوضوء فی المخضب والقدح والخشب والحجارة»[21].




[1]-           بیوگرافی «حماد بن اُسامة بن زید قرشی » را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»، امام بخاری 2/1/28؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/200؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/132؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/222؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/588؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/250؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/3؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/236؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 77؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/2؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/155؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/394؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 140؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/103

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/321 و 322

[3]-           «تهذیب التهذیب» 3/3 و 4

[4]-           «جامع المسانید» 2/428

[5]-           «عقود الجمان»، ص 107

[6]-           «جامع المسانید» 1/226

[7]-           «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/1017

[8]-           همان 1/123

[9]-           همان 1/126

[10]-        همان 1/145

[11]-        همان 1/147

[12]-        همان 1/154

[13]-        همان 1/190

[14]-        همان 1/193

[15]-        همان 1/203

[16]-        همان 1/214

[17]-        همن 1/215

[18]-        همان 1/18

[19]-        همان 1/19

[20]-        همان 1/26

[21]-        همان 1/32

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد