20- حمّاد بن زید بن درهم (اَزْدی جَهضمی) حنفی/[1]
[متوفّای 179 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ عالی و کامل حدیث، شیخ سرزمین عراق، ابواسماعیل اَزْدی بَصری اَزْرق ضریر (نابینای روشن دل) میباشد؛ و «درهم»، نام پدربزرگ وی، از اُسرای سجستان و از مَوالی[3] خاندان «جَریر بن حازم» است.
حماد بن زید بن درهم، از ابوعمران جَونی، محمد بن زیاد، ابوجمرة ضُبَعی، انس بن سیرین، عمرو بن دینار، ثابت بنانی و شماری دیگر از بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است؛ و وی قتاده را درک نکرده و او را درنیافته است.
و از کسانی که از حماد بن زید، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ مسدّد، قواریری؛ محمد بن ابی بکر مقدّمی؛ علی بن مدینی؛ احمد بن مقدام؛ و کسان دیگر غیر از آنها از سایر مردمان.
عبدالرحمن بن مهدی گوید: «ائمّة الناس فی زمانهم، اربعة: الثوری ومالک والازواعی وحماد بن زید»؛ «پیشوایان دینی مردم در روزگارشان، چهار نفر بودند که عبارتند از: سفیان ثوری؛ مالک بن انس؛ اوزاعی؛ و حماد بن زید».
و یحیی بن معین گوید: «لیس احدٌ اثبت من حماد بن زید»؛ «کسی در حدیث، از حماد بن زید، مؤثقتر و معتبرتر و مطمئنتر و قابل اعتمادتر وجود ندارد».
یحیی بن یحیی گوید: «ما رأیتُ شیخاً اَحفظ منه»؛ «من، هیچ شیخی را (نسبت به احادیث و روایات)، حافظتر و ضابطتر از حماد بن زید ندیدهام».
احمد بن حنبل گوید: «هو من ائمة المسلمین من اهل الدین؛ وهو احبّ الیّ من حماد بن سلمة»؛ «حماد بن زید، یکی از پیشوایان مسلمانان و یکی از متدیّنان و پارسایان و زاهدان و پرهیزگاران است؛ و از دیدگاه من، او به نسبت حماد بن سلمة، بهتر و پسندیدهتر و بایستهتر و برازندهتر میباشد».
ابن مهدی نیز گوید: «لم أر احداً قطّ اَعلی بالسنّة منه»؛ «هرگز کسی را نسبت به سنّت رسول خدا ج، والاتر و برتر از حماد بن زید ندیدهام».
ابن مهدی، در جایی دیگر گوید: «ما رأیتُ اعلم منه ومن مالک وسفیان؛ وما رأیت بالبصرة افقه منه»؛ «کسی را داناتر و آگاهتر از این سه نفر ندیدهام؛ حماد بن زید؛ مالک بن انس و سفیان ثوری. و در بصره، کسی را فقیهتر و دانشورتر از حماد بن زید، به خود ندیدهام».
و در جزء یازدهم از حدیث ابوسهل قطان - که به صورت «سماع» (سمعتُ) وارد شده -چنین آمده است: ابوسهل قطان گوید: «حدّثنا الحسن بن علی المعمری، سمعتُ سلیمان بن ایوب صاحب البصری، سمعتُ عبدالرحمن بن مهدی یقول: ما رأیت احداً اعلم من حماد بن زید، لاسفیان ولا مالکاً»؛ «حسن بن علی معمری برای ما نقل میکند که از سلیمان بن ایوب - صاحب البصری - شنیدم که میگفت: از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که گفت: «کسی را داناتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدهام؛ نه سفیان و نه مالک. (یعنی حتّی سفیان ثوری و مالک بن انس را نیز داناتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدم)».
ابوعاصم گوید: «مات حماد بن زید یوم مات ولا اعلم له فی الاسلام نظیراً فی هیئته ودلّه وسَمته»؛ «در روزی که حماد بن زید درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید، سراغ ندارم که در اسلام، برای وی، همانندی در شکل و هیئت، پاک طینتی و نیکومنشی، عقیده و روش و متانت و وقار او وجود داشته باشد.»
یزید بن زُرَیع گوید: «هو سیّد المسلمین»؛ «حماد بن زید، سرور و سالار مسلمانان است».
ابوحاتم ابن حبّان گوید: «کان ضریراً؛ وکان یحفظ حدیثه کلّه»؛ «حماد بن زید، نابینا بود و با وجود این، باز هم تمامی احادیث و روایات خویش را از حفظ داشت».
محمد بن مصفّی گوید: «سمعتُ بقیّة یقول: ما رأیت بالعراق مثل حماد بن زید»؛ «از بقیة/ شنیدم که میگفت: در سرزمین عراق، کسی را به سان حماد بن زید، ندیدهام».
و از سفیان ثوری نقل است که گفت: «رجل البصرة بعد شعبة، ذاک الازرق؛ یعنی حماد بن زید»؛ «بزرگ مرد بصره پس از شعبه، این ازرق، یعنی حماد بن زید میباشد».
و وکیع بن جرّاح گوید: «ما کنّا نشبّهه الّا بمسعر»؛ «ما، حماد بن زید را (در لیاقت و قابلیّت و کفایت و شایستگی) فقط به مِسعر بن کدام تشبیه میکردیم».
ابن طباع گوید: «ما رأیتُ اعقل من حماد بن زید»؛ «من کسی را خردمندتر و داناتر و فهمیدهتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدهام».
و ابن خراش گوید: «لم یخطیء فی حدیث قط»؛ «حماد بن زید، هرگز در حدیثی، دچار خطا و اشتباه و لغزش و بیتوجهی و بیدقّتی و سهل انگاری نشده است».
و احمد عجلی گفته است: «کان له اربعة آلاف حدیث؛ کان یحفظ ولم یکن له کتاب»؛ «در اختیار حماد بن زید، چهار هزار حدیث وجود داشت که همه را حفظ داشت و در این زمینه، (برای حفظ احادیث و روایات)، کتابی در دسترس نداشت (تا آنها را در آن، ثبت و ضبط کند؛ بلکه سینهاش، ظرف معارف و قلبش، گنجینهی احادیث و روایات و دانشها و حکمتها بود)».
حماد بن زید، به سال 98 ه . ق دیده به جهان گشود و در رمضان سال 179 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا، بر او باد.
در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: «و هو ممّن یروی الکثیر عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «حماد بن زید، از زمرهی کسانی است که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»،[5] به بیان بیوگرافی حماد بن زید/ پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده، و در ادامه گفته است: «اخذ الفقه عن ابی حنیفة/؛ وهو الراوی عنه: اَنّ الوتر فریضة؛ وله ذکر فی مبسوط شمس الائمّة؛ شهرته تغنی عن الاطناب؛ توفّی سنة تسعة وسبعین ومائة؛ رحمه الله تعالی؛ وروی له الجماعة»؛ «وی، فقه را از امام ابوحنیفه/ فراگرفت؛ و همچنین از امام ابوحنیفه/، این موضوع را روایت کرده که وتر، واجب است؛ و در کتاب «المبسوط» شمس الائمة نیز، یادی از حماد بن زید شده است؛ به هر حال، شهرت و آوازهی حماد بن زید، جایی را برای شرح و بسط دادن و به تفصیل بیان کردن و اِطناب و درازگویی باقی نمیگزارد؛ زیرا وی، مُعرِّف حضور همه است و نیازی به توضیح و تبیین و تشریح و تفسیر زیاد ندارد».
و سرانجام، حماد بن زید، به سال 179 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست. رحمت و رضوان خدا بر او باد؛ شایان ذکر است که حماد بن زید، از آن دسته از راویانی میباشد که جماعت محدّثان [یعنی بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه]، از وی، حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[6] حماد بن زید/ را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است[7].
نگارنده گوید:
حماد بن زید، از ابوحنیفه، از حماد، از ابراهیم نخعی، از انس بن مالکس روایت کرده است که آن حضرت ج فرمودهاند: «طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم»؛ «دانش طلبی و فراگرفتن علم، بر هر انسان مسلمان و حقگرایی، لازم است».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»،[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از صالح بن ابی رُمیح - به صورت «مکاتبه»[9] - ؛ از ابوامیّة طرطوسی، از عبدالرحمن بن صالح، از حماد بن زید، از ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و بدین سان، راقم سطور گوید:
حماد بن زید/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «اتّخاذ السراری؛ ومن اَعتق جاریة ثمّ تزّوجها»[10]
«حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ تَلِیدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی جَرِیرُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ح حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “لَمْ یَکْذِبْ إِبْرَاهِیمُ إِلَّا ثَلاَثَ کَذَبَاتٍ: بَیْنَمَا إِبْرَاهِیمُ مَرَّ بِجَبَّارٍ وَمَعَهُ سَارَةُ فَذَکَرَ الحَدِیثَ، فَأَعْطَاهَا هَاجَرَ، قَالَتْ: کَفَّ اللَّهُ یَدَ الکَافِرِ وَأَخْدَمَنِی آجَرَ ” قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: “فَتِلْکَ أُمُّکُمْ یَا بَنِی مَاءِ السَّمَاءِ”»(ح 5084)
«سلیمان، از حماد بن زید، از ایوب، از محمد، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: (آن حضرت ج فرمودند:) «ابراهیم÷ به جز سه دروغ، نگفته است (که این، یکی از آنها است،) در حالی که ابراهیم÷ از (قلمرو پادشاهی) ظالم میگذشت (که زنان مردم را به زور تصاحب میکرد) و ساره (زن ابراهیم÷) با وی بود».
ابوهریرهس حدیث را به طور کامل بیان کرد؛و در آخر گفت: «آن ظالم، کنیزی را که هاجر نام داشت، به ساره داد. ساره گفت: خدا دست آن کافر را از من بازداشت و هاجر را در خدمت من قرار داد».
ابوهریرهس گوید: این هاجر، مادر شماست، ای پسران آب آسمان! (ای عربها. پسران آب آسمان، از آن گفتهاند که عربها در وادیها به سر میبردند و آب مورد استفاده، آب باران بود.)».
* در باب «جعل عتق الأمة صداقها»[11]
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ ثَابِتٍ، وَشُعَیْبِ بْنِ الحَبْحَابِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْتَقَ صَفِیَّةَ، وَجَعَلَ عِتْقَهَا صَدَاقَهَا»»(ح 5086)
«قتیبة بن سعید، از حماد بن زید، از ثابت و شعیب بن حَبحاب، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج صفیّه را آزاد کرد و آزادیاش را مهرش قرار داد».
* در باب «اذ قال الخاطب للولیّ: زوّجنی فلانة. فقال: قد زوّجتک بکذا وکذا؛ جاز النکاح؛ وان لم یقل للزوج: أرضیتَ أم قبلتَ»[12]
«حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ امْرَأَةً أَتَتِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَعَرَضَتْ عَلَیْهِ نَفْسَهَا، فَقَالَ: «مَا لِی الیَوْمَ فِی النِّسَاءِ مِنْ حَاجَةٍ» فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ زَوِّجْنِیهَا، قَالَ: «مَا عِنْدَکَ؟» قَالَ: مَا عِنْدِی شَیْءٌ، قَالَ: «أَعْطِهَا وَلَوْ خَاتَمًا مِنْ حَدِیدٍ» قَالَ: مَا عِنْدِی شَیْءٌ، قَالَ: «فَمَا عِنْدَکَ مِنَ القُرْآنِ؟» قَالَ: کَذَا وَکَذَا، قَالَ: «فَقَدْ مَلَّکْتُکَهَا بِمَا مَعَکَ مِنَ القُرْآنِ»»(ح 5141)
«ابونعمان، از حماد بن زید، از ابوحازم، از سهل بن سعدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «زنی نزد پیامبر اکرم ج آمد و نفس خود را به وی پیشکش کرد؛ آن حضرت ج فرمود: «اکنون مرا به زنان نیازی نیست». مردیگفت: ای رسول خدا! او را به ازدواج من درآور! رسول خدا ج فرمود: «آیا چیزی از مَهر، نزد خود داری؟» گفت: چیزی نزد خود ندارم. آن حضرت ج فرمود: «(مَهر) او را بده؛ هر چند، انگشتری از آهن باشد». گفت: نزد من چیزی نیست. پیامبر اکرم ج فرمود: «از قرآن، چه حفظ داری؟» گفت: چنین و چنان. آن حضرت ج فرمود: «او را به آنچه از قرآن در حفظ داری، به ازدواج تو درآوردم».
* در باب «من أولم علی بعض نسائه اکثر من بعض»[13]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ ثَابِتٍ، قَالَ: ذُکِرَ تَزْوِیجُ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ عِنْدَ أَنَسٍ، فَقَالَ: «مَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَوْلَمَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ نِسَائِهِ مَا أَوْلَمَ عَلَیْهَا، أَوْلَمَ بِشَاةٍ»»(ح 5171)
«مُسدّد، از حماد بن زید، از ثابت برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد انس بن مالکس ازدواج زینب بنت جحشل یادآوری شد. وی گفت: من ندیده امی که رسول خدا ج بر هیچ یک از زنان خویش، چنان ولیمهای کرده باشد که بر زینبل کرده است؛ چرا که ایشان در ولیمهی زینبل، گوسفندی را پیشکش و ولیمه نمودند».
* در باب «الولیمة ولو بشاة»[14].
* در باب «قوله تعالی: ﴿قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا﴾ [التحریم: 6]».[15]
* در باب «الحمائل وتعلیق السیف بالعنق»[16].
* در باب «الخروج بعدالظهر»[17].
* در باب «المعاصی من امر الجاهلیّة»[18].
* در باب «لیبلّغ العلم الشاهد الغائب»[19].
به هر حال، روایات حماد بن زید بن درهم/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 147 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «حماد بن زید بن درهم» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»، امام بخاری 2/1/25؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/199؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 1/176؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/217؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/456؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/251؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/9؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/238؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 87؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/292؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/167؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/182 و 183 به شماره 792؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 103؛ «الطبقات الکبری» ابن سعد 7/286؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/102
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/228 و 229
[3]- نگا: درآمدی بر علوم حدیث؛ دکتر محمود طحان؛ ترجمه فیض محمد بلوچ؛ صص 403-405
[4]- «جامع المسانید» 2/428
[5]- «الجواهر المضیة» 1/225
[6]- «عقود الجمان»، ص 108
[7]- «المناقب»، کردری 2/227
[8]- «جامع المسانید» 1/94
[9]- نگاه: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحان، ترجمه فیض محمد بلوچ صص 289-291
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/761
[11]- همان 2/761
[12]- همان 2/772
[13]- همان 2/777
[14]- همان 2/777
[15]- همان 1/779
[16]- همان 1/407
[17]- همان 1/414
[18]- همان 1/9
[19]- همان 1/21