ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
52- عبدالله بن داود خُرَیْبِیْ حنفی/[1]
[متوفّای 213 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای نمونه و الگو و رهبر ایده آل و اسوه، «ابوعبدالرحمن، عبدالله بن داود بن عامر همدانی شعبی کوفی» میباشد که در محلهای از بصره، به نام «خُریبة» سکونت داشت.
او از هشام بن عروة، اعمش، ثور بن یزید، ابن جُریج، اوزاعی و کسان دیگر از طبقهی آنان، به سماع حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از عبدالله بن داود خُریبی، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
حسن بن صالح؛ سفیان بن عیینة - این دو نفر، از زمرهی اساتید عبدالله بن داود خُریبی نیز به شمار میآیند -، مُسدّد؛ بندار؛ فلّاس؛ کریمی؛ بشر بن موسی؛ و شماری دیگر از سائر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
ابن سعد گوید: «کان ثقة عابداً ناسکاً»؛ «عبدالله بن داود، انسانی مؤثّق و معتبر، پارسا و عابد، زاهد و پرستشگر، و ریاضت کش و گوشهگیر بود».
یحیی بن معین گوید: «ثقة مأمون»؛ «ابن داود خُریبی، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و امانت دار و درستکار و شریف بود».
زید بن اخزم گوید: «سمعتُ الخریبی یقول: نول الرجل ان یکره ولده علی طلب الحدیث؛ لیس الدین بالکلام؛ انّما الدین، بالآثار؛ وروی عنه الکدیمی؛ قال: ما کذبتُ الّا مرّة واحدة؛ قال لی ابی: قرأتَ علی المعلّم؟ قلتُ: نعم؛ ولم یکن قرأتُ عن وکیع؛ قال: النظر الی وجه عبدالله بن داود، عبادة»؛ «از عبدالله بن داود خُریبی شنیدم که میگفت: هدیه و پیشکش مرد به فرزندش، این است که وی را بر جست و جو و کند و کاو و یادگیری و فراگیری حدیث وادارد؛ دین، با کلام به دست نمیآید؛ بلکه جز این نیست که دین، فقط با آثار (احادیث و روایات) فراگرفته میشود و فراچنگ میآید».
کدیمی از ابن داود خُریبی چنین نقل کرده که وی گفته است: در طول زندگی خویش، فقط یک بار دست به دروغ بافی یازیدم؛ آن هم زمانی بود که پدرم به من گفت: آیا به نزد آموزگار و معلّم خویش (وکیع بن جرّاح) درس خویش را خواندی؟ من در پاسخ گفتم: آری؛ و این در حالی بود که چیزی را در نزد وکیع، نخوانده بودم.
کدیمی گوید: نگاه کردن به صورت عبدالله بن داود خُریبی، نوعی عبادت به شمار میآید».
اسماعیل قاضی گوید: «لمّا دخل یحیی بن اکثم البصرة، مضی الی الخُریبی لیسمع منه؛ فقال له: متّعتُ بک؛ انّی لمّا نظرتُ الیک، نویتُ الّا احدّثک»؛ «چون یحیی بن اکثم وارد بصره شد، برای سماع حدیث، به سوی عبدالله بن داود خریبی رهسپار و روان شد و به نزد او رفت؛ آنگاه خطاب بدو گفت: چشم خویش را به دیدن تو منوّر و روشن کردم و به تمام و کمال، لذّت و خوشی فراچنگ آوردم؛ بیگمان، هرگاه به سوی تو نگاه میکنم، ناگزیر از سخن گفتن و صحبت نمودن با تو میشوم».
و حکایت شده است که خطاب به عبدالله بن داود خُریبی گفته شد: «رجع ابوحنیفة عن مسائل کثیرة»؛ «امام ابوحنیفه/، از احکام و مسائلی فراوان، رجوع کرده است». وی در پاسخ گفت: «انّما یرجع الفقیه اذا اتّسع علمه»؛ «رجوع فقیه و دانشمند، نشأت گرفته از گسترده شدن و وسیع گردیدن علم و دانش وی است».
عبدالله بن داود خُریبی، از زمرهی کسانی بود که در موضوع «خلق قرآن»، به خاطر دوری گزیدن از فتنهها و به جهت کم جرأتی و کم دلی، توقّف کرد و در این زمینه، نه در موافقت و نه در مخالفت، سخنی به میان نیاورد و راه بیطرف بودن را در پیش گرفت.
و سرانجام، عبدالله بن داود خُریبی، در ماه شوّال، به سال 213 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
عبدالله بن داود خُریبی، (در اواخر عمر خویش) از روایت کردن احادیث، فاصله گرفت و از این کار، دست شست؛ از این رو، امام بخاری، هیچ حدیثی را از عبدالله بن داود خُریبی، نشنیده است؛ بلکه تمامی روایات بخاری از وی، از شاگردان وی میباشد.
علامه عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن داود خُریبی پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «روی له الجماعة الّا مُسلماً»؛ «از میان شش پیشوای حدیث (جماعت راویان: بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، فقط مسلم، از وی حدیث روایت ننموده است؛ و پنج پیشوای دیگر، به نقل روایت از وی پرداختهاند.»
شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی، در «مقدمة لامع الدراری»[4] گوید: «و هو من رواة الستة»؛ «عبدالله بن داود خُریبی، از زمرهی راویان شش کتاب صحیح حدیث میباشد».
و در کتاب «جامع المسانید»[5] چنین آمده است: «هو یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «عبدالله بن داود، در این مسانید، به نقل روایت، از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[6]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
عبدالله بن داود خُریبی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من استحیی، فأمر غیره بالسئوال»[7]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُنْذِرٍ الثَّوْرِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الحَنَفِیَّةِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: کُنْتُ رَجُلًا مَذَّاءً فَأَمَرْتُ المِقْدَادَ بْنَ الأَسْوَدِ أَنْ یَسْأَلَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: «فِیهِ الوُضُوءُ»»(ح 132)
«مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از اعمش، از منذر ثوری، از محمد بن حنفیة، از علیس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «من فردی بودم که مَذی زیادی از من خارج میشد. به مقداد بن اسود گفتم که دربارهی حکم آن، از رسول خدا ج سؤال کند. او نیز پرسید: رسول خدا ج در جواب فرمود: «در چنین صورتی، باید وضو گرفت».
* در باب «من اسمع الناس تکبیر الامام»[8]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ أَتَاهُ بِلاَلٌ یُوذِنُهُ بِالصَّلاَةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ»، قُلْتُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ إِنْ یَقُمْ مَقَامَکَ یَبْکِی، فَلاَ یَقْدِرُ عَلَى القِرَاءَةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ»، فَقُلْتُ: مِثْلَهُ، فَقَالَ فِی الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعَةِ: «إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ»، فَصَلَّى وَخَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ یَخُطُّ بِرِجْلَیْهِ الأَرْضَ، فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ یَتَأَخَّرُ، فَأَشَارَ إِلَیْهِ أَنْ صَلِّ، فَتَأَخَّرَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَقَعَدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى جَنْبِهِ، وَأَبُو بَکْرٍ یُسْمِعُ النَّاسَ التَّکْبِیرَ تَابَعَهُ مُحَاضِرٌ، عَنِ الأَعْمَشِ»(ح 712)
«مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از اعمش، از ابراهیم، از اسود، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: چون رسول خدا ج مریض شد (در همان مریضی که در آن وفات یافت)، بلالس به نزدش آمد تا او را از نماز آگاه کند. آن حضرت ج فرمود: «ابوبکر را بگویید تا با مردم نماز بگزارد». من گفتم: ابوبکر، مردی دل نرم است؛ چون به جایگاه تو بایستد، گریهاش میگیرد و توان آن را ندارد که قرائت کند.
آن حضرت ج فرمود: «ابوبکر را بگویید تا برای مردم نماز بگزارد»؛ من گفتهام را تکرار کردم. آن حضرت ج بار سوم یا چهارم فرمود: «شما زنان، چون زنان هم صحبت یوسف هستید؛ به ابوبکر بگویید که با مردم نماز بگزارد».
ابوبکرس نیز با مردم نماز میگزارد و پیامبر ج در میان دو مرد که او را کمک میکردند، بیرون شد؛ گویی اکنون به سوی او مینگرد که پاهایش بر زمین کشیده میشد. چون ابوبکرس آن حضرت را دید، خواست که عقب آید؛ ولی آن حضرت ج به وی اشاره کرد که: «نماز بگزار». ابوبکرس عقب آمد و پیامبر خدا ج در کنار وی نشست و ابوبکرس تکبیر نماز را به مردم میشنوانید.
محاضر، از اعمش، عبدالله را در این حدیث، متابعت نموده است».
* در باب «ما وُطیء من التصاویر»[9]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: «قَدِمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ سَفَرٍ، وَعَلَّقْتُ دُرْنُوکًا فِیهِ تَمَاثِیلُ، فَأَمَرَنِی أَنْ أَنْزِعَهُ فَنَزَعْتُهُ»»(ح 5955 و 5956)
«مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از هشام، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج از سفری برگشت و حال آن که من پردهای را آویخته بودم که بر آن، صورتهایی وجود داشت؛ آن حضرت ج فرمان داد که آن را برکنم؛ من نیز آن را برکندم.
عایشهل گوید: من و پیامبر ج از یک ظرف، غسل میکردیم».
* در باب «السارق حین یسرق»[10].
* در باب «قوله عزوجل: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٧٧﴾ [آل عمران: 77]»[11].
[1]- بیوگرافی «عبدالله بن داود خُریبی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/82؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/404؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/47؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/346؛ «دول الاسلام»، حافظ ذهبی 1/94؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/29؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/60؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/83؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/17؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/489؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/109؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 166؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص146، «العبر»، حافظ ذهبی 1/346؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/288
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/337 و 338
[3]- «الجواهر المضیة» 1/275
[4]- «مقدمة لامع الدراری» 1/66
[5]- «جامع المسانید»، خوارزمی 2/513
[6]- «عقود الجمان»؛ ص 121
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/24 و 25
[8]- همان 1/98
[9]- همان 2/880
[10]- همان 2/1002
[11]- همان 2/653