48- عبدالرزّاق بن همّام/، راوی امام ابوحنیفه/[1]
[متوفّای 211 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، ابن نافع، حافظ کبیر، ابوبکر حِمْیَری صنعانی و صاحب چندین اثر و کتاب میباشد.
او از ابن جُریج، ثور بن یزید، معمر، اوزاعی، سفیان ثوری و شمار زیادی از دیگر بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است؛ و از عبیدالله بن عمر نیز، اندکی حدیث روایت نموده است.
عبدالرزاق بن همّام، به جهت تجارت و بازرگانی، به شام سفر کرد و در آنجا، با بزرگان دینی و علماء و دانشوران اسلامی و صاحب نظران و اندیشمندان حدیثی، ملاقات و دیدار کرد.
و از کسانی که از عبدالرزاق بن همّام، به نقل و روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ ذهلی؛ احمد بن صالح؛ رمادی؛ اسحاق بن ابراهیم دبری؛ و کسانی دیگر غیر از اینها.
عبدالرزاق بن همّام، پیوسته میگفت: «جالستُ معمراً سبع سنین»؛ «به مدّت هفت سال، همنشین و همرکاب معمر بودم».
احمد بن حنبل گوید: «کان عبدالرزاق، یحفظ حدیث معمر»؛ «عبدالرزاق بن همّام، احادیث و روایات معمر را حفظ میکرد».
علامه ذهبی در ادامه گوید: شمار زیادی از علماء و صاحب نظران اسلامی، عبدالرزاق بن همّام را فردی مؤثق و معتبر، معرّفی کردهاند و احادیث و روایات وی نیز در کتابها و منابع صحیح حدیثی، روایت و نقل شدهاند؛ و وی، در مورد علی بن ابی طالبس، آراء و نظریات منحصر به فردی دارد که علماء و اندیشمندان دینی، او را بدین جهت، مورد انتقاد قرار دادهاند؛ و با این حال،وی در مورد حضرت علیس، دچار غلو و افراط نشده است؛ بلکه علیس را دوست میداشت و نسبت به کسانی که با او وارد جنگ و پیکار شده بودند، بدبین بود.
سلمة بن شبیب گوید: «سمعتُ عبدالرزاق یقول: والله! ما انشرح صدری قط، ان اُفضّل علیّاً علی ابی بکر وعمر؛ وکان رحمه الله، من اوعیة العلم، ولکنّه ما هو فی حفظ وکیع وابن مهدی»؛ «از عبدالرزاق بن همّام شنیدم که میگفت: به خدا سوگند! هرگز بدین امر، راضی و خشنود نشدهام که علیس را بر ابوبکر و عمرب فضیلت و برتری بدهم؛ و عبدالرزاق بن همّام - خدایش او را بیامرزد - یکی از ظرفها و ذخیرهها و گنجینههای علم و دانش بود؛ ولی با این حال، حفظ و ضبط وی، در حدّ حفظ و ضبط وکیع بن جرّاح و عبدالرحمن بن مهدی نبود».
محمد بن سعد، بر این باور است که عبدالرزاق بن همّام، در نیمهی ماه شوّال، به سال 211 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.
علامه ذهبی در ادامه گوید: عبدالرزاق، 85 سال، زندگی به سر برد و عمر کرد؛ و اگر چنانچه خواسته باشیم اخبار و اوضاع و احوال عبدالرزاق بن همام را به تمام و کمال، مورد تحقیق و موشکافی و بازرسی و وارسی قرار دهیم و آنها را به تصویر بکشیم، البته که مطالب کتاب، بسیار به درازا کشیده خواهد شد.
در کتاب «جامع المسانید»[3]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید:
«هو من مشاهیر المحدّثین وشیوخ احمد وامثاله نحو یحیی بن معین وغیرهما؛ ویروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «عبدالرزاق بن همّام، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.»
و حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، عبدالرزاق بن همّام را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه در کتاب «تبییض الصحیفة»[5]، حافظ سیوطی، بدین موضوع اشاره رفته است.
و حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، به بیان بیوگرافی عبدالرزاق بن همّام پرداخته و در ادامه گفته است: «عبدالرزاق بن همّام، امام صنعاء، اکثر عن الامام الروایة»؛ «عبدالرزاق بن همّام، پیشوای دینی شهر «صنعاء»، میباشد که از امام ابوحنیفه/ نیز، حدیث بسیار روایت نموده است». و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[7] عبدالرزاق بن همّام را در زمرهی راویانی قرار داده است که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارندهی سطور گوید:
عبدالرزاق بن همّام، از ابوحنیفه، از ابراهیم بن محمد بن منتشر بن اجدع - برادر مسروق بن اجدع -، از پدرش، از انس بن مالکس روایت میکند که وی گفته است: «ما أخرج رسول الله ج رکبته بین یدی جلیس له قطّ؛ ولا ناول احدٌ یدَه قطّ، فترکها حتّی یکون هو الذی یدعها؛ وما جلس الی رسول الله ج احدٌ قطّ، فقام حتّی یقوم؛ وما وجدتُ شیئاً قطّ أطیب من ریح رسول الله ج»؛ «هرگز رسول خدا ج پاهای خویش را در جلو همنشینان خویش دراز نکرد؛ و هرگز کسی دست رسول خدا ج را نگرفت که ایشان دست وی را رها کند تا این که خود آن فرد، دست رسول خدا ج را رها میکرد؛ و هر کس با رسول خدا ج مینشست، هرگز پیامبر ج زودتر از او بلند نمیشد؛ و هرگز چیزی را خوشبوتر از بوی پیامبر ج استشمام نکردهام».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را به نقل از عبدالرزاق بن همّام، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین نگارندهی سطور گوید:
عبدالرزاق بن همّام/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «اقامة الصف من تمام الصلاة»[9]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: “إِنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِیُؤْتَمَّ بِهِ، فَلاَ تَخْتَلِفُوا عَلَیْهِ، فَإِذَا رَکَعَ، فَارْکَعُوا، وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَقُولُوا: رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ، وَإِذَا سَجَدَ فَاسْجُدُوا، وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا، فَصَلُّوا جُلُوسًا أَجْمَعُونَ، وَأَقِیمُوا الصَّفَّ فِی الصَّلاَةِ، فَإِنَّ إِقَامَةَ الصَّفِّ مِنْ حُسْنِ الصَّلاَةِ”»(ح)722
«عبدالله بن محمد، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از همّام، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «امام، برای آن است تا از وی پیروی شود؛ پس برخلاف او عمل نکنید؛ آنگاه که رکوع کند، رکوع نمایید و چون بگوید: «سمع الله لمن حمده»، شما نیز بگویید: «ربنا لک الحمد»؛ و هرگاه سجده کرد، شما نیز سجده نمایید؛ و چون نشسته نماز گزارد، همگی شما نشسته نماز بخوانید؛ و در نماز، صف را راست کنید؛ زیرا راست نمودن صف، از حُسن نماز است».
* در باب «موعظة الامام النساء یوم العید»[10]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ نَصْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَطَاءٌ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «قَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ الفِطْرِ فَصَلَّى، فَبَدَأَ بِالصَّلاَةِ، ثُمَّ خَطَبَ، فَلَمَّا فَرَغَ نَزَلَ، فَأَتَى النِّسَاءَ، فَذَکَّرَهُنَّ وَهُوَ یَتَوَکَّأُ عَلَى یَدِ بِلاَلٍ، وَبِلاَلٌ بَاسِطٌ ثَوْبَهُ یُلْقِی فِیهِ النِّسَاءُ الصَّدَقَةَ» قُلْتُ لِعَطَاءٍ: زَکَاةَ یَوْمِ الفِطْرِ، قَالَ: لاَ، وَلَکِنْ صَدَقَةً یَتَصَدَّقْنَ حِینَئِذٍ، تُلْقِی فَتَخَهَا، وَیُلْقِینَ، قُلْتُ: أَتُرَى حَقًّا عَلَى الإِمَامِ ذَلِکَ، وَیُذَکِّرُهُنَّ؟ قَالَ: إِنَّهُ لَحَقٌّ عَلَیْهِمْ، وَمَا لَهُمْ لاَ یَفْعَلُونَهُ؟ * قَالَ ابْنُ جُرَیْجٍ: وَأَخْبَرَنِی الحَسَنُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: شَهِدْتُ الفِطْرَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ، وَعُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ یُصَلُّونَهَا قَبْلَ الخُطْبَةِ، ثُمَّ یُخْطَبُ بَعْدُ، خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ حِینَ یُجَلِّسُ بِیَدِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ یَشُقُّهُمْ حَتَّى جَاءَ النِّسَاءَ مَعَهُ بِلاَلٌ، فَقَالَ: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ یُبَایِعۡنَکَ﴾ [الممتحنة: 12] الآیَةَ، ثُمَّ قَالَ حِینَ فَرَغَ مِنْهَا: «آنْتُنَّ عَلَى ذَلِکِ؟» قَالَتِ امْرَأَةٌ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ، لَمْ یُجِبْهُ غَیْرُهَا: نَعَمْ، - لاَ یَدْرِی حَسَنٌ مَنْ هِیَ - قَالَ: «فَتَصَدَّقْنَ» فَبَسَطَ بِلاَلٌ ثَوْبَهُ، ثُمَّ قَالَ: «هَلُمَّ، لَکُنَّ فِدَاءٌ أَبِی وَأُمِّی» فَیُلْقِینَ الفَتَخَ وَالخَوَاتِیمَ فِی ثَوْبِ بِلاَلٍ قَالَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ: “الفَتَخُ: الخَوَاتِیمُ العِظَامُ کَانَتْ فِی الجَاهِلِیَّةِ”»(ح 978 و 979)
«اسحاق بن ابراهیم بن نصر، از عبدالرزاق بن همّام، از ابن جُریج، از عطاء، از جابر بن عبداللهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج در روز عید فطر بلند شد و نماز را آغاز کرد؛ سپس خطبه ایراد کرد و چون از آن فراغت یافت؛ پایین آمد و به نزد زنان رفت و آنها را از اوضاع و احوال آخرت، آگاه گردانید؛ و این در حالی بود که آن حضرت ج بر دست بلالس تکیه داده بود؛ و بلالس جامهاش را گستراند و زنان در آن، صدقه میافکندند».
من به عطاء گفتم: آن صدقه، صدقهی روز فطر بود؟ گفت: خیر؛ بلکه صدقهای بود که در این وقت، خیرات میدادند؛ و زنان انگشتریهای خویش و هرگونه زیور را در جامهی بلال میانداختند.
ابن جریج میگوید: به عطاء گفتم: آیا این کار را بر امام لازم میبینی که زنان را در این روز، پند دهد؟ عطاء گفت: البته که این کار برایشان لازم است؛ و چرا این کار را نکنند؟
عبدالرزاق گفته است: «فَتخ»: انگشتریهای بزرگی بود که در روزگار جاهلیّت میپوشیدند».
* در باب «غزوة بنی المصطلق من خزاعة»[11]
«حَدَّثَنَا مَحْمُودٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَزْوَةَ نَجْدٍ، فَلَمَّا أَدْرَکَتْهُ القَائِلَةُ، وَهُوَ فِی وَادٍ کَثِیرِ العِضَاهِ، فَنَزَلَ تَحْتَ شَجَرَةٍ وَاسْتَظَلَّ بِهَا وَعَلَّقَ سَیْفَهُ، فَتَفَرَّقَ النَّاسُ فِی الشَّجَرِ یَسْتَظِلُّونَ، وَبَیْنَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ دَعَانَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجِئْنَا، فَإِذَا أَعْرَابِیٌّ قَاعِدٌ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَقَالَ: “إِنَّ هَذَا أَتَانِی وَأَنَا نَائِمٌ، فَاخْتَرَطَ سَیْفِی، فَاسْتَیْقَظْتُ وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِی، مُخْتَرِطٌ صَلْتًا، قَالَ: مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی؟ قُلْتُ: اللَّهُ، فَشَامَهُ ثُمَّ قَعَدَ، فَهُوَ هَذَا” قَالَ: وَلَمْ یُعَاقِبْهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 4139)
«محمود، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از زهری، از ابوسلمة، از جابر بن عبداللهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «با رسول خدا ج در جنگ «نجد» شرکت کردیم؛ و چون گرمی هوای نیمه روز ما را دریافت و آن حضرت ج در وادی پر از درخت خاردار قرار گرفت، زیر درختی فرود آمد و در سایهی آن قرار گرفت و شمشیر خود را بر درخت آویخت؛ مردم در میان درختان، متفرق و پراکنده شدند و به سایهها پناه بردند؛ در همین اثنا، رسول خدا ج ما را به سوی خویش فراخواند؛ ما به نزد وی رفتیم و مردی بادیه نشین را دیدیم که در پیش روی آن حضرت ج نشسته است. پیامبر ج فرمود: «این مرد به نزد من آمد و حال آن که من خوابیده بودم؛ شمشیر مرا از نیام بیرون آورد. وقتی بیدار شدم، او بر بالای سرم با شمشیر برهنه ایستاده بود و گفت: چه کسی میتواند تو را از دست من، بازدارد؟ گفتم: الله. شمشیر را در نیام کرد و سپس نشست. او همین مرد است». و رسول خدا ج آن مرد بادیه نشین را مجازات نکرد».
* در باب «ما یکره من کثرة السؤال وتکلّف ما لا یعنیه»[12]
«حَدَّثَنَا أَبُو الیَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، ح وحَدَّثَنِی مَحْمُودٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، أَخْبَرَنِی أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ حِینَ زَاغَتِ الشَّمْسُ فَصَلَّى الظُّهْرَ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ عَلَى المِنْبَرِ، فَذَکَرَ السَّاعَةَ، وَذَکَرَ أَنَّ بَیْنَ یَدَیْهَا أُمُورًا عِظَامًا، ثُمَّ قَالَ: “مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَسْأَلَ عَنْ شَیْءٍ فَلْیَسْأَلْ عَنْهُ، فَوَاللَّهِ لاَ تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُکُمْ بِهِ مَا دُمْتُ فِی مَقَامِی هَذَا”، قَالَ أَنَسٌ: فَأَکْثَرَ النَّاسُ البُکَاءَ، وَأَکْثَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَقُولَ: “سَلُونِی”، فَقَالَ أَنَسٌ: فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: أَیْنَ مَدْخَلِی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: “النَّارُ”، فَقَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُذَافَةَ فَقَالَ: مَنْ أَبِی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: “أَبُوکَ حُذَافَةُ”، قَالَ: ثُمَّ أَکْثَرَ أَنْ یَقُولَ: “سَلُونِی سَلُونِی”، فَبَرَکَ عُمَرُ عَلَى رُکْبَتَیْهِ فَقَالَ: رَضِینَا بِاللَّهِ رَبًّا، وَبِالإِسْلاَمِ دِینًا، وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَسُولًا، قَالَ: فَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ قَالَ عُمَرُ ذَلِکَ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلَیَّ الجَنَّةُ وَالنَّارُ آنِفًا، فِی عُرْضِ هَذَا الحَائِطِ، وَأَنَا أُصَلِّی، فَلَمْ أَرَ کَالیَوْمِ فِی الخَیْرِ وَالشَّرِّ”»(ح 7294)
«ابوالیمان، از شعیب، از زهری برای ما روایت کرده است؛ و همچنین محمود، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از زهری، برای ما روایت کرده که وی گفته است: انس بن مالکس گوید: رسول خدا ج به هنگام مایل شدن خورشید به جانب غرب، بیرون شد و نماز ظهر را گزارد؛ آنگاه که سلام داد، بر فراز منبر ایستاد و از احوال قیامت، یاد کرد و اظهار داشت که قبل از قیامت، وقایع بزرگی رخ خواهد داد. سپس فرمود: «کسی که دوست میدارد از چیزی بپرسد؛ باید از آن بپرسد؛ به خدا سوگند! چیزی از من نمیپرسید، مگر آن که تا آنگاه که در همین جایگاه میباشم؛ به شما خبر میدهم».
انسس گوید: بسیاری از مردم میگریستند و رسول خدا ج بسیار میفرمود: «از من بپرسید».
مردی نزد آن حضرت ج ایستاد وگفت: ای رسول خدا ج ورودگاه من کجاست؟ فرمود: «آتش». سپس عبدالله حُذافةس بلند شد وگفت: ای رسول خدا ج! پدرم کیست؟ فرمود: «پدرت، حُذافة است». سپس آن حضرت ج مکرّراً فرمود: «از من بپرسید؛ از من بپرسید». آنگاه عمرس بر دو زانو نشست و گفت: بدین راضی شدیم که الله پروردگار ما و اسلام دین ما و محمد ج پیامبر ماست. و چون عمرس این سخنان را گفت، رسول خدا ج خاموش شد. پس از آن، آن حضرت ج فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در قبضهی قدرت اوست! بهشت و دوزخ، هم اکنون در حال نماز، در جلو این دیوار بر من عرضه شد؛ و در نیکی و بدی، همچون امروز ندیدهام».
* در باب «حسن اسلام المرء»[13].
* در باب «من اغتسل عریاناً وحده فی الخلوة»[14].
* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ﴾ [البقرة: 125]»[15].
* در باب «دفن النخامة فی المسجد»[16].
* در باب «القضاء واللعان فی المسجد بین الرجال والنساء»[17].
* در باب «النوم قبل العشاء لمن غُلب»[18].
* در باب «الذکر بعد الصلاة»[19].
* در باب «فضل قیام اللیل»[20].
* در باب «بدء الاذان»[21].
به هر حال، روایات عبدالرزاق بن همّام/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 87 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدالرزاق بن همّام» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/130؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/396؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/38؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/609؛ «البدایة و النهایة»، ابن کثیر 10/265؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/563؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/27؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/412؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/194؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/278؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/599؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 11/447؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 201؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 158، «دول الاسلام»، حافظ ذهبی 1/94؛ «النجوم الزاهرة»؛ ابن تغری بردی 2/202
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/364
[3]- «جامع المسانید» 2/512
[4]- «تهذیب الکمال» حافظ مزّی 19/103
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 76
[6]- «المناقب»، کردری 2/231
[7]- «عقود الجمان»، ص 126
[8]- «جامع المسانید» 1/208
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/100
[10]- همان 1/133
[11]- همان 2/593
[12]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1083
[13]- همان 1/11
[14]- همان 1/42
[15]- همان 1/57
[16]- همان 1/59
[17]- همان 1/60
[18]- همان 1/81
[19]- همان 1/116
[20]- همان 2/151
[21]- همان 1/85