30- زُهیر بن معاویة حنفی/[1]
[متوفّای 173 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ و حجّت در حدیث، زُهیر بن معاویة بن حُدَیج (بن رُحیل بن زُهیر بن خیثمة)، ابوخثیمه جُعفی کوفی، محدّث جزیره و برادر «رُحیل» و «حُدیج» میباشد که از اسود بن قیس، ابواسحاق، سماک بن حرب، حُمید طویل، ابوالزبیر، زیاد بن علاقة و کسان دیگر از طبقهی آنان، حدیث روایت نموده است.
و از کسانی که از زُهیر بن معاویة، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
ابوداود؛ حسن بن موسی اَشیب؛ ابونعیم؛ ابوجعفر نفیلی؛ احمد بن یونس؛ یحیی بن یحیی تمیمی و و شماری دیگر از مردمان.
زُهیر بن معاویة، یکی از دانشوران و صاحب نظران عرصهی روایت و درایت و یکی از علماء و اندیشمندان عرصهی حدیث بود.
سفیان بن عیینه خطاب به یکی از دانش پژوهان و جستجوگران علم و دانش گفت: «علیک بزهیر بن معاویة؛ فما بالکوفة مثله»؛ «زُهیر بن معاویة را دریاب و او را لازم بگیر؛ زیرا در کوفه، کسی به سان او، وجود ندارد».
و معاذ بن معاذ گوید: «و الله! ما کان سفیان الثوری عندی بأثبت من زهیر»؛ «سوگند به خدا! از دیدگاه من، سفیان ثوری، مؤثقتر و معتبرتر از زُهیر بن معاویة نیست».
و شعیب بن حرب، پس از آن که حدیثی از زهیر و شعبه ذکر کرده بود، گفت: «زهیر، احفظ عندی من عشرین مثل شعبة»؛ «از دیدگاه و نظرگاه من، زهیر از بیست نفر مثل شعبه، حافظتر و ضابطتر میباشد».
و احمد بن حنبل گوید: «زهیر، من معادن العلم»؛ «زُهیر بن معاویة، یکی از گنجینهها و ذخیرههای علم و دانش و حکمت و فرزانگی است».
ابوحاتم رازی گوید: «زهیر، احبّ الینا من اسرائیل فی کلّ شیء الّا فی حدیث ابی اسحاق؛ قیل لابی حاتم: فزائدة وزهیر؟ قال: زهیر، اَتقن وهو صاحب سنّة غیر انّه تأخّر سماعه عن ابی اسحاق»؛ «از دیدگاه ما، زُهیر بن معاویة نسبت به اسرائیل، در هر چیز - به جز در نقل حدیث از ابواسحاق - بهتر و بایستهتر است». از ابوحاتم پرسیده شد: دیدگاه شما در مورد مقایسهی زائده با زهیر چیست؟ وی در پاسخ گفت: «زهیر، ماهرتر و خبرهتر و زبردستتر و چیرهتر است؛ زیرا وی، صاحب «سنّت» است؛ و تفاوت فقط در همین است که در سماع زهیر از ابواسحاق، تأخیر وجود دارد».
ابوحاتم در ادامهی سخنانش گفت: زُهیر بن معاویة، در ماه رجب، به سال 173 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست. خدایش، او را بیامرزد و در جوار رحمتهای بیکران خویش جای دهد.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی و زندگی نامهی زُهیر بن معاویة پرداخته و وی را از دانشوران و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «ابوخیثمة الکوفی، من اصحاب الامام؛ ووثّقه ابن معین»؛ «ابوخیثمه کوفی (زهیر بن معاویه)، از شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/ است؛ و یحیی بن معین نیز او را مؤثق و قابل اعتماد معرفی نموده است».
علی بن جعد گوید: «کان رجل یختلف الی زهیر؛ ثم فقده؛ فأتاه بعد ذلک؛ فقال: این کنتَ؟ قال: ذهبتُ الی ابی حنیفة. فقال: نعم؛ ما تعلّمتَ لمجلس تجلسه مع ابی حنیفة خیر فی ذلک من ان تأتینی شهراً»؛ «مردی به نزد زُهیر بن معاویة (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش و حکمت و فرزانگی و روایت و درایت) رفت و آمد داشت و به نزد او آمد و شد میکرد؛ سپس، زُهیر بن معاویة، چند روزی آن مرد را نیافت؛ و چون، پس از مدتی به نزد او آمد، از او پرسید: کجا بودی؟ آن مرد در پاسخ گفت: (برای یادگیری و فراگیری اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی) به نزد امام ابوحنیفه/ رفته بودم. زهیر، خطاب بدان مرد گفت: آری؛ اگر چنانچه در یک مجلس از مجالس و محافل علمی و آموزشی امام ابوحنیفه/ بنشینی و در آن مجلس، چیزی را از وی فرا بگیری، برای تو بهتر و ارزندهتر از آن خواهد بود که به مدت یک ماه به نزد من بیایی و به یادگیری و فراگیری علم و دانش بپردازی! (یعنی یک جلسهی درس امام ابوحنیفه/، برابر با آمدن یک ماه به نزد من است!)».
و شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری»[4]، زُهیر بن معاویة را در شمار دانشوران و صاحب نظران احناف و در زمرهی اساتید امام بخاری/ برشمرده و در ادامه گفته است: «هو من رواة الستة»؛ «زُهیر بن معاویة، یکی از از راویان شش کتاب معتبر حدیث میباشد»؛ (یعنی «الجامع الصحیح» بخاری؛ «الجامع الصحیح» مسلم؛ «سُنن ترمذی»؛ «سُنن ابوداود»؛ «سنن ابن ماجه»؛ و «سُنن نسایی».)
و در کتاب «تهذیب التهذیب»[5] نیز به این موضوع پرداخته شده است که زُهیر بن معاویة، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی روایت نمودهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[6]، آمده است: «و انّه مع جلالة قدره فی العلم، وکوفه شیخ شیوخ البخاری ومسلم، من اصحاب الامام ابی حنیفة، وروی عنه کثیراً فی هذه المسانید؛ «زُهیر بن معاویة - با وجود این که در عرصهی علم و دانش، از شأن و جایگاهی بس والا برخودار است و استاد اساتید بخاری و مسلم به شمار میآید - باز هم از شاگردان و اصحاب امام ابوحنیفه/ است؛ از این رو، در این مسانید نیز، از وی، بسیار حدیث روایت نموده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [7] زُهیر بن معاویة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[8]
نگارندهی سطور گوید:
زُهیر بن معاویة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به حساب میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قصّة وفد طیّ وحدیث عدیّ بن حاتم»[9]
«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، قَالَ: حَدَّثَنِی زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «غَزَا تِسْعَ عَشْرَةَ غَزْوَةً، وَأَنَّهُ حَجَّ بَعْدَ مَا هَاجَرَ حَجَّةً وَاحِدَةً، لَمْ یَحُجَّ بَعْدَهَا حَجَّةَ الوَدَاعِ»، قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: «وَبِمَکَّةَ أُخْرَى»»(4404)
«عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق برای ما روایت کرده که وی گفته است: زید بن ارقمس گوید: پیامبر خدا ج در نوزده غزوه جهاد کرده است و پس از آن که به مدینه هجرت کرد، حج کرد؛ و در طول عمر خویش، فقط یک بار حج نمود و پس از آن حج نکرد. و آن حج، در حجّة الوداع بود.
ابواسحاق گوید: آن حضرت ج (قبل از هجرت) در مکه حج دیگر کرده است».
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ فِیٓ أُخۡرَىٰکُمۡ﴾ [آل عمران: 153]»[10]
«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا أَ بُو إِسْحَاقَ، قَالَ: سَمِعْتُ البَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «جَعَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الرَّجَّالَةِ یَوْمَ أُحُدٍ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَیْرٍ، وَأَقْبَلُوا مُنْهَزِمِینَ فَذَاکَ إِذْ یَدْعُوهُمُ الرَّسُولُ فِی أُخْرَاهُمْ، وَلَمْ یَبْقَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَیْرُ اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا»»(ح 4561)
«عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از براء بن عازبس شنیدم که گفت: رسول خدا ج در روز جنگ اُحد، عبدالله بن جُبیرس را فرماندهی افراد پیاده قرار داد؛ و آنهایی که شکست خورده بودند، برگشتند. از این رو، فرمودهی خداوند اشاره به همین است که: پیامبر ج آنها را از پشت سرشان فرامی خواند. و در آن روز، به جز دوازده نفر با پیامبر ج باقی نمانده بود».
* در باب ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ کُلُّهُۥ لِلَّهِۚ﴾ [الأنفال: 39][11]
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا بَیَانٌ، أَنَّ وَبَرَةَ حَدَّثَهُ، قَالَ: حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ جُبَیْرٍ، قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا - أَوْ إِلَیْنَا - ابْنُ عُمَرَ، فَقَالَ رَجُلٌ: کَیْفَ تَرَى فِی قِتَالِ الفِتْنَةِ؟ فَقَالَ: وَهَلْ تَدْرِی مَا الفِتْنَةُ؟ «کَانَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُقَاتِلُ المُشْرِکِینَ، وَکَانَ الدُّخُولُ عَلَیْهِمْ فِتْنَةً وَلَیْسَ کَقِتَالِکُمْ عَلَى المُلْکِ»»(ح 4651)
«احمد بن یونس، از زُهیر بن معاویة، از بَیان، از وَبرة برای ما روایت کرده که وی گفته است: سعید بن جبیر گوید: عبدالله بن عمرب به نزد ما آمد؛ مردی گفت: دربارهی جنگی که فتنه آن را سبب شده باشد، چه میاندیشی؟ ابن عمرب گفت: آیا تو میدانی که فتنه چیست؟ محمد ج با مشرکان میجنگید؛ و به راستی، در آمدن بر مشرکان و چندگانه پرستان فتنه بود؛ و جنگ آن حضرت ج مانند جنگ شما بر سر تصاحب قدرت نبود».
* در باب ﴿مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾ [الضحى: 3][12]
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا الأَسْوَدُ بْنُ قَیْسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ جُنْدُبَ بْنَ سُفْیَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «اشْتَکَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ یَقُمْ لَیْلَتَیْنِ - أَوْ ثَلاَثًا -»، فَجَاءَتْ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: یَا مُحَمَّدُ، إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ شَیْطَانُکَ قَدْ تَرَکَکَ، لَمْ أَرَهُ قَرِبَکَ مُنْذُ لَیْلَتَیْنِ - أَوْ ثَلاَثَةٍ - فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَٱلضُّحَىٰ١ وَٱلَّیۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾ [الضحى: 1-3] قَوْلُهُ: ﴿مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾ [الضحى: 3]: «تُقْرَأُ بِالتَّشْدِیدِ وَالتَّخْفِیفِ، بِمَعْنًى وَاحِدٍ، مَا تَرَکَکَ رَبُّکَ» وَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «مَا تَرَکَکَ وَمَا أَبْغَضَکَ»»(ح 4950)
«احمد بن یونس، از زُهیر بن معاویة، از اسود بن قیس، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جندب بن سفیان شنیدم که گفت: رسول خدا ج بیمار شد و دو یا سه شب برای نماز تهجّد برنخاست؛ از این رو، زنی (زن ابولهب) آمد وگفت: ای محمد! امیدوارم که شیطانت، تو را رها کرده و واگذاشته باشد. او را نمیبینم که برای دو یا سه شب به تو نزدیک شده باشد. از این رو، خداوند بلند مرتبه این آیات را نازل کرد: ﴿وَٱلضُّحَىٰ١ وَٱلَّیۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾ [الضحى: 1-3] «سوگند به روشنایی آغازین روز؛ و سوگند به شب در آن هنگام که میآرامد؛ پروردگارت تو را رها نکرده است و دشمن ندانسته است و مورد خشم قرار نداده است».
* در باب «فضل سورة الکهف»[13]
«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ، قَالَ: کَانَ رَجُلٌ یَقْرَأُ سُورَةَ الکَهْفِ، وَإِلَى جَانِبِهِ حِصَانٌ مَرْبُوطٌ بِشَطَنَیْنِ، فَتَغَشَّتْهُ سَحَابَةٌ، فَجَعَلَتْ تَدْنُو وَتَدْنُو وَجَعَلَ فَرَسُهُ یَنْفِرُ، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ فَقَالَ: «تِلْکَ السَّکِینَةُ تَنَزَّلَتْ بِالقُرْآنِ»»(ح 5011)
«عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی سورهی کهف را در حالی میخواند که به یک سوی وی، اسبی بود که با دو ریسمان بسته شده بود؛ ابری آمد و آن مرد را فراگرفت و اندک اندک بدو نزدیک شد و اسب وی (از ترس) پا به فرار نهاد؛ چون صبح فرارسید، وی به نزد پیامبر ج آمد و این ماجرا را به اطلاع رسول خدا ج رسانید. آن حضرت ج فرمود: «آن، رحمتی است که به خاطر قرآن، نازل شده است».
* در باب «الصلاة من الایمان»[14].
* در باب «اذا غسل الجنابة او غیرها فلم یذهب اثره»[15].
* در باب «من اَفاض علی رأسه ثلاثاً»[16].
* در باب «قراءة الرجل فی حجر امرأته»[17].
* در باب «اذا رأت المستحاضة الطهر»[18].
* در باب «اذا بدره البزاق، فلیأخذه بطرف ثوبه»[19].
* در باب «الاذان قبل الفجر»[20].
* در باب «تخفیف الامام فی القیام واِتمام الرکوع والسجود»[21].
به هر حال، روایات زُهیر بن معاویة/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 49 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «زهیر بن معاویة» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/427؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/271؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/181؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/337؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/327؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/86؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/303؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/317؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 105؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/266 و 267 به شمارهی 886؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/376؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 105؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/282؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 6/347؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/152
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/233
[3]- «الجواهر المضیة» 1/245
[4]- «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/67
[5]- «تهذیب التهذیب» 3/303
[6]- «جامع المسانید» 2/458
[7]- «عقود الجمان»؛ ص 112
[8]- «المناقب»، کردری 2/223
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/632
[10]- همان 2/655
[11]- همان 2/670
[12]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/738 و 739
[13]- همان 2/749
[14]- همان 1/10
[15]- همان 1/36
[16]- همان 1/39
[17]- همان 1/43
[18]- همان 1/47
[19]- همان 1/59
[20]- همان 1/87
[21]- همان 1/97