اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

62- عبیدالله بن موسی عَبْسی/[1] [متوفّای 213 ه‍ . ق]

62- عبیدالله بن موسی عَبْسی/[1]
[متوفّای 213 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ مؤثق و قابل اعتماد در حدیث: ابومحمد عَبْسی کوفی، قاری قرآن و عابد و پارسا و دین مدار و پرهزگار می‌باشد. وی، پس از سپری شدن سال 120 ه‍ . ق دیده به جهان گشود؛ و عبیدالله بن موسی، همسان و هماورد و شبیه و همانند وکیع بن جرّاح (در علم و دانش، حکمت و فرزانگی، روایت و درایت و اخلاص و صداقت) بود؛ و ما ذکر عبیدالله بن موسی را به تأخیر انداختیم؛ زیرا وفات وی، دنبال‌تر از وفات وکیع بن جرّاح بوده است.

            و از کسانی که عبیدالله بن موسی، از آن‌ها، به سماع حدیث پرداخته است، می‌توان این افراد را نام برد:

            هشام بن عروة؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ اعمش؛ سفیان ثوری؛ ابن جُریج؛ حنظلة بن ابی سفیان؛ اوزاعی؛ و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان.

            بخاری نیز از عبیدالله بن موسی، حدیث روایت نموده است؛ و همچنین بخاری و سائر جماعت محدّثان (مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) در کتاب هایشان، با واسطه‌ی مردی دیگر(به نام احمد بن ابی شریح رازی)، به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداخته‌اند.

            و برخی دیگر از کسانی که به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ ابوبکر بن ابی شیبة؛ عباس دوری؛ دارمی؛ حارث تیمی؛ کدیمی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            یحیی بن معین، عبیدالله بن موسی را فردی مؤثق و قابل اعتماد در حدیث، معرفی نموده است.

            ابوحاتم گفته است: «ثقة صدوق؛ وابونعیم، أتقن منه؛ وعبیدالله، أثبتهم فی اسرائیل»؛ «عبیدالله بن موسی، روایت کننده‌ای مورد وثوق و معتبر و صادق و راستگو و درستکار و امین می‌باشد؛ و ابونعیم، از وی ماهرتر و خبره‌تر و کاردان‌تر و شایسته‌تر و متخصّص‌تر و کارشناس‌تر است؛ و عبیدالله بن موسی نیز، در مورد احادیث و روایات اسرائیل، مطمئن‌ترین و قابل اعتمادترین افراد می‌باشد».

            احمد عجلی گوید: «کان عالماً بالقرآن؛ رأساً فیه؛ ما رأیتُه رافعاً رأسه وما رُئیَ ضاحکاً قط؛ قرأ علی حمزة الزیّات»؛ «عبیدالله بن موسی، دانای به قرآن بود و در عرصه‌ی احکام و مسائل قرآنی، طلایه دار و پیشقراول و رهبر و ارباب همه به شمار می‌آمد؛ هرگز او را ندیدم که سر خویش را (از فرط تواضع و فروتنی و حیا و شرم) بالا کند؛ و همچنین هرگز دیده نشده است که وی بخندد؛ عبیدالله بن موسی، قرائت را به نزد حمزة الزیات فرا گرفت».

            احمد بن یوسف سلمی گوید: «کتبتُ عنه ثلاثین ألف حدیث»؛ «سی هزار حدیث از عبیدالله بن موسی نوشتم».

            ابن سعد گوید: «مات فی ذی الحجّة سنة ثلاث عشرة ومائتین»؛ «عبیدالله بن موسی، در ماه ذی الحجّة، به سال 213 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید». خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمت‌های خویش جای دهد.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            وی، عبیدالله بن موسی بن ابوالمختار می‌باشد؛ نام وی، «باذام عَبْسی» است.

            بخاری، از عبیدالله بن موسی، حدیث روایت نموده است؛ و همچنین بخاری و سائر محدّثان (از قبیل: مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، با واسطه‌ی احمد بن ابی شریح رازی، به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداخته‌اند.

            ابن سعد گوید: «قرأ علی عیسی بن عمر، وعلی علی بن صالح؛ وکان صدوقاً ان شاء الله تعالی؛ کثیرالحدیث، حسن الهیئة»؛ «عبیدالله بن موسی، به نزد عیسی بن عمر و علی بن صالح، درس خواند و در محضر آنان، زانوی تلمّذ زد و از آن‌ها، درس گرفت؛ وی - به خواست خدا - فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود که به نقل و روایت احادیث فراوانی پرداخته بود؛ او، انسانی خوش سیما و زیبا بود.»

            ابن حبّان نیز عبیدالله بن موسی را در کتاب «الثقات»، در شمار راویان مؤثق ذکر کرده است.

            حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، عبیدالله بن موسی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنان‌که حافظ سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5] این کار را نموده است.

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[6]، وی را در زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ معرفی کرده است.

نگارنده گوید:

            عبیدالله بن موسی، از ابوحنیفه، از سماک بن حرب، از ابوصالح، از امّ هانیل چنین روایت کرده که وی گفته است: «قلتُ یا رسول الله! ما کان المنکر الذی کانوا یأتون؟ قال: یحبقون ویسخرون من اهل الطریق»؛ «خطاب به رسول خدا ج گفتم: کار زشت و ناپسندی که قوم لوط انجام می‌دادند، چه بود؟ آن حضرت ج فرمود: از خویشتن، بوی گند بیرون می‌دادند و مردمان راه را به مسخره می‌گرفتند».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عبیدالله بن موسی، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                عبیدالله بن موسی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «غزوة اُحد»[8]

            «حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَقِینَا المُشْرِکِینَ یَوْمَئِذٍ، وَأَجْلَسَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَیْشًا مِنَ الرُّمَاةِ، وَأَمَّرَ عَلَیْهِمْ عَبْدَ اللَّهِ، وَقَالَ: «لاَ تَبْرَحُوا، إِنْ رَأَیْتُمُونَا ظَهَرْنَا عَلَیْهِمْ فَلاَ تَبْرَحُوا، وَإِنْ رَأَیْتُمُوهُمْ ظَهَرُوا عَلَیْنَا فَلاَ تُعِینُونَا» فَلَمَّا لَقِینَا هَرَبُوا حَتَّى رَأَیْتُ النِّسَاءَ یَشْتَدِدْنَ فِی الجَبَلِ، رَفَعْنَ عَنْ سُوقِهِنَّ، قَدْ بَدَتْ خَلاَخِلُهُنَّ، فَأَخَذُوا یَقُولُونَ: الغَنِیمَةَ الغَنِیمَةَ، فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ: عَهِدَ إِلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ لاَ تَبْرَحُوا، فَأَبَوْا، فَلَمَّا أَبَوْا صُرِفَ وُجُوهُهُمْ، فَأُصِیبَ سَبْعُونَ قَتِیلًا، وَأَشْرَفَ أَبُو سُفْیَانَ فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ مُحَمَّدٌ؟ فَقَالَ: «لاَ تُجِیبُوهُ» فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ؟ قَالَ: «لاَ تُجِیبُوهُ» فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ ابْنُ الخَطَّابِ؟ فَقَالَ: إِنَّ هَؤُلاَءِ قُتِلُوا، فَلَوْ کَانُوا أَحْیَاءً لَأَجَابُوا، فَلَمْ یَمْلِکْ عُمَرُ نَفْسَهُ، فَقَالَ: کَذَبْتَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ، أَبْقَى اللَّهُ عَلَیْکَ مَا یُخْزِیکَ، قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: اعْلُ هُبَلُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَجِیبُوهُ» قَالُوا: مَا نَقُولُ؟ قَالَ: قُولُوا: اللَّهُ أَعْلَى وَأَجَلُّ قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: لَنَا العُزَّى وَلاَ عُزَّى لَکُمْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَجِیبُوهُ» قَالُوا: مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا اللَّهُ مَوْلاَنَا، وَلاَ مَوْلَى لَکُمْ» قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْرٍ، وَالحَرْبُ سِجَالٌ، وَتَجِدُونَ مُثْلَةً، لَمْ آمُرْ بِهَا وَلَمْ تَسُؤْنِی»(ح 4043)

            «عبیدالله بن موسی، از اسرائیل، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: در روز اُحد، با مشرکان روبه رو شدیم و پیامبر ج لشکری از تیراندازان را جابه جا کرد و عبدالله را بر آنان امیر گردانید و فرمود: «از جای خویش حرکت مکنید؛ اگر ما را ببینید که پیروز شده‌ایم، باز هم از جای خود تکان مخورید؛ و اگر هم دیدید که بر ما پیروز شده‌اند؛ باز هم به کمک ما نیایید».

            و چون با دشمن روبه رو شدیم؛ گریختند؛ حتی زنان را دیدیم که پاچه‌ها را بالا زده و به سوی کوه می‌دویدند که پا زیب‌های پاهایشان نمودار شده بود؛ سپس مسلمانان شروع به گفتن «غنیمت»، «غنیمت» کردند.

            عبدالله گفت: پیامبر ج از من عهد گرفته است که از جای خود تکان نخورید. تیراندازان نپذیرفتند و چون بی‌توجهی کردند، روی ایشان از سمت و سویی که باید روی بدان می‌آوردند و حرکت دشمن را زیر نظر می‌داشتند، برگردانیده شد و در نتیجه، هفتاد تن از آنان کشته شد و ابوسفیان، بر بلندی ایستاد و گفت: آیا محمد ج در میان مردم هست؟ آن حضرت ج فرمود: «به او پاسخ ندهید»؛ سپس گفت: آیا پسر ابوقحافه (ابوبکر) در میان مردم هست؟ آن حضرت ج فرمود: «پاسخ او را ندهید». سپس گفت: آیا عمر پسر خطاب در میان قوم وجود دارد؟ آنگاه ابوسفیان، گفت: به تحقیق که این‌ها کشته شده‌اند؛ و اگر زنده می‌بودند، حتماً پاسخ می‌دادند. عمرس نتوانست طاقت بیاورد؛ از این رو، از جای برخاست وگفت: ای دشمن خدا! دروغ گفتی؛ خداوند، آنچه را که تو را خوار بگرداند، نگهداشته است.

            ابوسفیان گفت: بت هُبل، برتر است. پیامبر ج فرمود: «جواب او را بدهید»؛ گفتند: چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: الله برتر و بزرگتر است». ابوسفیان گفت: ما بت عُزّا داریم و شما عُزّایی ندارید. پیامبر ج فرمود: «جواب او را بدهید». گفتند: چه بگوییم. فرمود: «بگویید: الله، یاری دهنده‌ی ما است و شما را یاری دهنده‌ای نیست».

            سپس ابوسفیان گفت: امروز در برابر روز بدر، که شکست ما بود؛ و جنگ نوبت دارد؛ گاهی شکست و گاهی پیروزی است؛ و شما در میدان جنگ، اندام بریده شده‌ی یاران خود را می‌یابید که نه من دستور داده‌ام و نه از آن، بدم می‌آید».

* در باب «قول النبیّ ج: بُنی الاسلام علی خمس»[9]

            «حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ، عَنْ عِکْرِمَةَ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بُنِیَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ»(ح 8)

            «عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از عکرمة بن خالد، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: گواهی دادن بر این که خداوند، یکی است و جز او، معبود بر حقّی وجود ندارد و محمد ج رسول اوست؛ اقامه‌ی نماز؛ دادن زکات؛ ادای حج و روزه گرفتن ماه مبارک رمضان».

* در باب ﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِیُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٢٢ [آل عمران: 122]»[10].

* در باب «من خصّ بالعلم قوماً دون قوم، کراهة ان لّا یفهموا»[11].

* در باب «الصلاة فی الثوب الواحد ملتحفاً به»[12].

* در باب «المرأة تطرح عن المصلّی شیئاً من الاذی»[13].

* در باب «خروج النساء الی المساجد باللیل والغلس»[14].

* در باب «کیف صلاة اللیل؛ وکیف کان النبیّ ج یصلّی باللیل»[15].

* در باب «ما یکره من اتّخاذ المسجد علی القبور»[16].

* در باب ﴿وَیَسۡتَفۡتُونَکَ فِی ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِیهِنَّ وَمَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ فِی یَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِی لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلۡیَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِهِۦ عَلِیمٗا١٢٧ [النساء: 127]»[17].

* در باب «کتاب الدیّات»[18].

* در باب «جنین المرأة»[19].

* در «کتاب استتابة المعاندین والمرتدین وقتالهم»[20].

            به هر حال، روایات «عبیدالله بن موسی»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبیدالله بن موسی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/105؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/782؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/103؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/639؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/50؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/307؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/ 714؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 14/44؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص138 ؛«الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/413؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/340

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/390

[3]-           «تهذیب التهذیب» 7/381 و 382

[4]-           «تهذیب الکمال» 19/104

[5]-           «تبییض الصحیفة»، ص 77

[6]-           «عقود الجمان»؛ ص 129

[7]-           «جامع المسانید» 1/125 و 126

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/579

[9]-           همان 1/6

[10]-        همان 2/580

[11]-        همان 1/24

[12]-        همان 1/51 و 52

[13]-        همان 1/74

[14]-        همان 1/119

[15]-        همان 1/153

[16]-        همان 1/177

[17]-        همان 2/998

[18]-        همان 2/1014

[19]-        همان 2/1020

[20]-        همان 2/1022

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد