32- سفیان (بن سعید بن مسروق) ثَوری حنفی/[1]
[متوفّای 161 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، شیخ الاسلام، سرور و سالار حافظان حدیث، ابوعبدالله کوفی میباشد که نسبت وی، به «ثور» مُضر، (یعنی ثور بن عبد مَناة بن اُدّ بن طابخة) میرسد، نه ثور «همدان».
از کسانی که سفیان ثوری، از آنها حدیث روایت نموده است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
پدرش؛ زبید بن حارث؛ حبیب بن ابی ثابت؛ اسود بن قیس؛ زیاد بن علاقة؛ محارب بن دثار؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که از سفیان ثوری، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
عبدالله بن مبارک؛ یحیی قطّان؛ ابن وهب؛ وکیع بن جرّاح؛ فِریابی؛ قبیصة؛ ابونعیم؛ محمد بن کثیر؛ احمد بن یونس یربوعی؛ و شماری دیگر از شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
شعبه؛ یحیی بن معین و گروهی دیگر از بزرگان عرصهی حدیث شناسی و رجال پژوهی، گفتهاند: «سفیان، امیرالمؤمنین فی الحدیث»؛ «امیرمؤمنان در حدیث، سفیان ثوری است».
عبدالله بن مبارک گوید: «کتبتُ عن الف ومائة شیخ؛ ما فیهم افضل من سفیان»؛ «از هزار و صد استاد و پیشوای دینی، حدیث نوشتهام؛ ولی در میان آنها، کسی را برتر و بایستهتر از سفیان ثوری ندیدهام».
و شعبة نیز پیوسته میگفت: «سفیان، احفظ منّی»؛ «سفیان ثوری، نسبت به من، حافظتر و ضابطتر میباشد».
و ورقاء گوید: «لم یرالثوری مثل نفسه»؛ «سفیان ثوری، به سان خود را هرگز ندیده است؛ (یعنی: وی، انسانی بیبدیل و بینظیر و یکتا و بیهمتا و منحصر به فرد و یگانه است)».
احمد بن حنبل گفته است: «لم یتقدّمه فی قلبی احدٌ»؛ «هیچ کس، در قلبم، جایگاه و منزلت سفیان ثوری را ندارد؛ (یعنی: از دیدگاه من، سفیان ثوری، بر همه، ترجیح و برتری و تفوّق و اولویّت دارد)».
و قطّان گوید: «ما رأیتُ اَحفظ منه؛ وکنتُ اذا سألته عن مسألة او عن حدیث لیس عنده، اشتدّ علیه»؛ «من کسی را حافظتر و ضابطتر از سفیان ثوری ندیدهام؛ و هرگاه از وی، در مورد مسأله یا حدیثی، سؤال میکردم و وی، نسبت بدان، آگاهی و شناختی نداشت، بر وی سخت میگذشت؛ از این رو، بیدرنگ و بلافاصله، به یادگیری و فراگیری آن میپرداخت و در این زمینه، از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمیورزید».
عبدالرزاق گوید: سفیان ثوری گفته است: «ما استودعت قلبی شیئاً قطّ فخاننی»؛ «هرگز چنین اتفاق نیافتاده است که قلبم، چیزی (از علم و دانش و حکمت و معارف) را در خودش به ودیعه بنهد و بعداً به من خیانت نماید؛ (یعنی هر آنچه را حفظ کردم و به خاطر سپردم، هرگز به دست فراموشی سپرده نشده و دچار تحریف و دگرگونی و تغییر و تبدیل نیز نشده است)».
و اوزاعی میگوید: «لم یبق من تجتمع علیه الامّة بالرضی والصحّة الّا سفیان»؛ «از کسانی که امّت اسلامی، بر موافقت و درستکاری و امانت داری و راستی وی، اتفاق نظر و اجماع دارند، فقط سفیان ثوری باقی مانده است».
عبدالله بن مبارک نیز گوید: «لا اعلم علی وجه الارض اعلم من سفیان»؛ «سراغ ندارم که بر روی زمین، کسی داناتر و آگاهتر و دانشمندتر و عالمتر از سفیان ثوری وجود داشته باشد».
و وکیع بن جرّاح گوید: «کان سفیان بحراً»؛ «سفیان ثوری؛ دریایی از علم و دانش و حکمت و فرزانگی بود».
و یحیی قطّان گوید: «سفیان، فوق مالک فی کلّ شیء»؛ «درجه و جایگاه سفیان ثوری، در هر چیز، عالیتر و والاتر و نامیتر و برجستهتر از مالک بن انس است».
ابواسامة نیز گوید: «من أخبرک انّه رأی مثل سفیان، فلا تصدّقه»؛ «هر کس، به تو چنین خبر داد که وی، فردی همانند و شبیه سفیان ثوری را دیده است، پس سخن او را باور مکن».
ابن ابی ذئب گفته است: «ما رأیتُ بالعراق احداً یشبه ثوریکم الثوری؛ قال: وددتُ انّی نجوتُ من العلم لا علیّ ولا لی؛ وما من عملٍ انا اخوف علیّ منه؛ یعنی الحدیث»؛ «در سرزمین عراق، فردی را شبیه و همسان سفیان ثوری شما ندیدهام؛ و سفیان (این قدر متواضع و فروتن بود که) چنین میگفت: دوست دارم که از علم و دانش، نجات و رهایی یابم و از محاسبهی آن، جان سالم به در ببرم که نه به ضرر و زیان من باشد و نه به سود و فایدهی من؛ و از هیچ کرداری، بر خویشتن به اندازهی حدیث، ترسان و هراسان نیستم».
یحیی بن یمان گوید: از سفیان ثوری شنیدم که میگفت: «العالم، طبیب الدین؛ والدرهم، داء الدین؛ فاذا اجترّ الطبیب الداء الیه؛ متی یداوی غیره»؛ «شخص عالم و دانشمند و حکیم و فرزانه، پزشک دینی است؛ و درهم (مسائل مادّی و اقتصادی)، بیماری دین به شمار میآید؛ از این رو، هرگاه خود پزشک، بدان بیماری و درد، مبتلا باشد، پس چه موقع میتواند دیگران را معالجه و درمان کند!؟» (عالِمی که کامرانی و تن پروری کند؛ او خویشتن گم است، که را راهبری کند).
خریبی گوید: از سفیان ثوری شنیدم که میگفت: «لیس شیء انفع للناس من الحدیث»؛ «برای مردم، هیچ چیز، سودمندتر و مفیدتر از حدیث نیست».
و ابواسامة گوید: از سفیان شنیدم که میگفت: «لیس طلب الحدیث من عدّة الموت؛ لکنّه علّة یتشاغل بها الرجل؛ قلتُ: صدق والله! انّ طلب الحدیث، شیء غیر الحدیث؛ فطلب الحدیث، اسم عرفیّ لامور زائدة علی تحصیل ماهیّة الحدیث وکثیر منها مراق الی العلم واکثرها امور یشغف بها المحدّث من تحصّل النُّسخ الملیحة وتطلب العالی وتکثیر الشیوخ والفرح بالالقاب والثناء وتمنّی العمر الطویل، لیروی؛ وحُبّ التفرّد الی امور عدیدة لازمة للأغراض النفسانیة، لا الاعمال الربّانیة؛ فاذا کان طلبک الحدیث النبوی، محفوفاً بهذه الآفات، فمتی خلاصک منها الی الاخلاص؛ واذا کان علم الآثار، مدخولاً، فما ظنّک بعلم المنطق والجدل وحکمة الاوائل الّتی تسلب الایمان وتورث الشکوک والحیرة التی لم تکن والله من علم الصحابة ولا التابعین ولا من علم الاوزاعی والثوری ومالک وابی حنیفة وابن ابی ذئب وشعبة؛ ولا والله! عرفها ابن المبارک ولا ابویوسف القائل: «من طلب الدین بالکلام، تزندق».
«جست و جو و کند و کاو حدیث، از ساز و برگ مرگ نیست؛ بلکه حدیث، سبب و علّتی است که فرد، بدان خود را مشغول میسازد». ابواسامة گوید: من میگویم: به خدا سوگند که راست و درست گفت؛ بیگمان جست و جو و کند و کاو حدیث، چیزی غیر از خود حدیث است؛ از این رو، جست و جو و طلب حدیث، عنوانی رایج برای مواردی اضافه بر تحصیل و فراگیری ماهیّت اصلی خود حدیث است.
و بسیاری از این موارد، انسان را به سوی علم و دانش و حکمت و فرزانگی، سوق میدهد؛ و بیشتر آنها، از زمرهی مواردی به شمار میآیند که فرد محدّث، بدانها عشق میورزد و شیفته و شیدای آنها میگردد و علاقمندی و دلباختگی شدید و عشق پرشوری نسبت بدانها دارد. مواردی از قبیل: فراچنگ آوردن نسخههای زیبا و عالی از کتابهای حدیث؛ جست و جو کردن و کند و کاو نمودن سندهای عالی حدیث؛ زانوی تلمّذ زدن در محضر بسیاری از مشایخ و اساتید؛ خوشحال شدن با لقبها؛ شادمان گردیدن با ستایشها و تمجیدها، سپاسها و تقدیرها؛ تعریفها و قدردانیها و مدح و توصیفها؛ آرزو کردن عمر طولانی تا در این عمر طولانی، بیشتر به روایت حدیث بپردازد؛ و محبّت داشتن و عشق ورزیدن به بینظیر بودن (بیرقیب بودن؛ منحصر به فرد بودن؛ یگانه بودن)؛ و دیگر مواردی که در ورای تمامی آنها، اغراض نفسانی نهفته است نه اعمال ربّانی.
از این رو، اگر جست و جو و طلب تو از احادیث گهربار نبوی، توأم با این آفتها و بیماریها و آسیبها و اپیدمیها باشد، پس چه وقت میتوانی خویشتن را از گردنهی این آفتها و آسیبها برهانی و آنها را پشت سر بگذاری و به اخلاص و صداقت برسی!
(حال، قضاوت کن:) زمانی که «علم آثار» (علم احادیث و روایات)، مشتمل بر این آفتها و آسیبها باشد، پس گمان تو، نسبت به علم منطق، جدل و فلسفه چگونه خواهد بود؛ آن فلسفهای که ایمان را به یغما میبرد و در دلها، شک و شبهه و تشویش و سردرگمی و حیرت و سرگردانی ایجاد میکند؛ و علاوه از آن، به خدا سوگند که، از زمرهی علوم صحابه، تابعان، اوزاعی، ثوری، مالک، ابوحنیفه، ابن ابی ذئب و شعبة نیز نبود؛ و به خدا سوگند که ابن مبارک و ابویوسف نیز نسبت بدانها، آگاهی و شناخت نداشتند؛ تا جایی که ابویوسف نسبت بدان، چنین گفته بود: «آن که دین را با کلام، جست و جو و کند و کاو میکند، زندیق و بیاعتقاد شده است».
و ابن حجر مکی، در کتاب «الخیرات الحسان»[3] گوید: حافظ مُنتقد، یحیی بن معین گوید: «الفقهاء اربعة: ابوحنیفة، وسفیان، ومالک، والاوزاعی»؛ «صاحب نظران فقهی، چهار نفر هستند که عبارتند از: ابوحنیفة؛ سفیان ثوری؛ مالک بن انس و اوزاعی».
از یحیی بن معین پرسیده شد: «هل حدّث سفیان عنه؛ ای عن ابی حنیفة؟»؛ «آیا سفیان ثوری، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است؟» وی در پاسخ گفت: «نعم؛ کان ثقة صدوقاً فی الفقه والحدیث، مأموناً علی دین الله»؛ «آری؛ به راستی که سفیان ثوری، فردی ثقه و قابل اعتماد و صادق و راستگو در فقه و حدیث بود؛ و علاوه از آن، نسبت به دین خدا نیز، فردی مطمئن و مورد اعتماد و معتبر و بایسته بود».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[4]، به بیان بیوگرافی سفیان ثوری پرداخته و در ادامه گفته است: «ذکر الصیمری عن علی بن مسهر، انّ سفیان بن سعید، اخذ عنه علم ابی حنیفة ونسخ منه کتبه؛ وکان ابوحنیفة ینهاه عن ذلک»؛ «صیمری، از علی بن مسهر (شاگرد امام ابوحنیفه/) نقل کرده است که سفیان بن سعید (ثوری)، علم ابوحنیفه/ را از وی (علی بن مسهر) فرا میگرفت؛ و همچنین، سفیان ثوری، به وسیلهی علی بن مسهر، کتابهای ابوحنیفه/ را کپی و رونوشت کرده است؛ و ابوحنیفه/ نیز او را از این کار، منع میکرد».
قبیصة گوید: «رأیتُ الثوری فی المنام، فقلتُ: ما فعل الله بک؟»؛ «سفیان ثوری را در خواب دیدم؛ خطاب بدو گفتم: خداوند بلند مرتبه، با تو چگونه رفتار کرد؟» وی در پاسخ گفت:
نظرت الی ربّی
کفاحاً فقال لی |
|
هنیئاً رضائی
عنک یا ابن سعید |
لقد کنت
قواماً اذا اظلم الدّجی |
|
بعبرة مشتاق وقلب
عمید |
فدونک فاختر
ایّ قصر اردنه |
|
وزرنی فانّی
منک غیر بعید |
«به پروردگارم، به صورت رویاروی نگاه کردم؛ خداوند بلند مرتبه، خطاب به من فرمود: ای ابن سعید! از تو راضی و خشنودم؛ پس رضایتم، گوارای وجودت!
به راستی، هرگاه تاریکی و ظلمت و سیاهی و دیجوری (شب)، سایه میگستراند، تو با اشکی مشتاقانه و قلبی عاشق و شیدا، به عبادت و پرستش و راز و نیاز با پروردگار بینیاز، میایستادی!
پس هم اکنون، بفرما و هر قصر و کاخی را که میخواهی و دوست داری، برای خود انتخاب کن؛ و مرا نیز دیدار کن؛ زیرا من، از تو، دور نیستم».
حافظ عبدالقادر قرشی در ادامه گوید: سفیان ثوری، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که امام بخاری و امام مسلم، از وی حدیث روایت نمودهاند.
علامه تهانوی در مقدمهی کتاب «اعلاء السنن»[5] گوید: ابن عبدالبرّ گفته است: علی بن مدینی گوید: «ابوحنیفة، روی عنه الثوری وابن المبارک؛ وهو ثقة، لا بأس به»؛ «ثوری و عبدالله بن مبارک، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نمودهاند، و سفیان ثوری، از آن دسته از افرادی است که ثقه و مورد اعتماد است؛ به طوری که به روایت و احادیث وی، نمیتوان نقص و ایرادی وارد آورد؛ زیرا وی، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد است». (به نقل از «التعلیق الحسن»، نیموی 1/88)
علامه تهانوی در ادامه گوید: «کان سفیان؛ یأخذ عن الامام متنکّراً فی اوّل الامر؛ فلمّا فطن به الامام، صار یأخذ علمه عن اصحابه»؛ «سفیان الثوری، در ابتدا، به صورت ناشناس و ناشناخته، از امام ابوحنیفه/، علم و دانش را فرامی گرفت؛ و چون امام ابوحنیفه/، او را شناخت و به شخصیت او پی برد و متوجه وی شد، از آن پس به بعد، سفیان، علم و دانش امام ابوحنیفه/ را از شاگردان و پیروانش فرامی گرفت». همچنانکه پیشتر نیز بدین موضوع، اشاره کردیم.
و همچنین حافظ عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة»[6] گوید: «قال المروزی: سألتُ عن احمد بن حنبل عن قطبة؟ فقال: کان جلیس سفیان الثوری؛ ویقولون: انّه جالس اباحنیفة، وهو الّذی کان یخبر سفیان بقول ابی حنیفة ویقولون: انّما عرف سفیان الثوری مذهب ابی حنیفة به؛ ثم قال قطبة: مستقیم الحدیث».
«مروزی گفته است: از احمد بن حنبل پیرامون قطبة پرسیدم. وی در پاسخ گفت: قطبة، دوست و همنشین سفیان ثوری بود و مردم چنین میگفتند که قطبة، با ابوحنیفه/ نشست و برخاست داشت و با او همنشین بود؛ و همین قطبة بود که سخنان و اقوال امام ابوحنیفه/ را به سفیان ثوری، گزارش میداد و برای او نقل میکرد. و همچنین مردم میگفتند که سفیان ثوری به وسیلهی همین قطبه از مذهب امام ابوحنیفه/ آگاهی و شناخت پیدا کرد؛ و قطبة نیز در مورد سفیان ثوری میگفت: احادیث و روایات سفیان ثوری، صحیح و درست هستند».
و همچنین حافظ عبدالقادر قرشی، در جایی دیگر از کتاب «الجواهر المضیة»[7] گفته است: «قال ابوعصمة: کنتُ جالساً ذات یوم عند ابی حنیفة، اذ دخل علیه رجل؛ فقال: یا اباحنیفة! ما تقول فی رجل، توضّأ فی اِناء نظیف؛ أیجوز لغیره ان یتوضّأ بهذا الماء؟ قال: لا! قلتُ له: لم لایجوز؟ یا اباحنیفة! قال: لأنّه ماء مستعمل. قال: فصرت الی سفیان الثوری؛ فسألته عن هذه المسألة. فقال سفیان: یجوز ان یتوضّأ به. فقلتُ له: انّ اباحنیفة قال: لایجوز التوضّأ بذلک. قال لی: ولم قال کذا؟ قلتُ: قال: لأنّة ماء مستعمل. قال: فما مضت جمعة حتّی جلستُ الی سفیان؛ فاذا رجل قد سأله عن هذه المسألة بعینه؛ فقال سفیان: لایجوز؛ لانّه ماء مستعمل».
«ابوعصمة گفته است: روزی در محضر امام ابوحنیفه/ نشسته بودم که مردی به نزد وی آمد و پرسید: ای ابوحنیفه! به نظر ما، اگر مردی از ظرفی تمییز وضو بگیرد، آیا برای غیر وی درست و روا است که با این آب، دوباره وضو بگیرد؟ امام ابوحنیفه/ در پاسخ گفت: خیر. ابوعصمة گوید: خطاب به ابوحنیفه گفتم: ای ابوحنیفه! چرا جایز نیست؟ ایشان فرمودند: چون آب «مُستعمل» است.
ابوعصمة در ادامه گوید: من به نزد سفیان ثوری رفتم و از او دربارهی این مسأله پرسیدم. وی در پاسخ گفت: برای دیگری، درست است که با این آب، وضو بگیرد. من خطاب بدو گفتم: به راستی امام ابوحنیفه/ در مورد این آب، گفته است که وضو گرفتن با چنین آبی درست نیست. سفیان ثوری به من گفت: به چه علّت، ابوحنیفه چنین فتوایی را صادر کرده است؟ گفتم: زیرا چنین آبی، آب مستعمل به شمار میآید.
ابوعصمة گوید: پس از این ماجرا، یک هفته نگذشت که با سفیان ثوری در مجلسی نشسته بودم که مردی، عین همین مسأله را از سفیان ثوری پرسید؛ و سفیان نیز در پاسخ گفت: وضو گرفتن با چنین آبی، روا نیست؛ زیرا چنین آبی، آب «مستعمل» به شمار میآید».
و همچنین علامه تهانوی/ در مقدمهی کتاب «اعلاء السنن»[8] گفته است: ملّا علی قاری در مناقب سفیان ثوری، چنین گفته است: «روی عنه (ای عن ابی حنیفة) مصرّحاً ومکنیّاً؛ وهو احد الائمة المجتهدین ومن أقطاب الاسلام وارکان الدین، جمع بین الفقه والحدیث والزهد والورع والعبادة»؛ «سفیان ثوری، هم به صراحت و آشکارا و هم به کنایه و استعاره، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و وی، یکی از ائمه و پیشوایان مجتهد، مقتدایان و رهبران اسلامی، و ارکان و عناصر اصلی دینی به شمار میآید که در بین فقه و حدیث و زهد و پارسایی و عبادت، به نحو شایسته و بایستهای، جمع کرده است». («مناقب سفیان ثوری»؛ ملاعلی قاری ص 56)
و حافظ ابن حجر عسقلانی/ نیز در کتاب «تقریب التهذیب»[9]، به بیان بیوگرافی سفیان ثوری پرداخته و در ادامه گفته است: «هو، ثقة حافظ فقیه عابد امام حجّة؛ ومن رؤوس الطبقة السابعة»؛ «سفیان ثوری، فردی قابل اعتماد و مؤثق، حافظ در حدیث، فقیه و دانشمند، عبادت گزار و پارسا، امام و پیشوا، کارشناس و خبره و یکی از شخصیّتهای برجستهی طبقهی هفتم بود».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [10] سفیان ثوری را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[11]
نگارنده گوید:
سفیان ثوری، از ابوحنیفه، از هیثم، از انس بن مالک و ربیعة بن عبدالرحمن، از انس بن مالک و عثمان بن زائدة، از زبیر بن عدی، از انس بن مالکس روایت کرده است که: «انّ رسول الله ج قبض وهو ابن ثلاث وستّین سنة؛ وقبض ابوبکر وهو ابن ثلاث وستین؛ وقبض عمر وهو ابن ثلاث وستین»؛ «رسول خدا ج، ابوبکرس و عمرس هر سه در شصت و سه سالگی وفات کردند و چهره در نقاب خاک کشیدند.»
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[12]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از سفیان ثوری، از امام ابوحنیفه/، روایت کرده است.
و همچنین قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری نیز، این حدیث را در مُسند خویش، به نقل از سفیان ثوری/، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
سفیان ثوری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «خیرکم من تعلّم القرآن وعلّمه»[13]
«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مَرْثَدٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ أَفْضَلَکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرْآنَ وَعَلَّمَهُ»»(ح 5028)
«ابونعیم، از سفیان ثوری، از علقمة بن مرثد، از ابوعبدالرحمن سُلَمی، از عثمان بن عفّانس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودهاند: بهترین شما، کسی است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران، یاد بدهد».
* در باب «نسیان القرآن؛ وهل یقول: نسیتُ آیة کذا وکذا: وقول الله تعالی: ﴿سَنُقۡرِئُکَ فَلَا تَنسَىٰٓ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الأعلى: 6-7][14]
«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “بِئْسَ مَا لِأَحَدِهِمْ یَقُولُ: نَسِیتُ آیَةَ کَیْتَ وَکَیْتَ، بَلْ هُوَ نُسِّیَ”»(ح 5039)
«ابونعیم، از سفیان ثوری، از منصور، از ابووائل، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «چقدر بد است برای کسی که میگوید: فلان و فلان آیه را فراموش کردهام، بلکه در حقیقت، فراموش گردانیده شدهاند».
* در باب «اثم من راءی بقراءة القرآن او تأکّل به او فجر به»[15]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ، أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ خَیْثَمَةَ، عَنْ سُوَیْدِ بْنِ غَفَلَةَ، قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یَأْتِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ حُدَثَاءُ الأَسْنَانِ، سُفَهَاءُ الأَحْلاَمِ، یَقُولُونَ مِنْ خَیْرِ قَوْلِ البَرِیَّةِ، یَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلاَمِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ، لاَ یُجَاوِزُ إِیمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ، فَأَیْنَمَا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ، فَإِنَّ قَتْلَهُمْ أَجْرٌ لِمَنْ قَتَلَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ»»(ح 5057)
«محمد بن کثیر، از سفیان ثوری، از اعمش، از خیثمة، از سوید بن غفلة برای ما روایت کرده که علی ابن ابی طالبس گفت: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «در آخرالزمان، گروهی از جوانان بیخرد پا به عرصهی وجود خواهند گذاشت که به گفتهی بهترین مردمان تمسّک میجویند، ولی از دایرهی اسلام چنان خارج میگردند که تیر از هدف (شکار) خارج میشود؛ ایمان، از حنجره هایشان پایینتر نمیرود؛ از این رو، هر کجا که با ایشان روبرو شدید، ایشان را بکشید؛ زیرا کشتن آنان را پاداش است در روز قیامت».
* در باب «ما یحلّ من النساء وما یحرّم»[16]
«وَقَالَ لَنَا أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، عَنْ سُفْیَانَ، حَدَّثَنِی حَبِیبٌ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: «حَرُمَ مِنَ النَّسَبِ سَبْعٌ، وَمِنَ الصِّهْرِ سَبْعٌ» ثُمَّ قَرَأَ: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمۡ أُمَّهَٰتُکُمۡ﴾ [النساء: 23]»(ح 5105)
«احمد بن حنبل به ما گفت: از یحیی بن سعید، از سفیان ثوری، از حبیب، از سعید بن جُبیر روایت است که عبدالله بن عباسب گفت: هفت دسته از زنان، به خاطر نسب و هفت گروه دیگر به خاطر خویشاوندی حرام کرده شدهاند؛ سپس آیهی 23 سورهی نساء را تلاوت کرد.
و عبدالله بن جعفر میان دختر علی و زن علی جمع کرد (یعنی عبدالله بن جعفر، با زینب دختر فاطمهی زهرال، و لیلی دختر مسعود نمشلی که همسر علیس بود، ازدواج کرده بود)».
* در باب «من اَولم باقلٍّ من شاة»[17]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ صَفِیَّةَ، عَنْ أُمِّهِ صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ، قَالَتْ: «أَوْلَمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى بَعْضِ نِسَائِهِ بِمُدَّیْنِ مِنْ شَعِیرٍ»»(ح 5172)
«محمد بن یوسف، از سفیان ثوری، از منصور بن صفیّة، از مادرش صفیّة دختر شیبة برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج در جشن عروسی یکی از همسرانش، دو مدّ جو (هر مدّ: یک چهارم صاع) به عنوان ولیمه، انفاق کرد».
* در باب «الوصاة بالنساء»[18]
«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کُنَّا نَتَّقِی الکَلاَمَ وَالِانْبِسَاطَ إِلَى نِسَائِنَا عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، هَیْبَةَ أَنْ یَنْزِلَ فِینَا شَیْءٌ، فَلَمَّا تُوُفِّیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَکَلَّمْنَا وَانْبَسَطْنَا»»(ح 5187)
«ابونعیم، از سفیان ثوری، از عبدالله بن دینار، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: ما در روزگار رسول خدا ج از سخن گفتن بسیار و آزادانه با زنان خویش، پرهیز میکردیم؛ از بیم آن که مبادا دربارهی ما چیزی نازل شود؛ و چون پیامبر خدا ج وفات کرد؛ بسیار سخن میزدیم و آزادانه صحبت میکردیم».
* در باب «ما یکره من ضرب النساء؛ وقول الله: «واضربوهنّ»؛ ای ضرباً غیر مبرّح»[19]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَمْعَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَجْلِدُ أَحَدُکُمُ امْرَأَتَهُ جَلْدَ العَبْدِ، ثُمَّ یُجَامِعُهَا فِی آخِرِ الیَوْمِ»»(ح 5204)
«محمد بن یوسف، از سفیان ثوری، از هشام بن عروة، از پدرش (عروة بن زبیرس)، از عبدالله بن زمعةس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «هیچ یک از شما، زن خود را تازیانه نزند، مانند این که غلام را تازیانه میزند؛ و آنگاه در آخر روز، با وی جماع و آمیزش جنسی نماید».
* در باب «وضوء الصبیان»[20].
* در باب «ما یقرأ فی صلاة الفجر یوم الجمعة»[21].
* در باب «باب العلَم بالمصلّی»[22].
* در باب «الاستسقاء وخروج النبیّ ج فی الاستسقاء»[23].
* در باب «اذا استشفع المشرکون بالمسلمین عند القحط»[24].
* در باب «لایدری متی یجیء المطر الّا الله عزّوجلّ»[25].
* در باب «الرکعة الأولی فی الکسوف اطول»[26].
به هر حال، روایات سفیان ثوری/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 227 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «سفیان بن سعید بن مسروق ثوری» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/329؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/401؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/222؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/378؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/169؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/99؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/371؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/371؛ «سیر اعلام النبلاء»، 7/229؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 9/151؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 123؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/250؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 7/353؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 95؛ «وفیات الاعیان»، ابن خلکان 2/386؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/39؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/194
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/203-205
[3]- «الخیرات الحسان»، ص 39
[4]- «الجواهر المضیة» 1/250
[5]- مقدمهی «اعلاء السنن» 3/94
[6]- «الجواهر المضیة» 1/413
[7]- «الجواهر المضیة» 2/258
[8]- مقدمهی «اعلاء السنن» 3/95
[9]- «تقریب التهذیب» 1/371
[10]- «عقود الجمان»؛ ص 115
[11]- «المناقب»، کردری 2/220
[12]- «جامع المسانید» 2/214
[13]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/752
[14]- همان 2/753
[15]- همان 2/756
[16]- همان 2/765
[17]- همان 2/777
[18]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/779
[19]- همان 2/784
[20]- همان 1/119
[21]- همان 1/122
[22]- همان 1/133
[23]- همان 1/136
[24]- همان 1/139
[25]- همان 1/141
[26]- همان 1/145