اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

23- خالد بن عبدالله طحّان واسطی/[1] [متوفّای 179 ه‍ . ق]

23- خالد بن عبدالله طحّان واسطی/[1]
[متوفّای 179 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، ابوالهیثم - یا ابومحمد-، خالد بن عبدالله بن عبدالرحمن بن یزید مُزنی واسطی طحّان می‌باشد. او از این بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است:

            حصین بن عبدالرحمن؛ سهیل بن ابی صالح؛ جریری؛ عبدالملک بن ابی سلیمان؛ یونس بن عبید و خالد حذّاء.

و از کسانی که از خالد بن عبدالله، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            پسرش: محمد؛ عمرو بن عون؛ سعید بن منصور؛ مُسدَّد؛ اسحاق بن شاهین واسطی؛ و شمار زیادی از دیگر بزرگان و محدّثان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            خالد بن عبدالله طحّان واسطی، فردی عالم و دانشمند، متخصّص و کارشناس، دانا و آگاه، درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، کاردان و توانا، متدیّن و خداترس، مُطیع و فرمانبردار اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی و انسانی متواضع و فروتن و پارسا و پرهیزگار بود.

            احمد بن حنبل گوید: «کان ثقة صالحاً فی دینه»؛ «خالد بن عبدالله، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد، پارسا و پرهیزگار و متدیّن و خداترس بود».

            اسحاق ازرق گوید: «ما ادرکتُ احداً افضل منه»؛ «کسی را برتر و بایسته‌تر و بهتر و برازنده‌تر از خالد بن عبدالله، درنیافته‌ام».

            ابوعیسی ترمذی گوید: «و خالد، ثقة حافظ؛ «خالد بن عبدالله، (در عرصه‌ی روایت و درایت)، هم ثقه و قابل اعتماد است و هم حافظ و ضابط».

            خلیفه و محمد بن سعد بر این باورند که خالد بن عبدالله طحّان واسطی، به سال 182 ه‍ . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است؛ ولی عبدالحمید بن بیان، معتقد است که در ماه جمادی الاول، به سال 179 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            عبدالله بن احمد، از پدرش (احمد بن حنبل) نقل می‌کند که وی گفت: «کان خالد الطحّان، ثقة، صالحاً فی دینه؛ وهو، احبّ الینا من هُشیم»؛ «خالد بن عبدالله طحّان، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد و پارسا و پرهیزگار و متدیّن و خداترس و درستکار و شریف بود؛ و از دیدگاه ما، او از هشیم، بهتر و برازنده‌تر است».

            ابن سعد، ابوزرعه و نسایی گفته‌اند: «ثقة»؛ «خالد بن عبدالله، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق می‌باشد».

            و ابوحاتم گفته است: «ثقة صحیح الحدیث»؛ «خالد بن عبدالله، از زمره‌ی راویان مؤثق و مطمئن می‌باشد که احادیث و روایات او نیز، صحیح و درست می‌باشند».

            ابن حبّان نیز، وی را در شمار روایت کنندگان مؤثق و معتبر و مطمئن و قوی و درستکار و قابل اعتماد ذکر کرده است.

            و شایان ذکر است که خالد بن عبدالله، از آن دسته از راویانی می‌باشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            و در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو ممّن یروی الکثیر عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو من شیوخ الامام احمد بن حنبل/»؛ «خالد بن عبدالله طحّان، از آن دسته از راویانی می‌باشد که در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ بسیار حدیث روایت نموده است؛ و علاوه از آن، او از اساتید امام احمد بن حنبل/ نیز به شمار می‌آید».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [5]خالد بن عبدالله را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[6] وی را از راویان شهر «واسط» برشمرده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                خالد بن عبدالله طحّان واسطی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «من ادّعی الی غیر ابیه»[7]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ هُوَ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ، وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ غَیْرُ أَبِیهِ، فَالْجَنَّةُ عَلَیْهِ حَرَامٌ» * فَذَکَرْتُهُ لِأَبِی بَکْرَةَ، فَقَالَ: وَأَنَا سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَوَعَاهُ قَلْبِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 6766 و 6767)

            «مُسدَّد، از خالد بن عبدالله، از خالد، از ابوعثمان، از سعدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «هر کس آگاهانه، خود را به کسی غیر از پدرش نسبت دهد، بهشت برایش حرام می‌گردد».

            ابوعثمان گوید: این موضوع را به ابوبکرةل یادآور شدم؛ او گفت: این حدیث را از رسول خدا ج گوش‌هایم شنیده و دلم حفظ کرده است».

* در باب «رجم المُحصن»[8]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ: سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی أَوْفَى: هَلْ رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: قَبْلَ سُورَةِ النُّورِ أَمْ بَعْدُ؟ قَالَ: لاَ أَدْرِی»(ح 6813)

            «اسحاق، از خالد بن عبدالله، از شیبانی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عبدالله بن ابی اوفیس پرسیدم: آیا رسول خدا ج سنگسار کرده است؟ او در پاسخ گفت: آری. گفتم: سنگسار، پیش از نزول سوره‌ی «نور» بود یا پس از آن؟ گفت: نمی‌دانم».

* در باب «رفع الیدین اذا کبّر واذا رکع واذا رفع»[9].

* در باب «الصلاة فی کسوف الشمس»[10].

* در باب «طول الصلاة فی قیام اللیل»[11].

* در باب «فضل الحجّ المبرور»[12].

* در باب «من لم یدخل الکعبة»[13]

* در باب «التکبیر عند الرکن»[14].

* در باب «سقایة الحاجّ»[15].

* در باب «متی یحلّ فطر الصائم»[16].

* در باب «صوم داود علیه السلام»[17].

* در باب «ما قیل فی الصوّاغ»[18].

* در باب «قبول الهدیّة»[19].

* در باب «قول النبیّ ج: اُحلّت لکم الغنائم»[20]




[1]-           بیوگرافی «خالد بن عبدالله طحّان واسطی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/160؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/226؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/340؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/267؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 8/294؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/270؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/259؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، علامه خزرجی، ص 86؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/292؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/371؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 117؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/97؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/119

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/259 و 260

[3]-           «تهذیب التهذیب» 3/87

[4]-           «جامع المسانید» 2/443

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 110

[6]-           «المناقب» کردری 2/229

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 3/1001

[8]-           همان 2/1006

[9]-           همان 1/102

[10]-        همان 1/141

[11]-        همان 1/153

[12]-        همان 1/206

[13]-        همان 1/217

[14]-        همان 1/219

[15]-        همان 1/221

[16]-        همان 1/262

[17]-        همان 1/266

[18]-        همان 1/280

[19]-        همان 1/351

[20]-        همان 1/440

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد